طالقانی: مجتهد یا مجاهد؟

۲۹ شهریور ۱۳۹۸ | ۱۹:۳۰ کد : ۸۲۰۹ دیگر رسانه‌ها
طالقانی: مجتهد یا مجاهد؟

محمد قوچانی، سردبیر روزنامه سازندگی

 

چهل سال پس از مرگ مشکوک سیدمحمود طالقانی هنوز او در همان نقطهٔ طلایی زندگی سیاسی و اجتماعی خویش قرار دارد: سیاستمدار و روشنفکری روحانی که محبوب همهٔ جناح‌های سیاسی و فکری از چپ و راست انقلابی و مذهبی و سوسیالیستی و لیبرالی است. عضو مؤسس نهضت آزادی ایران، آخرین پناهگاه جمعیت فدائیان اسلام و پدر معنوی مجاهدین خلق ایران که هر یک بیانگر نسبت سیدمحمود طالقانی با جناحی از نیروهای سیاسی و فکری تاریخ معاصر ایران است: طالقانی از یکسو به عنوان روشنفکری دینی و اصلاح‌طلبی مذهبی شناخته می‌شود که یار غار مهدی بازرگان بود و با چهره‌های نهضت اصلاح دینی از علی‌اکبر حکیمی‌زاده و اسدالله خارقانی تا علی شریعتی و عزت‌الله سحابی نسبتی عمیق دارد و احیاگر رسالهٔ علامه سیدمحمدحسین نائینی در تبیین تفکر مشروطیت (تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله) شناخته می‌شود و از دیگر سو به سبب غیرت دینی – که در اعتراضش به فرمان کشف حجاب اولین زندان زندگی را تجربه کرد – در تبار اصولگرایان مذهبی قرار می‌گیرد و حتی به رادیکال‌ترین گروه سیاسی و شبه‌نظامی مذهبی؛ فداییان اسلام علاقه داشت و خانه‌اش را مکان امن آنان قرار می‌داد و سال‌ها زندان حکومت سلطنتی را تحمل کرد و پس از انقلاب اسلامی بیش از آنکه در ردهٔ لیبرال‌ها شناخته شود در زمره رادیکال‌ها تلقی می‌شد هرچند در ماهیت رادیکالیسم او اختلاف نظر است چه اگرچه مجاهدین خلق او را پدر می‌خواندند و بدون شک او برای محمد حنیف‌نژاد چون پدر بود اما به روایت تاریخ با مسعود رجوی هر روز بیشتر مرزبندی سیاسی و اخلاقی پیدا می‌کرد و در این میان روایت‌هایی دیگر از چپ مذهبی به خصوص روایت امتی (جنبش مسلمانان مبارز) به او نزدیکتر تلقی می‌شد و حتی می‌توان وفادارترین روایت از طالقانی را نزد سحابی پسر یافت که آمیزه‌ای از لیبرالیسم و رادیکالیسم و سوسیالیسم بود و در جلسات سیاسی و فکری موسوم به خط شط (شریعتی – طالقانی) و ارگان آن (مجلهٔ احیاء به سردبیری حسن یوسفی اشکوری) و هسته اصلی جریان «ایران فردا» و ملی – مذهبی‌ها تجلی می‌یافت.

 

به همین علت است که در چهل سالگی مرگ مشکوک سیدمحمود طالقانی همه داغدار او هستند و مراسمی به یادشان برپا می‌دارند. از حکومت تا اپوزیسیون از اصولگرایان تا اصلاح‌طلبان و از بنیادگرایان تا انحلال‌طلبان. به راستی طالقانی کیست و کدام روایت از او معتبر است؟ بی‌تردید سیدمحمود طالقانی راست نبود، اما کدام روایت چپ از او راست است؟ اصولگرایی یا اصلاح‌طلبی؟

 

