نعیمیپور: از تسخیر سفارت آمریکا پشیمان نیستم/ امام مانع انتشار اسناد علیه بنیصدر شدند
۴۲ سال پیش در چنین روزی، گروهی از دانشجویان پیروی خط امام وارد سفارت آمریکا شدند تا به افکار عمومی و همچنین رسانههای بینالمللی بگویند که نسبت به برخی اقدامات تحریکآمیز آمریکا در حمایت از رژیم سابق معترضاند. اما این اقدام آنها پس از حمایت امام و استقبال اقشار مختلف مردم، منجر به ۴۴۴ روز تسخیر سفارت آمریکا شد.
در همین رابطه، به سراغ محمد نعیمیپور یکی از اعضای شناخته شده تسخیر لانه جاسوسی آمریکا رفتیم و درباره برخی مسائل و همچنین انتقادهایی که بعضاً در این رابطه مطرح میشود، به گفتوگو نشستیم.
نعیمیپور پس از گذشت ۴۲ سال هنوز هم صراحتاً میگوید که از اقدام خود پشیمان نیست اما رابطه با آمریکا را به شرطی که منافع ملی ما حفظ شود، امری ممنوعه نمیداند.
مشروح گفتوگوی بلند محمد نعیمیپور با جماران را در ادامه بخوانید:
آقای مهندس! ضمن تشکر از شما بابت حضور در سایت جماران به مناسبت سالروز تسخیر سفارت آمریکا، با توجه به تحلیلها و نظرهایی که تاکنون درباره این واقعه مطرح شده است، میخواهم به عنوان سؤال نخست، هرچند تکراری، از شما بپرسم که چه شرایطی باعث رخ دادن این اتفاق و تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط گروهی از دانشجویان شد؟
از آنجا که در ۴۰ ساله اخیر مرتب درباره این اتفاق صحبت شده است، سعی میکنم مختصر به شرایطی اشاره کنم که منجر به رخ دادن این ماجرا شد. باید گفت که هنوز انقلاب به طور کامل به نتیجه نرسیده بود و یک بیدولتی در کشور حاکم بود. از این رو، گروههای مختلفی که بعضاً تجزیهطلب بودند و با عقاید مختلف مارکسیستی و لنینیستی و یا مائوئیستی در کشور مشغول فعالیت بودند با اقدامات مسلحانه ناامنیهایی در سطح کشور به وجود آوردند.
از سوی دیگر، بقایای رژیم شاه نیز در برخی اقدامات خرابکارانه نقش داشتند. در چنین فضای انقلابی یا به تعبیر بهتر بیدولتی و عدم اقتدار حکومتی در کشور، هر کسی فکر میکرد اگر بجنبد و تلاشی کند میتواند سهمی در قدرت داشته باشد. این تلقی وجود داشت و اوج آن به مسائل مربوط به کردستان رسید که واقعاً اگر امام و همت مردم و نیروهای مسلح به ویژه ارتشیهای میهنپرست نبود میتوانست اتفاقات ناگواری بیفتد. گروههایی وجود داشتند که علیرغم بیاعتقادی به تحرکات مسلحانه، آمادگی داشتند که هر لحظه اتفاقات تازهای رقم بزنند. در دانشگاهها نیز وضعیت فوقالعادهای حاکم بود شاید فقط در دانشگاه صنعتی شریف قریب به ۴۰ اتاق وجود داشت که مربوط به گروههای مختلفی بود که مثل قارچ روئیده بودند و اکثر آنها مارکسیست بودند.
بعد از ورود شاه به آمریکا، ظن کودتا در ایران تقویت شد
گروههایی نظیر مجاهدین خلق نیز تلاش میکردند به نوعی کار را به دست گیرند که نتیجه تلاشهایشان هم اوایل دهه ۶۰ در شبکههای نفوذ و ترور نمایان شد. بنابراین، یک آشفتگی سیاسی امنیتی در کشور به وجود آمده بود و چون این موضوع سابقهای دیرین هم داشت که نزدیکترین آن کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بود، انقلابیون میدانستند که در رأس این اتفاقات، حامیان رژیم پهلوی و آمریکاییها قرار دارند، از این رو انقلاب را برنخواهند تافت و تلاش میکنند که در همان نطفه خفه شود.
بعد از اینکه آمریکاییها تصمیم گرفتند شاه را به اسم معالجات به کشور خود راه دهند، ظن کودتا تقویت شد و لذا غلیانی در کشور به راه افتاد و از اوایل آبان همه نسبت به این موضوع اضطراب داشتند که نکند اتفاق خاصی بیفتد. از جمله دانشجویانی که به هر حال در فضای سیاسی دانشگاهها از سال ۵۴ به بعد، خودشان را از جریانات مجاهدین خلق و بعضی گروههای دیگر جدا کرده بودند و عملاً متوجه آیتالله العظمی خمینی شده بودند، ابراز نگرانی میکردند.
تصور دانشجویان این بود که باید کاری متفاوت کرد
نمایندگان این گروههای دانشجویی که از سال ۵۶ کاملاً پیرو امام شده بودند، دور هم جمع شدند و دفتر تحکیم وحدت را بنیان گذاشتند. لذا در آن شرایط این مجموعه به فکر این افتاد که باید اعتراضی جدی صورت گیرد و آمریکاییها متوجه حساسیت ایرانیها به ویژه دانشجویان و جوانان نسبت به این موضوع شوند.
از جمله راههای اعتراض به آمریکا، تظاهرات کردن، محکوم نمودن، بیانیه صادر کردن و مصاحبههای مطبوعاتی بود. اما آن دسته از دانشجویانی که به لحاظ سازماندهی و تشکیلات و تحلیل سیاسی، در حد سن و سال خودشان قوی بودند و تجربیاتی از دوره پیش از انقلاب داشتند تصورشان این بود که باید کاری متفاوت کرد. کاری که نه تنها در تلویزیون و رسانههای ایران بازتاب داشته باشد، بلکه در همه جای دنیا دیده شود.
به فکرشان میرسد که وارد سفارت آمریکا شوند و اعتراض خود را در آن محوطه انجام دهند. به تعبیر امروزیها، دانشجویان میخواستند یک بمب خبری درست کنند تا همگان متوجه شوند که نباید با مردم و انقلاب ایران شوخی کنند یا به بیانی دیگر انقلابیون را دستکم نگیرند.
تسخیر سفارت تبدیل به بمب خبری شد
لذا با ترتیباتی که فراهم شد دانشجویان تصمیم به انجام این کار گرفتند. به باورم این اقدام واقعاً تبدیل به بمب خبری شد و آنقدر جدی بود که صدایش پس از گذشت ۴۲ سال هنوز هم شنیده میشود و بسیاری با فرارسیدن سالگرد این اتفاق یاد آن میافتند و دربارهاش صحبت میکنند. بنابراین، دانشجویان موفق شدند تا صدای خود را به همه دنیا برسانند.
