هاشمی استراتژی «غرب منهای آمریکا» را دنبال میکرد
گفتوگو با سید حسین موسویان
سرگه بارسقیان
تاریخ ایرانی: در دورهای که سید حسین موسویان، سفیر ایران در بن بود، آلمان شد دروازه روابط ایران و غرب؛ البته غرب منهای ایالات متحده. با این حال از همین دروازه تلاش شد تا راهی به کاهش تنش با آمریکا باز شود که با وجود تلاشهای او و پیگیریهای آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور وقت ثمری نداشت. ۵ سال پیش که موسویان در کنفرانسی در فلوریدای آمریکا گفت بهترین شانس آشتی بین ایران و ایالات متحده در دوره ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی بود، همه را متعجب کرد؛ اما وقتی در کتابش «ایران و آمریکا؛ گذشته شکستخورده و مسیر آشتی» ماجرا را شرح داد، معلوم شد که رئیسجمهور حتی برادرش محمد هاشمی را با نامهای در سال ۷۲ روانه آلمان کرده بود تا به هلموت کهل، صدراعظم این کشور آمادگی ایران برای پایان دادن به دو دهه دشمنی بین ایران و آمریکا را نشان دهد اما رئیسجمهور جدید آمریکا (بیل کلینتون) نخواست و نشد. موسویان که پیش از سفارت ایران در آلمان، از سوی هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس به عنوان مدیرکل اداری و مالی، سرپرست ادارات کل و رئیس سازمان اداری مجلس شورای اسلامی منصوب شده بود، در گفتوگو با سایتهای «دیپلماسی ایرانی» و «تاریخ ایرانی» از پیگیری استراتژی «غرب منهای آمریکا» همزمان با تلاش برای کاهش خصومت با آمریکا در دوره هاشمی میگوید:
شما در کتاب «ایران و آمریکا؛ گذشته شکستخورده و مسیر آشتی» از رهبری آیتالله خامنهای و ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی به عنوان «آغاز عصری جدید» یاد کردید. با وجود دیدگاههای متفاوت دو آیتالله درباره ایالات متحده، سیاست خارجی عصر سازندگی چگونه شکل گرفت؟ آیا دکترین «غرب منهای ایالات متحده» پیگیری شد یا در دوره آقای هاشمی تلاشهایی برای بهبود روابط با آمریکا با هدف گسترش مناسبات با غرب انجام شد؟
در سال ۱۳۶۹ که قرار بود برای مأموریت به آلمان بروم، آیتالله هاشمی به من فرمودند که سیاست مورد نظر مقام معظم رهبری سیاست «غرب منهای آمریکا» است لذا باید همین سیاست هم ملاک عمل باشد و برای توسعه روابط با اروپا حداکثر تلاش به عمل آید. در عین چنانچه فرصتی برای کاهش تشنج با آمریکا به وجود آمد، باید استفاده کرد. در آن مقطع همه کشورهای اروپایی در گفتوگوهایشان با ایران، تصریح داشتند که دو موضوع آمریکا و اسرائیل در روابط اروپا با ایران نقش بسزایی خواهد داشت. لذا موضوع پروسه صلح، تروریسم، سلاحهای کشتار جمعی و حقوق بشر چهار موضوع اصلی مذاکرات اروپاییها با ایران بود که عمدتاً هم خط واشینگتن – تلآویو بود تا مانع بهبود روابط ایران و اروپا گردند.
