من قاتل هویدا نیستم
تاریخ ایرانی: برگرفته از روزنامه «بامداد» - ۳۰ تیر ۱۳۵۸
هماکنون در یکی از دادگاههای فرانسه، پروندهای در جریان است که به زودی به دادگاه احاله خواهد شد. موضوعی که چهار ماه است در فرانسه و بخصوص در مطبوعات فرانسه، موضوع داغ و جنجالی است. گروهی از روزنامهنگاران فرانسوی از یک خانم روزنامهنویس شکایت کردهاند که مصاحبه او با هویدا، نخستوزیر معدوم ایران و پخش مصاحبه او از تلویزیون فرانسه باعث جلو افتادن تیرباران هویدا شده است و این خانم خبرنگار هم به نوبه خود از همکارانش شکایت کرده که حیثیت او در قبال این اتهامها بر باد رفته است. موضوع وقتی داغتر میشود که «ادگار فور» رئیس سابق پارلمان فرانسه، کسی که اعلام کرده بود آماده دفاع از هویداست و در عین حال عزیمت به ایران، یکی از شاکیان این پرونده است.
نویسنده «بامداد» در پاریس گزارشی دارد از این جنجال مطبوعاتی با نگاهی به همه جوانب قضیه، با گفتوگویی با این خانم روزنامهنویس و البته برای اینکه واهی بودن مساله هم روشن شود. متن گفتوگوی این خانم و هویدا را در انتها میخوانیم.
«کریستین اوکرن» (اوکرانت) را در دفتر کارش در کانال سوم تلویزیون فرانسه ملاقات میکنم. دختری ۲۷-۲۵ ساله، پرحرکت و گرم است، از اوایل ماه آوریل امسال که فیلم مصاحبه او با امیرعباس هویدا نخستوزیر معدوم در زندان قصر از کانال ۳ تلویزیون پخش شده است، موجی از بحث و گفتوگو و خشم در محافل روشنفکران، سیاستمداران و روزنامهنگاران اروپایی برخاسته است. «کریستین» تنها روزنامهنگاری است که توانسته است با هویدا گفتوگو و چندین دقیقه از زندگانیاش در زندان قصر را ضبط کند.
این خود در ژورنالیسم بینالمللی کار مهمی بود. تلویزیونهای دنیا همین که تصاویر هویدا در این مصاحبه پخش شد، برای خرید آن به سرویس بازرگانی کانال سوم تلویزیون فرانسه هجوم آوردند به طوری که در کمتر از ۱۵ روز، ۲۵ تلویزیون دنیا این فیلم را خریداری و بلافاصله پخش کردند.
اما این کار برجسته ژورنالیستی، به همراه خود نوعی بیآشفتگی عاطفی را سبب شد که به قول روزنامه «لوماتن»، «ما نمیدانستیم بعضی از همکاران ما تا این حد زود رنج و ناز نازی هستند که در اعدام هویدا، دادگاه اسلامی را رها میکنند و در پاریس به کریستین اوکرن میتازند…»
ماجرا چند روز پس از پخش فیلم مصاحبه هویدا، با چاپ مقاله «ادگار فور» در روزنامه فیگارو آغاز شد. «ادگار فور» نخستوزیر پیشین، رئیس پیشین مجلس ملی فرانسه، نماینده مجلس که در عین حال دفتر عظیم وکالت دعاوی او در سراسر دنیا در کار دعاوی و وکالت از شهرت بسیار برخوردار است، پس از اولین جلسه دادگاه هویدا، با ارسال تلگرافی به امضای چند تن دیگر از نخستوزیران پیشین فرانسه از دولت بازرگان خواست تا هویدا در دادگاهی محاکمه شود که بتوانند از خود دفاع کند. در آن تلگرام، ادگار فور آمادگی خود را برای قبول وکالت هویدا اعلام کرد. اما میدانم که چنین چیزی اتفاق نیافتاد و هویدا درست دو روز پس از پخش فیلم مصاحبه کریستین با او محاکمه و تیرباران شد.
ادگار فور که آن فیلم را از تلویزیون دیده بود، چنان ناراحت و هیجانزده شد که نیمی بیش از این مصاحبه ۱۲ دقیقهای را تحمل نیاورد و چون دو روز بعد، خبر تیرباران هویدا رسید، ادگار فور که سابقه دوستی و آشنایی قدیمی با هویدا داشت در مقالهای اعتراضآمیز شیوه پرسش کریستین و پخش این فیلم را از جمله عوامل تحریککننده برای تیرباران دوست قدیمی خود دانست. به عقیده «ادگار فور» پرسشهای کریستین همانهاست که در داگاه نیز با هویدا در میان گذاشته شد، انگار دادگاه اسلامی از پرسشهای روزنامهنویس فرانسوی برای محکوم کردن نخستوزیر پیشین ایران استفاده میکرده است.
