گزارش یک قتل؛ صورتجلسه ترور جان اف. کندی
ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی
تاریخ ایرانی: «متوفی در میان ردیفی از خودروها، همراه با همسرش و همینطور فرماندار کانلی و همسرش در حال حرکت بود. شاهدان حاضر در محل صدای شلیک گلولهای را شنیده و مشاهده کردند به سمت جلو خم شد. صدای شلیکهای دیگری هم شنیده شد و متوفی روی زانوی همسرش افتاد. فرماندار کانلی نیز در همین لحظات مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خودرویی که آنها در آن سوار بودند توسط پلیس دالاس به سوی بیمارستان پارکلند اسکورت شد.»
گزارش کمیسیون جنایی دالاس روز جمعه ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ راس ساعت ۱۷:۱۰ آماده شد. این تنها گزارش علنی و رسمی از دالاس مرکز ایالت تگزاس آمریکاست که در روزهای پس از قتل رئیسجمهور منتشر و در مورد محتوای آن تردیدی وجود ندارد.
آنچه که ماموران پلیس با زبان و ادبیات ویژه اداری روی کاغذ آوردند، یک گزارش مفهومی خشک از واقعیتی محسوب میشد که برای مردم دنیا مفهوم نبود زیرا در حال حاضر نمیتوان به جزئیات داستان پرداخت. چون در آن ثانیههایی که مغز رئیسجمهور به دو نیم میشد و پزشکان برای بازگشت وی به زندگی تلاش میکردند، هیچ وقایعنگاری حضور نداشت.
آنچه که در ساعتها و روزهای آغازین از دالاس گزارش میشد، آشفته، نارسا و یا اشتباه بود. رهگذران وحشتزده دلشان میخواست اینگونه داستان را دیده باشند که گویی رئیسجمهور از داخل اتومبیل به روی زمین افتاده است (که البته چنین اتفاقی نیافتاده بود). و یا گفته میشد که محافظان رئیسجمهور پس از حمله به یک تپه هجوم بردهاند (تپهای که البته وجود خارجی نداشت).
گزارشهای متناقض با جزئیات فراوان یکی پس از دیگری میرسید. به عنوان مثال مجله خبری «تایم» گزارش میداد که ژاکلین کندی پس از انتقال رئیسجمهور به بیمارستان پارکلند به سمت برانکارد دویده «تا دست همسرش را روی سینه (کندی) قرار دهد». اما «ماریام اسمیت» گزارشگر آژانس خبری UPI بر خلاف گزارش تایم، به چشم خود دید که ژاکلین با موهای باز و درهم به دنبال برانکارد حامل رئیسجمهور در بیمارستان میدویده است. حتی نیویورکتایمز که به خاطر گزارشهای دقیق و لحظهای خود شهرت دارد، به خوانندگان خود اعلام کرد گزارشها از دالاس ناقص و احتمالاً غیرقابل اعتماد است.
آیا رئیسجمهور بلافاصله پس از آنکه گلولهها به بدنش وارد شد جان باخت و یا آنگونه که تلویزیون آلمان گزارش داد پس از انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داد؟ آیا رئیسجمهور بدون محافظ بود و یا (بر اساس گزارشهای اولیه) محافظان وی روی صندوق عقب ماشین نشسته بودند؟ آیا ژاکلین بلافاصله پس از سوءقصد (آنگونه که از اولین عکسها میتوان حدس زد) قصد داشت که از خودرو بیرون بخزد؟ و یا شتاب ناگهانی خودرو او را به روی صندوق عقب پرت کرد؟ آیا گلولهها تا رسیدن به هدف ۱۵۰ متر را طی کردند و یا فقط ۷۵ متر با قربانی فاصله داشتند؟
تازه و به تدریج قطعات پازل آن ثانیهها و دقایق کنار هم قرار میگیرند. و همین قطعات نیز تا این لحظه پس از ارزیابی فیلم هشت میلیمتری دوربین آماتوری آن تاجر دالاسی به نام «آبراهام زاپرودر» و پس از بازسازی سوءقصد توسط متخصصان سرویس مخفی و پلیس دالاس، و پس از صحبتهای بغضآلود فرماندار مجروح جان کانلی در اتاقش در بیمارستان و در مقابل دوربینهای تلویزیون، و بعد از گزارشهای جراحان بیمارستان پارکلند در مورد تلاشهای بیهودهشان برای نجان جان رئیسجمهور، در کنار هم قرار گرفتهاند.