اما دانشجویان میدانستند که تسخیر سفارت باید از دید دو بخش مخفی بماند. یکی بخش دولت و حکومت؛ چرا که بدیهی بود اگر دولت و حکومت در جریان این قصد قرار بگیرند با آن مخالفت میکردند و اجازه نمیدادند این حرکت انجام شود. حداقلش این بود که نیروهای امنیتی اطراف سفارت را تقویت میکردند. لذا آنها نباید از این موضوع باخبر میشدند.
این اتفاق یک حرکت دانشجویی با رعایت خیلی از مسائل بود
بخش دیگر، جریانات ضدامپریالیستیای بود که همیشه دنبال اثبات ضدیت با امپریالیزم و آمریکا بودند. نظیر جریانات چپ مارکسیستی یا مجاهدین خلق و امثالهم. آنها در واقع میخواستند میدان مبارزه با امپریالیسم را تماماً در اختیار خودشان بگیرند. به همین دلیل دانشجویانی که فکر اولیه چنین اقدامی را داشتند و سازماندهی لازم را کرده بودند به این مسائل توجه کافی داشتند.
ضمن اینکه دانشجویان اگر موفق به ورود به سفارت آمریکا میشدند باید به گونهای برای حکومت اثبات میکردند که جزو آن گروهها نیستند. یعنی در زمره هواداران مسکو و جریانات خاص قرار ندارند و این تلقی ایجاد نشود که برای سهمخواهی از قدرت دست به این اقدام زدهاند. به همین دلیل هم قرار را بر این گذاشته بودند که اگر نمایندههایی از مسئولین آمدند و گفتند خارج شوند، فوراً این کار را انجام دهند.
خصوصاً اگر امام میگفتند که این کار درست نیست، بنای دانشجویان این بود که برای نشان دادن وفاداری خود به ایشان بدون هیچ اما و اگری از سفارت خارج شوند. لذا این اتفاق یک حرکت دانشجویی با رعایت خیلی از مسائل بود و جزئیات زیادی دارد.
اشغال سفارت قرار بود حداکثر ۴۸ ساعته باشد
قرار این بود که دانشجویان حداکثر ۴۸ ساعت درون سفارت باشند. من چنین تصوری ندارم که از ابتدا قرار بر گروگانگیری بدین نحو بوده باشد. بلکه قرار بود یک زنجیرهای انسانی به مدت یکی دو روز دور سفارت تشکیل شود و ابعاد خبری گستردهای پیدا کند. اما آمریکاییها در آنجا اشتباه بدی کردند و نیروهای نظامی، انتظامی خود را با اسلحه از درون ساختمانی که درها و پنجرههایش را کاملاً بسته بودند و راه نفوذی نداشت به دانشجویان نشان دادند.
همین باعث تحریک بسیار زیاد دانشجویان شد و آنها به فکر این افتادند که هر طور شده وارد ساختمان شوند و پاسخ چنگ و دندانهای آمریکایی را بدهند. وگرنه اگر شرایط عادی بود شاید همان زنجیره به آن شکل راه خود را ادامه میداد. پس دانشجویان به دنبال این بودند که یک بمب خبری ایجاد شود تا آمریکاییها متوجه شوند که با راه دادن شاه به کشور خود اشتباه بزرگی مرتکب شدهاند ولی بعد همین بمب تبدیل به موضوعی شد که امام از آن به عنوان انقلاب دوم یادکرده اند.
برنامهریزی ۲۰ روزه برای تسخیر سفارت از سوی دانشجویان
چه مدت طول کشید که دانشجویان تصمیم گرفتند این اقدام را انجام دهند و وارد سفارت آمریکا شوند؟
احتمالاً حدود ۲۰ روزی طول کشید. یک بار این موضوع در جمع مؤسسین دفتر تحکیم وحدت مطرح شد. نماینده دانشگاه علم و صنعت که احمدینژاد بود و نماینده دانشگاه تربیت معلم که دکتر سیدنژاد بود بر این باور بودند که نباید این کار بدون اذن امام و دولت صورت گیرد. توافقی در آن جلسه انجام نشد و حرف اصلی این بود که اگر به حکومت گفته شود، حتماً مانع خواهند شد.
یک هفته از این ماجرا گذشت تا اینکه دانشجویان مجدداً بدون حضور دو نماینده مخالف پیشین دور هم جمع شدند و تقریباً ۱۰ روز قبل از اشغال بود که برنامهریزیها و سازماندهیهای لازم انجام شد. به نحوی که دانشجویان مامور شناسایی سفارت از طریق ساختمانهای مشرف بر آن و یا از طریق طبقه دوم اتوبوسهای دوطبقه شدند.
سازماندهیهای دیگری هم انجام شد نظیر اینکه نماینده هر دانشگاهی به کدام دانشجویان اطلاع دهد که موضوع لو نرود تا صبح ۱۳ آبان که قرار بر این بود همه افراد نزدیکی تقاطع خیابان بهار در خیابان مرحوم طالقانی دور هم جمع شوند و همگی عکسی فتوکپی شده از امام روی سینههای خود داشته باشند. این خود معرف و شناسه افراد بود.
ذهنیتی وجود داشت که آمریکا به دنبال احیای رژیم شاه است
دو دلیل درباره چرایی تسخیر سفارت از سوی دانشجویان تاکنون عنوان شده است؛ نخستین دلیلی که عنوان میکند نگرانی از کودتا علت تسخیر لانه جاسوسی بود و دلیل دیگری که نشان میدهد ترس از بازگرداندن شاه توسط آمریکا باعث این اتفاق شد. اصلیترین دلیل از دیدگاه شما چه میتواند باشد؟
سابقه تاریخی و ذهنیتی در بین انقلابیون، خصوصاً کسانی که با رژیم شاه مبارزه کرده بودند، وجود داشت که آمریکاییها میتوانند دوباره رژیم شاه را احیاء کنند. اینکه بخواهد در ارتش هم اتفاقی بیفتد، چندان بعید نبود. ولی نه در آن مقطع، اما به نظرم نگرانی از اینکه اقدامات آمریکا میتواند مقدمات کودتایی باشد و شرایط و احوال مشابه مرداد سال ۳۲ بود، برای خیلیها مسجل شده بود. آنقدر آشفتگی بود که این ظن را قوی میکرد که میتواند چنین اتفاقاتی رخ دهد.
