هاشمی گفت به نهضت آزادی ظلم کردیم
گفتوگو با هاشم صباغیان
تاریخ ایرانی: هاشم صباغیان، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران، چه آن زمان که در دوره مبارزات انقلابی در خانه آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی در جلسات محرمانه شرکت میکرد و چه زمانی که در دولت موقت سمت وزارت کشور را به عهده داشت و هاشمی معاونش بود، با وی در ارتباط بود. این رابطه حتی پس از استعفای دولت موقت نیز قطع نشد و این دو، باز در دوره اول مجلس شورای اسلامی با هم همکار شدند، این بار اما صباغیان در کسوت نماینده نهضت آزادی و هاشمی در مقام رئیس مجلس و نماینده حزب جمهوری اسلامی. هرچه از عمر انقلاب میگذشت، فاصله این دو مبارز انقلابی بیشتر میشد تا جایی که صباغیان به دلیل نگارش نامه ۹۰ امضایی نهضت آزادی در انتقاد به سیاستهای دولت هاشمی در دوران ریاستجمهوریاش، بازداشت شد. اما اصطکاک دیدگاههای نهضت آزادی و هاشمی رفسنجانی پس از سال ۸۸ و مواضع جدید هاشمی، کمتر شد؛ خصوصاً که فائزه هاشمی در زندان با نقل قولی از پدر نظر ایشان را درباره نهضت آزادی عیان کرد و با کتابی که هاشمی در روزهای آخر عمر برای ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت فرستاد، دلجویی خود را نشان داد. صباغیان در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» چهار دهه مراوده، مکاتبه و مجادله خود با هاشمی رفسنجانی را روایت کرده است.
***
آیا قبل از انقلاب آشنایی و ارتباطی با آقای هاشمی رفسنجانی داشتید؟
بله. من پیش از انقلاب با آقای هاشمی رفسنجانی آشنایی کامل داشتم و در بعضی از کارهای محرمانه برای پیروزی انقلاب با یکدیگر همکاری زیادی داشتیم. ایشان در سال ۵۵ به دلیل کمک به مجاهدین خلق زندانی شدند، من آن زمان وکیل ایشان بودم برای اینکه منزلی داشتند در دزاشیب که به صورت مشاعی با آقای خانیان - از تجار محترم تهران - شریک بود؛ یک دانگ و نیم متعلق به آقای هاشمی و چهار دانگ و نیم متعلق به آقای خانیان بود. من به دلیل اینکه کارشناس رسمی دادگستری بودم به اتفاق باجناقم، آقای تقی اشترخانی – که اوایل انقلاب ترور شد – برای تفکیک این منزل انتخاب شده بودیم. این منزل وضعیت خوبی داشت، دو در داشت یکی در خیابان بالا و یک در کوچه پایین. ما اینها را تقسیم کردیم و یک دانگ و نیم ایشان را جدا کردیم؛ یعنی به اصطلاح به صورت مفروض درآمد. صورتجلسه هم کردیم و به استناد آن صورتجلسه - چون کارشناس رسمی دادگستری پای آن را امضا کرده است - میتوانستند بروند ثبت و دو سند جدا بگیرند. دیگر خبر ندارم که آقای هاشمی سند جداگانه گرفتند یا خیر.
این قسمتی که ما برای آقای هاشمی انتخاب کرده بودیم یک حوض بزرگ داشت، خانههای قدیم یا آبانبار داشتند یا حوض بزرگ که از آن حوض بیشتر آب مصرفیشان را برمیداشتند. خانم فائزه هاشمی آن زمان دانشآموز دبیرستانی بود، آمد به من گفت مهندس اگر میشود شما این قسمت را برای ما انتخاب کنید که ما بتوانیم در این حوض شنا کنیم؛ یعنی از آن اول معلوم بود که علاقه به ورزش دارد که بعدها هم مدتی مسئول ورزش بانوان شد؛ بنابراین آشنایی من با آقای هاشمی به این ترتیب بود. موارد دیگری هم با ایشان همکاری داشتیم. ما صبحها اکثراً در همان منزل جلسه داشتیم. صبح زود میرفتیم که خیلی به کارهایمان لطمه نخورد خصوصاً اینکه آقای اشترخانی کارشان زیاد بود.
