گفتوگویی منتشرنشده با حمیدرضا صدر: از تیره فتحعلیشاه قاجار هستیم/ مراسم تاجگذاری شاه مسخره بود
تاریخ ایرانی: حمیدرضا صدر، منتقد سینما و مفسر فوتبال و نویسنده چندین کتاب در حوزه تاریخ سینما، فوتبال و سیاسی، یک ماه بعد از انتشار کتاب «تو در قاهره خواهی مرد» (بهار ۹۳) با محسن بوالحسنی، روزنامهنگار گفتوگویی کرد که حالا یک ماه پس از درگذشت او در روزنامه ایران (۴ شهریور ۱۴۰۰) منتشر شده است.
گزیدهای از آن را میخوانید:
* از بچگی و قبل از اینکه سواد خواندن و نوشتن پیدا کنم عکسهای کتابها را نگاه میکردم و عاشق این کار بودم و بعدها با «کیهان بچهها» و مجلههای دیگری مثل «اطلاعات» و «دختران و پسران» آشنا شدم و حالا دیگر سواد داشتم و میتوانستم بخوانم. یادم میآید کلاس دوم دبستان بودم که «ظهور و سقوط رایش سوم» را خواندم. خب خیلی برایم هیجانانگیز بود. کتاب «چنگیزخان» در دوره دانشجویی کتاب بالینی من شده بود.
* در کتابهای درسی ما همیشه عکس شاه، اول بود، در سینما سرود شاهنشاهی پخش میشد یا صفحه اول روزنامهها و… این چهره بود که همیشه به چشم میآمد. شما این موتیف تکرارشونده را در نظر بگیرید که از بچگی با آن بزرگ میشوید تا به دانشگاه میرسید و تازه میفهمید چه خبر است. در دانشگاه دیگر وضع فرق میکند. درباره دیکتاتوریسم شاه حرف میزنند و… بعد هم که به انقلاب میرسیم و شاه از ایران میرود و میفهمیم بیمار است و با آن وضع در نهایت میمیرد. متوجه میشوید تصویر قدرتی که از کودکی، از کسی مثل شاه جلوی چشمتان بوده، تصویر پوچ و تهیای بوده است.
* من هم در محیطهای نظامی بزرگ شدم و تکبرهای نظامیگری، آن به صف شدنها و نشانها و جلال و جبروتها را بسیار تجربه کردهام. «تو در قاهره خواهی مرد» به نوعی توصیف آن نظامیگریها و جاه و جبروتهای پوچ و تُوخالیست. در واقع روحیه ضدنظامیگری یا نقد این مسأله در کتاب وجود دارد.
* نکته دیگری که از کودکی آزارم میداد مربوط بود به خانواده پدریام. خانواده پدری من از شاهزادههای قاجاری هستند و من با این شازدهها برخورد زیادی داشتم و همیشه هم با این سیستم کذایی مسأله داشتم.
* من اصلاً با این مسأله که یک نفر را از بچگی به عنوان شاه انتخاب کنند و بگویند تو شاه آینده خواهی بود کنار نمیآمدم و خیلی برایم مسخره به نظر میآمد و هنوز هم همینطور فکر میکنم. حال چه دوره قاجار باشد، چه پهلوی… من این چیزها را اصلاً نمیفهمم. ما از تیره فتحعلیشاه قاجار هستیم و با یکسری از نزدیکان خانواده پدرم که در این پزها هستند، به شدت همیشه مشکل داشته و دارم. نمیفهمم این اداها و پزها را. از این اشرافیگری و به رخ کشیدن قدرت و…این خطابهای بچه نوکر و کلفت و… همیشه حالت تهوع به من دست میداد و هنوز هم به آن تصویرها و ادبیاتهای مشمئزکننده که فکر میکنم اذیت میشوم. شما اگر همین امروز هم با من جایی بروید میبینید من به آدمهای معمولی احترام بیشتری میگذارم تا کسی که عنوانی دارد یا درجه و مقامی از این دست. من به کرامت انسانی معتقدم. پسرعموی پدر من، محسن صدر، صدرالاشراف، نخستوزیر شاه بود و طبیعتاً دور و برم اینها را میدیدم. تکبر اشرافی در این خانواده موج میزد و طوری به تیره قاجاریشان میبالیدند که… باورم نمیشد و نمیشود آدمی به چنین چیزهای پوچی اینقدر تفاخر داشته باشد.
* شما فکر میکنید توفیق «معمای هویدا» در چیست؟ با یک نثر شیرین جزئیاتی مطرح کرده است؛ آن هم درباره یک شخصیت تاریخی. در کتاب من هم شاید یک مقدار قدرت و ضعف شاه به صورت یک ترکیب توأمان مد نظر بوده است. این کتاب در واقع یادآوری میکند که به دور و برمان با زاویه دیگری نگاه کنیم.
* من رژههای زیادی در طول زندگیام در آن دوران دیدهام. همیشه فکر میکردم به عنوان مثال فرمانده در آن زمان به چه چیزی فکر میکند و سعی کردم این را بنویسم و توصیف کنم. همه منتظرند تا یک نفر وارد شود. این موقعیت خیلی عجیبی است. یادم میآید در کرمانشاه همه ایستاده بودیم تا شاه و فرح بیایند. بچه بودم. در سرما ایستاده بودیم که اینها بیایند. سعی کردم این فضاها را توصیف کنم. اساساً مراسم تاجگذاری و مراسم و جشنهای ۲۵۰۰ ساله برایم خیلی مسخره بود. اجرای مسخرهای هم داشت. چون این مراسم را از تاجگذاری ملکه انگلیس کپی کرده بودند و مراسمی بود متعلق به فرهنگ و گذشته انگلیسیها و اینجا فقط از آن یک کپی مسخره کرده بودند. من سعی کردم در عین گفتن جزئیات تاجگذاری، پوچ بودن و تکراری بودن این فضا را هم به تصویر بکشم. توصیف این موقعیتها از نظر من خیلی وقتها ابزورد هم هست. لباسها و جقهها و…اصلاً لباس همیشه مورد توجهام بوده است.
* انسانها باید بر اساس تواناییها و قابلیتهایشان سنجیده شوند. مردم چرا این قدر در این دوران نادیده گرفته میشدند؟ بنابراین تکلیف من با این قضیه روشن است. آنچه که ملکه انگلیس هم انجام میدهد از نظر من مسخره است. من به خود آدمها اهمیت میدهم وگرنه یعنی چه رضاشاه یکی از بچههایش را انتخاب میکند برای شاهی و یک کاخ برایش در نظر میگیرند با چهار معلم چون قرار است در آینده شاه ایران شود. خب این چه تفکری است!؟ من به خیلی از کسانی که طرفدار این سیستم هستند میگویم: «شما دانشگاه رفتهاید، در بهترین جاهای دنیا درس خواندهاید، چطور میتوانید مردم را نادیده بگیرید و بگویید یک نفر از تیره فلان کس باید شاه ایران باشد.» جواب درستی ندارند و فقط مردم را نادیده میگیرند. بنابراین من در مورد قدرت بیحصر، تجملگرایی، اشرافیگرایی و سلطنت موروثی و این چیزها تکلیفم مشخص است.
در این باره بخوانید:
نظر شما :