مشروطه گسست از سنت‌های ایرانی نبود

گفت‌وگو با مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس
۲۳ شهریور ۱۳۹۵ | ۰۲:۰۹ کد : ۸۰۲۴ ۱۱۰ سال بعد؛ از مشروطه چه می‌خواهیم؟
مشروطه یک انقلاب شهری و صنفی بود…مشروطه نتیجه تغییرات رسانه‌ای در ایران بود.
مشروطه گسست از سنت‌های ایرانی نبود

مرجان میرغفاری

 

تاریخ ایرانی: حال و هوای جلگه و دشت (حوزه نجف - تهران) روایتی از مشروطه‌خواهی معتدل سازگار با شریعت را به مثابهٔ بدیلی در برابر سلطنت مطلقه و استبدادی به دست می‌داد. حال و هوای کوهستانی و جنگلی (حوزهٔ تبریز – رشت) روایتی تحول‌خواهانه از مشروطه دنبال می‌کرد که معطوف به آزادی و برابری بود با دو گرایش صلح‌جویانه و انقلابی. حال و هوای کویری (حوزه اصفهان و فارس) روایتش محافظه‌کارانه و نزدیک به مشروعه‌خواهی بود. مقصود فراستخواه، روایت‌های چندگانه از مشروطه را اینگونه قسم‌بندی می‌کند؛ جنبشی شهری که روستا در آن نقشی فرعی داشت. این جامعه‌شناس در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» برخلاف نظرات جواد طباطبایی و رسول جعفریان معتقد است که مشروطه گسست از همه‌های سنت‌های ایرانی نیست.

 

***

 

امروزه از مشروطه چه می‌فهمیم؟ آنچه ۱۱۰ سال پیش اتفاق افتاده را چه باید معنا کرد؟ انقلابی مردمی برای استقرار دموکراسی؟ نهضت روشنفکران برای حاکمیت قانون یا محدود کردن اختیارات پادشاه یا ...

 

طبعا این سؤال شما باید به‌ صورت پسینی و استقرایی بررسی شود؛ یعنی باید روی طبقات و قشرهای مختلف اجتماعی بررسی علمی صورت گیرد تا با به‌ دست‌ آوردن نتایج بتوانیم نظر مردم را راجع‌ به وقایع تاریخ معاصرشان و از جمله مشروطه درک کنیم.

 

 

به نظر شما به‌ عنوان یک جامعه‌شناس، امروزه چه فهمی از مشروطه داریم؟ به عبارت دیگر امروزه چه قرائتی از این واقعه تاریخی وجود دارد؟

 

به نظر من تجربه‌های امروز ما در فهم این واقعه دخیل‌ هستند، زیرا به‌طور کلی از مشروطه قرائت‌ها و روایت‌های مختلفی وجود دارد. در مقاله‌ای به نام «جامعه‌شناسی شهرها در مشروطه» به این موضوع پرداخته‌ام که در زمان مشروطه روایتی که در تبریز وجود داشت با روایت تهران و اصفهان بسیار متفاوت بود. نخبگان اصفهان را بزرگان ایلات تشکیل می‌دادند که درک محافظه‌کارانه‌ای از مشروطه داشتند و به‌طور کلی مشروطه را دفع افسد به فاسد معنا می‌کردند. در مقایسه، تهران که از نظر جغرافیایی‌ در دشت و جلگه واقع شده بود روایت معتدلی از مشروطه داشت و مراجع، تجار، نخبگان فرهنگی و علمی به‌عنوان نخبگان این شهر در پی تعدیل قدرت پادشاه از طریق قوانین مصوب مجلس نمایندگان بودند و به‌طور کلی یک قرائت لیبرال در تهران به‌خاطر جغرافیای سیاسی و شبکه ارتباطاتی که تهران با نجف داشت، شکل گرفت در حالی که در تبریز، رشت و مناطق شمالی که مناطق کوهستانی و جنگلی بودند، یک روایت انجمنی و تحول‌خواهانه وجود داشت، زیرا بازیگرانش، انجمن‌های خودگردان محله‌ای و کنشگران شهری بودند و در نتیجه آن‌ها درک تحول‌خواهانه‌ای از مشروطه داشتند؛ بنابراین شاهد سه روایت محافظه‌کارانه، معتدل و تحول‌گرایانه از مشروطه هستیم.