سیدمحمود طالقانی شگفت‌آورترین مورد در نهضت اصلاح دینی ایران و نمادی از دیوار به دیوار بودن اصلاح‌طلبی و اصولگرایی یا روشنفکری و بنیادگرایی دینی است. پیوند پارادوکسیکالی که یافتن رابطه میان آن مدعای سهمگینی است که سال‌هاست برای یافتن ادلهٔ آن با چراغ در میانهٔ سیاست و الهیات باید سیر و سفر کرد و اصولاً آن را نه باید در یکی از این دو دانش که در دانش الهیات سیاسی جست که موضوع اصلی آن یافتن ریشه‌های الهیاتی سیاست است و سیدمحمود طالقانی درخشان‌ترین گوهر این معدن کشف‌شده است:

 

سیدمحمود طالقانی در سلسله مراتب روحانیت شیعه از زمرهٔ علمای تراز اول نیست. یعنی مرجع تقلید یا مدرس دروس عالی شناخته نمی‌شود. و به هیچیک از مکاتب چهارگانهٔ حوزه علمیه شیعه؛ نجف، قم، مشهد و اصفهان که هر یک مشربی مؤلف دارند تعلق ندارد. دانش دینی او بیش از آنکه حوزوی یا حتی دانشگاهی باشد، روشنفکری است. و اسلام او بیش از آن‌که سنتی یا مدرن باشد، انقلابی است. برای فهم این جایگاه بهتر است به تبار نهضت اصلاح دینی توجه کنیم:

 

در پروتستانیسم مسیحی برخلاف کاتولیسم مسیحی این کلیساست که بر جای حوزه علمیه می‌نشیند. کلیسا در مسیحیت به‌طور عام و در پروتستانیسم به‌طور خاص عالی‌ترین نهاد دین است که به عنوان یک انجمن دینی با گرد آوردن مؤمنان مسیحی به موعظه و نیایش می‌پردازد و تحت هدایت یک روحانی مسیحی آنان را به خدا و دین دعوت می‌کند. فرق نهاد کلیسا در کاتولیسم و پروتستانیسم اولیه این بود که کاتولیست‌ها تحت اقتدار پاپ و اقتدار نهایی پدر مقدس (پاپ) و کلیسای کلیساها معتقد بودند و به‌جز دعا و نیایش و موعظه به علم دینی هم مرجعیتی انحصاری می‌دادند، اما پروتستان‌های اولیه (مارتین لوتر) معتقد به تکثر کلیساها بودند؛ هرچند که در نهایت در عهد پروتستان‌های بعدی (ژان کالون) نهاد کلیسا در نهاد دولت مسیحی ادغام شد و به جای پادشاهی مسیحی پاپ نوعی جمهوری مسیحی پدید آمد که در اقتدارگرایی گوی سبقت را از کاتولیسم ربود. اما این فعلاً موضوع بحث ما نیست و آنچه محل بحث است محوریت نهاد کلیسا در مسیحیت اصلاح شده است که دین را از مقوله‌ای فقهی و شرعی و بلکه حقوقی به موضوعی اخلاقی و عرفانی و البته سیاسی بدل می‌کند که جوهر آن دعوت و محور آن عبادت و حقیقت آن معنویت دینی است.

 

