مشروطه، ایرانی است نه غربی
گفتوگو با محمد بقایی ماکان، نویسنده
تاریخ ایرانی: سهل و ممتنع است مشروطه. ۱۱۰ سال از امضای شاه علیل پای صدور فرمان مشروطیت زیر درختان چنار نیاوران میگذرد و هنوز چالشها بر سر پیروزی یا شکست مشروطهخواهان به قوت خود باقی است. هرچه از دوران مشروطه دورتر میشویم، گویا این جنبش برایمان بیشتر در هالهای از ابهام فرو میرود. چنانکه محمد بقایی ماکان، نویسنده و پژوهشگر به «تاریخ ایرانی» میگوید؛ شاید چون در جامعه امروز به کارمان نمیآید، نمیتوانیم درباره این جنبش تفکر و تأمل کنیم؛ جنبشی که اهدافش تجددگرایی، تحجرگریزی، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و قانونمداری بود و در همه جریانات هنری، اجتماعی و فرهنگی آن روزگار تأثیر عمیقی گذاشت؛ بهعبارتی چون پرندهای بود که در طول تاریخ به بالهایش وزنههای سنگین استبداد و خودکامگی بسته شده و با همان نیمرمق برای پرواز، در فضای سیاسی و اجتماعی ایران به جلوه درآمد.
***
امروز برداشت شما از مشروطه چیست و چگونه آن را تفسیر میکنید؟
من با برداشتی که بسیاری افراد درباره نهضت مشروطه دارند و آن را کاملا متأثر از جنبشهای مردمی غرب میدانند، نظر موافقی ندارم، زیرا معتقدم تا زمینهای برای رشد موضوعی فراهم نباشد، آن موضوع بالنده نمیشود. مشروطه نیز چنین است. به این معنا، آن را میتوان جنبشی در دامان فرهنگی برآمده از ایام دانست که در سرزمینی به نام ایران ظهور کرده است؛ البته نمیتوان تأثیر دیدگاههای غرب و حرکتهای انقلابی اروپا به ویژه فرانسه را در این مورد نادیده گرفت، ولی نهضت مشروطه در ایران چنان نیست که برخی آن را کاملا متأثر و ناشی از حال و هوای سیاسی غرب میدانند که در آن زمان به سوی ایران وزیدن گرفته بود.
با این حال، این برچسب بر پیشانی مشروطه بسیار پررنگ است؛ بهویژه که درسخواندهها و روشنفکران خارجرفته، پیشروان این جنبش بودند.
خوشبختانه جنبش مشروطه در سالهای اخیر، پسوندی تازه پیدا کرده و آن کلمه ایرانی است؛ یعنی بیشتر ترجیح داده میشود آن را به نام مشروطه ایرانی بخوانند. به نظر میرسد که این اصطلاح میتواند مبین نشو و نمای حرکتی باشد که میتوان ریشههای آن را در فرهنگ ایرانی سراغ گرفت؛ چنانکه در حوزه دین نیز امروز شاهد تفاوت اسلام ایرانی و اسلام تمامی کشورهای مسلمان هستیم. همانگونه که به قول هانری کربن، چیزی به نام اسلام ایرانی وجود دارد، چیزی به نام مشروطه ایرانی هم وجود دارد و ریشههای آن را باید در فرهنگ بومی یافت. این ریشهها را اگر بخواهیم بهدرستی بررسی کنیم در تأسیس دارالفنون یافت میشود؛ یعنی در واقع میتوان نهضت مشروطه را در ایران به صورت ضمنی به میرزا تقیخان امیرکبیر نسبت داد. اقدامات او سبب این حرکت عظیم اجتماعی شده است؛ البته نباید فراموش کرد، تجددخواهی در ایران از زمان ولیعهدی عباس میرزا شکل میگیرد و او نخستین کسی است که به این موضوع اندیشید، ولی شوربختانه به دلیل اینکه در جوانی از دنیا رفت، نتوانست این اندیشه را به انجام برساند.
جنبش مشروطه را برخی شکستخورده میدانند. گفته شده مشروطه اهدافی داشت که بهطور قطعی به آنها نرسید. آیا تاکنون تحقیق و تفحصی در این زمینه صورت گرفته است؟
در مقابل این پرسش، پرسش دیگری شکل میگیرد، زیرا تحقیق و تفحصی که به عمل درنیاید، اتلاف وقت است. اگر بخواهیم درباره ناکام ماندن مشروطه ایرانی به کندوکاو بپردازیم، بیآنکه نتایج حاصل شده، به عمل درآید، چنین حرکتی فایدهای نخواهد داشت. برای مثال، میدانید هدف اولیه، رهایی از استبداد افکار تحجرآمیز بود و هدف عالی مشروطه، از میان رفتن کیش شخصیت بود؛ همچنین آزادی مطبوعات، آزادی قلم، آزادی بیان و دیگر آزادیهای مندرج در حقوق مشاهیر؛ بنابراین تحقیق و بررسی در فرایند تاریخ مشروطه، زمانی میتواند برای جامعه ایرانی مؤثر باشد که نتایج حاصل برای پیشرفت ایرانیان الگو بشود.