آقای موسوی خوئینیها سازماندهی تسخیر سفارت را برعهده نداشت
به عنوان فردی مطلع و کسی که خودش هم در آن اتفاق مهم تاریخی نقش داشته، آیا میتوان نقش آیتالله موسوی خوئینیها را با همان غلظت و شدتی که برخی به آن اشاره میکنند در این ماجرا ارزیابی کرد؟
میتوانم بگویم خیر. اساساً برجسته شدن نقش آقای موسوی خوئینیها به این برمیگردد که در همان ابتدای سال ۵۸ که همه نمایندگان دانشجویی جمع شده بودند خواستار تعیین نمایندهای از جانب امام بودند برای اینکه از مسیری که طی میکنند، مطمئن باشند. تعدادی از افراد برای این موضوع مدنظر قرار گرفتند. آقای موسوی خوئینیها و برخی افراد دیگر که نامشان را به خاطر ندارم. که بعد از بحث و بررسیهای انجام شده، آقای موسوی خوئینیها به عنوان نماینده امام در دفتر تحکیم وحدت انتخاب شدند.
لذا ورود ایشان در این ماجرا در حد یک مشاوره به عنوان نماینده امام، انجام میگرفت. ایشان معتقد بود که اگر قرار بر تسخیر سفارت آمریکا از سوی دانشجویان باشد، معلوم است که امام مخالفت میکنند. بنابراین، اگر قرار است اقدامی انجام شود باید کاملاً دانشجویی باشد.
در واقع نگاه و تحلیل آقای موسوی خوئینیها باعث میشود که دانشجویان نسبت به تحلیلی که درباره مسائل داشتند، اطمینان پیدا کنند. پس آقای خوئینیها سازماندهی این اقدام را برعهده نداشته، بلکه صرفاً طرف مشورت نمایندگان دانشجویی بوده است. ایشان در مسائل دیگری هم نظیر تاسیس جهاد سازندگی طرف مشورت قرار میگرفت.
روایت تماس آیتالله موسوی خوئینیها با حاج احمدآقا
آقای خوئینیها نقش دیگری هم ایفا کرد. از آنجا که مدتی پیش از ۱۳ آبان و اشغال سفارت، برخی نیروهای مارکسیستی تلاشی برای ورود به سفارت آمریکا کرده بودند، دانشجویان این دغدغه را داشتند که چطور هویت خود را به امام اثبات کنند و نشان دهند دغدغهشان اسلام و پیروی از امام است. از این رو، تمهیدات متعددی اندیشیده شده بود. برای نمونه، قرار شد تا مرحوم دکتر رحمان دادمان، وزیر فقید راه و ترابری به مجلس خبرگان رود و با مرحومان بهشتی و منتظری صحبت کند و هویت اشغالکنندگان سفارت را برای آنها توضیح دهد.
بعد از گذشت ۳ الی ۴ ساعت از اشغال سفارت توسط دانشجویان، آقای موسوی خوئینیها وارد جمع دانشجویان شد. در آنجا که تعدادی از دانشجویان حضور داشتند، قرار شد تا ایشان با دفتر امام تماس بگیرد و بگوید که اینها شناخته شدهاند و جزو گروههای دیگر نیستند، بلکه از هواداران شما در دانشگاهها هستند.
آقای موسوی خوئینیها تلفن زدند و حاج احمد آقا طرف صحبت ایشان بود. آقای خوئینیها گفت که دانشجویان سفارت آمریکا را گرفتهاند و من هم در میان آنها هستم و میخواهم بگویم که اینها چنین کسانی هستند و جزو گروههای چریکی و… نیستند.
حاج احمدآقا میگوید تلفن دستتان باشد و دقایقی بعد مجدداً برمیگردد و میگوید امام گفتهاند که «کار خوبی شده و آنجا را محکم داشته باشند». جمع حاضر از این پیام بسیار خوشحال شدند و احساس کردند کاری انجام دادهاند که امام بر آن صحه گذاشتهاند.
این ماجرا پس از استعفای دولت موقت بود؟
نه، این ماجرا مربوط به سه چهار ساعت پس از اشغال سفارت از سوی دانشجویان است.
دانشجویان خوشحال بودند که تحلیلشان با امام همخوانی داشته است
پس اینکه برخی گفتهاند امام تا ۲۴ ساعت پس از تسخیر سفارت آمریکا سکوت کردهاند، درست نیست؟
بله، اینها در واقع تصورات و برداشتهایی است که برخی افراد داشتهاند. در حالی که واقعیت تاریخی همین است که میگویم و شهود زیادی دارد. البته مدتی قبل از ۱۳ آبان، عدهای وارد سفارت شده بودند که با تلفن مرحوم دکتر یزدی به امام، ایشان گفتند آنها را اخراج کنید. اما در خصوص اقدام دانشجویان، امام حمایت کردند.
امام از ابتدای آبان ۵۸، چندین بار در خصوص خطری که ممکن بود برای انقلاب ایجاد شود صحبت کرده بودند و سخنان کوبندهای هم داشتند. به هرحال، در ذهن ایشان این بوده که اقدام دانشجویان میتواند مثبت باشد. خوشحالی دانشجویان هم از این بابت بود که تحلیلشان با تحلیل امام همخوانی دارد.
امام بیدرنگ حمایت کردند
یک روز بعد هم حاج احمدآقا به میان دانشجویان آمدند و با آنها صحبت کردند. حتی من از برخی دوستان شنیدم که حاج احمدآقا به آقای موسوی خوئینیها گفته بود که وقتی آقای موسوی این تلفن را زده، امام بین دو نماز بودند. و زمانی که حاج احمدآقا موضوع را به ایشان گفته، امام بیدرنگ گفتهاند دانشجویان جای خوبی را گرفتند و آن را حفظ کنند.
تحلیل من این است که امام به عنوان یک شخص قدرتمند میتوانستند بگویند این کار را نکنید و بگذارید ببینید دولت چه میگوید. یا اینکه بگویند احمدآقا شما هم یک صلاح و مشورتی کنید تا ببینیم چه باید کرد. اما ایشان بدون درنگ میگویند این کار دنبال شود. لذا اینکه گفته میشود برخی افراد صحبت کردهاند تا دانشجویان اخراج شوند و امام نیز پذیرفته بودند، سندیت ندارد و تصورات و تحلیلهای شخصی برخی افراد است.
سکوت ۲۴ ساعته امام پس از تسخیر سفارت ادعایی بیاساس است
کما اینکه من در مصاحبه اخیر یکی از آقایان دیدم، ایشان نیز که آن زمان یکی از فرماندهان سپاه بود گفته، عدهای به ما فشار میآوردند که دانشجویان را از سفارت بیرون کنیم. همین حرف نشان میدهد که آن عده از مداخله امام ناامید شده بودند که به سراغ امثال او آمدهاند. سپاه هم میدانست اگر بخواهد اقدامی کند باید با دفتر امام هماهنگ کند.