در دوره مأموریت من به آلمان، هلموت کهل صدراعظم آلمان در مورد توسعه حداکثری روابط با ایران قانع شده بود و آمادگی کامل داشت. او ابراز علاقه کرد که در مورد رفع خصومتهای آمریکا و ایران وساطت کند که آیتالله هاشمی رفسنجانی هم پاسخ مثبت دادند لکن بیل کلینتون رئیسجمهور وقت آمریکا دست رد به سینه کهل زد. در آن مقطع ما به کهل گفتیم که ایران آماده است طی کار گروهی، در مورد هر چهار موضوع مورد اختلاف گفتوگو و برای مبارزه با تروریسم، سلاحهای کشتار جمعی و ارتقاء حقوق بشر همکاری متقابل به عمل آید. ضمناً در این کارگروه ثابت کنیم که ایران در پروسه صلح خرابکاری نکرده و نخواهد کرد و مقصر اصلی خود اسرائیل است. این ابتکاری بسیار هوشمندانه بود، زیرا کهل به عنوان قدرتمندترین رهبر اروپا بود که نقش کلیدی در بهبود روابط ایران و اروپا ایفا میکرد. ما توانسته بودیم قطار بهبود و توسعه روابط با آلمان را با سرعت بالا به حرکت درآوریم. محدودیتهای اعتباری بیمه هرمس آلمان را برداریم. سایر بیمههای اروپایی هم بلافاصله به هرمس اقتداء کردند. راه اعتبارات اروپا برای پروژههای بازسازی ایران بعد از جنگ باز شده بود. هرمس آلمان ظرف دو سال یعنی ۷۰ تا ۷۲ حدود ۱۴ میلیارد مارک پوشش بیمهای به ایران داد. کهل و هاشمی تماسهای تلفنی منظمی را شروع کرده بودند. این اولین گفتوگوی کاری مستقیم و منظم یک رهبر اروپایی با رئیسجمهور ایران بود. من سعی میکردم که بعد از هر گفتوگوی تلفنی، ارزیابی طرف آلمانی را بگیرم. خدا را گواه میگیرم که بدون اغراق عرض میکنم که آقای کهل بعد از اولین گفتوگوی تلفنی، مجذوب آقای هاشمی شد و با علاقه استمرار گفتوگوها را دنبال میکرد. وقتی که تهران از میانجیگری کهل برای رفع تخاصم آمریکا و ایران استقبال کرد و دست او را هم با پیشنهادی سازنده پر کرد و آمریکاییها رد کردند، کاملاً مشخص و ثابت شد که این آمریکاست که دنبال خصومت با ایران است و نه ایران. این حسننیت ایران و آزمون میانجیگری، باعث شد که آلمانیها بتوانند در مقابل فشارهای آمریکاییها بیشتر مقاومت کنند.
از نظر هاشمی رفسنجانی، آلمان در نقطه آغازین رابطه با اروپا بود؛ حتی هانس دیتریش گشنر، وزیر خارجه آلمان به شما گفته بود که هاشمی رفسنجانی یکی از شایستهترین و باهوشترین رهبرانی است که طی ۱۶ سال حضورش در این سمت دیده است. پس چطور شد که آلمان با رخداد میکونوس نقطه آغاز قطع رابطه ایران و غرب در پایان دوره هاشمی شد؟
بله. در مهر ۶۹ هنگامی که برای عزیمت به مأموریت آلمان خدمتشان رسیدم، فرمودند که آلمان برای ما دروازه گشایش روابط با اروپاست، روابط با اروپا هم بخش اصلی روابط ایران با جهان غرب خواهد بود. از مهر ۶۹ تا شهریور ۷۲ که بحران میکونوس پیش آمد، روابط ایران و آلمان با سرعت معجزهواری توسعه پیدا کرد بطوری که ظرف دو سال کمیسیونهای مشترک اقتصادی و فرهنگی احیا شد، تعداد زیادی از وزرای کابینه تبادل شدند، روابط اقتصادی به رقم بیسابقه ۱۰ میلیارد مارک رسید و قس علیهذا. ترور شاپور بختیار در پاریس و بعد رهبران کردها در رستوران میکونوس برلین، اولین بمبی بود که زیر بنای جدید روابط ایران و آلمان - اروپا گذاشته شد.
با این وجود نه تنها از فروریختن بنای جدید جلوگیری کردیم بلکه با وجود دادگاه میکونوس روابط را توسعه دادیم. نقش آیتالله هاشمی در روند مدیریت بحران و استمرار توسعه روابط واقعاً کلیدی بود. سفر وزیر اطلاعات ایران به آلمان بعد از ترور میکونوس صورت گرفت. این اولین سفر وزیر اطلاعات ایران به اروپا و یک کشور عضو ناتو بود. سفرای آلمان در واشینگتن و لندن و تلآویو برای اعتراض به این سفر، احضار شدند. این ابتکار شروع مهمی بود که میتوانست به تحولی شگرف در روابط امنیتی ایران و اروپا - ناتو ختم شود.