ماجرا به همین جا ختم نشد، در برنامههای تلویزیونی، روزنامهنگاران و جامعهشناسانی چند گرد آمدند تا در موضوع مصاحبه «کریستین و هویدا» نقاط ضعف و تحریکآمیز پرسشها را جستجو کنند تا آنجا که در هفتههای بعد، در روزنامههای «لورور»، «فیگارو» و «فرانسسوآر» نوشتههایی برعلیه این ژورنالیست منتشر شد.
از آنجا که این حملات بالا گرفته و هنوز پایان نمییابد، خانم کریستین اوکرن که معتقد است جز وظیفه روزنامهنگاری خود هیچ کار دیگری انجام نداده علیه روزنامهنگاران و روزنامههایی که پا را تا آن حد فرا گذاشتهاند که او را قاتل هویدا میخوانند به دادگاه صنفی شکایت برده است. جلسه دادگاه تشکیل خواهد شد و وکیل خانم روزنامهنگار که تنها در اواسط ماه ژوئیه برای رسیدگی به شکایت کریستین یک فرانک تقاضای ضرر و زیان کرده است، نویسندگان مقالات علیه خانم اوکرن را به عنوان نشر اکاذب و اتهام ناورا و بیاحترامی به مصونیت حرفه، به دادگاه فراخوانده است.
روزنامه «بامداد» در پاریس با خانم کریستین اوکرن گفتوگویی ترتیب داده است تا خود او همه جزئیات مصاحبه با هویدا و متن کامل سؤال و جواب و ترتیب اخذ اجازه برای این مصاحبه را شرح دهد.
***
کریستین اوکرن پیش از آنکه پرسشی به میان آورم، خود میگوید: «میدانم شما در ایران دچار این اشتباه نمیشود که من باعث تیرباران هویدا شده باشم، اما اینجا، پس از پخش فیلم مصاحبه با هویدا، یک ماجرای پیچیده مطبوعاتی بالا گرفته است. ادگار فور که ظاهراً باعث آغاز این ماجرا شده، خود نیمی از فیلم را بیشتر ندیده و تنها بر اثر هیجانی که ناشی از دیدار دوست قدیمیاش در آن احوال غمانگیز داشت مقالهای اعتراضآمیز نوشت. موقعیت «ادگار فور» را میتوان دریافت، چون میدانم که او در عزیمتش به تهران برای دفاع از هویدا تردیدی نداشت تا آنجا که برای این سفر رئیسجمهوری فرانسه موافقت کرده بود که «فور» با هواپیمای ویژه او به تهران پرواز کند، ولی وقتی ناگهان خبر تیرباران دوست قدیمی رسید، او به راستی از سر درد و نومیدی و اعتراض آن مقاله را نوشت. اما هیاهوی پس از آن، هیاهویی مطبوعاتی است. اینها که مقالات مینویسند اصلاً نمیدانند در ایران چه میگذرد و نوعی خشم و اعتراض کور وجودشان را پر کرده است، اما جز این به خود زحمت نمیدهند که حتی مقالات جالب «اریک رولو» را در لوموند درباره ایران بخوانند. در این صورت چه میداند دادگاههای انقلاب اسلامی چگونه عمل میکند؛ رابطه حاکم شرع و متهم از چه قرار است؟
حرفهای کریستین را تصدیق میکنم. به راستی نیز هیچکس در ایران گمان نمیکند که پخش فیلم مصاحبه با هویدا، سبب تیرباران نخستوزیر پیشین ایران شده باشد. خانم اوکرن که بسیار از این ماجراها ناراحت است، میگوید: «دوست ندارم اسمم را همه جا به میان آورند آن هم در موضوعی که مطلقاً نمیدانند چگونه پیش آمد و چگونه گذشت، ماجرای مصاحبه را میگویم.»
خانم کریستین اوکرن که در کانال سوم تلویزیون فرانسه سردبیر مسئول مسائل بینالمللی است، در اوایل فروردینماه، برای تهیه گزارشهایی به تهران آمد. در این سفر با امام خمینی، بازرگان، برخی از وزرا مصاحبه کرد، اما چیزی که خود به خیالش نمیرسید این بود که بتواند با دوربین به زندان هویدا راه یابد.
