ناخدا صمدی: وقتی میگویند ارتش در جنگ غافلگیر شد، دیوانه میشوم
ناخدا هوشنگ صمدی، فرمانده گردان تکاوران نیروی دریایی بوشهر در دوره جنگ تحمیلی میگوید در اسفند ۵۸ به این نتیجه رسیده بودند که عراق درحال آماده شدن برای جنگ است و اردیبهشت ۵۹ ارتش به هر سه نیرو دستور داد طرحهای عملیاتی قدیمی را که در دست دارند مورد بررسی مجدد قرار بدهند و بر مبنای تهدیدات موجود طرح جدیدی را تهیه کنند. او بر این اساس میگوید: «وقتی میگویند ارتش در جنگ غافلگیر شد، دیوانه میشوم.»
گزیدهای از گفتوگوی «خبرآنلاین» با صمدی را در ادامه میخوانید:
کمر ارتش شکسته بود...
ما در وضع بسیار نامناسبی جنگ را آغاز کردیم و آمادگی برای جنگ نداشتیم چراکه ما در حال انتقال قدرت بودیم و تحریمهای شدیدی برای ما وجود داشت. ارتش نیز در وضعی بود که هم هرم فرماندهی آن از بین رفته بود، هم تعداد زیادی از پرسنلش استعفا داده بودند، به معنای دیگر کمر ارتش شکسته بود و ما تا زمان آغاز جنگ استخدام جدیدی نداشتیم ولی ترخیص از خدمت خیلی داشتیم. مثلاً سربازی ما از دو سال خدمت به یکسال کاهش یافت، سربازها رفتند و سربازخانهها خالی شدند، استعفا آزاد شد؛ یعنی گفتند که هرکسی که میخواهد استعفا بدهد و فرماندهان قبول کنند؛ خیلیها رفتند.
اگر ۲۰۰ فروند موشک هارپون را تحویل ارتش میدادند، جنگ با عراق به ۷ روز نمیرسید
به نام خدمت هر فرد در منطقه بومی، انتقالهای نامناسب بدون توجه به تخصص ارتشیها انجام شد. این اقدامات ضربه شدیدی را به ارتش زد. کل سفارشات ارتش از خارج از کشور شامل تجهیزات و سلاح و حتی آن اقلامی که پولش هم پرداخت شده بود لغو شد و حتی یک قلم آنکه هزینهاش پرداخت شده بود در اسفندماه ۵۸ به تهران آمد. اگر محموله ۲۰۰ فروند موشک هارپون برای نصب بر ناوهای نیروی دریایی را دولت بازرگان و یزدی تحویل ارتش میداد، جنگ ما با عراق به هفت روز نمیرسید.
هر کلاهسبز تکاور ما معادل ۵۰ سرباز عراقی بود
زمانی که در سی و یکم شهریور ۵۹ از بوشهر به خرمشهر میخواستم حرکت کنم با هفتصد کلاه سبز تکاور، به آنها گفتم اولین سفارشم به شما این است که این همه آموزش دیدید و مانور و صحرا رفتید، عملیات رفتید، تیراندازی کردید، هرآنچه که آموزش دیدید همه را به کار میگیرید برای حفظ جان خودتان، جان شما برای من خیلی مهم است، باید من و شما باشیم تا بتوانیم دشمن را از خاکمان بیرون کنیم. اگر شما به کوچکترین وضعی زخمی شوید و از جبهه خارج شوید در حقیقت دست من خالی است. به تکاور دریایی گفته بودم که هر یک نفر شما معادل پنجاه سرباز عراقی است، پنجاه سرباز عراقی که نزدیک به دو سال است دارد آموزش میبیند و تجهیز میشود.
همانها که ارتش را تسویه کردند، خائن از کار درآمدند و اعدام شدند
در همان روزها ارتش ما روز به روز ضعیفتر میشد چراکه عناصر معاند نمیخواستند ارتش وجود داشته باشد برای اینکه برای قبضه قدرت، ارتش را در جلوی خودشان میدیدند کمااینکه دیدید که همانها که ارتش ما را تسویه کردند همان گروهها پای دار رفتند و خائن از آب درآمدند. همان معاندین و گروهکها هم همین وضعیت را داشتند. وقتی میگفتند که ارتش باید منحل شود به این فکر نمیکردند.