پس تمام شواهد و قرائن و حتی نگاهی گذرا به آنچه اتفاق افتاده نشان میدهد که چنین ادعاهایی صحیح نبوده است. علاوه بر آقای موسوی خوئینیها، حداقل ۲۰ الی ۳۰ نفر از دانشجویان به عنوان شاهد این گفتهها زنده هستند. سکوت ۲۴ ساعته امام پس از تسخیر سفارت از سوی دانشجویان، اساساً حرفی بیپایه است و روایتی که تعریف کردم مستحکم و مستند است.
هیچکس با اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان مخالف نبود
شما در بخشی از این مصاحبه گفتید که نگرانی از اقدام آمریکا مبنی بر راه دادن شاه به آن کشور در جامعه وجود داشت، دولت موقت با چه تحلیلی با این اقدام مخالفت میکرد؟ و چرا ما شاهد استعفای آن پس از این اقدام بودیم؟
به طور قاطع عرض میکنم که هیچکس با اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان مخالف نبود، بلکه همگی بیانیه دادند و تایید کردند. از گروههای چپ چپ مارکسیست و چپ اسلامی تا گروههای راست و… تنها کسانی که از این کار استقبال نکردند سلطنتطلبان و جریاناتی در جبهه ملی بودند.
لذا اینکه بگویند حمایتی صورت نگرفته، اسنادش در تاریخ مشخص است. نهضت آزادی و دولت موقت هم موافق بودند منتها حرف دولت موقت این بود که دانشجویان پس از بیان اعتراض خود سفارت را ترک کنند. دانشجویان نیز قرار بود دو روز در سفارت باشند اما پس از آنکه امام از این حرکت به عنوان انقلاب دوم یاد کردند، دانشجویان پیرو خط ایشان نیز از سفارت مراقبت کردند.
نمیشد به سیلی که به راه افتاده بود بگوییم متوقف شو!
دانشجویان پذیرفته بودند که حتی ممکن است از سفارت بیرون انداخته شوند. و قرار بود که اگر این اقدام انجام شود نیز مقاومتی نشان ندهند. اما پس از این اقدام، خروشی که در نقاط مختلف کشور به راه افتاد و حمایتی که امام انجام دادند، شرایط را تغییر داد. دولت آقای بازرگان و شخص ایشان معتقد بودند که همه باید تحرکات انقلابی را کنار بگذارند تا دولت بتواند استقرار پیدا کند و کشور را به شرایطی عادی برگرداند.
اساساً نمیشد به سیل بزرگی که به نام انقلاب برخاست و شاه را با آن همه قدرتش و آمریکاییها را با قدرتی بیشتر با خود برد، بگوییم بس است. متوقف شو. هیجانات همچنان وجود داشت و امام بر این موضوع واقف بود که نمیتوان به مردمی که ۲۲ بهمن انقلاب کرده بودند پس از چند ماه بگوییم که به خانههایتان بازگردید.
دو نگاه متفاوت نسبت به تسخیر سفارت وجود داشت
امام هیچ وقت چنین نکرد. کمااینکه وقتی ۲۰ بهمن ۵۷ اعلام حکومت نظامی کردند امام گفتند بیایید به خیابانها، در حالی که وقتی در ۲۶ مرداد ۳۲ اعلام حکومت نظامی میشود، دکتر مصدق در دعوت از مردم برای آمدن به خیابانها تردید میکند. اگر امام این دستور را نمیدادند ارتشیهای شاه اعتراضات را جمع میکردند. ولی دیدیم که پس از دستور امام، ارتشیهای قدرقدرت شاه نظیر اویسی و رحیمی تنها توانستند تا میدان امام حسین بیایید.
لذا دو نگاه متفاوت وجود داشت و آقای بازرگان وقتی دید که امام چنین حمایتی انجام دادند، میگوید دولتش نمیتواند تحمل و تاب این مساله را داشته باشد. لذا استعفا میدهد. البته به نظرم ایشان کار اشتباهی انجام داد چرا که در آن صحنه سیاسی و فضای انقلابی با آن همه مشکلاتی که وجود داشت، نباید استعفا میداد.
امام با توجه به سوابق اجرایی مرحوم آقای مهندس بازرگان و شرایط کشور، تشکیل دولت موقت را به ایشان سپردند که همین نشاندهنده اعتمادی بسیار بزرگ به ایشان بود. از این رو، یک سیاستمدار هیچگاه از مشکلات ایجاد شده فرار نمیکند. سیاست فرازوفرودهای زیادی دارد و همین که به عنوان مثال قواعد بینالمللی آن هم در شرایط انقلابی زیر پا گذاشته شد، نباید استعفا داد.
در حقیقت دو مشی در اینجا وجود دارد، یکی که معتقد است انقلاب تمام شده و ما باید به شرایط عادی برگردیم و مشی دیگری که میگوید انقلاب تمام نشده است. به همین دلیل هم ممکن است مرتب برایش تنش و شرایط جنگی به وجود آید و تنها با کمک مردم است که میتوان این انقلاب را حفظ کرد.
همین امام کسی بود که وقتی صدام به ایران حمله کرد و فکر کرد همه چیز از هم پاشیده است و ارتشی وجود ندارد، جلوی او را گرفت. در واقع اعتمادی متقابل میان امام و مردم وجود داشت. با این اعتماد بین امام و مردم، ایران عملاً خاک خود را از دست نمیدهد و مرزهای خود را حفظ میکند.
تاریخنگاری تسخیر سفارت انجام شد
با وجود گذشت این همه سال از آن اتفاق تاریخی، آیا تاکنون تلاشی برای تاریخنگاری تسخیر سفارت آمریکا صورت گرفته است؟
کار فوقالعادهای در ۱۳ آبان ۵۸ صورت گرفت که به تعبیر امام انقلاب دوم بود و به تعبیر مخالفین انقلاب، منشاء مشکلات کشور، مسبب تحریم و فشار و…شد. دانشجویان تا زمانی که گروگانها را در اختیار داشتند، خودشان را محو میدانستند و خود را تصمیمگیر نمیدیدند. اما مراقب بودند هم از جان و سلامتی گروگانها مراقبت میکردند هم مانع رخ دادن اتفاقاتی دیگر میشدند.
خاطرم است که پس از مدتی برخی دوستان پیشنهاد دادند که همان جمع را تبدیل به حزب کنیم که آنجا باز هم اکثریت مخالفت کردند و گفتند این برند مال ما نیست که آن را تبدیل به حزب کنیم. ولذا اصلاً دنبال این مساله نرفتند. اما این اتفاق به هرحال بخشی از تاریخ است و ما در جریان خیلی از موضوعات و حوادثی که اتفاق افتاده، قرار داریم.
از این رو، کار بسیار سختی انجام شد و تعداد قابل توجهی از دانشجویانی که اکثر آنها پراکنده شده بودند به سؤالات و ابهامات متعدد درباره تسخیر سفارت آمریکا پاسخ دادند. یعنی چه کسانی که ماجرا را مدیریت کردند و چه کسانی که در سطح نگهبان و دانشجوی عادی بودند مطالب خود را نوشتند. چند سالی طول کشید و مقدار قابل توجهی نوشته جمعآوری شد.