 

 

کدام‌ یک از این روایت‌ها به شرایط امروز جامعه ما نزدیک است؟

 

امروزه می‌توانیم مسائل جاری‌مان را در آینه مشروطه تفسیر کنیم. به عبارت دیگر، بر اساس ترکیب نیروها، معادله قدرت و پرابلماتیک‌های امروزی باید دوباره به مخازن فکری - تاریخی، برای معنا‌ بخشیدن به آن‌ها مراجعه کنیم؛ به همین دلیل، تاریخ یک امر گفتمانی است، یعنی بر حسب میدان نیروها، مسائل، تعارض‌ها، منافع و علایق موجود به تاریخ مراجعه می‌کنیم و از آن تکه‌های خاصی را انتخاب می‌کنیم. به عبارت دیگر، مشروطه مجموعه‌ای از حوادث و رخدادهایی است که به معنابخشی ما چشم دوخته‌اند.

 

عده‌ای معتقدند مشروطه یک طرح پایان یافته و پروژه‌ای شکست‌خورده است که نتوانست به اهداف خود برسد و عده‌ای مشروطه را طرحی ناتمام به معنایی دیگر می‌دانند؛ یعنی فرایندی که همچنان ادامه دارد و پویش اجتماعی تاریخ معاصر ماست. در مجموع به‌ دلیل ضعف نهادهای علمی و مطبوعات مستقل در ایران، سیستم آموزش رسمی و رسانه‌های دولتی توانستند با یک نگاه ایدئولوژیک به مشروطه، طرز تفکر خاصی را که سبب روایت کنند که موجب فقر اطلاعات ما از تاریخ معاصر شده است. به عبارت دیگر، این روایت رسمی، پویایی وقایع تاریخی را از آن‌ها گرفته که در نتیجه، ظرفیت اندکی برای فهم و استنباط وقایع تاریخی در جامعه به وجود آمده است.

 

 

روایت رسمی، چه قرائتی از تاریخ مشروطه ارائه می‌دهد؟

 

در مدارس و دانشگاه‌ها به‌ عنوان نهادهای رسمی آموزش کشور، روایت خاص و محدودی از مشروطه بیان می‌شود که آن را به یک روایت رسمی تبدیل کرده و باعث شده نسل جدید درک درست و واقع‌بینانه‌ای از رخدادی که ۱۱۰ سال پیش اتفاق افتاده، نداشته باشند. روایت رسمی، مشروطه را فقط تأسیس یک عدالتخانه برای مقابله با ظلم درباریان و حکومت قاجار در راستای دستیابی به حقوق مردم می‌داند که روشنفکران توانستند دیدگاه غربی و سکولار را وارد این جریان کنند و حتی از مراجع هم برای این هدفشان فتوا گرفتند. به عبارت دیگر، این روایت، مشروطه را تبدیل به واقعیتی می‌داند که در آن دسیسه خارجی، ویروس سکولاریسم که وارد بدنه جامعه شده و در نهایت یک نوع تفسیر روان‌شناختی از انگیزه‌ها به دست می‌دهد و نهضت بزرگ مشروطه را به تعدادی اغراض فرو می‌کاهد. در نتیجه، یک روایت مشروطه مشروعه که بیشتر به دیدگاه‌های افرادی مانند شیخ‌ فضل‌الله ‌نوری نزدیک است، بیان می‌شود و با اینکه دیدگاه برخی از مراجع مانند آخوند خراسانی و روحانیون مشروطه‌خواه تهران مانند آیت‌الله‌ طباطبایی را هم مطرح می‌کنند ولی به نحوی آن‌ها را متأثر از تفکر غرب‌گرایی و سکولاریسم روشنفکران می‌دانند؛ در نتیجه چنین روایت رسمی از مشروطه بیان می‌شود که به نظر من سبب شده دانش‌آموزان و دانشجویان درباره مهم‌ترین سربندهای تاریخی خودشان اطلاعات سطحی کسب کنند و زمانی هم که خودشان با استقلال نظر کتاب‌های بیشتری مطالعه می‌کنند درباره حکومت، آموزش و پرورش و جامعه‌شان، بدبین، بی‌اعتنا و سرخورده می‌شوند زیرا تاریخ به شکل دلبخواهانه و بر اساس ایدئولوژی‌های دولت و گرایش‌های حزبی و جناحی روایت شده است و این مساله، عامل مهمی در بی‌اعتمادی اجتماعی، زوال سرمایه اجتماعی و شکاف میان دولت و ملت بوده و از هر جهت آسیب‌زا خواهد بود.