مخالفان هاشمی رفسنجانی همیشه ابهاماتی را در مورد وضعیت اقتصادی ایشان و فرزندانشان مطرح میکردند. با توجه به اینکه شما پیش از انقلاب ایشان را میشناختید، از وضعیت اقتصادیشان در آن دوران اطلاعی دارید؟
وضع اقتصادی ایشان پیش از انقلاب خوب بود، در رفسنجان باغات پسته داشتند و کار ساختوساز میکردند؛ در این مورد هم بعضی مواقع با من مشورت میکرد.
آقای هاشمی در آستانه پیروزی انقلاب همراه با آقایان بازرگان و کتیرایی جزو هیأت تنظیمکننده اعتصاب شرکت نفت انتخاب شد. دلیل این انتخاب چه بود؟
اعتصابات شرکت نفت داشت به پیروزی انقلاب لطمه میزد برای اینکه پالایشگاهها در اعتصاب بودند و بنزین و نفت و… نمیرسید و برای انقلابیون خیلی مشکل بود. آقای خمینی یک هیأت سه نفری را انتخاب کردند و گفتند که همکاران را هم انتخاب کنید. بعد دو نفر را به آن هیأت اضافه کردند و هیأت شد ۵ نفر. آن دو نفر که اضافه شدند یکی من بودم و دیگری آقای مهندس کاظم حسیبی که در پرونده نفت در دوره مرحوم دکتر مصدق نقش داشت. حالا اینکه چرا آقای هاشمی انتخاب شد من خیلی نمیتوانم نیت آقای خمینی را بخوانم.
از این جهت میپرسم که همه شما قبلاً دستی بر آتش نفت داشتید اما آقای هاشمی اینگونه نبود.
نه. ایشان [امام خمینی] میخواست هیأت مورد اعتماد خودش هم باشد؛ یعنی هم متخصص باشند هم مورد اعتماد؛ بنابراین آقای هاشمی و مخصوصاً آقای مهندس بازرگان را به عنوان افراد مورد اعتماد خود انتخاب کرده بود.
دلیل انتخاب آفای هاشمی رفسنجانی برای قرائت حکم نخستوزیری مهندس بازرگان چه بود؟
آقای هاشمی انسانی بسیار کارآمد بود، با آقای خمینی خیلی نشست و برخاست داشت و اعتماد ایشان را جلب کرده بود. دو نفر بودند که خیلی اعتماد آقای خمینی را جلب کرده بودند: یکی مرحوم مطهری و دیگری آقای هاشمی رفسنجانی؛ بنابراین وقتی قرار است حکمی از جانب ایشان قرائت شود، باید نمایندهای از جانب صادرکننده حکم آن را قرائت کند. این نمایندگی به عهده ایشان گذاشته شد و بعد هم شورای انقلاب – چون آن زمان مجلس نداشتیم – آقای هاشمی را تعیین و به آقا معرفی کرد، آقا هم قبول کردند.
