روایت محتشمیپور از تشکیل حزبالله لبنان
حجتالاسلاموالمسلمین سید علیاکبر محتشمیپور از مؤثرترین مردان سیاست ایران در دوران انقلاب اسلامی و از بنیانگذاران جبهه مقاومت در منطقه، چهار سال پیش از رحلت در ماه گذشته، در مصاحبه با ایرنا به سؤالاتی درباره برخی مسائل دوره حیات سیاسیاش بویژه مسائل منطقه پاسخ داد که اینک منتشر میشود.
مرحوم محتشمیپور در مصاحبهای اختصاصی با خبرنگار اعزامی ایرنا به نجف در آذرماه ۹۶، دیدگاههای خود را در خصوص مسائل مختلف منطقه تشریح کرد اما به درخواست خودش، انتشار آن به آینده موکول شد و اکنون در آستانه بیستمین روز درگذشت این روحانی و سیاستمدار برجسته عضو مجمع روحانیون مبارز در قالب «پروژه تاریخ شفاهی ایران / ایرنا»، متن کامل آن منتشر میشود.
سید علیاکبر محتشمیپور یکی از چهرههای شاخص پیش و پس از انقلاب اسلامی، از یاران برجسته بنیانگذار جمهوری اسلامی، از مسئولان بلندپایه کشور در دهه ۶۰ و یکی از مؤثرترین چهرهها در تشکیل جبهه مقاومت و حمایت از انتفاضه ملت فلسطین به شمار میرود.
محتشمیپور در ۱۳۲۵ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود، در مدرسه علوی تحصیلات خود را به پایان رساند و بعد برای فراگیری علوم دینی عازم حوزههای علمیه تهران، قم و نجف شد. از جمله استادان ایشان در این دوره میتوان به امام خمینی (ره)، آیتالله سیدحسن بجنوردی، آیتالله خوئی، آیتالله میرزا باقر زنجانی و نیز شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی اشاره کرد.
این عالم برجسته برای پیروزی انقلاب اسلامی، تلاشهای بسیاری انجام داد و در قیام و نهضت امام خمینی (ره) علیه رژیم پهلوی از هیچ کوششی فروگذار نکرد و در این مسیر حتی به زندان افتاد. پس از تبعید امام به ترکیه و نجف، عازم عراق شد و تا زمان پیروزی انقلاب در ۱۳۵۷ هجری خورشیدی، بیشتر زمان خود را خارج از ایران گذراند. محتشمی پور از جمله چهرههای روحانی بود که امام (ره) را در دوران تبعید همراهی کرد.
مرحوم محتشمی پور در فاصله سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ خورشیدی عضو دفتر امام (ره) در پاریس، تهران و قم بود. او همچنین در ۱۳۵۹ عضو هیات منتخب امام برای بررسی بنیاد مستضعفان بود و در همین سال نماینده امام و مدیر صدای جمهوری اسلامی و نیز عضو شورای سرپرستی سازمان صداوسیما بود. از دیگر مسئولیتهای اجرایی وی میتوان به وزیر کشور در کابینه دولت سوم از ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸، عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز، عضو کمیته مشاورین سیاسی حضرت آیتالله خامنهای از ۱۳۶۸، نماینده مردم تهران (دورههای سوم و ششم مجلس شورای اسلامی)، رئیس کمیسیون دفاع و دبیرکل گروه بینالمجالس در دوره سوم مجلس شورای اسلامی، رئیس کمیته علمی کنفرانس بزرگداشت بیستمین سالگرد شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی، مدیرمسئول مجله «بیان» در ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۰، مشاور اجتماعی ریاست جمهوری در دولت اصلاحات از ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۸، رئیس کمیته علمی ستاد صدمین سالگرد میلاد امام خمینی (ره)، رئیس فراکسیون جبهه دوم خرداد در دوره ششم مجلس شورای اسلامی (فراکسیون اکثریت)، دبیرکل کنفرانس بینالمللی حمایت از قدس و حمایت از حقوق مردم فلسطین (ایران)، دبیرکل مجمع بینالمللی پارلمانهای مدافع مسأله فلسطین (أمین عام الرابطة الدولیة للبرلمانیین المدافعین عن القضیة الفلسطینیة «بیروت) و… اشاره کرد.