 

 

آیا روایت روشنفکران و دانشگاهیان، متفاوت از روایت رسمی است؟

 

بله، این روایت، متفاوت از روایت رسمی است، چراکه روشنفکران، مشروطه را یکی از مهم‌ترین رخدادها و رویدادهای تاریخ معاصر ما می‌دانند که بازتابی از تحول‌خواهی و دموکراسی‌خواهی اجتماعی است و طبعا واقعه را از این منظر تحلیل می‌کنند و به پویش (داینامیزم) اجتماعی موجود در جامعه توجه دارند. اجازه بدهید قدری شرح بدهم که چطوری مشروطه برای ما یک سنت تازه سیاسی ایجاد کرد، در واقع می‌توان گفت در ایران یک سنت فکری به نام پادشاهی برای حکمروایی از زمان اردشیر بابکان وجود داشت و بعد از اسلام در سیاست‌نامه‌های افرادی مانند خواجه نظام‌الملک ادامه پیدا کرد. دیدگاه اقتدارگرایی، شاه را دارای فره ایزدی می‌داند و نظم در جامعه را تضمین می‌کند و نتیجه این سنت، حکمرانی استبداد در سنت فکری و سیاسی ایران شد. در کنار آن، سنت حکمروایی دیگری به نام خلافت از دوره بنی‌عباس شکل گرفت که معتقد به حکومت تئوکراتیک (الهی) بود. در واقع افراد از طرف خدا شایسته حکمرانی هستند و توانایی تشخیص و اجرای امر الهی را دارند. این سنت ابتدا در حوزه اعتقادات اهل تسنن شکل گرفت که معتقد به یک حکومت شرعی بودند. صفویه این دیدگاه تئوکراتیک را با دیدگاه شیعی پیوند زد و مساله امامت و نیابت را هم به آن افزود که البته در صفویه، مرید و مرادی تصوف هم وجود داشت اما در مجموع سنت فکری نیابت، امامت و ولایت از صفویه قدرت گرفت؛ منتها قدرت اصلی با شاهان صفوی بود و فقها در حاشیه قرار داشتند و توجیه‌کننده و مشروعیت‌دهنده قدرت پادشاه بودند اما بعد به‌ دلیل زوال صفویه و غلبه محمود افغان سنی بر ایران، قدرت پادشاهان تضعیف شد و فقها که در حاشیه قرار داشتند، به متن آمدند و نیابت و امامت فقها در این سنت فکری در مرکز قرار گرفت که تئوریزه‌ شدن ولایت‌فقیه توسط نراقی در آن دوره نتیجه تغییر میدان نیروها و دگرگونی جریان‌ها بود. این سنت فکری تا زمان قاجار ادامه داشت اما به‌ دلیل ضعف عملکرد پادشاهان، شرایط اجتماعی، آشنایی با تحولات جدید، عقلانیت، قانون، عرف، آزادی و اومانیسم که از طریق بازرگانان، روشنفکران، کتاب‌ها، مجلات و شهرنشینی در ایران رواج پیدا کرد و همچنین بستر آشنایی جامعه با افق‌های جدید، یک سنت حکمروایی جدید به نام دموکراسی‌خواهی مبتنی بر حقوق و قانون عرفی، انتخابات، نهادهای دموکراتیک و قانون اساسی را فراهم کرد.