اما در اسلام و به طور مشخص تشیع به عنوان یک مذهب دست‌کم از زمان امام جعفر صادق (ع) که رئیس مذهب شیعه جعفری امامی است؛ نهاد دین نه مسجد که مدرسه شد. شیعه به عنوان باوری سیاسی و اجتماعی در اعتراض به رخداد سقیفه نفی صلاحیت خلافت علی ابن ابی‌طالب (ع) چندی در کنار عقیده عامه (اهل سنت) همزیستی سیاسی و اجتماعی کرد. در زمان خلفای راشدین با وجود اختلاف نظر شیعه با اکثریت جامعه اسلامی بر سر امامت و خلافت علی‌ابن‌ابی‌طالب (ع) با آنان بیعت می‌کرد. چنانکه اهل سنت نیز خلافت علی‌بن‌ابی‌طالب و حسن‌بن علی (ع) را با همین منطق پذیرفت و حتی پذیرش خلافت معاویه بن ابی‌سفیان بر اسامی همین تفکر سیاسی بود. اما با انحراف نهاد خلافت و تبدیل آن به سلطنت عربی نهضت امام حسین شکل گرفت که راه اهل بیت را از اهل سنت در سیاست جدا کرد. در تمام این سال‌ها مسجد مرکز حکومت اسلامی بود و دیانت و سیاست در آن تعیین می‌شد، اما با ظهور امام باقر و امام صادق شیعه امامی به عنوان نهضت اعتدالی راه خود را نه تنها از سنی اموی جدا کرد که حتی با شیعه غالی و انقلابی (زیدی و مختاری) مرزبندی کرد و به نهضتی علمی بدل شد. از این جهت امام جعفر صادق (ع) را رئیس مذهب خوانده‌اند. مرکز این مذهب مدرسه بود که از عهده شیخ‌الطائفه؛ شیخ طوسی کم و بیش به عنوان حوزه علمیه شناخته می‌شد که چون مسجد در چنگ حکومت‌های اموی و عباسی نبود. مضمون این مذهب هم فراتر از دعوت به عبادت و معنویت بود. مدرسه علمیه در مذهب امامیه و شیعه جعفری محور خود را بر دانش گذاشته بود و مباحث عقلی و نقلی، استدلالی و استنباطی در باب دین و دنیا در آن رواج داشت و اول از همه به علم منطق و آنگاه به روش استنباط و سپس به استدلال و استنتاج احکام به صورت یک نظام حقوقی دینی یعنی فقه و نیز کلام در اثبات اصول عقاید و نیز علوم دیگر مانند تفسیر و رجال و حدیث و… منجر شد.

 

نقش دانشمندان شیعه مانند شیخ طوسی، شیخ مفید، خواجه نصیرالدین توسی و شیخ مرتضی در تکوین حوزه شیعه به عنوان محور مذهب شیعه از این جهت منحصربه‌فرد است. از مجموع این نهضت علمی و دینی منزلتی به نام اجتهاد و طبقه‌ای به نام مجتهد شکل گرفت که از عبارات مسیحیت‌زده‌ای چون روحانیت بیشتر گویای علمای شیعه است.

 

اجتهاد روش تداوم دین در عصر ختم نبوت و نیز غیبت امام معصوم بود که به مجتهد اجازه تفکر در دین و مذهب را می‌داد و برخلاف اکثریت اهل سنت که همچنان در مسجد مانده بودند و تنها به عبادت همت داشتند در میان پیروان اهل بیت با وجود اعتقاد به نبوت و امامت و عصمت و ضرورت اتکای عقل به وحی، عالمانی شکل گرفتند که به اجتهاد در دین می‌پرداختند و به مقتضیات زمان و مکان و استثنائات توجه می‌کردند. در جهان اسلام هر جا که علم و اندیشه و فرهنگ رشد کرده است ردپای این نهضت علمی شیعی را می‌توان دید. حتی جهان اهل سنت رهین جامع‌الازهر در مصر است که بنیان‌گذاران آن حکومت شیعی فاطمی بوده‌اند و تا زمانی که الازهر مقهور سلفیون سنتی در جزیره العرب شده بود تداوم حیات عقلی در میان اهل سنت هم به چشم می‌خورد و از سلفی‌گری خبری نبود. با وجود مرزبندی شیعه اثنی‌عشری و شیعه سبعی چون این هر دو شاخه‌هایی از تداوم امامت امام جعفر صادق بودند آ‌چه حتی در دوران نهضت‌ها و حکومت‌های اسماعیلی رخ داد گسترش علم و فلسفه در جهان اسلام بود تا جایی که آثار آن را می‌توان از ابن سینا در مشرق تا ابن رشد در مغرب جهان اسلام مشاهده کرد.