تاریخنگاری این اتفاق صورت گرفت و نوشتهها و مطالبی که گردآوری شده بودند، نقل تاریخی دست اول به حساب میآمدند. مطالب جمعآوری شدند و فردی که قلم خوبی هم دارد، مسئول نگارش تاریخ تسخیر سفارت آمریکا شد. اما بعد از تاسیس روزنامه سلام و اتفاقاتی که در خصوص آن افتاد، این شخص برای اولین بار دستگیر شد. وقتی به خانه ایشان میروند تمام آن اسناد را با خود میبرند و در واقع یک زحمت چند ساله بر باد میرود و تا امروز هم کسی پاسخگو نیست که این اسناد کجاست؟
درباره بیش از دهها هزار مطلب سخن میگویم. الان هم کسی نیست که بپرسد چرا صرفنظر از اموال شخصی آن فرد، اسناد انقلاب را بردهاند و پاسخی در برابر این اقدام نمیدهند؟ حتی اگر نمیخواستند این اسناد را به او برگردانند خودشان دست به تدوین آن میزدند. چرا این نقل درجه اول را اینگونه از دست میدهند؟ متاسفانه کاری که باید صورت نمیگرفت، انجام شد و امروز هر ساله درباره این مساله مصاحبه میکنیم در حالی که میتوانستیم بگوییم به کتاب تاریخ این رویداد مراجعه کنید.
حتی به درد پایاننامههای دانشگاهی و تحقیقات آکادمیک هم میخورد.
بله به درد انواع و اقسام تحقیقات میخورد و افراد اگر میخواستند درباره این اتفاق تحقیقی داشته باشند، یکی از رفرنسهایش میتوانست این اثر باشد. یک اتفاق دیگر هم افتاد که آن هم خیلی تاسفبرانگیز بود. و آن اینکه فردی در مجموعه متعلق به سازمان تبلیغات اسلامی حضور داشت که سالها پیش مراجعه کرد و گفت، مجموعهاش میخواهد تاریخ تسخیر سفارت آمریکا را به صورت شفاهی مدون کند. با اینکه من ماجرای آن فرد را برایش گفتم، اما باز هم اصرار کرد که قصد این کار را دارند.
او بیش از دهها ساعت درباره این موضوع فایل صوتی تهیه کرد. پس از مدتی از او پرسیدم که روند تهیه و تولید این مستند به کجا رسید؟ که گفت به او اعلام کردهاند حق ندارد از این فایلهای صوتی استفاده کند.
به نظرم اگر میخواستند حرمت امام را حفظ کنند لااقل بدین خاطر که ایشان از تسخیر سفارت آمریکا به عنوان انقلاب دوم یاد کردهاند، باید تاریخ آن را حفظ میکردند. نه اینکه هر کسی از زاویه دید خود و به طور غیرمستند به تحلیل ماجرا بپردازد.
اصلاً قرار نبود گروگانی باشد
در روایاتی که از برخی تسخیرکنندگان لانه جاسوسی منتشر شده است، به اسناد جاسوسی اشاره شده، انتقادات مشخصی صورت گرفته از سوی برخی چهرهها که اسناد پیدا شده در سفارت آمریکا نباید رسانهای میشد، نظر شما در این رابطه چیست؟
همانطور که گفتم اصلاً قرار نبود که گروگانی باشد. دانشجویان معتقد بودند توطئهای از طرف آمریکاییها در کار است اما هیچ تصوری از نحوه و اجرای آن نداشتند. اما وقتی وارد اتاقها شدند متوجه اسناد و کاغذهای زیادی شدند. آنهایی که آنجا بودند از سایرین خواستند که کسی دست به اسناد نزند تا تکلیف روشن شود. معلوم بود که کاغذهایی هم که درون دستگاه کاغذخردکن ریخته شده، از اهمیت بالایی برخوردار بوده و پرسنل سفارت تا میتوانستند اسناد را امحاء کرده بودند. این مسأله مربوط به بخش دیپلماتیک سفارت بود.
دانشجویان دیدند که اسناد مهمی پیدا شده و بهتر است آن را افشا کنند
به نظر شما وجود دستگاه کاغذخرددکن در یک سفارتخانه طبیعی نبوده است؟
بله، همه جا امری طبیعی است و حتی در یک اداره دست دهم ایرانی نیز چنین دستگاهی وجود دارد. منتها دانشجویان در آن مقطع چنین چیزی ندیده بودند. اما صرفنظر از همه اینها آن قدری متوجه میشدند که نباید اتاقها را بر هم بریزند. دانشجویان که تجربهای در این زمینهها نداشتند. بعد از چند ساعت برخی دانشجویان متوجه شدند از انتهای راهرو صداهایی میآید. لذا متوجه میشوند گاوصندوقی که در انتهای راهرو وجود دارد، درب ورودی یک بخش دیگر است. آنها بعد با ترفندی رئیس حفاظت سفارت را مجاب میکنند که برود بگوید تهدید به مرگ شده است و اگر این درب باز نشود، کشته خواهد شد.
درب آنجا که باز شد، معلوم شد که بخش سیآیای است و کاغذها به جای رشته رشته شدن، پودر شده بودند. آنها موفق به خریدن زمان شده بودند تا بتوانند اسناد سری و به کلی سری را امحا کنند. پس از ترجمه اسناد باقیمانده متوجه برخی مسائل شدند.
در آن فضا دانشجویان دیدند که اسناد مهمی پیدا شده و بهتر است آن را افشا کنند. از بیرون هم جریانات چپ و… تا یک ماه جلوی آن سفارت ۲۴ ساعته حضور داشتند و شعار میدادند «دانشجوی خط امام / افشا کن! افشا کن!»
به دنبال این هیجانات، یک تصمیم دانشجویی گرفته شد تا برخی اسناد در تلویزیون افشاء شوند. مدیریت تلویزیون هم در آن مقطع با آقای قطبزاده بود. او هم چون با دولت بازرگان میانه خوبی نداشت، برای این قبیل مسائل بسیار مایه میگذاشت.
قطبزاده دوربین تلویزیون را در اختیار دانشجویان قرار داده بود
یعنی آقای قطبزاده از انتشار اسناد حمایت میکرد؟
بله. دوربین تلویزیون را در اختیار دانشجویان قرار داده بود. چند مورد از این افشاگریها که اتفاق افتاد دانشجویان متوجه شدند که این کاری احساسی است و منطقی نیست. لذا این اقدام را متوقف کردند. در میان دانشجویان هم اینگونه نبود که ۴ نفر رئیس باشند بلکه در نشستهایی که هفتهای چند بار در اوایل اشغال سفارت برگزار میشد دانشجویان صریح و بیپرده حرفشان را میزدند و تصمیمگیریها را نقد و خواستار اصلاح کارها و تصمیمات میشدند.