وقتی میگویند ارتش غافلگیر شد واقعاً دیوانه میشوم
امارات متحده عربی در سال ۵۸ ادعای سه جزیره تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی را میکرد، اصلاً ما امارات متحده عربی را کشور حساب نمیکردیم، فقط عرض اندام میکرد چراکه عربستان همه اطلاعات ما را جمع میکرد و به صدام و متحدانش میداد؛ این وضع ارتش بود. حالا برخی میگویند که ارتش غافلگیر شد. من ارتشی واقعاً دیوانه میشوم و میخواهم سرم را به دیوار بزنم.
ارتش با انقلابیون اعلام همبستگی نمیکرد، انقلاب به پیروزی نمیرسید
اگر ارتش با انقلابیون اعلام همبستگی نمیکرد انقلاب به پیروزی نمیرسید، ارتش با مردم درگیری نداشت. وقتی که در بیست و دوم بهمن انقلاب ما پیروز شد ارتش مورد اتهام بود که کشتوکشتار کرده است که من معتقدم نکرده است، این یک طرف قضیه بود و بعد هم یک تعدادی که دشمن ارتش بودند و برای قبضه کردن قدرت فقط ارتش را جلوی روی خودشان میدیدند، گروهکهای مختلف مثل منافقین، تودهایها و… همه میگفتند که ارتش باید منحل بشود، یک تعدادی میگفتند که ما ارتش بیطبقه توحیدی میخواهیم.
امام ارتش را زنده کرد
چیزی که برای ما از همه مهمتر بود شعار انحلال ارتش بود یعنی وضع ارتش به این ترتیب بود که هیچ فردی از ارتش اولاً بر سر خدمت حاضر نمیشد چون سرنوشت فردایش را نمیدانست بنابراین میگفتند که ارتش منحل بشود و برود. همه در زمین و آسمان و در وضع بسیار بدی بودند ضمن اینکه دشمنان ما داشتند ادعای سه جزیره را مطرح میکردند. امام بزرگوار اینجا به داد ارتش رسید؛ یک فرمان پنج مادهای را صادر فرمود و ارتش را زنده کرد، اگر این فرمان نبود ارتش تمام بود و با جنگی که برای ما پیشبینی کرده بودند کشور هم رفته بود.
امام با آن پنج ماده فرمانش گفت که ارتش باید بماند، وظیفه ارتش به زیردستانش را تعیین کردند، وظیفه ملت به ارتش را تعیین کردند، وظیفه ارتش به ملت را تعیین کردند و همه این پنج مورد را تشریح کردند و به تصویب رساندند و اعلام کردند، تازه اینجا بود که ارتش به خودش آمد که باید چه کاری را انجام بدهد، یعنی از این زمان تازه اعلام شد ارتشیها به سربازخانهها برگردند و در محل خدمتشان جمع شوند. زمانی بود که من در بوشهر بودم و فرمانده گردان بودم، شبها با ماشین خودمان دور پادگانها و پایگاهها گشت میزدیم و سربازی برای نگهبانی نداشتیم، این وضعیت ارتش ما بود که آن فرمان زندهکننده کل ارتش و ایران بود.
از اسفند ۵۸ هشدار آغاز جنگ به مقامات دادیم اما...
در خرداد ۵۸ در خرمشهر و آبادان غائله عرب به وجود آمد و مقداری ناامنیها در اینجا شروع شد از جمله بمبگذاریها و گروگانگیریها و… در اسفند ۵۸ عراق یک مانور دریایی ۱۰ روزه را در شمال خلیج فارس شروع کرد، دستور به پایگاه دریایی بوشهر و خرمشهر صادر شد که این مانور را رصد کنید و ببینید که موضوع از چه قرار است، ما با آن سیستمهایی که داشتیم رفتیم و کنترل کردیم، مانور تمام شد و ما نشستیم و برآوردهای خودمان را بررسی کردیم و با یک مشورت ستادی به این نتیجه رسیدیم که دشمن درحال آماده شدن برای جنگ است و به زودی جنگی شروع خواهد شد. شواهد نشان میداد که جنگی در راه است که ممکن است فردا باشد یا یک ماه دیگر، عیناً گزارش را به ستاد نیروی دریایی دادیم و ستاد نیروی دریایی از ما گزارش را قبول کرد و گزارش را به ستاد ارتش داد، ستاد ارتش هم به مقامات ارجاع داد ولی متاسفانه مقامات قبول نمیکردند و میگفتند ارتش عراق جرات حمله به ارتش ما را ندارد.