 

البته در این موضوع هم اختلاف‌نظر وجود دارد و افرادی مانند آقای دکتر سید جواد طباطبایی یا آقای جعفریان که هر دو محقق جدی هستند، معتقدند که سنت فکری جدید در گسست از گذشته ماست، زیرا ما از طریق سنت‌های اروپایی، مشروطه را اخذ کردیم و معتقدند روشنفکران زمان مشروطه ضعیف عمل کردند ولی بنده قائل به این موضوع نیستم و معتقدم روشنفکران دوره مشروطه تا حدی توانستند از سنت‌های ایرانی بهره گیرند و با گفتمانشان، جامعه را برای درکی جدید از حکمرانی آماده کنند، چون اساسا مشروطه یک انقلاب شهری و صنفی بود که تغییرات شهر و حضور صنف‌های مختلف از بازاریان، بازرگانان و طبقات متوسط شهری، مشروطه را رقم زد؛ البته مجموع این سنت‌های صنفی، اجتماعی، فرهنگی و فکری از قبل در ایران وجود داشت اما انباشت آن در این دوره، امکان مبادله با تجربه‌های ملت‌های دیگر را فراهم کرد، بنابراین من در کل، مشروطه را گسست از همه‌های سنت‌های ایرانی نمی‌دانم، البته نقدهایی به روشنفکران دارم ولی در مجموع نزد متفکران و قشرهای جدید جامعه یک چنین خوانشی از مشروطه وجود دارد که مشروطه را داستان تحول‌خواهی اجتماعی، پویش معطوف به آزادی، برادری و برابری می‌دانند و همه باید در پیشگاه قانون، برابر بوده و حکمرانی محدود به قوانین مصوب و برآمده از یک قرارداد اجتماعی باشد؛ منتها یک جنبه تراژیک وجود دارد که درک تحول‌خواهانه موجود در جامعه در خود دوران مشروطه ضعیف بود و با اینکه مشکلات عدیده جامعه موجب انقلاب شهر شده بود ولی با وجود تمام پی‌جویی‌ها، انقلاب، اهداف دموکراسی‌خواهی و تحول‌خواهی خود را ادامه نداد، زیرا بلافاصله در مجلس اول، درصد بالایی از اشراف و ملاکّان، نماینده مجلس شدند که در دوره دوم و سوم، درصد بالاتری را هم کسب کردند. در واقع هویت شهری مردم شهر هنوز نهادینه نشده و توسعه پیدا نکرده بود که بتواند نهادهای دموکراتیک ایجاد و آن را نمایندگی کند و از طریق نهادها، اهداف و منافع خود را دنبال کند؛ از این رو انقلابی تراژیک بود زیرا مردم قدرت نهادینه‌ کردن و تشکل‌ بخشیدن به خواسته خود را نداشتند و در نتیجه انواع گرفتاری‌ها به وجود آمد.