شما مدتی وزیر کشور دولت موقت بودید و ایشان سمت معاونت شما را بر عهده داشتند، دلیل این انتخاب چه بود؟
ما در دولت موقت چندین مشکل داشتیم؛ یکی از مشکلاتمان شورای انقلاب بود چون نقش مجلس را داشت. حزب جمهوری اسلامی که تأسیس شد، اکثر اعضای آن در شورای انقلاب بودند. آنها در روزنامه جمهوری اسلامی مطالبی را خلاف واقعیت میگفتند و این باعث تضعیف دولت میشد، بارها این مشکل پیش آمد. هدف این بود که انقلاب دچار شکست نشود؛ چون دشمن در آن زمان به طرق مختلف میخواست انقلاب را دچار شکست کند. برای اینکه این اتفاق نیفتد همدلی لازم بود؛ بنابراین به رهبر کبیر انقلاب پیشنهاد کردیم که چند نفر از این آقایان بیایند به عنوان معاون وزیر و در هیأت دولت شرکت کنند؛ آن هم با حق رأی. معاون تا زمانی که رئیس هست حق رأی ندارد؛ ولی ما گفتیم که اشکالی ندارد اینها بیایند، حق رأی هم داشته باشند. چهار نفر اضافه شدند: آقای هاشمی رفسنجانی و آقای مهدوی کنی در وزارت کشور معاونان من شدند. دلیلش هم این بود که آقای مهدوی کنی رئیس کمیتههای انقلاب بود، کمیتهها هم آن موقع ید طولانی داشتند. از طرفی سپاه هم تازه تشکیل شده بود و آقای هاشمی رفسنجانی هم مسئول سپاه بود. آقای خامنهای رفتند در وزارت دفاع و معاون مرحوم چمران شدند. آقای دکتر باهنر هم رفتند به وزارت آموزشوپرورش و معاون وزیر شدند؛ بنابراین این چهار نفر به این ترتیب وارد دولت شدند. اینگونه نبود که من معاون انتخاب کنم. این افراد را شورای انقلاب تعیین کرده بود.
در این مدت اختلاف نظری با آقای هاشمی نداشتید؟
در این دوره نه. ما همکاریهای مختلفی داشتیم و البته ایشان چون کارهای دیگر هم داشت، نمیتوانست مرتب بیاید، اکثراً عصرها میآمد. البته اختلافات جزئی وجود داشت ولی به طور کلی همکاریهای لازم را میکردند. استانداران را که میخواستیم انتخاب کنیم به نظرشان میرساندیم، ایشان اگر نظری داشت میداد. یک چیز خیلی جزئی مینوشتم مثلاً «جناب آقای هاشمی رفسنجانی، معاون وزیر، معاونت انتظامی» هر کدامشان هم یک اسمی داشتند! ایشان یکدفعه به من گفت: «ننویس معاون بنویس مشاور». گفتم: «حالا ما مینویسیم مشاور. این نامهها که جایی نمیرود اگر شما با این دلخوشترید ما مینویسیم مشاور!»
ایشان بعد از شما سرپرست وزارت کشور شدند.
بعد از استعفای دولت موقت من هم گفتم که دارم مرخص میشوم و دیگر خودتان میدانید. من وقتی میخواستم خداحافظی کنم آقای هاشمی اصرار زیادی داشت که «شما بمانید الان حکم انتخابات دارد به نام شما صادر میشود و شما باید انتخابات را برگزار کنید.» گفتم «ما و نهضت آزادی و مهندس بازرگان یک گروهیم و با هم کار میکنیم.» حتی ایشان غیرمستقیم گفت که شما را برای نخستوزیری در نظر گرفتیم. در لفافه این را گفت. در هر صورت من هم به روی خودم نیاوردم و گفتم باید بروم. در دولت موقت هزینههایی داشتیم که نمیتوانست در چارچوب قوانین گنجانده شود. مرحوم مهندس بازرگان هم معتقد بود که باید در چارچوب قوانین حرکت کرد. در وزارت کشور یکباره هزینههایی به وجود میآمد که باید پول خرج میشد؛ اما در معاملات دولتی وقتی میخواهید چیزی بخرید باید سه استعلام بگیرید و آن استعلامی را که حداقل قیمت است از آن خرید کنید و در گزارش خرید باید هر سه استعلام باشد. این کارها را نمیشد کرد مثلاً از بندرعباس خبر دادند آب ندارند، باید تانکر میگرفتیم و ماجراهایی از این دست؛ بنابراین تصویب شد که شرکت نفت پول یک روز فروش نفت را در اختیار وزیر کشور قرار دهد و وزیر بدون طی مقررات آنها را هزینه کند. صد میلیون تومان را در اختیار و در حساب من قرار دادند. وقتی خواستم وزارت کشور را تحویل دهم دقیق یادم نیست، حدود شصت یا هفتاد میلیون تومان از این پول مانده بود. صورتحساب را به آقایان دادیم؛ یعنی لیست هزینههای انجامشده و مبلغ باقی مانده. چک را کشیدم و تحویل آقای هاشمی دادم. ایشان این قضیه را به عنوان تعریف از من در جاهای دیگر گفته بود که به گوش من رسید. ایشان گفته بود صد میلیون پول در اختیارش بود، میتوانست هر جور دلش خواست خرج کند یا به هر کسی خواست از جمله اعضای حزب و دوستانش بدهد؛ اما این کار را نکرد و دقیقاً با فهرست تکبهتک مواردی که هزینه کرده بود، تحویل ما داد، هزینههایی که مورد تایید و ضروری بود.
