زندگینامه خودنوشت آیتالله هاشمی رفسنجانی
محسن هاشمی رفسنجانی در یادداشتی که به مناسبت زادروز آیتالله رفسنجانی در اختیار جماران قرار داد، متن زندگینامه خودنوشت ایشان را که حاوی نکاتی مهم و تعابیری کمسابقه از زبان وی در خصوص عملکردش در ادوار مختلف و تاریخ انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، برای اولین بار منتشر کرد.
محسن هاشمی در این یادداشت، مینویسد: عصر عاشورای امسال، با یاد پدر، بغضی غریبانه داشتم، تعطیلات کرونایی و توصیه به عدم شرکت در مراسم حضوری عزاداری، خاطرات حضور مرحوم کوثری در روزهای عاشورا را برایم زنده میکرد، این ذاکر مورد علاقه امام خمینی، هر سال پس از حضور در حسینیه جماران و ذکر مصائب سیدالشهداء برای امام خمینی، به منزل ما در همسایگی حسینیه میآمد و آیتالله هاشمی رفسنجانی و خانواده را به روضهای سوزناک با طعم غربت اباعبدالله مهمان میکرد، اشکهای آیتالله که با نخستین کلمات مرحوم کوثری روان میشد بر حرارت و داغ عاشورایی میافزود.
در عصر غریبانه عاشورای امسال، جای خالی همه این عزیزان را با تمام وجود حس میکردم که ناخودآگاه به سوی دستنوشتههای باقیمانده از پدر کشیده شدم و با جستجو در آن به دنبال مرهمی برای زخم دلتنگی بودم که ناگهان دستنوشتهای را از آیتالله هاشمی رفسنجانی یافتم که گویا آخرین زندگینامه خودنوشت ایشان بود.
این دستنوشته که هشت سال قبل و سه سال پیش از رحلت ایشان در تابستان سال ۱۳۹۲ نگاشته شده است مضامین جالبی دارد که از جمله میتوان به تعبیری ماندگار از آخرین خطبه نماز جمعه ایشان در سال ۱۳۸۸ بهعنوان شبهوصیتنامه اشاره کرد.
آیتالله، خطبههای ۲۶ تیرماه ۱۳۸۸ را که سراسر آن تاکید بر نقش بنیادین مردم در حکومت، قانونگرایی و پرهیز از اختلافات آسیبرسان به اصل انقلاب است، وصیتی که امروز نیازمند آن هستیم و به همان میزان که این توصیهها برای مشکلات کشور راهگشاست، افراطیون از آن میهراسند و مقابله را در تداوم تخریب آیتالله میبینند.
جسم اکبر هاشمی رفسنجانی، پنج سال است که در میان ما نیست و در کنار پیکر مراد و امامش آرمیده است اما تخریب، هتاکی و توهین به وی از سوی افراطیون ادامه دارد و هر از چندی شاهد پرده جدیدی از تقطیع، تحریف، تخریب، توهین و تهمت به ایشان هستیم.
نمونه این اقدام را در ادعای یک نماینده مجلس در جریان بررسی کابینه جدید در مورد جریان توهین و برهم زدن مراسم سخنرانی آیتالله هاشمی رفسنجانی در ۱۵ خرداد سال ۱۳۸۵ در قم مشاهده کردیم.
در حالی که آیتالله هاشمی رفسنجانی همان زمان با صدور اطلاعیه اعلام کرده بودند که از عوامل این اقدام شکایتی ندارند و دستگاه قضایی با نظر رهبر معظم انقلاب به این موضوع رسیدگی و حکم صادر کرده بود، این نماینده مدعی شد که «آیتالله هاشمی رفسنجانی هر روز برای حکم فشار میآورده است اما در نهایت با نظر دستگاههای امنیتی حکم مجرمین اجرا نشده است»، این اظهارات با وجود هدف سوء تخریبکنندگان، خود گواهی روشنی بر مظلومیت آیتالله است.