 

 

آیا امروزه از سوی روشنفکران ما، مفاهیم دموکراسی‌خواهی، آزادی، برابری و برادری درک شده یا مشروطه را فقط یک رخداد شگرف که در تاریخ اتفاق افتاده و تمام شده است، معنا می‌کنند؟

 

پاسخ این سؤال به این مورد بستگی دارد که کنشگران امروز چقدر روحیه تحول‌خواهی، امید به تغییر و دگرگونی دارند. وقتی سرخوردگی‌های اجتماعی شکل می‌گیرد، امید به بهبود، تغییر و حس خودکارآمدی (خوداثربخشی) در بین کنشگران بسیار کم می‌شود. لازمه نشانه‌شناسی جدید از مشروطه برای درک تغییرات امروزی، داشتن حس و حال تغییر و کنشگری، امید به بهبود و دگرگونی است و چون سرمایه اجتماعی آسیب دیده، مردم چندان رغبتی به پیگیری ماجراهای تاریخی خود ندارند که این مسأله نتیجه سرخوردگی‌های اجتماعی و روایت‌های ایدئولوژیک از تاریخ است در صورتی که در مورد مشروطه، داده‌ها همچنان گرسنه معنا هستند و به ما چشم دوخته‌اند تا آن‌ها را معنا کنیم.

 

در واقع هر جامعه‌ای منطق درونی تحول خود را دارد و امروزه جوانان باید منطق تحول جامعه خود را بیابند که به نظر من یکی از منطق‌های تحولات جامعه ایران به‌ دلیل اهمیت دولت در جامعه، راه‌هایی برای اصلاح و دموکراتیک‌ شدن نهاد دولت است که از اقتدار، خودکامگی و ظلمی که تا به امروز شاهد آن بوده‌ایم، جلوگیری شود؛ بنابراین مشروطه، حرکت و گویشی در راستای اصلاح نهاد دولت است؛ تأکید می‌کنم نه رفتن آن و آمدن این بلکه اصلاح نهادی دولت.

 

 

بر اساس شرایط امروز جامعه، کدام‌ یک از ویژگی‌ها و اهداف مشروطه را می‌توان به کار گرفت؟

 

یکی از ضعف‌های مشروطه، فقدان حضور فعال اجتماعات بود، زیرا شهر، قدرت ایجادی مشروطه را داشت ولی قدرت ابقایی آن را نداشت؛ یعنی عامل ایجاد مشروطه شد ولی عامل ابقای آن نشد و اگر امروزه، ما شهرها و نهادهای مدنی و اجتماعی را تقویت کنیم به‌طور حتم مثمرثمر بوده و باعث پیشرفت و بلوغ اجتماعی خواهد شد.

 

 

با این تفاسیر، می‌توان گفت که این ضعف در جامعه ما نهادینه شده و ساختاری است؟

 

بله و ما هنوز با ضعف نهادهای اجتماعی و مدنی و مهم‌تر از آن با ضعف کنشگری‌ها مواجه هستیم. عصب اجتماعی به‌خاطر سرخوردگی‌های موجود در جامعه، ضعیف شده که نتیجه آن از دست دادن روحیه کنشگری است و بدون یک اجماع، هم‌افزایی و همگرایی، قدرت فهم و درک تحولات جامعه ایران را نخواهیم داشت. همان‌طور که پیش‌تر ذکر کردم، مساله دوم در مشروطه، ضعف نهادهای شهری و اجتماعی بود که ما امروزه می‌توانیم با تقویت نهادهای مدنی و اجتماعات محلی، میزان مشارکت اجتماعی مردم را که در سطح بسیار پایینی است،‌ ارتقا دهیم؛ البته متأسفانه هنوز هم نگاه غالب رسمی حکومت به نهادهای مدنی، امنیتی است و آن‌ها را نسخه دیگری از احزاب می‌دانند که این سبب می‌شود نه‌ تنها به ظرفیت‌های اجتماعی، بی‌توجهی و بی‌اعتنایی شود، بلکه جلوی فعالیت آن‌ها گرفته می‌شود. با این حال معتقدم این شرایط، مسئولیت اجتماعی کنشگران و امیدشان به تغییر و تحول جامعه را سلب نمی‌کند و اگر نتوانیم چنین درس‌هایی را از مشروطه بگیریم، همچنان توسعه و تغییر ایران، یک طرح ناتمام باقی خواهد ماند.