منتهی مشکلات ما به ترور میکونوس محدود نشد. از حادثه ترور فرخزاد تا کشف محموله صدور موشک به مقصد مونیخ آلمان و تا ماجرای فرج سرکوهی تا بازداشتهای مکرر اتباع آلمانی در ایران، یکی بعد از دیگری به مثابه نارنجکی، ستونهای روابط جدید ایران و آلمان - اروپا را فرومیریخت. آقای ولایتی وزیر خارجه، آقای واعظی معاون وزیر و همه سفرای جمهوری اسلامی در اروپا هم واقعاً تلاشهای بسیار موفقیتآمیزی برای تحقق این استراتژی به خرج دادند. اما وقوع همزمان این حوادث تلخ، هم سربازان خط مقدمه جبهه دیپلماسی بهبود روابط با اروپا را مجروح کرد و هم استراتژی «اروپای منهای آمریکا» نظام را فلج کرد.
شما در سال ۱۳۹۰ در کنفرانسی در فلوریدای آمریکا گفتید بهترین شانس آشتی بین ایران و ایالات متحده در دوره ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی بود. با وجود قدرت و نفوذ هاشمی رفسنجانی در داخل، میتوان اینگونه استنباط کرد که عامل این فرصتسوزی طرف آمریکایی بوده است؟
بله، چون دوران بعد از جنگ آغاز شد. این دوره مصادف شد با زعامت مقام معظم رهبری و ریاست جمهوری آیتالله هاشمی. این دو بزرگوار ستونهای اصلی انقلاب بعد از رحلت حضرت امام (ره) بودند. مقام معظم رهبری به آمریکا کاملاً بیاعتماد بودند و لذا هر تلاشی را هم بینتیجه میدانستند. آیتالله هاشمی گامهای فوقالعاده بلندی برای توسعه روابط با روسیه و چین و هند برداشت. همزمان استراتژی «اروپا منهای آمریکا» را با حداکثر ظرفیت دنبال کرد. در عین حال مستمراً به دنبال راهی برای کاهش خصومت آمریکا با ایران هم بود.
تقاضای آمریکا برای کمک ایران جهت آزادی گروگانهای آمریکایی و غربی اولین فرصت آزمایش را به وجود آورد. آیتالله هاشمی درخواست آمریکا را رد نکرد. ایران با موافقت مقام معظم رهبری از تمام ظرفیت خود استفاده کرد و همه گروگانهای غربی آزاد شدند. آقای واعظی و من مسئول پیگیری این کار شده بودیم. فرماندهی وقت نیروی قدس سپاه و وزارت اطلاعات هم صادقانه نهایت همکاری را به عمل آوردند. بعد از آزادی گروگانها، کشورهای اروپایی هم تشکر کردند و هم با توسعه روابط با ایران، پاسخ حسننیت را دادند. اما آمریکا نه تنها حسننیت متقابل نشان نداد بلکه خصومت را افزایش داد. اگر آمریکاییها در آن مقطع متقابلاً حسننیت به خرج میدادند، قطار حسننیت متقابل راه میافتاد و شرایط تغییر میکرد.
شما جایگاه هاشمی رفسنجانی را در شکلگیری دیپلماسی جمهوری اسلامی چگونه ارزیابی میکنید؟ واقعبینی و عملگرایی او چه جهتی به دیپلماسی ایران پس از جنگ داد؟
در دوران جنگ تقریباً همه قدرتهای شرق و غرب با متجاوز بودند و علیه ایران که قربانی تجاوز بود. آیتالله هاشمی رفسنجانی بعد از جنگ زمام امور اجرایی کشور را به دست گرفت و روابط با جهان اسلام، روسیه، هند، چین، اروپا و سایر کشورها (منهای آمریکا و اسرائیل) را متحول کرد. این دستاورد بزرگ بدون حمایت مقام معظم رهبری هم ممکن نبود.
نظر شما :