تداوم این حجم از کینه و دشمنی افراطیون نشان میدهد که اگرچه جسم هاشمی زنده نیست اما اندیشه، نگاه و تفکر او در جامعه ما همچنان زنده، جاری و ساری است. همین موضوع موجب نگرانی چهرههای تندرو را فراهم ساخته است و مسیر صحیح را دلسوزان کشور در دفاع از میانهروی و عقلانیت در کنار پرهیز از افراط و تفریط نشان میدهد.
شاید برای نگاهی گذرا و فشرده به ۸۲ سال زندگی اکبر هاشمی رفسنجانی، هیچ بیانی گویاتر از قلم ایشان در ۷۹ سالگی نباشد و به مناسبت زادروز ایشان در سوم شهریور ۱۳۱۳، آخرین زندگینامه خودنوشت آیتالله که تنها چند کلمه آن قابل انتشار نبود، در ادامه به همراه تصویر صفحه نخست آن تقدیم میگردد:
«بسم الله الرحمن رحیم
من، اکبر هاشمی بهرمانی، مشهور به رفسنجانی عضو خانوادهای مرکب از ۹ فرزند با پدری آشنا به معارف و مؤدب به آداب دینی و مادری فرزند شهید در روستای کوچکی به نام بهرمان در جلگه نوق رفسنجان متولد و رشد کردم.
معاش خانواده از کشاورزی در ملکی که ۱۲٪ از آب و زمین روستا خلاصه میشد، تأمین میگردید و تحصیل در روستا تا سطح کلاس شش آن زمان اما در مکتبخانه. تا سن ۱۴ سالگی از روستا بیرون نرفتم و قبل از بلوغ برای ادامهٔ تحصیل در سال ۱۳۲۷ شمسی با تشویق پدر به قم رفتم.
در منزل آیات اخوان مرعشی که از علمای قم بودند به خاطر خویشاوندی مستقر شدم و تحصیل علوم دینی را از جامعالمقدمات که متن ابتدایی تحصیل بود شروع نمودم.
در اثر تربیت در خانواده و سپس در فضای حوزه علمیه قم و بهرهمندی از سرپرستی آیتین اخوان مرعشی، هدفم علوم دینی و خدمت به مردم و کشور بود.
آن زمان هفت سالی از شهریور ۲۰ میگذشت و دوران خفقان رضاخان برای نسل ما به فراموشی سپرده میشد و جریانهای سیاسی در کشور شکل گرفته بود. در قم جبهه ملی و فدائیان اسلام و تودهایها فعال بودند و تبلیغات انتخابات فضا را پر کرده بود. شاه جوان محمدرضا، هنوز بعد از عزل و تبعید پدرش به خاطر حضور موثر کشورهای پیروز جنگ جهانی دوم، قدرت ادامه خفقان رضاخان را نداشت.
پس از رحلت مرجع عامالتقلید آیتالله اصفهانی و استقبال از آیتالله بروجردی در قم، حوزهٔ علمیه به سرعت رشد میکرد و آیتالله بروجردی قدرت همراه تقدیس روزافزون داشته و در سراسر کشور مساجد و حسینیهها و مراسم دینی با نشاط زیادی که پس از نجات از دوره خفقان رضاشاهی تحمل کرده بودند فعال شده و رو به توسعه بودند.
سه سال با این شرایط مناسب یکسره به تحصیل پرداختم و در حاشیه با جریانهای سیاسی و علمی آشنا شدم. جامعالمقدمات سیوطی ملا عبدالله در منطق و مغنی و معالم اصول فرهنگی جز معالم در ادبیات است و معالم هم در اصول و به شرح لمعه و قوانین و فقه اصول فقه که وارد شدم، احساس کردم از مقدمات به متن رسیدهام و ضمناً گاهی خود به جدیدالورودها درس میدادم، تابستان و زمستان و تعطیلی و… فرقی نمیکرد.
