عذرخواهی ماکرون و صفحاتی از تاریخ فرانسه و الجزایر
سراج میردامادی
تاریخ ایرانی: تنش دیپلماتیک میان فرانسه و الجزایر طی هفتههای اخیر بالا گرفته است. امانوئل ماکرون رئیسجمهور فرانسه هفته گذشته به مناسبت شصتمین سالگرد پایان جنگ الجزایر از بازماندگان الجزایریهایی که در ارتش فرانسه خدمت کرده بودند، عذرخواهی کرد. این عذرخواهی به اشتباه عذرخواهی رئیسجمهور فرانسه از مردم الجزایر بابت استعمار ایشان و جنایات فراوان فرانسه در طول دوره استعمار بویژه جنگ ارتش فرانسه با جبهه آزادیبخش الجزایر موسوم به FLN برداشت شده است، حال آنکه ماجرا چنین نیست.
در این نوشتار عذرخواهی رئیسجمهور فرانسه را بهانهای برای بازخوانی برگهایی خونین از تاریخ مناسبات فرانسه و الجزایر قرار دادهام تا کمی به عقب برگردیم و با نحوه برخورد مهد دموکراسی و حقوق بشر با کسانی که با خیانت به کشورشان به فرانسه خدمت کردند آشنا شویم. به همین مناسبت شاید با نیم نگاهی به نحوه بجا گذاشتن کسانی که با ارتش آمریکا و دول اروپایی در افغانستان همکاری میکردند، در بخش اول به مورد مشابه در جنگ الجزایر میپردازیم و در بخش دوم برگ خونین دیگری از تروریسم دولتی و تاریخ مواجهه خونین دستگاههای امنیتی فرانسه با حامیان جبهه ملی آزادیبخش الجزایر را مرور میکنیم.
حَرَکیها les harkis
در دوران استعمار فرانسه و در خلال جنگ ارتش فرانسه با جبهه آزادیبخش ملی الجزایر Front de libération nationale Algérie حد فاصل سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲، مقامات فرانسوی به دلیل آنکه با زبان، فرهنگ و آداب و رسوم مردم الجزایر آشنایی نداشتند و برای بهرهگیری از اطلاعات نیروهای بومی و ایجاد شکاف در میان صفوف مردم الجزایر اقدام به راهاندازی واحدی شبهنظامی به نام حَرَکیها کردند.
واژه les harkis «حَرَکی»ها که از حرکت در زبان عربی میآید و به همان شکل وارد ادبیات فرانسه هم شد، درست به همین دلیل که اینها گروههایی از افراد متحرک همراه گردانهای پیادهنظام نیروی زمینی ارتش فرانسه بودند به این نام شناخته شدند و این نام روی ایشان تا پایان جنگ الجزایر باقی ماند.
این افراد شبهنظامیانی بودند که در قبال دریافت دستمزد ناچیزی در کنار ارتش فرانسه علیه هموطنان خودشان میجنگیدند و اغلب به عنوان مترجم و راهبلد و راهنمای محلی و یا مترجم و کمک در بازجوییها از زندانیان، همراه نیروهای فرانسوی در مناطق تحت اشغال حضور داشتند. در طول این جنگ حَرَکیها به هیچ وجه از امتیازات نظامیان فرانسوی برخوردار نبودند و روایتهای فراوانی از تبعیض و تحقیر نسبت به ایشان در کتب زیادی نوشته و فیلمهای سینمایی و مستند فراوانی در این زمینه در فرانسه ساخته شده است.
داستان غمبار حَرَکیها آن وقت دردناکتر میشد که ایشان نزد مردم الجزایر هم سخت منفور بودند و به عنوان collabo همکار یا خائن به وطن محسوب میشدند و از سوی دولت و ارتش فرانسه هم مورد تبعیض و تحقیر مستمر و برنامهریزیشده قرار میگرفتند و از داشتن حقوق مساوی با نظامیان فرانسوی محروم بودند.
