خلیل ملکی ملی‌گرا نشد

گفت‌وگو با همایون کاتوزیان
۲۶ فروردین ۱۳۹۷ | ۱۹:۴۴ کد : ۸۱۳۹ مقالات خلیل ملکی
ملکی به چپ افراطی یا چپ توتالیتر اعتقاد نداشت و دچار رمانتیسم سیاسی نبود و با سرسپردگی به شوروی مبارزه می‌کرد.
خلیل ملکی ملی‌گرا نشد
فرزانه ابراهیم‌زاده

 

تاریخ ایرانی: «خلیل ملکی یکی از روشنفکران و تئوریسین‌های سیاسی ایران در قرن بیستم بود. دلیل شکست آنی و پیروزی آتی او همین بود که بدون کمترین توجه به قدرت‌های موجود آنچه را حق و حقیقت می‌دانست می‌گفت و می‌نوشت.» این چند جمله شاید یکی از بهترین توصیفاتی باشد که درباره خلیل ملکی می‌توان به آن استناد کرد. چند جمله‌ای که بخشی از مقاله‌ای است که محمدعلی همایون کاتوزیان درباره خلیل ملکی نوشت و از او به عنوان سوسیالیستی تنها نام برد؛ پژوهشگری که شاید بیش از هر کسی ملکی را می‌شناخت و در شناخت او به نسل آینده نیز مؤثر بوده و نمی‌شود وقتی درباره خلیل ملکی می‌نویسید و چیزی می‌خوانید به سراغ آثارش نروید. از دید همایون کاتوزیان: «خلیل ملکی هم به عنوان یک عالم اجتماعی، هم به عنوان یک مبارز و رهبر سیاسی یکی از برجسته‌ترین چهره‌های تاریخ معاصر ایران است و درک این واقعیت ابدا نیازی به علائق خصوصی، یا آرا و عقاید ویژه‌ای ندارد.» کاتوزیان در مقدمه خاطرات سیاسی ملکی که به درخواست خودش و امیر پیشداد نوشته شده می‌گوید که بررسی دقیق ارزش و اهمیت خلیل ملکی در تاریخ معاصر ایران حتی صرفا موضوع بحثی عالمانه درباره یک شخصیت سیاسی نیست، بلکه در درجه اول تجزیه و تحلیل یکی از مهم‌ترین تحولات فکری و حوادث سیاسی ایران قرن بیستم است و اقدام به آن خاصه به خاطر حال و آینده ایران ضرورت بلکه فوریت دارد.»

 

به بهانه انتشار مجموعه مقالات خلیل ملکی به کوشش رضا آذری شهرضایی از همایون کاتوزیان خواستیم تا در گفت‌وگویی مکتوب از مردی بگوید که در هفده، هجده سالگی با او آشنا شد و این آشنایی در شناخت بهتر ملکی برای نسل تازه تاریخ‌پژوهان مؤثر بود. کاتوزیان با وجود مشغله زیاد و این که این کتاب هنوز به دستش نرسیده بود، در این گفت‌وگو شرکت کرد و از انتشار کتابی با عنوان «خلیل ملکی، چهره انسانی سوسیالیسم ایرانی» خبر داده که بعد از انتشار نسخه انگلیسی، متن فارسی آن هم در اختیار پژوهشگران قرار می‌گیرد و نکته‌های ناگفته تازه‌ای از اندیشه‌های خلیل ملکی را خواهد گفت.

 

***

 

طی ۵۰ سال اخیر، از ۱۳۴۸ که خلیل ملکی درگذشت تا امروز چقدر فهم اندیشه‌های او تغییر کرده است؟

 

برخلاف بدفهمی‌ها و دشمنی‌هایی که نسبت به او می‌شد اکنون روشن شده است که او مردی وارسته و ازخودگذشته بود که در هر مرحله‌ای راهی درست برای پیشرفت به سوی آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی را تشخیص می‌داد و ترسیم می‌کرد.

 

 

در یکی از نوشته‌هایتان درباره خلیل ملکی اشاره کردید بررسی دقیق ارزش و اهمیت او بررسی یک جریان و تحول فکری است. این تحول فکری چه ویژگی دارد؟

 

او ماهیت استالینیسم را خیلی زود شناخت، سرسپردگی حزب توده را به شوروی افشا و از آن شدیدا انتقاد کرد و نشان داد که استقلال، آزادی و دموکراسی مغایرتی با سوسیالیسم و روابط دوستانه با کشورهای دیگر ندارد.

 

 

در مقدمه خاطرات خلیل ملکی او را سوسیالیست تنها نامیدید. این تنها بودن از چه چیزی ناشی می‌شده و چقدر ویژگی منحصربه‌فرد ملکی بود؟

 

من او را در عنوان یک مقاله انگلیسی که به فارسی ترجمه شد روشنفکر تنها نامیدم، به جهت این که درک و شعور سیاسی او از بیشتر روشنفکران دوره خود بالاتر بود. مثلا او به چپ افراطی یا چپ توتالیتر اعتقاد نداشت، دچار رمانتیسم سیاسی نبود و با آنکه سخت خواهان استقلال ایران از قدرت‌های بزرگ بود، تئوری توطئه را رد می‌کرد. البته شرح کامل تفاوت‌های او با روشنفکران دوره خودش دراز است که من در کتاب‌ها و مقالاتم آورده‌ام و بخش کوچکی از آن در پاسخ به باقی سؤال‌ها خواهد آمد.