تعامل شما با ایشان در مجلس چگونه بود؟
آقای هاشمی به طور کلی در دوران مسئولیتشان حوادثی به وجود آمد که در نظام جمهوری اسلامی دیگر اتفاق نیفتاد. یکی از حوادث مجلس، آن حملهای بود که ریختند سر من و آقای معینفر. این اتفاق همین یک بار در مجلس جمهوری اسلامی پیش آمد. دیگر اصلاً چنین اتفاقی نیفتاد و اینجور زدوخورد هرگز دیگر پیش نیامد. ما آن زمان در کمیسیونهای مجلس شرکت کردیم. من تا آن زمان بیست سال سابقه کار اداری داشتم اما بقیه نمایندهها اصلاً نداشتند. مجلس در ساختمان کاخ سنای دوره شاه تشکیل میشد. یک عده میآمدند داد میزدند که چرا آمدیم اینجا، اینجا طاغوتی است، برویم در مسجد جلسات مجلس را تشکیل دهیم. جو مجلس اینگونه بود. من در دو کمیسیون شرکت کردم: یکی کمیسیون مسکن که تخصصم بود و دیگری هم در کمیسیون نفت، آقای معینفر هم رئیس کمیسیون نفت بود. قانون زمینهای شهری را من در کمیسیون مسکن گذراندم. سالی یک بار روسای کمیسیون انتخاب میشدند، آن زمان سعی آقای هاشمی بر این بود که تمام مواضع قدرت یا مسئولیتهای مجلس در اختیار افراد نزدیک به خودشان باشد.
از اعضای حزب جمهوری اسلامی؟
حزب جمهوری اسلامی یا دیگرانی که عضو حزب نبودند ولی تابع آقای هاشمی بودند. مثلاً به طرق مختلف رای نمایندگان را نگاه میکردند و اگر رای مخالف بود – من عادت ندارم اسم ببرم – او را میخواستند و میگفتند «تو مگر دلت نمیخواهد دوره بعد هم انتخاب شوی؟ این چه رأیی است؟!» رای مخفی است؛ اما میگفتند «این رای چه بود؟» یا اگر مثلاً کسی ماشین نداشت صدایش میکرد، آن موقع بنیاد مستضعفان هم در اختیارشان بود و ماشینهای خوب هم فراوان داشت که به قیمت ارزان تحویل نمایندگان میدادند. این نوع مراودات را در مجلس انجام داد و آن را از حالت یک مجلس آزاد خارج کرد. به این دلیل ما بعد از گذشت یک سال در مجلس سکوت کردیم. اظهارنظر نمیکردیم. برای اینکه میدیدیم نمایندگان نقشی ندارند؛ حتی وقتی میخواستند موضوعی را در دستور کار مجلس بیاورند، قبلاً نمایندهها را میخواستند، خودشان جلسه میگذاشتند و به قول معروف توجیهشان میکردند که اینها فردا یکباره رای مخالف ندهند. در مجلس به این ترتیب عمل شد و صحبتهایی که ایشان در مجلس میکرد، یکسریاش واقعیت نداشت؛ ولی به عنوان اینکه رئیس مجلس و آن موقع نفر دوم انقلاب هم بودند، سعی میکردند که هرچه دلشان میخواست بگویند.