محتشمیپور از ۱۳۶۰ خورشیدی به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه فعالیت میکرد. او در دوران سفارتش، گروههای اسلامی به ویژه حزبالله لبنان و نیز هستههای مقاومت را تشکیل داد، این عامل سبب شد در بهمن ۱۳۶۲ خورشیدی، صهیونیستها برای او، بستهای انفجاری ارسال کردند و به این صورت او مورد هدف یک حادثه تروریستی قرار گرفت و در اثر آن از ناحیه چشم، گوش و هر ۲ دست آسیب دید و یک دست او از مچ قطع شد.
این سیاستمدار برجسته که یک دهه اخیر را در نجف اشرف ساکن شده بود، خردادماه گذشته پس از ابتلا به بیماری کووید ۱۹ برای طی درمان از نجف به بیمارستانی در کرمانشاه منتقل شد. او بعد از مداوای اولیه، به دلیل وخامت شرایط جسمی در بیمارستان خاتمالانبیا (ص) تهران بستری شد و سرانجام، در ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ چشم از جهان فروبست.
شما از بنیانگذاران حزبالله لبنان و از نزدیکترین افراد به حضرت امام هستید. اکنون با توجه به موفقیتهای ماههای اخیر نیروهای مقاومت در عراق و سوریه و لبنان و پایان نظامی داعش، آینده منطقه را چطور میبینید و از نظر شما منطقه به کدام سمت پیش خواهد رفت؟
شما در مطلع سخنتان من را از جمله مؤسسان نیروی مقاومت مطرح کردید، اما مؤسس اصلی حزبالله شخص حضرت امام (ره) بودند یعنی فکر، طرح و اندیشه تأسیس حزبالله لبنان مربوط به شخص حضرت امام بوده است.
بعد از فتح خرمشهر و شکست قاطع رژیم بعث عراق و صدام حسین، من در سوریه به عنوان سفیر جمهوری اسلامی مشغول به فعالیت بودم. در این هنگام به من خبر دادند که یک هیات بلندپایه نظامی و سیاسی در حال آمدن به سوریه است و شما نیز برنامه ملاقات با حافظ اسد رئیسجمهور سوریه را هماهنگ کنید.
وقتی این هیات وارد سوریه شد هم ارکان وزارت خارجه و هم فرماندهان سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی آن را تشکیل میدادند و رئیس هیات جناب دکتر ولایتی بود و در کنار دکتر ولایتی، وزیر دفاع جناب سرهنگ سلیمی حضور داشت؛ در میان چهرههای برجستهای را که در آن زمان آمدند، اگر بخواهم به نام افرادی اشاره کنم، باید از آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران و آقای رفیقدوست (عضو شورای فرماندهی سپاه که اندکی بعد، وزیر سپاه پاسداران شد)، هم نام ببرم. البته سپاه در آن موقع به صورت شورایی اداره میشد. فرمانده نیروی زمینی ارتش و تعدادی از فرماندهان ارتش از جمله مرحوم شهید صیاد شیرازی و دیگران نیز بودند.
ملاقاتی با آقای حافظ اسد رئیسجمهوری سوریه ترتیب داده شد که متجاوز از چهار ساعت طول کشید. در این ملاقات بحث این بود که با توجه به حمله اسرائیل به لبنان و اشغال جنوب لبنان و بیروت توسط نیروهای اسرائیلی و اشغال برخی از منطقه بقاع تا مرزهای سوریه، و با توجه به اینکه نیروهای ایران (از ضرورت حضور در مقابل ارتش عراق با توجه به فتح خرمشهر و احتمال برقراری آتشبس) آزاد شدهاند، برای مشارکت در دفاع از لبنان و سوریه این آمادگی را دارد که تا ۱۱ لشکر از لشکرهای سپاه و ارتش به منطقه اعزام شوند.