جبهه ملی به حکومت رسید آیتالله کاشانی که از زندان و تبعید انگلیس رها شدند، با محبوبیت زیاد توده مردم اسلامی را با جبهه اسلامی همراه کرده که فدائیان اسلام که روح شهامت و شجاعت را به جوانان هدیه کرده بودند هم راهصافکن بودند و حوزه را هم متمایل به سیاست کرده بودند البته آیتالله بروجردی که اولویت را تقویت حوزه و جبران کمبود آموزشهای دینی عصر پهلوی میدیدند، موافق اقدام سیاسی در حوزه نبودند.
پس از سه سالی تحصیل مداوم تابستان به بهرمان برگشتم و مردم را روشنتر از گذشته یافتم. قسم وعظ و خطابه را آغاز کردم. دریافتم که سفرهای تبلیغی طلاب، هم مردم را میسازد و هم خود آنان را در متن جامعه میبرد و در مراجعت روی حوزه اثر میگذارد.
در این مدت با آیتالله خمینی که منزلشان روبهروی مسکن ما بود به خوبی آشنا شدم و روح جدیدی در کالبد خود احساس کردم. آیات اخوان مرعشی به نجف و من به حجره مدارس نقل مکان کردم. احساس شد که جامعه نیاز به نشریات عمیق دینی و اجتماعی دارد و لازم است شبهههای زیادی که به جوانان تزریق میشود پاک شود. با همکاری شهید باهنر و… انتشارات مکتب تشییع را تأسیس و اداره کردیم که برای خودمان و خوانندههایمان سازنده و از درسهای خارج امام خیلی آموختم.
دولت مصدق در اثر تفرقه ارکانش و رفتار نامناسب با آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام، پشتوانه مردمی را از دست داد و در ۲۸ مرداد سال ۱۳۲۸ [۱۳۳۲] سقوط کرد و دربار با کمک غرب سلطه خود را بسط داد و به سیاست سرکوب روی آورد و پس از رحلت آیتالله بروجردی به فکر تضعیف حوزه قم و ملوکالطوایفی کردن مرجعیت افتاد که نتیجهٔ آن قیام امام خمینی و جذب مردم سراسر کشور و طلوع گروه جدیدی از شاگردان ایشان و آغازی بر نهضت روحانیون شد که خود من و جمعی از دوستان صمیمیام در این حرکت نقش اساسی داشتیم و تا امروز ادامه دادم.
در آن مدت دریافته بودم که عامل اصلی فلاکت و عقبماندگی کشورهای اسلامی استبداد و استعمار است که مکمل و نگهدار یکدیگرند و مثل دو لبه قیچی، منافع مردم و کشور به نفع این دو جرثومه شوم، قیچی میشود.
برای بیداری مردم کتاب «القضیه الفلسطینیه» اکرم زعیتر را به نام «سرگذشت فلسطین یا کارنامهٔ سیاه استعمار» ترجمه کردم و یک مقدمه جانانهای در توضیح آن نوشتم.
چون در آن هر خوانندهای نقش مخرب آن دو عامل را بالعیان میدید و در همان شرایط خفقان، خود مردم دهها بار آن را مخفیانه چاپ و منتشر کردند و خوراک بحثهای جلسات مبارزان شد.