در این سفر در تهران بود که به فکر درخواست مصاحبه با هویدا افتاد. کوشش آغاز کرد. خودش میگوید: «شخصی ما را به هادوی دادستان کل انقلاب اسلامی معرفی کرد. دفتر کار هادوی به راستی پر از دادخواهان بود و زنی به گریه و استغاثه عفو و آزادی شوهرش را میخواست. پیرمردی زار زار گریه میکرد و جلوی در اتاق هادوی بسیاری منتظر نوبت بودند که به اتاق راه پیدا کنند. در چنین وضعی بود که هادوی پسرش را مامور کرد تا ما را به زندان قصر راهنمایی کند که در آنجا به سلول هویدا برویم، از او فیلمبرداری کنیم. تا آنجا فقط اجازه داده بودند که از هویدا چند دقیقه فیلمبرداری کنیم و مطلقاً اجازه سؤال کردن نداشتیم.
به اتفاق پسر هادوی چون به زندان قصر رسیدیم، پس از آنکه اتومبیل ما و او و خود ما را بازرسی کردند و به در دوم داخل شدیم، آنجا نیز مردان و زنانی بودند که میخواستند بستگان و نزدیکان را که زندانی بودند دیدار کنند. ما در میان دو در قفل شده ایستادیم تا پسر آقای هادوی به داخل برود و به ماموران مربوطه ورود ما را اطلاع دهد. در این فرصت مرد جوانی که انگلیسی را بدون نقص حرف میزد با من به صحبت پرداخت. او گفت: اگر به داخل زندان رفتید لطفاً از پدرم خبری بگیرید، او ژنرال … است. من چندین روز است که به قصد دیدارش اینجا میآیم ولی هنوز اجازه ندادهاند. فقط میخواهم بدانم سالم است یا نه؟ و چه چیزهای فوری احتیاج دارد. زنان و مردان منتظر دیگر نیز ما را در میان گرفتند و هر کدام با انگلیسی و فرانسه دست و پا شکسته پیامی برای زندانی خود به ما میدادند.
پس از نیم ساعت، پسر هادوی برگشت، آشفته و ناراحت بود و به ما گفت: «اجازه نمیدهند به زندان وارد شویم. دادستان تهران اجازه نمیدهد…»
کریستین دوباره به همان شخصی که اجازه فیلمبرداری از هویدا را در زندان گرفته بود مراجعه میکند، با این شکایت: «این چه انقلابی است که دادستان کل اجازه میدهد ولی در زندان به حرفش گوش نمیدهند.»
آن شخص؟ - اما خانم کریستین اوکرن هرگز اسم آن شخص را برای من فاش نکرد - دوباره اقدام لازم را به عمل آورد و این بار کریستین و گروه فیلمبرداری به زندان قصر رفتند. روز ۲۹ مارس (۹ فروردین) بود. این بار مردی همراه آنها بود و باز هم مصاحبه و گفتوگو قدغن بود. کریستین میگوید: «اسم این آقا را به یاد ندارم، باید دادستان دادگاهی میبود.»
این گروه وقتی وارد سلول هویدا شدند او که در گوشهای روی یک تشک نشسته و کلاه «بره» به سر داشت، سخت از جا پرید. «کریستین اوکرن» خود و گروه را معرفی کرد و گفت که برای فیلمبرداری از او آمده است اما حق مصاحبه ندارد. در این وقت کسی که همراه گروه بود، گفت اگر مصاحبه به زبان فارسی باشد، یعنی هویدا به فارسی جواب دهد، مانعی ندارد. هویدا این پیشنهاد را قبول نکرد و آن شخص گفت: پس مترجم همراه گفتوگوها را ترجمه کند.
کریستین توضیح میدهد: «این به راستی غیرمنتظره بود، هویدا که همچنان در حیرت بود به زبان فارسی توضیحاتی به آن مرد همراه ما میداد. به نظرم چنین میرسید که هویدا از فرصت غیرمنتظره استفاده میکرد تا مطالبی بگوید و یا درباره خودش اطلاعاتی کسب کند.»
کریستین توضیح میدهد: «در آن حال به نظرم چنان رسید که مقامات ایرانی به این اعتقاد رسیده بودند که مصاحبهای با هویدا برای اقناع افکار عمومی فرانسه که او در آنجا طرفداران بسیار دارد، کاری است مفید و موثر وگرنه این مرد نمیباید به این آسانی، ممنوعیت مصاحبه را نادیده میگرفت.»