بسیاری عکس هاشمی را هنگام دعوایی که پس از نطق شما در مجلس درگرفت، در حالت خنده، نشانهای از رضایت ایشان از برخورد با شما قلمداد میکنند. ماجرای این زدوخورد چه بود؟ آیا واقعاً هادی غفاری بود که بر سر معینفر کوبید یا یک غفاری دیگر بود؟
در نهضت آزادی سمیناری به نام «تامین آزادی» برگزار و از افراد مختلف دعوت کردیم که سخنرانی کنند. عدهای آن جلسه را به هم ریختند و برخی را زدند. ما کتابخانه باارزشی داشتیم، کتابهای زیادی را بردند یا به هم ریختند. ماجرای بسیار بدی بود. من در مجلس گزارش این جریان را دادم. موقع نطق قبل از دستور من بود. در نهضت آزادی به من ماموریت داده شد که شرح حمله به دفتر نهضت آزادی را در رابطه با سمینار «تامین آزادی» در نطق قبل از دستور بدهم. هنگام نطق آقای سید ابوالفضل موسوی، نماینده تبریز آمد که کاغذ نطق من را بردارد، من هلش دادم، عمامه از سرش افتاد، شلوغ شد، فریاد میزدند بیا پایین.
محکم هل دادید؟
نه. هل دادم که کاغذ را برندارد و دستش را ببرد کنار. عمامهاش افتاد و بعد ریختند و ما را از آنجا کشیدند پایین و شروع کردند به زدن با کفش و… صدای آن فیلم هست که آقای هاشمی به هادی غفاری میگوید: «آن اسلحه را بگذار در جیبت»، با ته اسلحه زده بود چون زیر چشم معینفر کبود شد.
پس هادی غفاری، معینفر را مورد ضرب و شتم قرار داد؟
بله هادی غفاری بود.
ایشان تکذیب میکنند و میگویند یک غفاری دیگر این کار را کرده است!
خود ایشان زد، بعد هم معذرتخواهی کرد. آقای هاشمی به غفاری میگوید «آن اسلحه را بگذار در جیبت». از نظر آئیننامه داخلی مجلس هر نمایندهای در ورود بازرسی بدنی میشود. ورود اسلحه به صحن مجلس ممنوع است ولی ایشان آورده بود، بازدید بدنی برای ایشان معنی نداشت و اسلحه آورده بود. بعد مقداری جو آرام شد و ما را بردند به اتاق آقای موسوی خوئینیها، نائب رئیس مجلس که ادعای روشنفکری و طرفداری از آزادی و… داشت. جالب این بود که وقتی ما به آن اتاق رفتیم، به ایشان گفتم آقا شما نائب رئیس مجلس هستید، باید اینگونه باشد؟!، بعد گفت: «اگر دست من بود شما دو نفر نباید وجود میداشتید.»
آقای هاشمی برای دلجویی از شما به آن اتاق نیامد؟
نه. آقای هاشمی اصلاً نیامد معذرتخواهی کند. گزارشی هم که در نماز جمعه داد، شرح ماوقع نیست و برخیهایش خلاف است، به طوری که مرحوم آیتالله منتظری آن موقع که گزارش را شنیدند، گفتند «این گزارش سمینار تامین آزادی بود. شما عملاً ثابت کردید که آزادی وجود ندارد. اینها مگر میخواستند چه کار کنند، میخواستند گزارش کار را بدهند. شما حتی نگذاشتید گزارششان را بدهند.»
آقای هاشمی در یکی از خطبههای نماز جمعه از «نهضت آزادی» به عنوان «نکبت آزادی» یاد کرد. آیا همین رویکرد میتواند دیدگاه ایشان به نهضت آزادی را نشان دهد؟
متأسفانه این حرف را زد، به خاطر اینکه نهضت آزادی با ایشان موافق نبود. نهضت آزادی در مجلس سکوت اختیار کرده بود. در واقع طیف اقلیت که حدود ۴۲ نفر بودند، سکوت کردند. اعضای نهضت آزادی در مجلس ۵ نفر بودند؛ ولی دیگران که پیوستند و اقلیت مجلس را تشکیل دادند ۴۲ نفر بودند. این تعداد همیشه در مجلس سکوت میکردند و اگر میخواستند مجلس را ترک کنند میتوانستند مجلس را از اکثریت بیندازند ولی این کار را نکردند. متأسفانه ایشان این کلام زشت را آنجا به کار برد.