تعداد حَرَکیها در منابع گوناگون آمارهای متفاوتی وجود دارد اما قطع یقین دستکم تعداد ایشان حدوداً ۱۶۰۰۰۰ نفر تخمین زده میشود. از سوی دیگر حَرَکیها را نباید با سربازان مسلمان آفریقاییتباری که در میان ارتش فرانسه در بین جنگ اول و دوم جهانی و نیز جنگ الجزایر رسماً حضور داشتند، اشتباه گرفت.
در پایان جنگ الجزایر و پذیرش استقلال این کشور، عملاً ارتش فرانسه خاک الجزایر را ترک کرد و فقط ۴۲۵۰۰ نفر از حَرَکیها همراه با خانوادههای خودشان اجازه پیدا کردند به فرانسه منتقل شوند و مابقی ایشان با تمام مخاطراتی که حضورشان در الجزایر داشت برجا گذاشته شدند و فرانسه ایشان را نادیده گرفت.
روزنامهٔ لوموند در ۱۳ نوامبر ۱۹۶۲ در گزارشی به قلم ژان لاکوتور افشا کرد که حدود ۱۰۰۰۰ نفر از حَرَکیهایی که در الجزایر پس از جنگ توسط فرانسویها بجا گذاشته شدند به اتهام خیانت توسط FLN اعدام یا ترور شدند و جمع بیشتری سالها در زندانهای FLN متحمل حبس شدند و آنهایی هم که موفق به ترک الجزایر شده بودند در لیست سیاه FLN بودند و اجازه بازگشت به الجزایر را نداشتند و در صورت بازگشت یکراست راهی زندانهای FLN میشدند.
اما سرنوشت حَرَکیهایی که تازه شانس انتقال به فرانسه را یافتند هم چندان خوشایند نبود و تبعیض و تحقیر نسبت به ایشان در مناطقی که اسکان داده شده بودند ادامه پیدا کرد. در ابتدای ورود، حَرَکیها و خانوادههای ایشان در کمپهای نظامی فاقد کمترین امکانات رفاهی و بهداشتی اسکان داده شدند و اجازه تردد آزاد در شهرها و روستاهای اطراف را نداشتند و تا سالها حتی از امکانات آموزشی برای فرزندانشان هم محروم بودند و رئیسجمهور وقت فرانسه ژنرال دوگل تا سالها با اعطای شهروندی فرانسه به ایشان سخت مخالفت میکرد.
از سوی دیگر مجروحان و بویژه معلولشدگان جنگی در میان حَرَکیها هم عملاً از تداوم درمان رایگان و نیز یافتن اشتغال مناسب با معلولیت جنگیشان هم تا سالها محروم بودند. نهایتاً پس از فشار افکار عمومی به حَرَکیها و خانوادههای ایشان در سالهای دهه ۱۹۷۰ میلادی شهروندی فرانسه اعطا شد.
«دست سرخ» la main rouge
ابتدای بعدازظهر ۱۹ سپتامبر ۱۹۵۷ در پلاک ۱۶ کور دو ریو شهر ژنو سوئیس جنازه مردی ۵۵ ساله به نام مارسل لئوپول که با یک تیر زهرآگین کشته شده بود کشف شد. مقتول هنگامی این تیر زهرآگین را دریافت کرده بود که درست پشت در آپارتمان خودش بود و فقط فرصت کرده بود زنگ در آپارتمان را به صدا دربیاورد و هنگامی که همسرش در را باز میکند او خودش را به آغوش همسرش میاندازد و تنها این جمله را به زبان میآورد و میگوید «من مسموم شدم» و بلافاصله فوت میکند.
تحقیقات پلیس ژنو نشان میدهد که او تبعهٔ آلمان و واسطه خرید اسلحه برای FLN بوده است و پیش از این چند مرتبه تهدیدهایی با امضای «دست سرخ» دریافت کرده و از او خواسته شده بود که به اقدامات خودش در فروش اسلحه به جبهه ملی آزادیبخش الجزایر که در آن مقطع در جنگ با دولت فرانسه بود پایان دهد.