در آن جمعها به شدت نسبت به این افشاگریها موضع وجود داشت. خصوصاً در مورد آخرین افشاگری تلویزیونی که به نوعی به نهضت آزادی متعرض میشد. همان مواضع باعث شد که افشاگری رسانهای کنار گذاشته شود و مسیر انتشار اسناد تغییر کند. به نحوی که پرداختن به اسناد و ترجمه آن بسیار بیشتر از ۴۴۴ روز ادامه پیدا کرد.
اسناد سیآیای بسیار کم بود ولی کار فوقالعادهای انجام شد به نحوی که عدهای از دانشآموزان داوطلب آمدند و به شیوهای که یکی از حاضرین مبدع آن بود، رشتههای کاغذها را کنار هم گذاشتند و بعدها همانها تبدیل به کتاب شد.
امام مانع انتشار اسناد علیه بنیصدر شدند
اسناد مربوط به آقای بنیصدر در نهمین جلد کتاب اسناد منتشر شده است. در این اسناد از وی نامی برده نشدهُ و اسم رمز وجود دارد اما آقای «اهرن» که یک فرد بلندپایه سیآیای و مسئول بخش سیآیای ایران بوده، در مصاحبهای که با یکی از دانشجویان داشته میگوید اسم رمز مربوط به آقای بنیصدر است. به هرحال کتاب موجود است و میتوان به آن مراجعه و قضاوت کرد.
وقتی میخواستند طرح عدم کفایت بنیصدر را ارائه کنند به این اسناد استناد میشود که آقای موسوی خوئینیها میگوید این اسناد نمیتواند مبنای تصمیمگیری قرار گیرد. کسانی هم که با آقای بنیصدر مساله داشتند انتقاد میکنند که چرا موقعی که وی میخواست کاندیدا شود، اسناد را رو نکردید. در حالی که جمعآوری و ترجمه این اسناد به تدریج انجام شده و نمیتوانسته به سرعت اتفاق بیفتد.
حتی من شنیدهام که بعضی دانشجویان مطرح کردند به امام گفته شده چنین اسنادی علیه آقای بنیصدر وجود دارد و ما میخواهیم افشا کنیم و ایشان آنها را منع کرده است. یکی از نقدهایی هم که ما علیه خود مطرح میکردیم این بود که نباید اسناد سفارت، ابزار دست این گروه و آن گروه شود.
دانشجویان تسخیرکننده میخواستند پیروی خود را از امام و انقلاب نشان دهند
تلقی و نگاه امام نسبت به تسخیر لانه چگونه بود؟ آیا صرف اعتماد به دانشجویان منجر به این شد که ایشان از تسخیر سفارت آمریکا حمایت کنند؟
همانطور که اشاره کردم، امام این دانشجویان را نمیشناختند. اما همان موقع کسانی بودند که هدف تشکیلاتی خاص داشتند. به عنوان نمونه تمایل به حکومت شوروی داشتند و در واقع کسانی نبودند که با دغدغه حفظ انقلاب اسلامی بخواهند وارد سفارت شوند. دانشجویان تسخیرکننده میخواستند پیروی خود را از امام و انقلاب نشان دهند.
امام پس از مکالمه آقای موسوی خوئینیها و حاج احمدآقا وقتی از هویت دانشجویان باخبر میشود، میگوید که این حرکت ادامه پیدا کند. اما چرا خواستار ادامه این اقدام شدند؟ کسانی که معتقدند امام به خاطر اعتماد به دانشجویان خواهان ادامه این حرکت شده است، نشان میدهند که اساساً امام را نمیشناختند.
ایشان بسیار باهوش و سیاستمدار بوده است. امام پس از اینکه مطمئن میشوند این جریان وابستگی به تشکیلات غیره و ذلک ندارد و سالم است، باور پیدا میکنند که این حرکت میتواند در ادامه انقلاب و تثبیت آن نقشآفرینی کند.
گفتن این جمله از سوی امام که انقلابی بزرگتر از انقلاب اول اتفاق افتاده است، بیدلیل نبود. یعنی اینکه ما وارد این فاز شدیم که اگر آمریکاییها بخواهند تحمیلهای سابق را ادامه دهند و انقلاب را به خطر بیندازند ما ایستادهایم.
ارتباطی میان تسخیر سفارت و جنگ تحمیلی وجود ندارد
یکی از انتقاداتی که همواره از سوی گروهی از مخالفین تسخیر سفارت آمریکا مطرح میشود این است که یکی از دلایل شروع جنگ عراق و ایران را همین موضوع عنوان میکنند. آیا ارتباطی میان این دو وجود دارد؟
من معتقدم ارتباطی میان این دو وجود ندارد. اگر هم ارتباطی بوده بسیار محدود بوده است. وقتی حزب بعث در عراق روی کار آمد، آنها خودشان را افراد قدرتمندی در بین جهان عرب میدانستند و رسالتی برای خود قائل بودند. در واقع عربیت و ملت عرب را تبلیغ میکردند.
ادعای آنها فقط رهبری عراق نبود بلکه مدعی رهبری جهان عرب بودند. به همین دلیل هم روشن کردن حساب و کتاب با ایران و آزادسازی خوزستان و به تعبیر آنها عربستان ایران در اولویت اقداماتشان بود. آنها قبل از انقلاب نیز به بهانه مشخص کردن سهم عراق در اروندرود، نیروهای نظامی عراق را در اطراف رود مستقر کردند اما به دلیل استقرار رژیم در ایران و اقتدار نظامی آن، فهمیدند نمیتوانند با ایران شوخی کنند.
صدام آرزوی رهبری جهان عرب را داشت
پس از انقلاب و در پی جایگزینی صدام به جای حسن البکر در عراق، او نیز آرزوی رهبری جهان عرب را در دستور کار خود قرار داد. این آرزو برای صدام بیشتر از حسن البکر وجود داشت. در دورهای جمال عبدالناصر به دلیل درگیری با اسرائیل به رهبر جهان عرب تبدیل شد و مردم منطقه او را میپرستیدند. صدام هم اگر به سخنانش توجه کنید متوجه میشوید که نام خوزستان ایران را عربستان میگذارد و به دنبال القای این موضوع است که سرزمینهای متعلق به عربها را اشغال میکند.
جاهطلبیهای افراطی و افکار عجیب و غریب صدام باعث شد که او احساس کند میتواند در این شرایط انقلابی و بلبشو به ایران حمله و بخشی از خاک ما را اشغال کند. مقصر تقویت چنین توهمی نیز کسانی بودند که در داخل کشور اصرار به انحلال ارتش داشتند. این بدان مفهوم بود که نیروهای بازدارنده در کشور ساقط شوند یا اینکه اسلحههای خریداری شده را مرجوع کنند، تا دشمن بتواند به راحتی حمله کند.