 

با وجود این میراث تاریخی و مذهبی گران‌سنگ، سقوط صفویه نمادی از انحطاط ایران شد و عصر تاریکی ایران شکل گرفت. صفویه نهضتی از تاریکی به روشنایی بود که سرانجام خود در تاریکی فرو رفت. از تاریکی به روشنایی حرکت کرد چون از شیعه غالی و صوفی و درآمیختن تصوف و تشیع در دوره شاه اسماعیل به شیعه امامی و فقهی و پیوند تفلسف و تشیع در عصر شاه عباس رسید و عظمت ایران را احیا کرد تا جایی که شاه عباس با حرمت نهادن به حکیمان و فقیهان شیعه به تسویه حساب با باطنیان پرداخت، اما همین باطنیان و اخباریان پس از مرگ شاه‌عباس روی صفویه نفوذ کردند. و آن را به صوفیه بدل ساختند و سبب سقوط اصفهان را فراهم ساختند. از سقوط اصفهان و فروپاشی صفویه تا فتح تهران و برآمدن مشروطه حکومت ایران در عصر تاریکی فرو رفت اما مذهب شیعه رو به تجدد گذاشت: غلبهٔ اصولیان بر اخباریان و اقتدار حوزه علمیه نجف به سبب رشد فناوری‌هایی چون تلگراف و سبط دایره نفوذ اجتهاد از عراق تا هند سبب شکل‌گیری نهاد مرجعیت عامه شیعه در عهد شیخ مرتضی انصاری شد که از فقه او مقدمات فقه مشروطه سر برآورد و با فتوای میرزای‌شیرازی و اجتهاد آخوند خراسانی تکمیل شد.

 

اما همین مدرنیزاسیون آفتی دیگر داشت: انتقال مفاهیم مسیحی به جهان اسلام و تلاش برای انطباق پروتستانیسم مسیحی بر اندیشهٔ اسلامی به فاجعه‌ای بدل شد که ما آن را تراژدی پروتستانیسم اسلامی خوانده‌ایم. نهضتی که دو تبار داشت: اول به دست اهل مسیحیت نگاه می‌کرد و گمان می‌برد که همان‌گونه که مسیحیت از کاتولیسم به پروتستانیسم رسیده است در اندیشه شیعه هم باید این رخداد صورت گیرد تا به سعادت برسیم و دوم به دست اهل سنت می‌نگریست که در افول الازهر به فکر احیای ابن تیمیه و در صورت وهابیت افتاده بود و در فکر اصلاح دین و پاک‌دینی بودند. اما این پاک‌دینی چه محورهایی داشت:

 

عبور از منطق ارسطو و فلسفه یونان و بازگشت به صدر دین در همه نهضت‌های اصلاح دینی مسیحی و سنی و شیعی مشترک بود. اگر بتوانیم نقطه نهضت اصلاح دین در مسیحیت را در آرمان لوتر برای بازگشت به انجیل در نظر بگیریم شعار وهابیت و نهضت اصلاح دین در ایران هم بازگشت به قرآن بود. آنان حوزه علمیه شیعه را متهم به نادیده گرفتن قرآن و محوریت قرار دادن فقه و بنای فقه بر منطق ارسطویی می‌کردند. واقعیت این است که در گذر زمان فربه‌ترین علم در حوزه علمیه علم فقه شده بود که بر حقوق و تکالیف دینی و سنتی استوار بود چراکه در نبود قانون برای اداره جامعه این شریعت بود که این حلقه مفقوده را پر می‌کرد و قواعد ازدواج و طلاق و ارث و میراث و حدود و دیات و مالکیت را تعیین می‌کرد.

 

فقه شیعه در واقع جای خالی قانون را پر می‌کرد که البته به علت دوری از حکومت نیازمند اجتهاد و نوآوری بود. اما نیاز به علم فقه بیشتر از تفسیر بود. پروتستان‌های مسیحی و مسلمان به کاتولیک‌های مسیحی و مسلمان انتقاد می‌کردند که این را عاری از معنویتی کردند و فقط به مادیت می‌پردازند. توحید را نادیده می‌گیرند و به شرک روی آورده‌اند. کتاب مقدس (انجیل و قرآن) را به فراموشی سپرده‌اند و به جای دعوت عامه به دین، دین را در حوزه حبس کرده‌اند. جهاد را فراموش کرده‌اند و فقط به اجتهاد می‌پردازند. مسجد را رها کرده‌اند و تنها در حوزه نشسته‌اند.