آنها گفتند کلیه سلاح و مهمات و هزینههای لشکر توسط خود ایران تأمین میشود و یک اتاق عملیات مشترکی هم برای فرماندهان نظامی ایران و سوریه در سوریه تشکیل خواهد شد که تصمیمگیریها در رابطه با نحوه مقابله با اسرائیل در آن اتاق عملیات گرفته خواهد شد.
حافظ اسد زیر بار نمیرفت و معتقد بود که شما صدام و رژیم عراق را نمیشناسید. بر این اساس، فکر نکنید جنگ تمام شده، این جنگ ادامه پیدا میکند و صدام باز هم حمله خواهد کرد و شما با رژیم عراق درگیر هستید. بر این اساس خودمان در سوریه با اسرائیل درگیر خواهیم بود، میتوانیم دفاع کنیم و شما زحمت نکشید.
ولی بههرحال طبق تصمیمی که در شورای عالی دفاع گرفته شده بود، قرار بود ایران در سوریه همگام با نیروهای سوری در این جنگ مشارکت داشته باشد. در نهایت قرار بر این شد که فرماندهان ایران و سوریه با هم بنشینند و هماهنگی کنند و در مورد نحوه انجام کار تصمیم بگیرند. این هیات حدوداً چهار پنج روز در سوریه بودند، جلسههای متعددی برگزار شد و تصمیم گرفته شد که ۱۱ لشکر به سوریه اعزام شوند. هیات به ایران بازگشت و بلافاصله لشکر محمد رسولالله (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان از یک سو و نیروهای چترباز و کلاه سبزهای ارتش جمهوری اسلامی ایران هم از سوی ارتش و نیروهای مسلح به سوریه آمدند.
چهار هواپیما متشکل از ۲ هزار نیرو از سپاه و بسیج و ارتش نیز وارد سوریه شدند و سلاحهای سبک، نیمه سنگین و سنگین به وسیله هواپیماهای نظامی به سوریه منتقل شد. هر شب یک هواپیما وارد میشد و ما استقبال میکردیم و آنها را در سوریه اسکان میدادیم اما روز پنجم دیدیم که نیرویی نیامد و روند اعزام متوقف شده است. با ایران تماس گرفتیم، گفتند امام مخالفت کردهاند و دستور دادهاند که نیرو به سوریه اعزام نشود.
این خبر خیلی برای ما سنگین بود چرا که همه به این نیروها دل بسته بودند، به خصوص لبنانیهایی که تحت اشغال اسرائیل بودند، لذا من به همراه حاج محسن رفیقدوست که آن موقع عضو شورای فرماندهی سپاه بود و بهعنوان مسئول تدارکات نیروهای مسلح به سوریه آمده بود، به تهران آمدیم و یک ملاقات از امام خواستیم. خدمت ایشان رسیدیم و من مفصل راجع این موضوع با حضرت امام صحبت کردم و از وضعیتی که پیش آمده اظهار نگرانی کردم.
به امام گفتم، اگر ما نیرویی به سوریه نمیفرستادیم، مشکل نبود، اما الآن که نیرو فرستاده شده و این تصمیم در همه رسانهها اعلام شده، متوقف شدن کار خیلی از نظر پرستیژ و حیثیتی برای جمهوری اسلامی و انقلاب خوشایند نیست، به خصوص که روی افکار عمومی مسلمانان به خصوص شیعیان سوریه و لبنان تاثیر منفی میگذارد چرا که خواهند گفت ایران وعده داده، خودش خلف وعده کرده و وسط راه سوریه را تنها گذاشته است. (چون) این سوریه نبوده که درخواست بکند و مجبور باشد، این ما بودیم که سوریه را مجبور کردیم که بپذیرد نیروهای ما نیز در کنار آنها وارد عرصه مبارزه با رژیم صهیونیستی شوند. بر این اساس، به امام عرض کردم برای ما در سوریه، پاسخگویی به سؤالاتی که از طرف خبرنگاران و مردم عادی میشود، خیلی سخت است. من آنقدر تحت تاثیر احساسات خودم و شرایط سوریه و لبنان قرار گرفته بودم که این حرفها را که به امام میزدم، با اشک صحبت میکردم. حضرت امام با آرامش همه حرفهای من را گوش کردند و بعد فرمودند که شرایط ما در داخل و خارج کشور استثنایی است.