کریستین درباره شخص هویدا میگوید: «بسیار لاغر شده بود، در لباس راحت و کلاه «بره» حالت یک زندانی غمانگیری را داشت. با این همه حدت ذهن و هوشیاریاش محفوظ مانده بود، باید قرص خوابآور زیاد مصرف میکرده. این را از حالت خوابآلود چشمانش فهمیدم و جز این، یک نوع لختی در حرکات دستهایش بود.
هویدا، پس از دو، سه سؤال اول، به نظرم چنان آمد که این اجازه مصاحبه را به عنوان نوعی مدارا از جانب رژیم اسلامی تلقی کرد، چون بارها با آن شخص همراه ما حرف میزد، میخواست درباره سرنوشت خود چیزهایی بفهمد.
من به جای خود، از این تغییر ناگهانی اوضاع، دچار نوعی دستپاچگی شدم. چون قرار نبود مصاحبهای داشته باشم، پس پرسشهایی از پیش آماده نکرده بودم و آنچه را که پرسیدم در همان لحظات به ذهنم رسیده بود.
در یک گفتوگو با این شرایط، مسلم است که روزنامهنگار از هر لحظه و شرایط هر لحظه استفاده میکند. به اضافه اینکه گاه و بیگاه، مترجم ما، به طور کلی حرفهای من و هویدا را برای مامور همراه ترجمه میکرد و بدتر از آن باطری فلاشمان در وسط کار خالی شد که موقعیت ناراحت ما را ناراحتتر کرد.»
کریستین اوکرن، در جواب اعتراض گروهی که مصاحبه او با هویدا را سبب جلو انداختن تیرباران و حتی سبب قطعی مرگ هویدا میدانند، میگوید: «اینها گمان میکنند تهران پس از انقلاب، پاریس امروز است که هر مصاحبهای قواعد خودش را دارد و روزنامهنگار میداند با چه کسی و در چه شرایطی طرف است. شما که ایرانی هستید، خوب میفهمید چه میگویم، اما این همکاران عزیز بنده برای شهرت و هیاهو حرف میزنند و مطلقاً به خود زحمت نمیدهند از ایران امروز چیزی دریابند. هویدا شش ماه در زندان بود، چرا این روزنامهنویسان به دفاع از او چیزی ننوشتند؟ اصلاً برای ایران چه کردهاند این مدافعان امروزی هویدا؟ …»
به روایت کریستین اوکرن، هویدا پیش از آنکه به گفتوگو با او رغبت نشان دهد، با آن مامور دادستانی صحبت میکرد. میگفت: «من هیچکس را نمیبینم و هیچ خبری از هیچ کجا ندارم.»
وقتی با خانم «اوکرن» خداحافظی میکردم، با خنده گفت: «میدانم که ایرانیان احتیاجی ندارند تا در مقابل آنها از خود دفاع کنم و اصرار بورزم که در تیرباران او نقشی نداشتهام. این سروصداهای همکاران من، برای ایجاد هیاهو است. بعضی از اینها متاسفانه هیاهو دوست دارند.»
پ - زرمهر
سؤال: آقای هویدا، آیا شما خود را قربانی کفارهدهندهای نمیبینید که میکوشند با این قربانی، رژیمی را به داوری بکشند؟
هویدا: میبینید که در چه موقعیتی هستم. به زحتمش نمیارزد که با من سؤالهایی در میان بگذارید.
سؤال: این سؤالها به شما فرصت میدهد مطالبی بگویید که یک بار دیگر این مطالب به گوش دوستانتان خواهد رسید.
هویدا: میدانید، باید گذاشت که قربانی ساکت بماند، اینطور بهتر است.
سؤال: حتی وقتی که امکان دفاع از خود در میان باشد؟ اما این شاه است که شما را به زندان انداخته بود، این رژیم نیست؟
هویدا: من دقیقاً شش ماه است در زندان هستم.
سؤال: شما فکر میکنید چرا شاه شخصاً تصمیم گرفته بود شما را زندانی کند؟
هویدا: بروید از خودش این را بپرسید. من گمان میکنم او بهتر از من میتواند به شما جواب دهد. من چه چیزی میتوانم به شما بگویم. او حتماً میخواست مرا قربانی کند.
سؤال: شاه یا رژیم کنونی؟
هویدا: رژیم فعلی؟ چرا رژیم فعلی؟ من هنوز به دادگاه نرفته و حکم دربارهام صادر نشده است.