و پس از همه این بررسیها بود که مشخص شد آخرین ساعت از زندگی رئیسجمهور چگونه سپری شده است یعنی از همان دقایقی که کندی بیخیال و تقریباً پرشور و خندان بود تا لحظهای که مورد اصابت گلوله قرار گرفت. کندی در حالی که لبخند پیروزی بر لب داشت راس ساعت ۱۱:۴۰ از هواپیمای شماره یک نیروی هوایی در فرودگاه لاوفیلد دالاس پیاده شد. هوا پس از یک باران کوتاه و سبک صبحگاهی، بینهایت روشن و تمیز بود. خورشید میدرخشید و همین آفتابی بودن هوا و درخشش خورشید، مرگ آن مرد را رقم زد.
اگر در ساعت ۱۱:۴۰ باران میبارید بیتردید آن خودروی لینکلن سیجی ۳۰۰ رئیسجمهور که در فرودگاه انتظار میهمان بلندپایه خود را میکشید، سقف ضد گلولهاش را داشت و کندی با آن ماشین بدون سقف به خیابان نمیآمد. محافظان رئیسجمهور پیش از ورود او خودروی مخصوص را از واشنگتن به دالاس انتقال داده بودند. این خودرو با بدنه ضد گلوله، شیشههای ضد گلوله، رکابهای مخصوص استقرار محافظان و پلیس مخفیها و دستگیرههای ویژه باز کردن درها به هنگام خطر، میتوانست به خوبی از جان سرنشینانش محافظت کند.
هنگامی که کندی با کت و شلوار سورمهای و ژاکلین با آن کت و دامن و کلاه تمشکی رنگ وارد باند فرودگاه شدند، هزاران نفر از اهالی شهر برای آنها ابراز احساسات میکردند. برای دو خانم سرنشین آن خودرو یعنی ژاکلین و نلی کانلی همسر فرماندار گلهای زرد و قرمز زیادی پرتاب میشد.
سپس به نوشته نیویورکتایمز کندی کاری کرد که همیشه به آن علاقه داشت و نوعی سیاستورزی میدانست یعنی به سوی مردمی که پشت آن حفاظها ایستاده بودند رفت و با آنها دست داد. کندی بدین ترتیب نزدیک به ۱۰ دقیقه را با کسانی گذراند که یا به او رای داده بودند و یا به این صورت برای رای دادن به او جذب میشدند. در همان زمان هواپیمای جانسون معاون رئیسجمهور در فرودگاه لاوفیلد به زمین مینشست. کوتاه زمانی پیش از ساعت ۱۲ کاروان خودروهای رئیسجمهور و ملازمانش برای حرکت در خیابانهای شهر آماده بود.
کندی روی صندلی سمت راست عقب آن لینکلن بدون سقف نشست و ژاکلین نیز در کنار وی قرار گرفت. فرماندار کانلی و همسرش روی صندلی جلوی رئیسجمهور و پشت راننده و محافظ مخصوص نشسته بودند. راننده یک پلیس مخفی به نام «بیل گریر» بود و آن محافظ مخصوص «روی کلرمن» نام داشت.
کاروان حامل رئیسجمهور و همراهان به این ترتیب حرکت خود را آغاز کرد که نخست ماموران پلیس دالاس با موتورسیکلتهای خود در جلو و خودروی رئیسجمهور به دنبال آنها به راه افتاد. دو موتورسوار هم درست در دو طرف خودروی کندی او را اسکورت میکردند. در پشت خودروی رئیسجمهور، خودروی حامل جانسون معاون وی همراه با همسر جانسون و سناتور دموکرات «رالف یاربروگ» در حرکت بود. اتوبوس حامل خبرنگاران هم در پشت همه این خودروها حرکت میکرد. مسیر به سمت ترد مارت یا همان اراضی نمایشگاه یعنی همان محلی که قرار بود کندی در آن سخنرانی کند، توسط نیروهای امنیتی انتخاب شده بود. این مسیر ۱۶ کیلومتری از میان مناطق صنعتی، پارکها و محلههای مسکونی عبور میکرد.