 

 

خلیل ملکی یکی از معدود فعالان سیاسی و روشنفکرانی بود که دوره‌های فکری متفاوتی در زندگی داشت؛ روزگاری از اعضای گروه ۵۳ نفر و هسته ابتدایی حزب توده بود اما دوره‌ای منتقد حزب توده می‌شود و در سال ۱۳۲۶ انشعاب می‌کند. بعد به سمت ملی‌گرایی می‌رود و سوسیالیسم را نقد می‌کند. این تشتت در اندیشه برخاسته از ویژگی‌های شخصی ملکی بود یا ناشی از دورانی که ملکی در آن زندگی می‌کرد یا واکنشی نسبت به شرایط سیاسی بود؟ در تاریخ معاصر چند نفر را داریم که مانند ملکی نسبت به وضعیت سیاسی چنین تغییر رویه بدهند؟

 

اندیشه‌های ملکی البته رشد کرد ولی نمی‌توان گفت که اساسا تغییر رویه داد. او در ابتدا به حزب توده نپیوست بلکه در سال ۱۳۲۲ بر اثر اصرار اعضای آن حزب مانند عبدالحسین نوشین که از رهبرانشان انتقاد داشتند وارد آن حزب شد و در چهار سالی که در آن ماند در راس منتقدان رهبری کوشید که در آن روابط دموکراتیک ایجاد کند و آن را از سرسپردگی به سفارت شوروی برهاند. این کوشش‌ها حاصلی نداشت و در نتیجه در سال ۱۳۲۶ گروه بزرگی از نخبه‌ترین روشنفکران آن به رهبری ملکی از آن حزب انشعاب کردند. ملکی «ملی‌گرا» (معنای آن هر چه باشد) نشد بلکه یک مکتب سوسیالیستی برای ایران پدید آورد و به عنوان یک جناح از نهضت ملی به رهبری مصدق پیوست. نهضت ملی حزب نبود بلکه جنبشی بود که همه نیروهایی که خواهان آزادی، استقلال و دموکراسی بودند به آن پیوستند اگرچه در همه آرا و عقاید خود سهیم نبودند.

 

 

خلیل ملکی همچنین یکی از چهره‌های سیاسی ایران است که در طول زندگی بیشترین نقد را از سوی جناح‌های مختلف حتی احزاب هم‌فکر و همسو با خودش دید. این نقدهای تند و تیز گاهی از سوی دوستانش بود. این همه هجمه نشانه چه چیزی در مورد او بود؟

 

کسی که به ملکی تهمت و افترا زد، دوست ملکی نبود. ملکی مذهب مارکسیسم - لنینیسم را مردود می‌دانست و با سرسپردگی به شوروی مبارزه می‌کرد. همین کافی بود که صاحبان آن مذهب یا مذاهب او را جاسوس امپریالیسم بخوانند. شما باید فضای آن دوران‌ را بشناسید تا بدانید چه خبر بود. یکی این که ملکی منادی کوشش سیاسی اصولی ولی مسالمت‌آمیز بود و مثلا عقیده نداشت که با دولت علی امینی که با شاه اختلاف داشت و اصلاح ارضی را آغاز کرد - ضمن حفظ موضع انتقادی – باید مبارزه حیاتی -مماتی کرد چون شکست او سبب بروز استبداد مطلقه خواهد شد. اما واکنش چه بود؟ این که «ملکی پول گرفته است». آری درک و شعور سیاسی ما در این حد بود.

 

 

درباره اندیشه‌های ملکی در زمینه سوسیالیسم حرف‌های زیادی وجود دارد؛ این که تعبیر او نسبت به سوسیالیسم تعبیر خود او است و ریشه‌های ایرانی دارد. این شکل ایرانی شده سوسیالیسم او چه ساختاری داشت؟


اصول اساسی سوسیالیسم یعنی آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی در همه جا یکسان است اما مثلا سوسیالیسم آلمانی و فرانسوی و انگلیسی در خیلی از وجوه خود با یکدیگر تفاوت دارند چون شرایط تاریخی و اقلیمی و فرهنگی آن‌ها یکسان نیست. بر همین قیاس سوسیالیسم ملکی وارداتی نبود بلکه برنامه‌ها و روش‌های آن بر مبانی جامعه و تاریخ و فرهنگ ایران قرار داشت.