آیا نمیتوان مشروطه را از این نظر که به حکومت دیکتاتوری رضاشاه ختم میشود، کاملا بیحاصل قلمداد کرد؟
حکومت پهلوی اول را نباید با اینگونه نگاهها، مردود دانست. حقیقت این است که پهلوی اول خدمات ارزندهای برای ایران انجام داد؛ یعنی دوست و دشمن اگر منصفانه بخواهند قضاوت بکنند، چنین میگویند. اگر آن قلدری و شدت عمل سیاسی وجود نداشت، امروز بخشهای مهم و بزرگی از ایران جدا شده بود؛ یعنی خوزستان به کلی با شیخ خزعل منفک و کردستان با سیمیتقو جدا میشد. طبیعی است که در چنین شرایطی، دیدگاههای مطلوب مشروطه در فرع قرار میگرفت، بنابراین آنچه را به غلط یا درست، شدت عمل دوره رضاشاه مینامیم، باید در ارتباط با یکدیگر بررسی کرد، زیرا برای مثال، وقتی گفته میشود آزادی بیان وجود نداشت، در همان زمان برخورد با شیخ خزعل، روزنامههایی در ایران منتشر میشدند که دقیقا برای تجزیه ایران فعالیت میکردند. کسانی در محافل مختلف آتشبیار معرکه بودند و ما شاهدیم وقتی در دولت ملی مصدق، آزادی تام یافتند، کار به جایی رسید که چیزی نمانده بود ایران با دسیسههای حزب توده همچون میوه رسیدهای در دامان شوروی سوسیالیستی بیفتد.
خیلیها مشروطه را در ایجاد تحول در جریانات هنری و ادبی، ناکام و سرخورده میدانند.
مشروطه بیگمان در جریانهای هنری تأثیرگذاری بسیاری داشته است. مفهوم نهضت مشروطه، تعریف تفسیری داشت یعنی تجددخواهی، نوگرایی، مقابله با تحجر و جور و استبداد. مشروطه پایهریز تجدد فکری بود. قالب تحصیلکردههای دارالفنون به دنبال تغییر و تحول جامعه بودند؛ بنابراین میبینیم که از همین زمان، تحولات عمدهای در زمینههای مختلف فکری پدید میآید؛ یعنی ادبیات اعم از شعر و نثر متحول میشود، زبان مردمی جای زبان پرطمطراق عصر قاجار را میگیرد و شعر بهویژه حالاتی روان و ساده پیدا میکند؛ همچنین آثاری منثور به زبان عامه مردم پدید میآید. نشانههای بارز آن را در شعر شاعران همین دوره یعنی عارف، ایرج و دهخدا میبینیم که بعد با تأثیر گرفتن از ادبیات غرب، یک نوع ادبی جدید به نام شعر نو در ایران شکل میگیرد و در حقیقت باید آن را از تأثیرات حرکتهای فرهنگی و فکری متأثر از همین جنبش دانست که موجب تحولی اساسی نه تنها در زمینه شعر که در ادبیات داستانی نیز شد و نویسندگانی پدید آمدند که برخی، آنها را با بالزاک و الکساندر دوما قابل قیاس دانستهاند.
مصداقی در این زمینهها میآورید؟
حسینقلی مستعان که گرچه قیاس معالفارق است، به جد یا طنز معروف شده بود به بالزاک ایران؛ به لحاظ آثار متعددی که پدید آورد. در آن زمان، شکل خاصی از ادبیات داستانی پاورقی در ایران شکل گرفت؛ متأثر از همین نوع نوشتهها در فرانسه و آلمان قرن هجدهم. همچنین برای نخستین بار، نقاشی در ایران به وسیله کمالالملک دارای پرسپکتیو یعنی بعد میشود. درحالی که تا پیش از جنبش مشروطه، تصاویر عمق نداشتند. کمالالملک با سفر به فرانسه، ایدهها و دیدگاههای تازهای را در نقاشی ایرانی وارد کرد. موسیقی، معماری، ترجمه، تحقیق و... هر کدام مصداقهای بسیار دارند. بههرصورت نمیتوان آنها را جدا از تأثیرات مشروطه دانست. از همه مهمتر این است که نهضت مشروطه، تحولی عظیم در نگرشهای دینی ایجاد کرد. میدانیم که انقلاب صنعتی اروپا، فرهنگ و مدنیت غرب را در قالب ابزارهای صنعتی گسترش داد و تأثیر عمیقی بر جوامع شرقی و دنیای اسلام گذاشت. همه اینها از طریق فرهیختگان برآمده از فضای جدید ایران، نسبتا موجب آزادی اجتماعی و سیاسی هم شد و چهرههایی اصلاحگر در زمینه دین بهوجود آمدند؛ همانند جمالالدین اسدآبادی، آیتالله طباطبایی، آیتالله بهبهانی، سیدجمال واعظاصفهانی (پدر جمالزاده)، ملکالمتکلمین، آیتالله نائینی، عبدالله مازندرانی، محمدکاظم خراسانی، عبدالکریم حائری یزدی و... که از زمره پیشروان نواندیشی دینی به شمار میآیند و دیدگاههایشان با رویههای اسلافشان کاملا متفاوت است.