کوچهها و محوطههای خالی میان خانهها و آپارتمانهای شهر همان نقاطی به شمار میرفت که نیروهای امنیتی از قبل از سفر کندی نسبت به خطرات ناشی از آنها هشدار میدادند. اما هیچ اتفاقی نیافتاد و کندی در شهر غالباً عبوس دالاس چنان مورد استقبال قرار گرفت که برای لذت بردن از آن شادی و هلهله دستور داد راننده با سرعت کمتری حرکت کند. اما جنایت زمانی اتفاق افتاد که خودروی حامل وی از منطقه تجاری گذشت و به فضای باز و ظاهراً امن ساختمانهای معمولی وارد شد. در گزارش رسمی پلیس جنایی فدرال آمریکا که یک هفته بعد از ترور منتشر شده است میخوانیم:
ساعت ۱۲:۲۷: کاروان خودروها مرکز شهر را ترک و از مین استریت به راست و به سمت خیابان هوستون میپیچد. مسیر به صورتی در نظر گرفته شده است که ماشین رئیسجمهور بعد از گذشتن از چند بلوک مسکونی به سمت چپ و به یک خیابان یکطرفه بپیچد و وارد خیابان الم شود، خیابانی که با یک پیچ در جنوب غربی به سمت مین استریت بازمیگردد. پس از طی ۱۲۰ متر در خیابان الم به یک مسیر باریک و کوتاه میرسند که تنها چند خانه در کنار آن قرار دارد و در همین محل است که زندگی کندی پایان میگیرد.
ساعت ۱۲:۲۸: خودروی حامل رئیسجمهور به خیابان الم میپیچد و از کنار اولین خانه رد میشود. ساختمان این خانه چیزی نیست که به نظر آید و ظاهراً انبار انتشارات کتابهای درسی ایالت تگزاس است. در همین خانه است که اکنون یک نفر سلاح مرگبار خود را برمیدارد. به صورت اریب پایین ساختمان را نشانه میگیرد. تیرانداز جهت غرب را نشانه گرفته یعنی درست به سمت نور خورشید.
ساعت ۱۲:۲۹: آبراهام زاپرودر فیلمبردار آماتور از معدود افرادی است که در خیابان الم حضور دارد. فاصله او با ساختمان انبار کتابهای درسی نزدیک به ۷۰ متر است. اولین موتورسوارها از همان جا وارد میشوند و زاپرادور با اطمینان آنها را در چشمی دوربینش میبیند و سپس خودروی رئیسجمهور از راه میرسد. هیچ مامور محافظی روی رکابها یا روی صندوق عقب این خودرو دیده نمیشود.
ماشین نزدیکتر میشود. کندی سرش را به سمت راست میچرخاند. آلن اسمیت دانشآموز دبیرستان استاکیراد به گفته خودش «لبهای به لبخند گشاده» او را میبیند. دست راست رئیسجمهور به نشانه سلام بلند است. مردم و رهگذران هم متقابلاً به او سلام میدهند. نلی کانلی به سوی رئیسجمهور برمیگردد و میگوید: «نمیتوانید بگویید که مردم دالاس شما را دوست ندارند.» کندی میخواهد جواب بدهد.
ساعت ۱۲:۳۰: در این ثانیهها صدای تازیانه مانند اولین شلیک به گوش میرسد. کندی دست راستش را که به علامت سلام بالا برده است به سمت چانهاش میبرد و سپس دست چپ را نیز به همان نقطه میگذارد. آرنجهایش را برای کسری از ثانیه تا موازات گوشها بالا میآورد و این آخرین واکنش اوست.
گلوله از سمت راست سر وارد و از سمت چپ خارج شده است. «جیمز مک. چینی» مامور موتورسوار پلیس دالاس که دو متر با چرخ عقب سمت راست ماشین فاصله دارد به چشم خود میبیند که سر خونین کندی «منفجر» میشود. رئیسجمهور بلافاصله از هوش میرود اما هنوز و برای چند ثانیه راست و مستقیم سر جای خود نشسته است.
ژاکلین کندی فوران خون از سر شوهرش را میبیند. سپس با فریادی که چند دقیقه بعد در دنیا میپیچد، میگوید: «آه نه.» فرماندار کانلی از ترس سر و بدنش را به راست خم میکند. در این وضعیت همسرش جیغ میکشد: «خدای من، آنها همه ما را خواهند کشت.» در این لحظه دومین گلوله به بدن فرماندار اصابت میکند. این گلوله دوم از پشت وارد شده، دنده پنجم چپ را خرد کرده و از مفصل بین ساعد و مچ دست راست خارج شده و ران چپ را سوراخ میکند.