 
 

بسیاری از پژوهشگران معتقدند که او نخستین کسی است که استالین را شناخت و کسانی چون سیمین دانشور معتقدند او معتقد به کمونیسم منهای مسکو را پیش از تیتو و نهرو مطرح کرد. چرا اندیشه‌هایش مورد توجه قرار نگرفت؟

 

ملکی از اندکی پس از انشعاب دیگر کمونیست نبود، چه با مسکو و چه بدون آن. درست است که او پیش از تیتو از شوروی برید اما ستایش بعدی او از تیتو دقیقا به همین دلیل بود نه هواخواهی از کمونیسم یوگسلاوی.

 

 

او که از بنیانگذاران حزب توده بود در دوره‌ای آن را خطرناکتر از حکومت ایران و مخرب‌ترین نیروی جهان دانست. این بریدگی از حزب توده چطور رخ داد؟

 

چنانکه پیشتر گفتم ملکی از بنیانگذاران حزب توده نبود بلکه دو سال پس از تاسیس عضو انتقادی آن شد. ملکی در دوره مصدق که حزب توده او را به شدت می‌کوبید حزب توده را خطرناکترین دشمن نهضت ملی می‌دانست و همچنین در دوره امینی. گذشته از این پشت حزب توده به کوه احد شوروی بود و ایدئولوژی جوانفریبی هم داشت و ملکی از این می‌ترسید که ایران در دامن شوروی بیفتد.

 

 

ملکی به هر اعتقادی که تغییر رویه داد انتقادات گسترده‌ای را نسبت به آن داشت که در مقالاتش هم دیده می‌شود اما با وجود نقدهای زیادی که مثلا به رفراندوم و منحل کردن مجلس به دکتر مصدق داشت گفت که تا جهنم با او همراه می‌شود. هرچند بسیاری این جمله را منسوب به خلیل ملکی می‌دانند.

 

من اصول و راه و روش ملکی را تا اندازه‌ای در پاسخ‌های بالا ترسیم کردم. البته فرد اندیشمند همیشه در پی نکات تازه‌ای است، اما ما در ملکی تناقض فکری نمی‌بینیم. او پشتیبان تزلزل‌ناپذیر دولت مصدق بود و این مغایرتی با انتقاد دوستانه برای بهبود اوضاع نداشت. نه فقط ملکی بلکه دست‌کم کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی و عبدالله معظمی نیز با رفراندوم مخالفت کردند. ملکی در جلسه‌ای که سنجابی حضور داشت گفت: «آقای دکتر مصدق راهی که شما می‌روید به جهنم است ولی ما تا جهنم به دنبال شما خواهیم آمد.» این یک نمونه پشتیبانی تزلزل‌ناپذیر توأم با انتقاد دوستانه است. اما این گفته فقط «منسوب» به ملکی نیست بلکه عین واقعیت است که شخص من در سال ۱۳۳۹ از سنجابی شنیدم.

 

 

یکی از تناقضات زندگی خلیل ملکی همراهی‌اش با مظفر بقایی در حزب زحمتکشان بود. این همراهی هرچند کوتاه بود اما با توجه به ویژگی‌های متفاوت فکری و اندیشه‌های بقایی با ملکی چطور رخ داد؟

 

این تناقض نبود بلکه یک همکاری مصلحتی بود. بقایی فکر و اندیشه ویژه‌ای نداشت جز آنکه در آن زمان در وجوه عملی برجسته‌ترین پشتیبان مصدق و نهضت ملی بود و ملکی تئوریسین و سازمان‌دهنده تراز اول. تا وقتی که بقایی راهش را عوض نکرده بود این دو استعداد مکمل هم بودند. تأکید کنم که این بقایی بود که از حزب استعفا کرد نه ملکی؛ چون دشمنان ملکی شایع کردند که ملکی از بقایی جدا شد تا نامش را «انشعاب‌چی» بگذارند.

 

 

شما از نزدیک با خلیل ملکی آشنا بودید و نامه‌هایی هم میانتان ردوبدل شده است. درباره این نزدیکی و علت از بین رفتن نامه‌هایتان بگویید.

 

من با ملکی در سال ۱۳۳۹ آشنا شدم و سخت تحت تأثیر درک و شعور و صداقت سیاسی او قرار گرفتم. اما سال بعد به انگلستان آمدم و دیگر او را ندیدم جز این که گهگاه نامه‌هایی ردوبدل می‌کردیم. نامه‌های او به من مانند نامه‌های جلال آل احمد، سیمین دانشور و بعضی دیگر در آتش‌سوزی کتابخانه‌ام در سال ۱۹۹۶ دود شد و به هوا رفت جز آن یکی که در جای دیگری بود. البته این مختصر خیلی ناقص است. گذشته از کتاب‌های خاطرات سیاسی ملکی، یادنامه ملکی و نامه‌های ملکی، هم اکنون یک کتاب به عنوان «خلیل ملکی، چهره انسانی سوسیالیسم ایرانی» به زبان انگلیسی زیر چاپ دارم که پس از انتشار ترجمه فارسی آن برای شناخت کار و زندگی ملکی مفید خواهد بود.

کلید واژه ها: خلیل ملکی همایون کاتوزیان


نظر شما :