واکنش شما چه بود؟
جواب فحش را که نباید با فحش داد. در نامههای دیگر هم گفتیم که ایشان چیزهایی گفتند که در شأنشان نبود. بعدها از قول فائزه هاشمی شنیدیم که در زندان به یکی از دوستان گفته بود «پدرم گفته ما به نهضت آزادی خیلی ظلم کردیم و خیلی حقوقشان را پایمال کردیم، باید سعی کنیم که به ترتیبی جبران کنیم.»
شما از جمله امضاءکنندگان نامه ۹۰ امضایی به هاشمی رفسنجانی در سال ۶۹ بودید که انتقادتان به سیاستهای دولت ایشان منجر به بازداشت تعداد زیادی از فعالان نهضت آزادی و ملی - مذهبی شد. علت نگارش این نامه چه بود؟
من هم جزو دستگیرشدگان بودم. ما تحلیل داشتیم که این راهی که میروند رو به بنبست است. راهش این است که روند سیاست خارجی، اقتصاد، آسیبهای اجتماعی و… را اصلاح کنند. اتفاقاً اگر آن نامه را ببینید، اکثر حوادثی که ما آن زمان پیشبینی کرده بودیم اتفاق افتاد.
در پیام تسلیت نهضت آزادی ایران که به امضای شما رسیده، آمده است: «عملکرد ایشان پس از انقلاب به عنوان دولتمرد و مقام تراز دوم نظام نیز اگرچه، به ویژه در دهههای ۶۰ و ۷۰، جای نقد جدی دارد اما سیر حرکت ایشان به سمت عقلانیت سیاسی و اصلاح امور نشاندهنده راه و مسیر درستی بود که در پیش گرفت.» این نقد بیشتر معطوف به سیاستهای اقتصادی ایشان است یا وضعیت آزادی بیان؟
درباره همه این موارد، سیاستهای اقتصادی و وضعیت آزادی و… البته بعد از سال ۸۸، آقای هاشمی، آن هاشمی قبلی نبود. آقای هاشمی در مقاطع مختلف حیاتش چهرههای مختلفی داشت.
از ۸۸ به اینسو متعادلتر شد؟
هم متعادلتر شد و هم مدافع گروههایی بود که طرفدار آزادی هستند. کموبیش خبر داریم که اعتراضهایی که داشت، برای این بود که چرا آزادی داده نمیشود. یکی دو بار هم مسئله رفع حصر از آقایان موسوی و کروبی را نزد رهبر انقلاب مطرح کرده بود؛ یعنی اصلاً جهتش فرق کرده بود. کسی که جهتش اینگونه فرق کرده و پایان زندگیاش هم در این زمان بود به نظر من از نظر تاریخی خیلی شانس آورد؛ دیگر دلیلی نداشت که ما بخواهیم لطمهای به ایشان بزنیم.
آقای هاشمی در روزهای آخر عمر هدیهای برای آقای ابراهیم یزدی فرستاد. این گام آخر را چطور ارزیابی میکنید؟
جلد سوم خاطرات خودش را فرستاد. البته این کتاب در بازار هم بود ولی در هر صورت وقتی کسی کتابی را پشتنویسی کند، ارزش خاصی دارد؛ خصوصاً که آقای دکتر یزدی وضعیت جسمانی خوبی ندارند. آقای هاشمی هم خواست که به این ترتیب از ایشان دلجویی کند.
فیلم کامل گفتوگوی «تاریخ ایرانی» با هاشم صباغیان را ببینید
روایت صباغیان از درگیری مشهور مجلس اول را بشنوید
نظر شما :