فرماندار کانلی در حالی که از درد به خود میپیچد صدای فریاد ژاکلین کندی را میشنود: «آنها شوهرم را کشتند.» دستهای رئیسجمهور افتاده و بدنش به سمت ژاکلین خم شده است. صورتش به سمت پایین اما وزنش روی ژاکلین است. در همین زمان گلوله سوم شلیک میشود. این گلوله از گلوی کندی عبور و به ریه سمت راست وارد میشود. (بعدها پزشکان بیمارستان پارکلند این احتمال را مطرح میکنند که شاید نخستین گلوله در واقع به گردن کندی و سومین گلوله به پشت سر وی اصابت کرده باشد.)
«کلینتون هیل» مامور سرویس امنیتی با دو فریاد پشت سر هم و پس از شلیک نخستین گلوله خود را به پشت لینکلن (ملقب به کوئین مری) حامل رئیسجمهور که ظاهراً برای لحظهای ترمز کرده بود میرساند و روی سپر سمت چپ سوار میشود. ژاکلین کندی خودش را به سوی او میکشاند و قصد دارد از ماشین پیاده شود اما با بالاتنه روی در صندوق عقب میافتد. در این لحظه بار دیگر نگاهش به پیکر رئیسجمهور میافتد. مامور هیل سر خود را به سمت باسن ژاکلین برده و با یک حرکت سریع پای راست خود را بالا میآورد و در یک لحظه موفق به جلوگیری از سقوط بانوی اول میشود.
«مل کروچ» یک فیلمبردار تلویزیونی حاضر در محل در همان لحظه متوجه امر مهمی میشود. او به چشم خود لوله یک تفنگ را در یکی از پنجرههای طبقه دوم آن انبار کتاب میبیند و البته بلافاصله آن تفنگ ناپدید میشود.
جانسون معاون رئیسجمهور که در ماشین سوم سوار است، چیزی نمیبیند و نمیداند دقیقاً چه اتفاقی افتاده است. فقط یکی از محافظانش او را روی زمین میاندازد و خودش در حالی که روی جانسون قرار گرفته از وی محافظت میکند. جانسون حتی حدس نمیزند که چه روی داده است. با این حال همراه او یعنی سناتور یاربروگ به سرعت از آنچه اتفاق افتاده خبردار میشود: «اتفاق وحشتناکی افتاده است.»
ماشین چهارم که حامل روزنامهنگاران و خبرنگاران است بیش از یکصد متر با محل قتل فاصله دارد و در زمان تیراندازی هنوز به خیابان الم نپیچیده بود. آنها نمیبینند که آن مامور مخفی یعنی کلینتون هیل چگونه روی سپر ماشین رئیسجمهور ایستاده و در نهایت خشم و بیچارگی دستگیره روی صندوق را چسبیده تا ژاکلین را نجات دهد.
بیل گریر راننده ماشین رئیسجمهور دستور خروج از خودرو را که توسط فرماندهان میدانی صادر شده نادیده میگیرد زیرا در همان حال یکی از افراد سرویس مخفی به نام «روی کلرمن» از طریق رادیو تلفن به پلیسهای اسکورت میگوید: «با تمام سرعت به سوی بیمارستان بعدی». و همه این رویدادها در کمتر از ۲۰ ثانیه اتفاق میافتد. هنگامی که لینکلن حامل رئیسجمهور به شدت مجروح و خونین در پیچ خیابان ناپدید میشود، هنوز هم رهگذران وحشتزده روی زمین خوابیدهاند. برخی از آنها از ترس شلیک گلولههای بعدی از جای خود بلند نمیشوند و برخی دیگر به دستور ماموران امنیتی برنمیخیزند: «سرها پایین! سرها پایین!» یک مرد سیاهپوست بلند میشود و همراه پسرش با سرعت از محل دور میشود و در همین حال یک مامور پلیس در حالی که تپانچه در دست دارد و چند بار سکندری میخورد آنها را تعقیب میکند.