بعضی سیاسیون میگفتند جنگی نخواهد شد
از جهاتی درست میگفتند؛ اینها فکر میکردند که ارتش ما همان ارتش قبل از انقلاب است، ما در قبل از انقلاب ارتش پنجم در دنیا بودیم، در سال ۴۸ هم ارتش عراق جرات نکرد که به ما حمله کند، بعضی از سیاسیها با این نظر میگفتند که جنگی در پیش نخواهد بود و بعضی دیگر با نظرات مخالف و هدفهای دیگر؛ نتیجه چه شد؟ اردیبهشت ۵۹ ارتش به هر سه نیرو دستور داد طرحهای عملیاتی قدیمی را که در دست دارند مورد بررسی مجدد قرار بدهند و بر مبنای تهدیدات موجود طرح جدیدی را تهیه کنند. در حال صلح هر لشگر و واحدی در منطقه مورد حفاظت خودش یک طرحی را برای روز مبادا دارد که اگر دشمن از هر طرف آمد طرح آماده است و هر کسی میداند که باید چه کاری را انجام بدهد، اگر یک موقع دشمن حمله کرد این طرح با دو کلمه به دستور تبدیل میشود. ارتش در هر سه نیرو طرحهای قدیمی را کنار گذاشتند و طرحهای جدیدی را تهیه کردند و به ارتش دادند و ارتش تصویب کرد و به نیروها برگرداند و نیروها هم به واحدهای زیردست ابلاغ کردند، از جمله نیروی دریایی؛ نیروی دریایی طرحها را به هر چهار منطقه ابلاغ کرد، خرمشهر منطقه سوم دریایی ما بود و به منطقه سوم طرحی ابلاغ شد.
قرارگاه جنگ از یک هفته قبل تشکیل شد
یکی از قویترین ناوتیپهای ما در خرمشهر مستقر بود، ناوتیپ هشتم نیروی دریایی، فرمانده این ناوتیپ مرحوم ناخدا ابریشمی زمانی که طرح را دریافت کرد احساس خطر میکرد که دشمن در روبرویش است، پس آمد و بر مبنای آن طرح هرچه یگان شناور قابل حرکت داشت از اسکلهها جدا کرد و در ۲۶ مردادماه ۵۹ به شمال خلیج فارس آورد و در جاهایی که طرح با مختصات دقیق تعیین کرده بود با مهمات کامل، سوخت، غذا و آب مستقر کرد، وقتی این کار انجام شد با چند روز فاصله در دوم شهریور ۵۹ که تقریباً یک ماه به شروع رسمی جنگ مانده بود ناو نقدی که آماده جنگ در شمال خلیج فارس مستقر شده بود با دو هواپیمای سوخو عراقی درگیر شد؛ دو فروند سوخو به ناو حمله کردند و پرسنل ناو بدون کوچکترین تردید بلافاصله جفتشان را به پایین آوردند و جنگ شروع شد. اسم این جنگ است یا نه؟ عدهای میگویند که نه ارتش غافلگیر شد، این نیرو در دریا است و روی زمین نمیتواند بجنگد و این هم اولین درگیری بود، تا رسیدیم به ۲۳ شهریور ۵۹ و هنوز یک هفته تا آغاز جنگ مانده است.
جانشین نیروی فرماندهی دریایی از تهران به بوشهر آمد و گفت به اینجا آمدهام تا قرارگاه مقدم جنگ نیروی دریایی را تشکیل بدهم؛ زیر ساختمان پانزده طبقهای که داشتیم و زیرزمین بزرگی را داشت آنجا را انتخاب کرد و همان روز اول کاملاً تجهیز شد، رادارها، بیسیمها و تلفنها وصل شدند، میزهای کار آماده شدند و زبدهترین پرسنل نیروی دریایی را در اینجا جمع کرد از جمله فرماندهان رده بالا، گفت که اینجا اولین قرارگاه جنگ است و کل دستورات جنگ از اینجا صادر خواهد شد. دوباره در ۲۶ شهریور یعنی سه روز بعد یک بخشنامه عمومی به همه پادگانها و پایگاههای نیروی دریایی صادر کرد که همه امکانات شما زیر امر این ستاد است؛ اسمش را نیروی رزمی ۴۲۱ گذاشتند که مخفف این است: ۴ برای چهار منطقه دریایی، ۲ برای منطقه دوم دریایی بوشهر است و ۱ به معنای اولین قرارگاه مقدم جنگ است، یعنی از ۲۶ شهریور نیروی دریایی آماده برای دفاع بود حتی بخشنامههایی را آماده کردند.