برخی دوست دارند از قاب عینک خود به مسائل نگاه کنند
این تحلیل نشان میدهد کسی از موازنه قدرت در منطقه خبر ندارد. احتمال داشت آمریکاییها از دیدن برخی اتفاقات در حالی که میتوانستند مانع شوند، سکوت کرده باشند ولی در آن مقطع عراق به منزله قمر مسکو بود و آمریکاییها برای اینکه اجازه ندهند شوروی به سمت آبهای جنوب پیشروی کند، اقدامات موثری انجام میدادند.
بنابراین چطور ممکن است عراق را تحریک کرده باشند که بخاطر مساله اشغال سفارت آمریکا به ایران حمله کند؟ اسنادی هم در این باره وجود ندارد. همه این اظهارنظرها به این دلیل است که برخی دوست دارند از قاب عینک خود به مسائل نگاه کنند.
گفته میشود اولین تحریمها علیه جمهوری اسلامی ایران از زمان تسخیر سفارت آمریکا وضع شدند. نگاهی وجود دارد که شاید اگر سفارت آمریکا به مدت ۴۴۴ روز به اشغال در نمیآمد، تحریمها بُعد ضعیفتری پیدا میکردند و یا شاید این قدر به طول نمیانجامیدند. آیا واقعاً تحریمهایی که وضع شد در صورت اشغال سفارت باز هم اتفاق میافتاد؟
ببینید این سناریویی محتمل است. و همگان میتوانیم ادعا کنیم که اگر اینطور نمیشد، طور دیگری میشد. همه این تحلیلها نیز با «اگر» شروع میشود. میتوانیم از این اگرها در سناریوهای دیگری هم بهره ببریم. به عنوان مثال بگوییم اگر این اتفاق نمیافتاد و امام حمایت نمیکردند آیا جمهوری اسلامی ایران ساقط نمیشد؟ کسی میتواند قاطعانه بگوید نه چنین نمیشد؟ یا بگوییم اگر قدرت انقلاب تضعیف میشد آیا فلان گروه یا طرفداران این کشور و آن کشور غلبه پیدا نمیکردند؟ در واقع این سوالی که مطرح میشود باید با سناریوهای دیگر مقایسه شود.
روابط دو کشور داشت به سمت حل و فصل شدن میرفت، عدهای مانع شدند
این تحلیلی است که برخی افراد بر اساس نگاهشان به مسائل دنبال میکنند. اما در عالم واقع این اتفاق افتاد که تسخیر سفارت از سوی دانشجویان ۴۴۴ روز طول کشید و کارتر نتوانست رئیسجمهور شود و ریگان رئیسجمهور شد و پیغامهایی رد وبدل شد و ماجرای مکفارلین اتفاق افتاد و بعضی سلاحها به ایران داده شد.
روابط دو کشور میتوانست به سمتی رود که حل و فصل شود. اما در آن مقطع کسانی جلوی این مساله ایستادند و به تعبیر خودشان ماجرای مکفارلین را هوا کردند. همین کسانی که امروز تحریمهای آمریکا را به گردن اشغال سفارت در ابتدای انقلاب میاندازند، آن زمان از موضع چپ میگفتند آقای هاشمی دارد کارهای عجیب و غریبی میکند.
بارها از سوی دو طرف تلاشهایی برای حل و فصل ماجرا و برقراری روابط میان دو کشور صورت گرفته است. در دولت آقای خاتمی که دایرمدار تنشزدایی در روابط بینالملل بود و در این زمینه تلاشهای بسیاری نمود، وجهه بینالمللی ایران تا حدود زیادی تغییر کرد. اما در اوج شرایطی که ایران میخواست مسائل خود را با آمریکا حلوفصل کند، جرج بوش رئیسجمهور آن کشور ایران را محور شرارت خواند.
تحریمهای اصلی علیه ایران از دوره ترامپ شروع شد نه اشغال سفارت
وقتی رئیسجمهور آمریکا میگوید ما محور شرارت هستیم و ایران را در کنار کره شمالی قرار میدهد، معلوم است جریانی در داخل میگوید که چرا رفتید و خودتان را سبک کردید تا در نهایت پاسختان این شود. یا در همین بحثهای مربوط به انرژی هستهای، هر قدر به عدهای در دوره احمدینژاد میگفتند قطعنامههای صادر شده علیه کشور شوخی نیستند و ایران را ذیل فصل هفتم شورای امنیت قرار میدهد، پاسخ آنها تمسخرآمیز بود و قطعنامهها را کاغذپاره میخواندند.
در واقع تحریمهای اصلی ایران از همان زمان شروع شدند. وگرنه تحریمهای زمان اشغال سفارت فلجکننده نبودند. باید گفت تحریمهای اصلی و بسیار آسیبزا از دوره ترامپ بدین سو وضع شدهاند. مذاکرات دوساله برجام در سطح وزیر امور خارجه ایران و آمریکا نشان داد که نظام و رهبری هم موافق این مذاکرات بودهاند. اما ترامپ اینگونه رفتار کرد. بنابراین تقابلها دوسویه بوده است.
موافق ارتباط با آمریکا بر پایه منافع و امنیت کشور هستم
متأسفانه برخی از مخالفین معتقد بودند حالا که جرج بوش به ایران لقب محور شرارت داده، با حمله نظامی آنها را به تعبیر خودشان نجات میدهد. بعد که آمریکا به عراق حمله کرد هم میگفتند عراقیها نوبت ما را گرفتند. پس از آنکه آمریکا، افغانستان را تصرف کرد نیز در حال انتظار بودند. در حالی که حاصل حضور نظامیان آمریکایی در این دو کشور مشخص است.
تحریمها دولتها را از پا نمیاندازد بلکه ملتها را از پا درمیآورد. آمریکا انتظار دارد همین که ملت از پا افتاد دست به شورش بزند و حکومت را ساقط کند. ملت تاکنون چنین نکرده است نه به خاطر این انقلاب که از قبل آن هم چنین نکرده است. در این کشور یک فرهنگ ضد بیگانه به طور جدی وجود دارد.
من نیز موافق ارتباط با آمریکا هستم اما با رعایت اصولی که مبنایش منافع و امنیت ایران باشد. وگرنه اگر مانند دورهای نظیر قوامالسلطنه باشد و کسی به ایران بیاید که به دلیل رفاقتش با آمریکا مسائل ما را با آنها حل کند، مشخص است که من هم مخالف چنین ارتباطی هستم.