همان مرد سیاهپوست به عنوان نخستین مظنون راهی بازداشتگاه میشود. هنگامی که اتوبوس حامل خبرنگاران از محله حادثه میگذرد تازه متوجه میشوند که چه اتفاقی افتاده است. صدای فریادهای زنان وحشتزده به گوش میرسد و مردها گریه میکنند. ماموران درمانده پلیس نمیدانند چگونه این هرج و مرج را کنترل کنند؟
ساعت ۱۲:۳۱: بیل گریر با سرعت بیش از یکصد کیلومتر در ساعت خودروی رئیسجمهور را میراند و سر هر پیچ دو لاستیک ماشین از روی زمین بلند میشود. بیمارستان پارکلند در ۲.۵ کیلومتری محل حادثه قرار دارد. گریر باز هم پایش را روی پدال گاز فشار میدهد و با آخرین سرعت میراند. روی کلرمن میگوید: «مواظب باش، مواظب باش! اگر رئیسجمهور هنوز زنده باشد ما او را با این سرعت خواهیم کشت.» گریر کمی سرعتش را کاهش میدهد.
ژاکلین کندی در صندلی پشتی چمباتمه زده و در همان حال سر همسرش را روی زانوانش گذاشته است. نلی کانلی روی همسر مجروحش خم شده و به شدت اشک میریزد.
ساعت ۱۲:۳۰: این پیام به بیسیمهای پلیس مخابره میشود: «رئیسجمهور کندی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به بیمارستان منتقل شده است». سرپرستار «دوریس نلسون» از طریق بلندگوی بیمارستان فراخوانده میشود اما نمیخواهد خبر را باور کند: «دست از این شوخیهای احمقانه بردارید.» سپس با عجله به بخش اورژانس میرود.
ساعت ۱۲:۳۶: از بلندگوی بیمارستان این جمله شنیده میشود: «دکتر تام شیرز به اورژانس». اما دکتر شیرز حضور ندارد. دکتر مالکوم پری ۳۴ ساله در سالن غذاخوری صدای بلندگو را میشنود. بشقاب محتوی ماهی سوخاری را کنار میزند و پای تلفن میرود.
ساعت ۱۲:۳۸: بیل گریر خودروی رئیسجمهور را در ورودی بیمارستان متوقف میکند و سپس با هیجان فریاد میکشد: «پس این برانکارد لعنتی کجاست… یک دکتر خبر کنید… اینجا بیایید، زود باشید!»
پرزیدنت کندی بیحرکت و بیهوش و خونین و در حالی که صورتش به زیر افتاده، کف ماشین خوابیده است. ژاکلین دستش را روی سر شوهرش نگه میدارد. کلاه تمشکی رنگش ناپدید شده و لباسش به خون رئیسجمهور آغشته است. ژاکلین ساکت است و حرفی نمیزند. نلی کانلی در حالی که به شدت گریه میکند همسرش یعنی فرماندار را که به پشت روی زمین خوابیده بغل میکند.
خبرنگاران هم از راه میرسند. مریمان اسمیت گزارشگر UPI میگوید: «جراحت رئیسجمهور را نتوانستم ببینم اما خون روی صندلی عقب و لکههای مشکی روی سمت راست کت و شلوار تیره رنگش را دیدم.» کلینتون هیل محافظ رئیسجمهور روی صندلی عقب خم شده است. اسمیت میپرسد: «کلینت، وضعیت خراب است؟» و هیل پاسخ میدهد: «او مرده است.»
دکتر پری در این لحظه در ناهارخوری گوشی تلفن را میگیرد: «من دکتر پری هستم که به جای دکتر شیرز در بیمارستان حضور دارم.» مرکز میگوید: «پرزیدنت کندی هدف گلوله قرار گرفته، به اورژانس بیایید. همین الآن او را به اورژانس منتقل میکنند.» پری ناهارخوری را ترک کرده و با شتاب از پلهها پایین میرود. یک پرستار اتاق شماره یک اورژانس را به او نشان میدهد.
ساعت ۱۲:۴۰: هنگامی که دکتر میرسد، رئیسجمهور را بر روی یک برانکارد چرخدار میبیند. کت و پیراهن و زیرپیراهن او را درآوردهاند. اولین فکر پری: «جثهاش بزرگتر از آن است که من فکر میکردم.» سپس بلافاصله لباس اتاق عمل میپوشد و دستهایش را به طرف پرستار دراز میکند. در همان حال که پرستار دستکشهای پلاستیکی مخصوص جراحی را به دستهای دکتر پری میکشد، یکی از دستیاران گلوی رئیسجمهور را سوراخ میکند تا تنفس برای وی امکانپذیر شود. دکتر پری به سوی برانکارد میرود و با خود فکر میکند: «این مهمترین مرد دنیا است.» مردمک چشمهای رئیسجمهور هیچ واکنشی ندارند. صدای ضربان قلب به گوش نمیرسد و سینهاش بالا و پایین نمیرود. کندی از نظر کلینیکی مرده است.