چند ماه پیش از این اوتو شلوتور Otto Schluter یک فروشنده وسایل شکار در هامبورگ هم که متهم به تهیه مواد منفجره برای FLN شده بود پس از آنکه تهدیدهایی با امضای «دست سرخ» دریافت کرده بود، هدف حملات تروریستی «دست سرخ» واقع شد. ابتدا در ژوئن ۱۹۵۶ انبار مغازهاش با بمب منفجر شد که منجر به مرگ شریک شلوتور شد و در ۳ ژوئن ۱۹۵۷ نیز وقتی شلوتور همراه مادر و دختر جوانش، مرسدس بنز شخصیاش را استارت زد خودرو منفجر و مادرش در جا کشته شد.
طی سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۸ میلادی دستکم ۱۰ انفجار و حملهٔ تروریستی در سرتاسر آلمان و سوئیس صورت گرفت که وجه مشترک تمامی قربانیان این بود که در فرایند تهیه و فروش اسلحه و مهمات و مواد منفجره به FLN مشارکت داشتهاند و پیش از ترور با پیامهایی با امضای «دست سرخ» تهدید به مرگ شده بودند.
این سلسله ترورها موجب شد تا تحقیقات گستردهای در آلمان در این زمینه صورت بگیرد که نهایتاً در ۱۷ آوریل ۱۹۵۹ دادستان عمومی فرانکفورت، هاینز ولف Heinz Wolf در یک کنفرانس مطبوعاتی نتایج تحقیقات به دست آمده توسط پلیس و دستگاه امنیتی آلمان را اعلام و رسماً گروه تروریستی «دست سرخ» را ساختهٔ دستگاه امنیتی دولت فرانسه اعلام کرد که مستقیماً از بخش ضد جاسوسی فرانسه SDECE دستور میگرفته و در اصل نام «دست سرخ» یک ماسک برای بخش امنیتی دولت فرانسه در ترور و کشتار کسانی بود که خارج از فرانسه با FLN همکاری میکردهاند و از اینجا مطبوعات فرانسوی و آلمانی بویژه اشپیگل و اومانیته و اکسپرس و متعاقباً لوموند بصورت گسترده به این سوژه پرداختند.
مقامات سیاسی و امنیتی فرانسه در آن سالها هیچگاه در خصوص این اتهام بزرگ نفیا و اثباتا سخن نگفتند تا اینکه ژنرال ریموند موئل Raymond Muelle فرمانده وقت دستگاه امنیتی فرانسه حدوداً چهل سال بعد در ۱۹۹۷ در کتابش به نام ۷ سال جنگ در فرانسه رسماً افشا کرد که گروه تروریستی «دست سرخ» یک پوشش برای عملیات تروریستی دستگاه امنیتی فرانسه در خارج بوده است و تمامی قربانیان و سلاح و مهمات برای از بین بردن همکاران FLN و نیز اطلاعات لازم برای انجام عملیات و تروریستهای عمل کننده توسط دستگاه امنیتی تحت امر او برنامهریزی و اجرا و استخدام میشدهاند. ژنرال موئل جزئیات برخی ترورها را هم متعاقباً در مصاحبهای تشریح کرده است.
تا اینجای ماجرا را شاید بتوان اندکی توجیه کرد که در یک جنگ تمامعیار که FLN در برابر دولت فرانسه از کشتار و ترور و انفجار استفاده کرده، طبعاً دولت فرانسه هم از همین ابزار برای مقابله با دشمن خود در خارج از مرزهایش بهره میبرده است اما داستان جایی ابعاد فاجعهآمیزتری مییابد که گروه تروریستی «دست سرخ» اقدام به ترور وکلای مدافع و فعالان مدنی حامی FLN هم میکرد.