تحلیلی که امام (ره) در آن روز ارائه داد، برای من بسیار بسیار مهم و جالب بود که یک رهبری که اصلاً سابقه نظامیگری نداشته است، امروز در مقام رهبری یک انقلاب، مدیریت کشور، نظام و انقلاب را به عهده دارد، چگونه مسائل را با دقت و ظرافت تجزیه و تحلیل و تصمیمگیری میکند.
امام فرمودند که شرایط جنگ ما با صدام و رژیم بعث عراق کاملاً متفاوت است با اینکه نیرو در یک کشور دیگر اعزام کنیم. ما در شرایطی با عراق میجنگیدیم و از کشورمان دفاع میکردیم که نیروهای ما یک عقبهای به مساحت جغرافیایی ایران داشتند، تمام مردم ایران از شهر و روستا این نیرو را پشتیبانی میکردند و میکنند، تمام بیمارستانهای ما در خدمت مجروحان و تمام مساجد و حسینیهها نیز در خدمت تدارکات جبهه بوده و هست. اما در سوریه و لبنان یک انقطاع کامل بین کشورمان و آن منطقه داریم، چه کسی میخواهد از نیروهای ما در سوریه و لبنان پشتیبانی کند؟! هر اتفاقی بیفتد ما مسئول جان بچههایمان هستیم. در اینجا ما به راحتی نیروهایمان را تدارک میکردیم اما الان باید از کدام فضا استفاده کنیم و امکانات را برای تدارک نیروهایمان بسیج کنیم، از راه عراق که در جنگ هستیم و از راه ترکیه نیز که عضو ناتو است.
علاوه بر آن، امام بههیچوجه از چنین تصمیمی که در شورای عالی دفاع گرفته شده بود، اطلاع نداشتند و وقتی از طریق رسانهها متوجه این تصمیم و ورود نیروهای ایران به سوریه و لبنان شده بودند دستور توقف را صادر و از تداوم اعزام جلوگیری کرده بودند.
آیا باز هم این اتفاق افتاده که مسئولان ارشد بدون اطلاع امام (ره)، تصمیمهای به این مهمی بگیرند یا اینکه اقدامات را از قبل با امام یا دفتر امام، هماهنگ میکردند؟
من چون سابقه طولانی در رابطه با امام دارم عرض میکنم، این یک موردش بود که بدون اینکه امام در جریان باشد تصمیمی گرفته شد، ولی وقتی متوجه این تصمیم اشتباه شدند با آن مخالفت کردند. مدیریت و تدبیر امام اینگونه بود که به افرادی که مسئولیتهای مختلفی دارند، اختیارات میدادند و از آنها مسئولیت میخواستند و آنها در تصمیمگیری آزاد بودند.
بر اساس قانون اساسی، حضرت امام فرمانده کل قوا بودند ولی اختیارات فرماندهی کل قوا را در انحصار شخص خودشان قرار نداده بودند، حساب میکردند که وزیر کشور مسئول امنیت و انتظامات کشور است و نیروهای امنیتی که در آن زمان نیروهای کمیته، شهربانی و ژاندارمری بودند باید در چهارچوب سیاستهای دولت و وزارت کشور عمل بکنند و لذا حضرت امام به وزرای کشور اختیارات فرماندهی کل قوا را اعطا میکردند و وزیر کشور جانشین فرماندهی کل قوا در نیروی انتظامی میشد.
در مورد ارتش و سپاه هم همینطور بود و زمانی که بنیصدر رئیسجمهور بود، جانشین فرماندهی کل قوا در نیروهای مسلح شد و بعد از بنیصدر هم این اختیارات به فراخور به برخی اعطا میشد که آخرین فردی که جانشین حضرت امام شد، آیتالله هاشمی رفسنجانی بود که مسئولیت جنگ را بر عهده داشت. بر این اساس، جانشینی فرماندهی کل قوا نیز به ایشان واگذار و اعطا شد.