نیروی دریایی عراق در ۶۷ روز تارومار شد
منطقه جنگی از بندرعباس شروع شد تا شمال خلیج فارس آمد، هر کشتی و هر شناوری که میخواست در این منطقه حرکت کند باید از نیروی دریایی اجازه میگرفت، نیروی دریایی اعلام خطر میکرد، اگر اطاعت میکرد، متوقف و بازرسی میشد و اگر داشت برای دشمن ما تدارکات حمل میکرد ما آن را تخلیه و کشتی را مصادره میکردیم، اما اگر به حرکت خودش ادامه میداد اولین توپ اخطار به طرفش تیراندازی میشد و اگر باز هم به فرمان ما اعتنا نمیکرد مورد هدف از دریا، هوا و ساحل قرار میگرفت، ما از ابتدا صدور نفت عراق را مسدود کردیم و هیچ شناوری از این مسیر به بنادر عراق وارد نمیشد، همه راههای ورودی به عراق کاملاً بسته شد و عراق در محاصره کامل دریایی قرار گرفت، در نهایت در ۷ آذر ۵۹ نیروی دریایی عراق از حیات ساقط شد و عملیات مروارید و قبل از آن هم عملیات شهید صفری و عملیات اشکان کل نیروی دریایی عراق را از بین برد.
این نحوه ورود نیروی دریایی به عملیات دریایی بود. در یک مسیر دیگر گردان تکاوران بودند؛ گردان تکاوران نیروی دریایی وظیفه ندارد که بر روی زمین جنگ بکند، وظیفه سازمانش حفاظت از جزایر و سکوهای نفتی، سواحل نفتی و آبراهههای ما است، ولی با انگیزه اینکه در خرمشهر نیرویی نبود اجبارا سی و یک شهریور ساعت دوازده شب من با هفتصد نفر کلاه سبز تکاور و با اینکه صد و چهل نفر هم در خرمشهر داشتم، با هفتصد نفر از بوشهر به خرمشهر حرکت کردیم. روز یکم مهرماه ۵۹ ما وارد جنگ شدیم و درگیری کامل با عراق تا روز چهارم آبان ۵۹ داشتیم. طرحی که پشتیبانان عراق که سی و پنج کشور بودند برای عراق تهیه کرده بودند، یعنی دو ابرقدرت، اروپای کامل و حوزه خلیج فارس، این بود که در روز اول باید خرمشهر را کامل تصرف بکند، فاصله بین خرمشهر تا شلمچه بین شانزده تا هفده کیلومتر است، یگانهای ارتشی عراق همه زرهی و مکانیزه بودند با سرعت زیاد و آتش زیاد به دنبال اجرای این طرح بودند، یعنی باید در همان ساعت اول به خرمشهر میرسیدند چون نیرویی هم در جلویشان نبود. سی و چهار روز توسط مدافعین خرمشهر از همه اقشار به محوریت گردان تکاوران نیروی دریایی پشت مرزهای خرمشهر ایستادند و تلفات سنگینی هم دادند و در نهایت ما در سی و چهارمین روز از جنگ خرمشهر را تخلیه کردیم.
در آغاز جنگ ۴۰ گردان ارتش درگیر جنگ با ضد انقلاب بود
اول مهر ۵۹، ۳۴ روز از تکاوران نیروی دریایی ۱۰۳ نفر شهید دادیم، ۲۹۳ نفر جانباز که جانبازان از ۱۰ تا ۹۲ درصد که جانباز ۹۲ درصدی که سه سال پیش شهید شد. جنگ خرمشهر یک جنگ نابرابر، یک جنگ غیرقابل پیشبینی بود به دلیل اینکه دشمن با تمام نیرو و قدرت خیلی زیاد به خرمشهر حمله کرده بود و میخواست خرمشهر را بگیرد ولی مدافعین خرمشهر به محوریت تکاوران از جان مایه گذاشتند. همه شهدا برای ما عزیز هستند، لحظه به لحظه خرمشهر خاطره است، اگر کسی از اول مهر در خرمشهر بود هر یک ساعتش برایش یک کتاب خاطره میشد. شهدا و رزمندگان برای من خیلی عزیز هستند و من سالها با اینها کار کرده بودم و آموزش داده بودم و در اردوگاهها و مانورها و صحرا با هم بودیم، آمادگی کامل عملیاتی داشتیم و در واقع یک واحد کاربلد و مجهز بودیم، در اول جنگ ما در منطقه خوزستان نیرو کم داشتیم برای اینکه چهل گردان از نیروی زمینی ما در مبارزه با ضد انقلاب درگیر بود، برای همین کمبود نیرو، تکاوران نیروی دریایی بر روی زمین در خرمشهر با دشمنان روبرو شدند.