 

در ایران در برابر چهار مکتب اصولی (نجف)، عقلی (اصفهان)، فقهی (قم) و معارفی (مشهد) یک مکتب تازه پدیدار شد: مکتب تهران که مبنای آن بر اخلاق، موعظه و تفسیر بود. چون تهران حوزه علمیه معتبری نداشت مسجد مرکز این مکتب شد. شریعت سنگلجی به عنوان نخستین چهره مشهور این جریان در مسجد می‌نشست و موعظه می‌کرد. به جای اتکا به فقه و اصول و فلسفه و منطق بر تفسیر تکیه می‌کرد. اسدالله خارقانی نیز با وجود رابطه‌اش با مکتب نجف در نهایت مقیم تهران شد و جز علم قرآن به کار دیگری نیز پرداخت. او که طالقانی بر رساله‌اش؛ «محوالموهوم و صحوالمعلوم» مقدمه نوشته بود از مدافعان نهضت اصلاحات بود و به نقد شیعه پرداخت و با انکار ولایت در فکر شیعه از زمرهٔ تجدیدنظرطلبان شد. علی‌اکبر حکمی‌زاده نویسنده رسالهٔ جنجالی «اسرار هزار ساله» (در نقد شیعه) خواهرزاده سیدمحمود طالقانی بود که از زمرهٔ تجدیدنظرطلبان به شمار می‌رفت و همچون اعلامیه ۹۵ ماده‌ای مارتین لوتر که بر سردر کلیسای کاتولیک کوفته شد در جزوه‌ای اصول تاریخی و فقهی نهاد حوزه را زیر سؤال برد و در رأس آنان سیداحمد کسروی روشنفکری بنیادگرا بود که نام پاک‌دین را مستقیماً از پیورتن‌های مسیحی به امانت کرده بود، در آثارش با وجود ابراز ارادت به امام علی (ع) به امام جعفر صادق (ع) که پایه‌گذار اصول فقهی و مذهبی شیعه بود جسارت می‌کرد.

 

به بنیادگرایی و خشک‌اندیشی سیداحمد کسروی (که به غلط روشنفکری سکولار تلقی شده است) باید در جایی دیگر بپردازیم و نشان دهیم که چگونه حتی الحاد هم ریشه در الهیات دارد. اما مجموعه‌ای از این آموزه‌های متناقض از شریعت سنگلجی تا سیداحمد کسروی در جایی به هم می‌رسند که موجودیتی پارادوکسیکال به نام روشنفکران بنیادگرا را تشکیل می‌دهد. همان جریان فکری که محل ارجاع نهان و شرمسارانهٔ روشنفکران دینی بعدی شد و هیچیک تقدم این چهار نفر (سنگلجی، خارقانی، حکمی‌زاده و کسروی) را بر تجدیدنظرطلبی‌های خود یادآوری نمی‌کنند چراکه از هراس تکفیر می‌کوشند این تبار را پاک کنند. تباری که به وساطت سیاستمدار و روشنفکری محبوب به نام سیدمحمود طالقانی به فرزندان در ستیز او از اصولگرایان تا اصلاح‌طلبان دینی رسیده است. این میراث را می‌توان در بازگشت شیعه از حوزه به مسجد و از کتاب‌ها به کتاب خلاصه کرد. تذکر این نکته ضروری است که نهاد مسجد نهادی مقدس در همهٔ مذاهب اسلامی است و هیچ چیز جای این عبادتگاه الهی را نمی‌گیرد و نیز قرآن کریم مقدس‌ترین کتاب در فرهنگ اسلامی است که هرگونه صحت اندیشه اسلامی را در تناسب با آن به عنوان کلام وحی جست. اما حرمت مسجد و قرآن سبب می‌شود که جز با طهارت وارد مسجد نشویم و جز با اهلیت قرآن را نخوانیم. نه مسجد به معنای انکار دیگر محیط‌های اجتماعی دینی است و نه قرآن انکار کتاب‌های دیگر است. انتخاب کتاب به عنوان معجزه پیامبر اسلام نشانهٔ حرمتی است که خداوند به کلمه داده است. کتاب سوزان افرادی مانند سیداحمد کسروی (از گلستان سعدی تا مثنوی معنوی) نمادی از بنیادگرایی روشنفکرانی است که ریشه در تبار خوارج داشتند که می‌گفتند قرآن ما را بس است و در برابر نیرنگ اموی قرآن ناطق را فرو گذاشتند و به قرآن بر سر نیزه‌ها بسنده کردند.