یک موقعی دکتر ولایتی از برخی از وزیران گلایه کرده بود که اینها در سیاستهای خارجی دخالت میکنند و برای وزارت خارجه مشکلاتی ایجاد میشود. حضرت امام نامه نوشتند برای مهندس (میرحسین) موسوی و فرمودند که ولو اینکه همه وزارتخانهها مسئولیت مشترک دارند اما هر وزیری در حیطه وزارتخانه خودش مسئولیت مستقیم دارد و باید پاسخگو باشد و وزیران نباید در کار دیگر وزیران و وزارتخانهها دخالتی داشته باشند و در این خصوص وزارت خارجه و شخص وزیر امور خارجه را مثال زده بودند.
همین نامه باعث شد که در دور دومی که ما میخواستیم (به عنوان وزیر کشور) رأی اعتماد از مجلس بگیریم، مخالفان من در مجلس، آمدند و این نامه امام را مطرح کردند که تنها کسی که در دولت راجع به مسائل خارجی از جمله آمریکا، اسرائیل و فلسطین و لبنان و جاهای دیگر اظهارنظر میکند آقای محتشمی پور است پس، منظور امام ایشان است و ایشان مخالف مشی امام عمل میکنند و لذا یک چنین نامه تندی را برای نخستوزیر فرستادند و اشاره به این موضوع کردند.
اتفاقاً امام که مباحث مجلس را پیگیری میکردند، وقتی این بحثها داغ میشود، به حاج احمدآقا میفرماید احمد! اینها در مجلس با مطرح کردن این نامه چماقی را درست میکنند که آقای محتشمی را حذف کنند. به یکی از نمایندگان مجلس بگو که سؤالی در این رابطه از من بکند. لذا در آن زمان زنگ میزنند بهحجتالاسلام مجید انصاری که شما یک سؤالی مطرح کنید از امام که آیا شما نظرتان از طرح این نامه آقای وزیر کشور، آقای محتشمی بودند؟! آقای انصاری این نامه را استفتا میکند و برای جماران و امام میفرستد. امام نیز جواب میدهد منظور من از آن نامه آقای محتشمی نبوده و ایشان با هوش سیاسی خود به اسلام و ایران خدمت کردهاند.
حضرت امام (ره) به دستگاهها و شخصیتها مسئولیت میدادند و از آنها مسئولیت میخواستند، مگر در موارد نادر وقتی میدیدند که انحراف، زاویهاش خیلی منفرجه میشود، ورود میکردند و جلوی انحراف را میگرفتند.
جمهوری اسلامی یک الگویی را در زمان امام با مشورت و یا طرح حضرت امام ایجاد کرد که همین الگوی حزبالله لبنان و مقاومت اسلامی در لبنان است که نزدیک به ۴۰ سال است که سرپا و موفق است و با کمترین اشتباه، آن مسیری را که از همان اول سیاستگذاری شده را ادامه میدهد و موفق هم پیش میرود.
در موارد نادری ممکن است اشتباهی صورت گرفته باشد، و این به خاطر شالودهای است که با نظر حضرت امام در ابتدا ریخته شد و مقاومت اسلامی شکل گرفت. ما موارد دیگری هم داریم که بانی و تَبَنی آن به قول عربها به وسیله جمهوری اسلامی بوده اما آن موارد، مواردی نبوده که امام دخالتی کرده باشد یا نظریهای داده باشند. یک موردش شورای عالی افغانستان است که در داخل ایران، این شورای عالی تشکیل میشد و طبیعتاً از دستگاههای مختلف شامل وزیر کشور، وزیر اطلاعات، فرمانده کل سپاه، نماینده آیتالله منتظری که آن موقع آقای ابوشریف بود، همه عضو بودند.