نیروی زمینی با دست خالی در برابر لشگرهای عراق بود
نیروی دریایی در دوران انقلاب کمتر دست خورده بود، نیروی زمینی تلفات زیادی داد، پایه اصلی نیروی زمینی بر مبنای سرباز است، بعد درجهدار و بعد افسر، در نیروی زمینی وقتی خدمت سربازی از دو سال به یک سال تنزل پیدا کرد پادگانها خالی شدند، ارتش عراق روز سی و یک شهریور دویست و پنجاه هزار نفر فقط نیروی آماده جنگ داشت، مثل تقریباً همین بسیجیهای ما، آموزش دیده بودند و غیر از ارتش خودش دویست و پنجاه هزار نفر از این افراد هم آماده برای جنگ داشت در حالی که ما چنین چیزی را نداشتیم، از انقلاب تا آغاز جنگ اکثر سربازها و افسران بیرون رفته بودند و هیچ استخدامی جدیدی را نداشتیم و چیزی را آموزش نداده بودیم، از خرداد ۵۹ آموزشها و مانورها و تیراندازیها شروع شد، چهل گردان نیروی زمینی در کردستان و اطراف آن برای مقابله با ضدانقلاب درگیر بود، چهل گردان خیلی زیاد است و چیزی برای ارتش باقی نمیماند. شما حساب کنید که عراق با دوازده لشکر و چهل تیپ مستقل به ما حمله کرده است، لشکرهای عراق با لشکرهای ما یک و نیم برابر فرق دارند، ما در هر لشکر ۹ گردان تاکتیکی داریم به عنوان مثال لشکر اهواز یک لشکر زرهی است و ۹ گردان تاکتیکی دارد، گردانهای زیادی را دارد اما تاکتیکی ۹ گردان دارد که معمولاً پنج گردانش زرهی است و چهار گردانش مکانیزه است. هر لشکر عراق ۱۴ گردان تاکتیکی دارد و تانکهای گردانهایش مثل تانکهای ما است یعنی مثل ما در هر گردان پنجاه و هفت تانک دارد، شما حساب کنید دو لشکر زرهی مکانیزه از مسیر جاده شلمچه بهسوی خرمشهر حمله کنند، چه نیرویی باید جلوی آن قرار بگیرد؟ ضد تانک، هلکوپتر کبری و توپخانه سنگین میخواهد، بیشترین بُرد سلاح من خمپاره اندازه ۱۲۰ میلیمتری بود، عراق از ۳۵ کیلومتری چهل کیلومتر با توپ ۱۳۰ با توپ کاتیوشا با خمسه خمسه ما را میزد، اگر من توپخانهای داشتم که میتوانستم آتش این توپخانه را خاموش کنم و پیشروی کنم مطمئناً دشمن جرات نداشت که به جلو بیاید ولی متاسفانه ما آن را نداشتیم و پشتیبانی آنچنانی در نزدیکیهای ما نبود، یک آتشبار ۱۷۵ میلیمتری بود اما جاده بصره را زیر آتش داشت.
موشکهایی که نیروی دریایی عراق را نابود کردند
ما ۱۲ ناو موشکانداز داشتیم که ۱۲ هارپون روی آنها سوار شده بود تازه اینها را از فرانسه تحویل گرفته بودیم، هر کدام از اینها وقتی به ایران میآمدند یک موشک رویشان نصب بود، دوازده فروند آمد پس دوازده موشک داشتیم، در شصت و هفتمین روز از جنگ یعنی ۷ آذر ۵۹ نیروی دریایی عراق را نابود کردیم، فقط در عملیات مروارید ۱۳ فروند شناور عراقی به زیر آب رفت، تعدادی زخمی شدند و به کشورهای همسایه فرار کردند و در بنادرشان قایم شدند، حتی یکی از اینها را هم تکاوران نیروی دریایی از یکی از بنادر کشور همسایه عراق دزدید و آورد؛ الان در باغ موزه دفاع مقدس بوشهر است. این وضعیت نیروی دریایی ما بود با آن وضع رودررو شد و آن کارها را کرد، نیروی زمینی هم همین کار را کرد منتهی نیروی زمینی به مدتی زمان نیاز داشت تا خودش را جمعوجور کند که جمعوجور کرد.