 

همه شیعه را می‌توان در همان سخن امام علی (ع) خلاصه کرد که نهاد امامت «قرآن ناطق» است و قرآن بر سر نیزه «قرآن صامت». امام علی (ع) در همان جنگ با نیرنگ اموی و جهل خارجی، سنگ بنای اجتهاد شیعه را گذاشت. اما به نطق درآوردن قرآن فقط در انحصار خطیبان و موعظه‌گران نیست. استنباط احکام از قرآن به مدد احادیث و روایات با رعایت اصول فقه سنت شیعه است. مخالفت با ترجمه انجیل در مسیحیت یا قرآن در اسلام اولیه گرچه ادلهٔ قابل تداومی در اعصار بعدی نداشت و در اسلام هم با ترجمه به زبان فارسی به عنوان زبان شیعه زودتر از ادیان دیگر شکسته شد اما فاقد یک مبنای عقلی نیست: در ترجمه وحی همه وحی منتقل نمی‌شود یا برای فهم همه وحی باید علم کافی به زبان مبدا و مقصد و شرایط ادبی و تاریخی و فلسفی داشت که از عهده عوام‌الناس برنمی‌آید و صلاحیت می‌طلبد. نهضت بازگشت به قرآن در عهد جدید اصلاحات دینی کلمه حقی بود که به باطل انجامید و تفاسیر من عندی و نا وفادار به متن و اصل قرآن از آن سر برآورد. تفاسیری از نوع آنچه فرقه فرقان یا مجاهدین خلق بدان دست زدند. تفسیر علامه طباطبایی و آیت‌الله طالقانی البته از این تفاسیر جداست اما حتی زمانی که مفسری مترقی مانند سیدمحمود طالقانی در پرتوی از قرآن نتوانست نفی مالکیت خصوصی را از قرآن استخراج کند این اجتهاد مفسر مجاهد سیدمحمود طالقانی با اعتراض مجاهدین بدون اجتهاد مواجه شد و از طالقانی عبور کردند. طالقانی همچون دیگر رجال مکتب تهران مردی حوزوی نبود. به تعبیری بیش از آنکه مجتهد باشد؛ مجاهد بود که احکام دین را شخصاً استنباط می‌کرد اما در پی بنای دستگاه مرجعیت نبود. به همین علت مرکز دین را در مسجد هدایت قرار داد چراکه تهران حوزه علمیه‌ای به قدرت قم و نجف و اصفهان و مشهد نداشت.

 

مسجد خانهٔ خدا و خانهٔ خلق خداست. عامه مردم به قصد ثواب و صواب در طول سال برای موعظه به مسجد می‌آیند تا عبادت کنند و معنویت یابند. کار عامه مردم دینداری است نه دین‌شناسی. که نیازمند مدرسه و حوزه علمیه است. با وجود این پای منبر طالقانی مجاهدانی برخاستند که مجتهدان را برنمی‌تافتند و نه در دینداری که در دین‌شناسی خود را مقدم بر آنان می‌شمردند و پس از مدتی بدون صلاحیت تفسیر به تفسیر پرداختند و براساس تفسیر انحرافی به ترور همان مجتهدان پرداختند که به نظر آنان مجاهد نبودند.