تصمیمگیریها راجع به احزاب مختلف سنی و شیعه افغانستان در این شورا گرفته میشد و این گروههای مبارز افغانستانی که آن موقع در برابر شوروی سابق مقاومت میکردند نیز به وسیله این شورا پشتیبانی میشد. من بعد از اینکه از سوریه برگشتم و بهصورت طبیعی عضو این شورای عالی شدم در یکی از جلسهها خدمت اعضا این مساله را مطرح کردم که مشکل ما در افغانستان با این وضعیتی که هست حل نخواهد شد. و الآن اگر بخواهیم طرح موفقیتآمیز داشته باشیم، باید طرح لبنان را در افغانستان و عراق هم پیاده کنیم. ما در لبنان ۲ راه داشتیم؛ یک راه شکل دادن مقاومت به همین شکل فعلی و یک راه هم این بود که احزاب اسلامی موجود در لبنان را در جلسهای جمع کنیم و شورای عالی احزاب اسلامی لبنان را تشکیل بدهیم و آموزش بدهیم و برای دفاع در برابر اسرائیل اسلحه و مهمات و امکانات در اختیارشان بگذاریم اما نظر امام این نبود.
امام (ره) نظرشان این بود که ما خودمان یک تشکیلاتی را برنامهریزی و تاسیس کنیم و در چهارچوب یک حرکت واحد و یکپارچه که هم از نظر نظامی و هم از نظر عقیدتی کارآمد باشند برای مقابله با اسرائیل تاسیس شود نه اینکه یک شرکت سهامی درست کنیم و هر گروهی خود را شریک بداند و سهم خودش را بگیرد به عنوان اینکه برود با اسرائیل وارد نبرد شود چون در این صورت، بحث منافع شخصی و تحصیل بیشتر امکانات جایگزین بحث مبارزه با اسرائیل میشود.
این موضوع باعث کینه میشد و هر گروه که امکانات بیشتری کسب میکرد، مابقی سعی در حذف آن میکردند. بر این اساس، درگیر میشدند شبیه چیزی که امروز در افغانستان است. ما الآن حدود هشت گروه مجاهد شیعه در افغانستان داریم به جایی که با دشمن وارد مبارزه و جنگ شوند با خودشان میجنگند، شیعه با شیعه و سنی با سنی و… این بزرگترین خطر و تهدید افغانستان است. علت اینکه آنها (دولت مجاهدین) در مقابل طالبان سقوط کردند و از بین رفتند، به خاطر این است که خودشان با خودشان میجنگیدند، یک تشکیلات منسجم یکپارچه در افغانستان نبود، بلکه جبهه بود، جبههای متشکل از شرکتهای مختلف که منافع خود را دنبال میکردند، لذا این طرح، طرح موفقی نیست. طرح عراق نیز همینطور بود. در عراق هم حزب الدعوه از یک طرف، امل اسلامی از یک طرف، و گروههای دیگر شیعه عراق از یک طرف جمع شده بودند و یک شرکت سهامی تشکیل داده بودند در حالی که طرحی که امام مبتکرش در لبنان بود، ایجاد یک تشکیلات واحد و یکپارچه از هر حیث بود. بنابر این از وقتی اساسنامه حزبالله که در سال ۶۲ به وسیله یکی از اعضای حزبالله اعلام شد و در آن مسائل مربوط بهحزبالله اعم از اعتقادات، مرامنامه و اساسنامه در نزدیک به ۲۰ صفحه A4 تدوین و اعلام شد و بر همان پایه نیز عمل میکند، موفق بوده است.
البته یک تغییرهایی در سیستم تشکیلاتی حزبالله انجام شده، در گذشته شورایی اداره میشد، شورای حزبالله بود ولی امروز به وسیله دبیرکل حزبالله مدیریت میشود، یک تغییراتی به مرور زمان انجام شد ولی ریشهای و مبنایی نبود، بلکه مبنای آن یک مبنای قوی و استواری است که حزبالله همچنان بر اساس آن پافشاری میکند و راهش را ادامه میدهد و به این راحتی نه آمریکا و نه اسرائیل و نه هیچ قدرتی نمیتواند حزبالله لبنان را از پای درآورد.
نظر شما :