یکی از شاخصترین فعالان مدنی که قربانی ترورهای «دست سرخ» شد عیت احسن آمزیان Améziane Aït Ahcène یک وکیل دعاوی تونسیالاصل حامی FLN بود که ۵ نوامبر ۱۹۵۸ در شهر بن آلمان کشته شد. او تا پیش از آن در دعاوی طرح شده در دادگاههای آلمان و سوئیس وکالت FLN را بر عهده میگرفت. از دیگر وکلای حامی FLN که قربانی ترورهای دست سرخ شدند میتوان به الفونس اگوست توونی Alphonse Auguste Thuveny هم اشاره کرد که با بمب کار گذاشته شده در اتومبیلش در ۲۸ نوامبر ۱۹۵۸ در رباط پایتخت مراکش کشته شد.
فعالیتهای تروریستی «دست سرخ» عملاً از نزاع فرانسه و الجزایر فراتر رفت و به مراکش و تونس برای سرکوب فعالیتهای استقلالطلبانه این دو مستعمره سابق فرانسه در شمال آفریقا هم سرایت کرد. قتل هادی شاکر Hédi Chaker فعال سیاسی تونسی مخالف استعمار فرانسه و از چهرههای فعال جنبش ملی تونس در ۱۳ سپتامبر ۱۹۵۳ و قتل فرحات حشاد Farhat Hached از رهبران و پایهگذاران اتحادیه کارگران تونس در ۵ دسامبر ۱۹۵۲ از دیگر نمونههای قتل فعالان مدنی مخالف فرانسه توسط «دست سرخ» بود. در ادامه سلسله ترورها در مراکش دست سرخ اقدام به ترور علال الفاسی Allal El Fassi از رهبران سیاسی و مؤسس حزب استقلال مراکش کرد که او از این حمله تروریستی جان سالم بدر برد و بعداً از مقامات عالی دولت مراکش پس از استقلال این کشور شد.
زخمهای کهنه
به نظر میرسد بحران اخیر میان فرانسه و الجزایر یکی از نتایج زخمهای کهنهای باشد که دستکم در هفتاد سال اخیر در مناسبات دو کشور ایجاد شده و هرگز بطور کامل ترمیم و بهبود نیافته است. بویژه آنکه فرانسهٔ استعمارگر که از نیروی انسانی مستعمرات خود در جنگ اول و دوم جهانی بهره برده و از سوی دیگر به عنوان نیروی کار ارزان و کم توقع در صنایع و کشاورزی خود در سالهای شکوفایی دهه شصت و هفتاد میلادی به بعد بهرهکشی کرده، بیش از چند عذرخواهی کلامی خشک و خالی به مستعمرات سابق شمال آفریقایی خودش بویژه الجزایر بدهکار است.
مطبوعات و فعالان مدنی فرانسه بارها خواستار شناسایی رسمی جنایات جنگی فرانسه و نیز جنایات و جرایم دولتی در جریان سالهای استعمار فرانسه در شمال آفریقا بویژه الجزایر شدهاند اما مقامات دولتی فرانسه صرفاً به قصور و تقصیرها در رسیدگی به بازماندگان حرکیها پرداخته و به عذرخواهیهای خشک و دیپلماتیک بسنده کرده و فراتر نرفتهاند.
بحران پناهجویان و امتناع الجزایر از قبول بازگرداندن آنها از فرانسه به الجزایر طی ماههای اخیر و جنگ کلامی مقامات دو کشور آخرین پرده از این نزاع قدیمی و آن زخمهای کهنه است؛ بویژه آنکه طنزپردازان و فیلمسازان کمدی فرانسوی همواره با واژهٔ «استقلال» کشورهای آفریقایی سابقا مستعمره شوخی میکنند و هرگز آن را جدی نمیپندارند و بر این باورند استعمار فرانسه هرگز به پایان نرسیده بلکه شکل و ظاهر و انواع و ابعاد آن فرق کرده است.
نظر شما :