 

مساله سوم این است که مشروطه را انقلاب تلگراف‌ها می‌دانند. به یک معنا می‌توان گفت مشروطه نتیجه تغییرات رسانه‌ای در ایران بود. در ابتدا اولین چاپخانه به‌وسیله زین‌العابدین مراغه‌ای در تبریز تأسیس شد، بعد از آن، شاهد ظهور مجله‌ها، تأسیس دارالفنون، تلفن و در نهایت تلگراف بودیم که حضور این ابزارها، انقلاب مشروطه را محقق کرد. امروزه هم فناوری اطلاعات و ارتباطات، ظهور شبکه‌های اجتماعی و فناوری‌های موبایلی، بستر مناسبی را برای تحولات اجتماعی فراهم کرده که گاهی متأسفانه فقط به جنبه سرگرمی آن تقلیل یافته است.

 

 

یکی از انتقادهایی که می‌توان به حوزه جامعه‌شناسی وارد کرد، این است که در تحقیقات اجتماعی خود، کمتر از رخداد مهمی مانند مشروطه وام گرفته است؛ چرا؟

 

زیرا امروزه مدرک‌گرایی جایگزین علم‌آموزی شده است که از نظر من، دلایل متعددی از جمله سیاست‌های غلط حکومتی در توسعه کمی آموزش عالی، ایجاد ساختمان‌هایی به نام دانشگاه و تبدیل دانشگاه‌ها به فروشگاه‌های مدرک سبب شده مدرک‌گرایی تشویق شود و به‌نحوی حس علم‌ورزی از بین رود. از سوی دیگر، محدودیت‌های آشکار و پنهان ایجادشده برای اساتید در حوزه علوم‌ انسانی و اجتماعی، پویایی این رشته را سلب کرده است و مشکلات عدیده اقتصادی سبب شده اساتید فقط به دنبال حل مسأله معاش خود باشند که این خود باعث مخدوش‌ شدن مقام استادی شده است و گویا یک توافق نانوشته بین استاد و دانشجو (در برخی طیف‌ها) شکل گرفته که به‌طور جدی کاری انجام نشود؛ در نتیجه شاهد تحقیقات، پایان‌نامه‌ها و رسالاتی که انتظار می‌رود، نیستیم.

 

 

برای بازخوانی مجدد این واقعه چه راهکارهایی را پیشنهاد می‌کنید؟

 

باید شور زندگی، هویت و شوق بودن در جامعه برافروخته شود؛ در این صورت، هر تکه از تاریخ، صحنه‌ای برای نگاه‌ کردن می‌شود که ما باید به سراغ آن‌ها برویم و معنایشان ‌کنیم. به طور کلی، من نگاه هرمنوتیکی به این ماجرا دارم؛ یعنی مشروطه یک چیزی در آنجا نیست، مشروطه یک برساخت اجتماعی است که از تأویل و تفسیر ما ساخته می‌شود؛ بنابراین در اینجا، مهم ظرفیت‌های هرمنوتیکی جامعه است که از جمله آموزش‌وپرورش به‌ عنوان مهم‌ترین نهاد در صورت بیان و تفسیری مشخص و یکسویه از مشروطه مطابق ایدئولوژی انحصاری رسمی، قسمتی از واقعیت را از بین می‌برد دیگر کلاس‌های درس، فرصتی برای اندیشیدن نمی‌شود. مطبوعات نیز با آزادی بیان و عمل لازم دارند. همچنین مراکز تحقیقاتی مستقل که بتوانند در این حوزه فعالیت و تحقیق کنند، وجود ندارند. متأسفانه هنوز بیشتر مراکز تحقیقاتی، دولتی یا شبه‌دولتی هستند؛ به همین دلیل برای انتشار کتاب‌هایی که به‌ طور جدی کار شوند، مشکلات عدیده‌ای وجود دارد.