سؤال: آیا فکر میکنید که دادگاه بعدی، بیشتر به نفع شما باشد؟
هویدا: امیدوارم.
سؤال: آیا فکر میکنید که بتوانید از خود دفاع کنید؟
هویدا: نمیدانم دفاع چگونه خواهد بود. هنوز به من چیزی نگفتهاند. من پروندهای ندارم و از تصمیم بازپرس درباره خودم خبری ندارم…بعضی پرونده مرا خواندهاند…من طی نامهای پروندهام را خواستم ولی هنوز نمیدانم آیا وکلایی برای دفاع خواهم داشت و یا خودم باید از خود دفاع کنم…ولی یک مطلب روشن است. طبق آنچه بازپرس گفت من مرتکب… (در اینجا هویدا به فارسی با مامور حرفهایی گفت که در متن سؤال و جواب تلویزیون فرانسه نیامده است.)
سؤال: قاچاق مواد مخدر در فرانسه…
هویدا: بله…من…من میخواهم که پلیس فرانسه این پرونده را پیدا کند و به اینجا بفرستد…
سؤال: میدانید که چندین نفر از اروپاییان میخواهند برای دفاع از شما به اینجا بیایند؟
هویدا: در این شش ماه من روزنامهای نخواندهام، نمیدانم در دنیا چه میگذرد. رادیو هم ندارم. هیچ خبری ندارم. اگر بنابر آنچه شما میگویید اشخاصی هستند که میخواهند دفاع مرا به عهده بگیرند، در این فرصت از آنها سپاسگزاری میکنم ولی من شخصاً در جریان نیستم، با دنیای خارج هیچگونه تماس ندارم.
سؤال: من میتوانم به اطلاعتان برسانم که ادگار فور پیشنهاد کرده تا برای دفاع از شما به اینجا بیاید.
هویدا: من از همه دوستان فرانسوی تشکر میکنم. شنیدن صدای آنها به من قوت قلب میدهد. اما اینجا رابطه من با دنیا قطع شده است.
سؤال: آیا در زندان ملاقاتی هم دارید؟
هویدا: من یک بار فقط یک ملاقاتی داشتهام.
سؤال: آیا احساس میکنید که از سوی نزدیکان و اشخاصی که به آنها نزدیک بودهاید رها شدهاید؟
هویدا: میدانید، اجازه نمیدهند. اجازه نمیدهند…آنها فقط یک بار ملاقات با مرا اجازه دادند و من تا حال جز یک بار با یکی از خویشان ملاقاتی نداشتهام زیر از بستگان بسیار نزدیک مادری ۸۰ ساله دارم که نمیتواند تا اینجا بیاید.
سؤال: وقتی نخستوزیر بودید آیا میدانستید چه تعداد زندانی سیاسی در زندانهایتان دارید؟
هویدا: نه.
سؤال: آیا میدانستید چه شکنجهها و چه نوع شکنجههایی بر آنها تحمیل میشد؟
هویدا: نه این را پس از آنکه از صلیب سرخ خواستم به اینجا بیایند، فهمیدم.
سؤال: پس نخستوزیر ایران عملاً در جریان امور نبود؟
هویدا: سیستم سیاسی ما با سیستم سیاسی کشورهای دیگر متفاوت بود و مسلماً نخستوزیر در جریان نبود.
سؤال: با این حال عفو بینالملل ما طی سالها…
هویدا: آنها گزارش میدادند…بله.
سؤال: آنها ایران را در ردیف کشورهایی قرار دادند که از شکنجه بسیار استفاده میکردند. شما گزارشها و نامههایشان را که برایتان میفرستادند باور نمیکردید؟
هویدا: سازمانهای ایرانی این گزارشها را تکذیب میکردند.
سؤال: این سازمانهای ایرانی به وسیله چه کسی کنترل میشد؟ به وسیله نخستوزیر ایران کنترل نمیشد؟
هویدا: نه…نه.
سؤال: پس نخستوزیر…
هویدا: نمیدانید. قلمروهایی وجود داشت که میتوانیم آنها را قلمروهای ویژه بنامیم.
سؤال: آیا امروز فکر میکنید که شما اولین قربانی این سیستم سیاسی هستید؟
جواب: میدانید قربانی. من نمیتوانم این کلمه را به کار برم. نمیخواهم با کلمات بازی کنم. من فکر میکنم که باید منتظر باشم تا ببینم چگونه مورد داوری و قضاوت قرار میگیریم. من تنها نیستم. سلولها از همکاران قدیمی پر است.
نظر شما :