 

سیدمحمود طالقانی اما با همه پدری برای همه از فداییان اسلام تا مجاهدین خلق همهٔ اقدامات آنان را تایید نمی‌کرد. چنان که اگر مرگ مشکوکش رخ نمی‌داد و پس از دیدار سفیر اتحاد جماهیر شوروی با سیدمحمود طالقانی و قطع برق و تلفن خانهٔ آن مرحوم زودتر او را به پزشک می‌رساندند، بی‌تردید طالقانی از چپ‌روی‌ها فاصله بیشتری می‌گرفت و البته در برابر راست‌روی‌های حاکمیت هم می‌ایستاد. طالقانی شایسته‌ترین فرد برای پدری اسلام سیاسی در قرن اخیر است که ماموریتی تاریخی در انتقال مفاهیم اصلاح دینی از نسل فراموش‌شده روشنفکران بنیادگرا (شریعت سنگلجی، حکمی‌زاده، خارقانی و کسروی) به نسل بعدی را انجام داد. او اسلام را از حوزه به مسجد آورد و با اقامه نماز جمعه در خیابان، دین را وارد حوزه عمومی کرد. او حتی پیشنهاد کرد که جلسات مجلس خبرگان قانون اساسی به جای استقرار در ساختمان مجلس سنا در مسجد برگزار شود. طالقانی کسی بود که با راهبری راهپیمایی‌های بزرگ تهران در عاشورا و تاسوعا، انقلاب را از مفهومی سیاسی به مفهومی دینی بدل کرد و این کار را نه فقط در نظریه و حوزه و دانشگاه که در خیابان انجام داد.

 

طالقانی قرآن را به صحنه بلکه به عرصه تلویزیون آورد و نه فقط ترجمه یا تفسیر که تدریس قرآن را از طریق فناوری‌های نوین را باب کرد و آن را به یک برنامه تلویزیونی بدل کرد.

 

طالقانی نهج‌البلاغه را به عرصه عمومی آورد تا جایی که انقلابیون مسلمان گفتند انقلابی که با نهج‌البلاغه پیروز شد را نمی‌توان با توضیح‌المسائل اداره کرد. طالقانی به عنوان یک خطیب از فقیهان عبور کرد و اینک همهٔ خطیبان سیاسی در حکومت خطیبان وام‌دار منبر او در مسجد هدایت تهران هستند.

 

طالقانی پاک‌دینی را از مفهوم تجدیدنظرطلبانه به مفهومی اصولگرایانه بدل کرد و این راز زنده بودن او پس از چهل سال نزد مومن و ملحد است. به باور ما اما با همهٔ احترامی که باید برای سیدمحمود طالقانی قائل بود آنچه رخ داد یک تراژدی بود. قرار دادن مسجد در برابر حوزه ناصواب‌ترین تفسیری بود که از اصلاح دینی برآمد. چنان که قرار دادن نهج‌البلاغه در برابر توضیح‌المسائل راهی انحرافی بود. ممکن است ما در عصر جدید نیازمند اجتهاد در فقه در قالب توضیح‌المسائل‌های جدید باشیم اما اگر بخواهیم براساس قرآن و نهج‌البلاغه حکومت را اداره کنیم و برای اداره کشور قانون اساسی و قانون مدنی بنویسیم باید به تجربه توضیح‌المسائل توجه کنیم. با موعظه فقط می‌شود انقلاب کرد اما با قانون باید کشور را اداره کرد.

 

چهل سال پس از مرگ نابهنگام سیدمحمود طالقانی همه اصلاح‌طلبان و اصولگرایان همچون پاره‌های آئینه‌ای هزار تکه شده تکه‌ای از تصویر او را نشان می‌دهند: مجتهدی مجاهد که همه از زیر عبای او بیرون آمده‌اند: مجاهدانی که با مجتهدان می‌جنگند و مجتهدانی که با مجاهدان می‌جنگند.


منبع: روزنامه سازندگی / ۲۸ شهریور ۹۸
 

کلید واژه ها: آیت الله طالقانی محمد قوچانی


نظر شما :