با این حال به نظر میرسد که استمراری در این جنبش دیده نمیشود؟
این نبود استمرار را فقط به این جنبش نمیتوان نسبت داد، زیرا در تاریخ بشر، هیچ نهضتی را نمیتوان یافت که پیوسته همانند رویه و روش آغازین خود بوده باشد؛ بنابراین مشروطه از این قاعده مستثنی نیست. گرچه پرندهای بوده که در طول تاریخ به بالهای آن وزنههای سنگین استبداد و خودکامگی بسته شده، ولی به هر حال با نیمرمقی که برای پرواز داشته، در فضای سیاسی و اجتماعی کشور به جلوه درآمده است. امروزه آنچه در حوزه تحولات اجتماعی، فرهنگی و دیگر زمینهها میبینیم، حاصل تعاملات فرهنگی است، زیرا کشورهای جهان در واقع تبدیل به ظرفهای به هم پیوستهای شدهاند و محتوایشان مدام در یکدیگر جریان مییابد؛ آنچه هست، تعاملات فرهنگی است. تأثیراتی که امروز، دنیای شرق یا به عبارت دیگر، شرق اسلامی از غرب میگیرد و آن را به غلط تهاجم فرهنگی مینامد، به دلیل ضعف مدیریت کلان فرهنگی است که برای مثال، حاصل آن، افت شدید و شرمآور شمارگان کتاب تا حد صد نسخه در کشوری است که گفته میشود ۹۰ درصد افراد آن سواد خواندن و نوشتن دارند و تعداد دانشجویان و دانشآموزانش نسبت به جمعیت کشور از همه کشورهای خاورمیانه بیشتر است.
نهضت مشروطه را در واقع میتوان آتش هیزمی دانست که دیگ فرهنگ را گرم کرد، ولی آن را به جوش نیاورد تا آنکه مبادلات فرهنگی نوین در دورهای که به عصر ارتباطات معروف شده، تحولی چشمگیر در همه زمینهها ایجاد کرد. بارزترین آنها را میتوان در صنعت سینما مشاهده کرد؛ گرچه در کشور حالتی روشمند ندارد، ولی با تأثیر از سینمای برتر جهان به موفقیتهای چشمگیری دست یافته است.
با اینحال ما در تمام دورهها خواستار آزادی بیان، مطبوعات و جریان آزاد اطلاعرسانی هستیم.
نسبتها را باید در نظر گرفت. دورهای که از آن صحبت کردیم، با ورود شوروی و انگلیس به دو قسمت شده بود و اینها مترصد بودند مملکت را تکه و پاره کنند. من اصولا طرفدار آزادی مطلق نیستم، منتها باید در قاعده و قانونی ابلاغ شود. برای مثال، روزنامه «مرد امروز» محمد مسعود در واقع فحشنامه بود. همین امروز در کشورهای غربی، کاریکاتورهای مستهجنی منتشر میشوند که نمیتوان انتشار آنها را آزادی بیان خواند. از اینجاست که معتقدیم باید به شرایط و نسبتها توجه کرد.
اکنون ردپای مشروطه در کالبد شهری رو به ویرانی است. برخی میپرسند چه لزومی دارد که این نشانهها حفظ شوند؟
این نشانهها، کالبدهای تاریخی ما هستند. برای مثال، خود دارالفنون نشاندهنده تحولی است که در فرهنگ ایران پیش آمد و موجب تحولات فرهنگی دیگر شد؛ بهطوریکه عارف قزوینی آنقدر به دارالفنون دل بسته بود و امید داشت که درباره این بنا سرود:
خراب کشور ایران ز دست جور و فساد / مگر دوباره ز دارالفنون شود آباد
دارالفنون کسانی را پرورده که از بزرگترین سیاستمداران، فیلسوفان، جراحان و معماران بودند. اگر قرار باشد به اینها رسیدگی نشود، طبیعی است که آن خاطرات از بین خواهند رفت و نسلهای بعد انگیزهای برای پیشرفت نخواهند داشت. هر کدام از این چهرهها از ستونهای محکم فرهنگی و از چهرههای بسیار ارزشمند ما در حوزه فرهنگ بودند. در دهههای اخیر، همانند آنها، حتی یک نفر هم پدید نیامد. محسن هشترودی، محمد معین، فریدون آدمیت، مجتبی مینوی، علیاکبر سیاسی، پرویز خانلری، اقبال آشتیانی، محیط طباطبایی، مسعود فرزاد، حبیب یغمایی، محمود حسابی و بسیاری چهرههای معروف دیگر. این مراکز فرهنگی یادآور دورهای هستند که برای نسلهای بعد انگیزهای برای خودیابی، پیشرفت و تأمل به وجود میآورند؛ چنانکه تماشای آثاری مانند تختجمشید و پاسارگاد، هر جوان دلبسته سرزمین ایران را بر آن میدارد تا به قدر وسع خویش بکوشد گامی در راستای تعالی این وطن بردارد.
نظر شما :