ساعت ۱۲:۴۲: دکتر پری یک چاقوی جراحی میخواهد و دستور میدهد که دکتر کلارک و دکتر مککلن و دکتر باکستر را خبر کنند. چاقو را زیر زخم گلوی کندی قرار میدهد و لوله هوا را برای تنفس مصنوعی به داخل آن فرو میبرد. یک پزشک دیگر سمت چپ سینه را باز میکند و لولهای برای خروج خون و هوا به داخل آن میفرستد. دکتر ماریون تی. جنکینز دستگاه اکسیژن را روشن میکند. ژاکلین کندی به دیوار تکیه داده است.
فرماندار کانلی از اتاق شماره دو اورژانس خارج و به اتاق عمل منتقل میشود. او عملی چهار ساعته در پیش دارد. دکترها باید ریه و غشای داخلی او را دوخته و تکههای دنده شکستهاش را خارج کنند و مفصل دست را جا انداخته و جراحت ران را بدوزند.
ساعت ۱۲:۴۵: یک مامور پلیس از اتاق کندی بیرون میآید و میگوید: «او مرده است.» مالکوم کیلدوف معاون رئیس امور مطبوعات کاخ سفید هم از بخش اورژانس بیرون میآید: «نمیدانم، اصلاً چیزی نمیدانم.»
لیندون بی. جانسون به صلاحدید سرویس مخفی به شدت تحت مراقبت قرار دارد. در راهروهای بیمارستان این شایعه پخش میشود که جانسون دچار سکته قلبی شده است. هنگامی که جانسون در پشت برانکاردهای حامل کندی و کانلی به بیمارستان وارد شد دستش را روی سمت چپ سینهاش گذاشته بود. اما این تنها نشانهای از ترس و نگرانی بود و نه سکته.
ساعت ۱۲:۴۷: دکتر کمپ کلارک جراح متخصص مغز و اعصاب در بیمارستان پارکلند به اتاق شماره یک اورژانس وارد میشود. به طرف برانکارد رفته و روی جراحتهای رئیسجمهور خم میشود. سپس نگاهی به همکارش یعنی دکتر پری میاندازد. هر دو آنها میدانند که جان اف. کندی دیگر به زندگی بازنخواهد گشت.
کلارک نگاهی به ژاکلین میاندازد و میگوید: «دلتان نمیخواهد از این اتاق بیرون بروید؟» ژاکلین با تکان اندکی به لبان خود میگوید: «نه». به همسرش که در زیر انبوهی از لولههای خون و پلاسما خوابیده است نگاه میکند. پری بعدها گفت: «ژاکلین اصلاً نمیخواست از آنجا برود. این زن واقعاً باشخصیت است.»
ساعت ۱۲:۵۰: در همان حال که افراد سرویس مخفی لینکلن خونآلود رئیسجمهور را میشویند، دکتر پری برای آخرین بار تلاش بیهودهای را برای نجات کندی انجام میدهد.
به دستور پری چهارپایه بلندی برای او میآورند و سپس روی آن و در کنار تخت کندی مینشیند و دستهای رئیسجمهور را که به صورت صلیبی روی سینهاش قرار گرفته است برمیدارد. سپس با بالاتنه خود روی تخته سینه کندی فشار میآورد و به این ترتیب قلب را از بیرون ماساژ میدهد.
دکتر پری نزدیک به ده دقیقه این کار را ادامه میدهد. دکتر کلارک نوار قلب بیمار را میگیرد و بر روی آن نوار هم اثری از ضربان ثبت نشده است. کلارک به سوی پری میرود: «مک دیگر خیلی دیر شده است.» در همین حال دو کشیش به اتاق وارد میشوند.
پری از روی آن چهارپایه پایین میآید و به ساعت نگاه میکند. در گزارش کمیسیون قتل نیز همین ساعت به عنوان زمان مرگ کندی قید شده است یعنی تقریباً ساعت ۱۳:۰۰.
دکتر ماریون تی. جنکینز ملافه سفیدی روی صورت جان فیتز جرالد کندی میکشد.
منبع: اشپیگل شماره ۴۹، سال ۱۹۶۳
نظر شما :