بخاطر آن، مصائب زندان و شکنجههای غیرقابل توصیف را توسط استبداد و به فرمان استعمار، تحمل کردم و آبدیدهتر شدم. پس از آزادی، کتاب «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» را نوشتم که درست در جهت اثبات دریافتم بود و چون استبداد قاجاریه در آن افشا شده بود رژیم پهلوی مشکلی با آن نداشت و زهر آن را هم تحمل میکرد و آن هم با چاپهای بیشمار هدفم را خوب منتشر کرد و در میدان مبارزه با تبعید امام و خلاء رهبری مبارزه با جمع همفکران نگذاشتیم که مشعل مبارزه با استعمار و استبداد و راه روشن شده خاموش شود و تقریباً نیمی از وقتمان در زندانها و آوارگی گذشت و در آخرین زندان که سه سال طول کشید بهترین توفیق تمام عمرم را خداوند عطا فرمود و یادداشت تفسیر راهنما (بعد از پیروزی انقلاب)، در ۲۰ جلد منتشر شد و فرهنگ قرآن که در ۳۳ جلد منتشر شده و تفسیر موضوعی که در دست تهیه است را فراهم کردم و اکنون در لبنان و پاکستان، این آثار در حال ترجمه به زبان عربی و اردو است و چند جلد هم از آنها منتشر شده.
سه ماه مانده به پیروزی انقلاب زندانم تمام شد و وارد اقیانوس مردم مصمم به ریشهکن کردن استبداد و استعمار شدم. انقلاب در ۲۲ بهمنماه ۵۷ پیروز شد و من در شورای انقلاب، حزب جمهوری اسلامی و سپس در وزارت کشور و در سمت ریاست مجلس و فرماندهی ادامه جنگ و نهایتاً جانشین فرماندهی نیروهای مسلح انجام وظیفه کردم و با تدبیر جنگ را با اصلاح قطعنامه ۵۹۸ و پذیرش آن تمام کردیم و در شورای امنیت سازمان ملل صدامیان را محکوم کردیم و با حکم دریافت صد میلیارد دلار خسارت و با تدبیر اسرایمان و اسرای عراقی را آزاد کردیم و صدام به فلاکت افتاد و از گور خودساخته خود بیرون کشیده شد و به سرداب رفت و من در سمت ریاستجمهوری، خرابیهای جنگ را ترمیم کردم و زیربناهای کشور را در دوره ریاستجمهوری نسبتاً ساختم.
پس از رحلت امام راحل نقش اساسی در مجلس خبرگان برای ادامه یافتن راه امام در حفظ جایگاه ولایت فقیه ایفا کردم و پس از ریاستجمهوری در سمت ریاست مجمع تشخیص مصلحت و نائب اول ریاست خبرگان و چند سالی در سمت ریاست آن به خدمت ادامه دادم و با انتخاباتی سالم و آزاد جریان اصلاحطلب دولت را گرفت. متأسفانه با نمکنشناسی راه را گم کرد.
متأسفانه کم کم احساس کردم که نیروهای در کمین نشسته با انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ دولتی از جنس خود را ساختند و چهار سال بعد نیروهای خالص انقلاب تارومار کردند و من با نوشتن یک نامه تاریخی به رهبری و سپس در آخرین خطبههای نماز جمعه که چهارصد و پنجاه یکمین خطبه نماز جمعه من بود در تاریخ ۱۳۸۸.۴.۲۶ نصایح خود را که شبیه وصیتنامه است در حالی که جمعیت میلیونی در خیابانهای تهران اجتماع باشکوهی داشت و دهها میلیون نفر از طریق رادیو و تلویزیون آن را شنیدند اثبات کردم که خواست اسلام و امام {و} راه انقلاب، حاکمیت مردم است و نه یک گروه؛ و از آن به بعد در مسئولیت ریاست مجمع به خدمت ادامه میدهم و شاهد انحرافات دلخراشی هم هستم.
و اخیراً چون دیدم… سیاستی دیگر آغاز شده، برخلاف تصمیم در انتخابات ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ ریاستجمهوری در آخرین لحظات نامنویسی کردم که زلزله در کشور انداخت و دنیاطلبان از ترس آراء به بهانه کهولت سن صلاحیتم را رد کردند ولی در حقیقت تثبیت کردند و با اشاره، آقای دکتر روحانی را حائز اکثریت آرا نمودم و در انتظار نتایج آن هستم اگر… بگذارند.
تابستان ۱۳۹۲»
منبع: پایگاه اطلاعرسانی جماران
نظر شما :