ارتش صدام ظرف یک هفته زمینگیر شد
یک استراتژی بسیار جالبی را ارتش تهیه کرد که از این قرار بود که ارتش ما اول باید پیشرفت نیروی عراق را سد بکند و از جبهه شمالی، میانی و جنوبی اجازه پیشروی به ارتش عراق را ندهد؛ نیروی زمینی همین کار را کرد کمااینکه در روز ۷ مهر وقتی صدام پیشنهاد مذاکره کرد وضع ارتش و جبهه عوض شده بود، یعنی ارتش عراق زمینگیر و مدافع شده بود، نیروهای مسلح ایران مهاجم شده بود و عین عقاب بالای سر عراقیها بود، به همین علت صدام در روز هفتم جنگ پیشنهاد مذاکره کرد، به دروغ گفت که ما به هدفهای از قبل تعیین شده رسیدهایم و حالا میتوانیم برای صلح با ایران مذاکره کنیم، اگر ایران شرایط ما را قبول بکند. عراق هنوز از پُل نو عبور نکرده بود و خرمشهر را تصرف نکرده بود، قرار بود روز اول جنگ خرمشهر را بگیرد، کجای اهواز را تصرف کرده بود؟ دروغ گفت، که همان موقع باز هم مثل همیشه امام به داد رسید و فرمودند که این آدم، آدم مذاکره نیست و ما با ایشان مذاکرهای نداریم، یعنی یک خون بسیار زیاد در رگهای ارتشیها و مدافعین دمیده شد و بعد از این بود که ارتش ما آرام آرام شروع به مقاومت کرد و راه دشمن را سد کرد و دشمن دیگر پیشروی نکرد.
هماهنگی نیروی دریایی و هوایی در اسکورت نفتکشها
شما هیچ روزی را نمیدیدید که صادرات نفت ما قطع شود و از همه سکوهای صادرات نفت، ما نفت را صادر کردیم. ما در یک جنگ نفتکشها اجازه ندادیم که نفتکشهای ما مورد حمله دشمن قرار بگیرد، خیلی کم بود، کلاً درباره اسکورت کشتیها باید بگویم، ما ۱۰ هزار کشتی اسکورت کردیم از بندرعباس به بوشهر و از بوشهر به بندر امام بردیم و تخلیه کردیم و دوباره بازگرداندیم؛ وقتی ما کشتیها را در بوشهر میآوردیم بر روی همه این کشتیها از تکاوران و تفنگداران نیروی دریایی مستقر میکردیم، سعی میکردیم کاپیتان کشتی را از افسران نیروی دریایی بگذاریم، حتی گاهی اوقات همه خدمهها را عوض میکردیم و از پرسنل نیروی دریایی میگذاشتیم، از ۳۰ فروند تا ۷۰ فروند را در یک مرحله از بندر بوشهر تا بندر امام اسکورت کردیم و در بندر امام یا بندر ماهشهر تخلیه کردیم و بازگرداندیم.
نیروی هوایی در اینجا برای ما اهمیت بالایی را داشت، نزدیک به ما پایگاه هوایی بوشهر بود ولی از همه پایگاههای هوایی خلبانهای واقعاً ورزیده و جانفشان میآمدند، یک خلبان وقتی سوار یک اف ۴ میشود و بلند میشود امیدی برای برگشت ندارد به خصوص آنهایی که برای ماموریتهای برون مرزی میروند و وارد لانه زنبور میشوند، دشمنی که گفته بود اگر خلبانهای نیروی هوایی ایران بتوانند بغداد را مورد حمله قرار دهند من حقوق یکسال نیروی هوایی خودم را به آنها میدهم، یا وقتی خرمشهر سقوط کرد عراق ۳۸ گردان کُماندو وارد خرمشهر کرد و گفت اینجا را به یک دژ تسخیرناپذیر تبدیل کردهام، اگر ایرانیها خرمشهر را از من پس بگیرند حاضرم کلید طلایی بصره را به آنها بدهم. اینها رجزخوانیهایی بود که صدام میکرد ولی خلبانهای ما حتی کمیسیون کشورهای اسلامی در بغداد را مورد حمله قرار دادند، شهید دوران هواپیما را مثل هواپیماهای جنگ جهانی دوم ژاپنی به ساختمانی که آنجا بود کوبید، موشکهای یک میلیارد دلاری عراق را با یک هدف کاذب در دریا از هدف اصلی جدا میکردیم و روی آن هدف کاذب میآوردیم، یعنی یک میلیارد دلار به جایی میخورد که چیزی در آن نبود.
نظر شما :