 

مجموعه این عوامل سبب می‌شود از بسیاری ظرفیت‌های تاریخی خود استفاده نکنیم؛ البته یکی از مشکلات کشور ما داشتن تاریخی طولانی است و همین باعث سردرگمی ما می‌شود، اما از طرفی، این تاریخ طولانی سرشار از عبرت‌ها، درس‌ها و ظرفیت‌هاست؛ به همین دلیل باید فرصت خوانش مجدد تاریخ را فراهم کنیم، هرچند من زیاد معتقد نیستم برای تغییر جامعه باید چشممان به تاریخ باشد، چون تاریخ ایران همیشه تاریخ پیوستگی نیست، بلکه تاریخ گسستگی نیز هست و بسیاری از مسائل امروزه ما به‌هیچ‌وجه در تاریخ وجود ندارد، بنابراین از یک‌سو برای فهم، تفسیر و نشانه‌شناسی وقایع و رخدادها باید نگاهی به تاریخ داشته باشیم و از سوی دیگر، منطق تحولات امروز را که اساسا هیچ سابقه‌ای در تاریخ ندارد، باید بر مبنای مقتضیات زمانی و درکی ژرف از آینده، تحلیل و معنا کنیم. اگر مردم ایران در مشروطه می‌خواستند همه تحولات جامعه را از دوره‌های گذشته کسب کنند، هیچگاه مشروطه که قانون در آن، یک بدعت و تجربه جدید بود، اتفاق نمی‌افتاد؛ بنابراین امروز هم به اکتشاف و خلق نیازهای آینده‌های جدید و نوپدید و ناشناخته برای ایران، احتیاج داریم تا علاوه بر خواندن تاریخ، سازنده آن هم باشیم.

 

 

آینده این فعالیت را چگونه می‌بینید؟ آیا تداوم روح مشروطه در کنشگران اجتماعی دیده می‌شود؟

 

جامعه ایران، جامعه‌ای پویاست که با وجود تمام فروبستگی‌ها، محدودیت‌ها و مشکلات، زیر پوستش هنوز آبستن تحولات است. در مجموع، من جامعه ایران را جامعه‌ای پویا می‌بینم که گرفتار سیستم‌های ایستاست و مشکل بیشتر در سیستم‌های اجتماعی است تا زیست‌جهان جامعه، زیرا زیست‌جهان جامعه بسیار پرظرفیت و مستعد تحول، دگرگونی و پیشرفت است؛ منتها با حضور‌ نداشتن کنشگران فعال مواجه‌ هستیم. به‌طور مثال، شما اگر از جریان مشروطه کنشگران فکری و دینی و اجتماعی تحول‌خواهی همچون طالبوف، نائینی، آخوند خراسانی، ثقه‌الاسلام، علی مسیو، فضلعلی تبریزی، ملک‌المتکلمین، طباطبایی، امین‌الضرب و معین‌التجار و دیگر کنشگران شناخته‌شده را (با تفاوت دیدگاه‌هایشان) حذف کنید، دیگر مشروطه‌ای وجود نخواهد داشت؛ البته بنده، تاریخ را تا این اندازه هم فقط حاصل جمع اراده انسان‌ها نمی‌دانم چون تحولات نهادی و ساختاری هم مهم است اما یکسوی این قضایا به کنشگران برمی‌گردد. در واقع کنشگران ساختارها را تغییر می‌دهند و دوباره ساختارها برای کنشگران فرصت ایجاد می‌کنند و کنشگران فعال با ابتکار و خلاقیت عمل خود موجب شکل‌گیری گفتمان‌ها، معناها و نهادهای جدید و سبک‌های جدید زندگی و فرهنگ و معانی و مناسبات تازه خواهند شد.

کلید واژه ها: مقصود فراستخواه مشروطه


نظر شما :