اینکه بگویند تسخیر سفارت باعث مشکلات کشور شد، عملیات روانی است
همانطور که درست نیست که ما ارتباط با آمریکا را به گروگان بگیریم درست نیست که خود را تسلیم آمریکا کنیم. به نظرم حکومت و رهبری چندین بار تلاش کردند که کار را به سرانجامی برسانند و با اینکه عدهای دلواپس بودند، اما خللی در این اراده ایجاد نکرد. اینکه بگویند تسخیر سفارت باعث بروز برخی مشکلات در کشور شده است، به معنای تقلیل دادن مسائل و عملیات روانی علیه افکار عمومی است.
برخیها چنین تحلیل میکنند که تسخیرکنندگان سفارت آمریکا بعدها در هر طیفی که قرار گرفتند همواره معترض بودهاند. مثلاً وقتی به نیروهای اصلاحطلب حاضر در این اقدام میرسند به حضورشان در روزنامه سلام، جبهه مشارکت و مجلس ششم و نتیجه روحیه اعتراضی آنها اشاره میکنند. این نوع تحلیلها چقدر درست هستند؟
اینکه دانشجویان پیروی خط امام یک حزب درست کنند به طور جدی رد شد و کسی به خودش جرأت نمیداد که از برندی که به برکت حمایت امام به این شهرت رسیده، سوءاستفاده کند. در حقیقت، بخش عمدهای از این دانشجویان بعدها به درس خود پرداختند و حرفه تخصصی خود را پیدا کردند.
امام از تشکیل مجمع روحانیون مبارز حمایت کردند
اساساً بخش عمدهای از این افراد چندان وارد سیاست نشدند و علاقهای هم به آن نداشتند. یکسری از آنها بعدها وارد جبههها شدند و جنگیدند و بعضاً به برخی نهادها پیوستند. تعدادی هم به سیاست جذب شدند و در واقع به نوعی سیاست را به طور مداوم پیگیری کردند.
عدهای از همین دانشجویان نظر مرحوم آیتالله راستی کاشانی را در جریان سازمان مجاهدین انقلاب پسندیدند و عضو آن سازمان شدند. بعد هم به مسئولیتهای مختلفی رسیدند مانند عزتالله ضرغامی، علی عسگری و امثالهم. عدهای هم گفتند خط امامی هستند. از مجلس سوم که در زمان حیات امام شکل گرفت، این جریانات وجود داشتند.
به یک جریان میگفتند «راست» و به جریان دیگر میگفتند «چپ» یا خط امام. خود امام در این باره نکاتی داشتند. به عنوان مثال، امام برخلاف نظر برخی روحانیون موجه که میگفتند همه روحانیت در مجموعه روحانیت مبارز متمرکز باشند، از تشکیل مجمع روحانیون مبارز حمایت کرده و بیانیهای مفصل دادند که درون نظام حضور مشربهای مختلف فکری ضروری است.
حکومتداری امری قدسی نیست
دانشجویان نیز مشربهای مختلفی داشتند. برای نمونه روزنامه سلام که افراد مختلفی در آن بودند و در راس همه آقای موسوی خوئینیها قرار داشت، معتقد بودند که کار اجرایی و حکومتداری، امر قدسی نیست و نباید حکومت را مقدس جلوه داد. زیرا اشتباه و خطا در آن زیاد است و نمیتواند امری قدسی باشد. اگر این کار صورت گیرد به مقدسات ظلم میشود. برای مرحوم هاشمی شعار دادند که «مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است». روزنامه سلام این شعارها را زیر سؤال برد و گفت مقوله حکومت و کشورداری زمینی است و قطعاً قدسی و آسمانی نیست.
همانهایی که در آن مقطع از روزنامه سلام انتقاد میکردند، بعدها خود به آقای هاشمی گفتند از جایگاه برتری پایین بیا و مشابه ما باش. یعنی پذیرفتند که نباید امر حکومت را قدسی کرد.
در واقع این نگرش به طور جدی معتقد بود که امام تنها مردم را به عنوان ولی نعمت میشناخته و اگر عنوانی به نام ولی فقیه و رهبری وجود دارد، دارای شرط و شروطی است. یکی از شرطهایش این است که اگر مردم او را نخواستند از مقام خود ساقط میشود.
بخشی از دانشجویان این نگاه را داشتند و در حد همین روزنامه بود و سرکوب هم میشد. این جریان از سال ۷۶ مقداری رشد و نمو پیدا کرد و آقای کروبی بعد از ۵-۴ سال خانهنشینی به فضای سیاسی بازگشت. اصلاحطلبانی که وارد انتخابات شدند دنبال این بودند که بگویند ۵ میلیون رای دارند تا بتوانند مجوز یک نشریه را در کشور بگیرند.
صریحاً میگویم پشیمان نیستم
صریحاً بفرمایید بعد از گذشت ۴۲ سال آیا از همراهیای که در زمینه تسخیر سفارت آمریکا داشتهاید، پشیمانید؟
صریحاً میگویم پشیمان نیستم. البته این سؤال را هم به جا نمیدانم و مانند همان سناریوهایی تلقی میکنم که به آنها اشاره کردم. در آن مقطع من به عنوان دانشجویی که تحلیل کردن و سازماندهی بلد بودم و شور زیادی داشتم، آمادگی داشتم که برای انقلاب فداکاری کنم.
قاطعانه از آن حرکت دفاع میکنم
در آن شرایط احساسم این بود که کشورم در خطر است. تاریخ کشورم در خطر است و دارد به سمت دیگری میرود. اگر دوباره همین احساس را پیدا کنم، همان کار را انجام میدهم. یک وقتی ممکن است من در گذر ایام اعتقاداتم زیرورو شود و به این نتیجه برسم که کعبه آمالم آمریکا است. بعد ممکن است بگویم ما آن زمان بچه بودیم و نفهمیدیم که کعبه آمالمان آمریکاست نه ایران و ایرانی. ولی تاکنون به این نتیجه نرسیدهام و قاطعانه از آن حرکت دفاع میکنم و به نظرم آمریکاییها بعد از اینکه فهمیدند نمیتوانند با نسلکشی در ویتنام، مردم آن کشور را از حقوق خود جدا کنند به این نتیجه رسیدند که علیرغم تحقیر درازمدت ملت ایران نیز، روزی فرا رسیده که حتی ممکن است ابهتشان شکسته شود.
از مشروطه تاکنون، یک عده یا زیر پرچم انگلیس بودند یا زیر پرچم روسیه. از سال ۳۲ به بعد نیز یک عده زیر پرچم آمریکا بودند و عدهای هم زیر پرچم انگلیس قرار داشتند. این اتفاقاتی که در منطقه افتاده و بدعهدیهای آمریکا و کشت و کشتارهایی که در عراق و افغانستان رخ داد و این اواخر خروج آنها از افغانستان، مردم ایران را به این نتیجه رسانده که زیر پرچم هیچ کشور بیگانهای از جمله آمریکا نمیخواهند زندگی کنند. نتایج نظرسنجیهای چند سال گذشته نیز این گزاره را تایید میکند.
منبع: پایگاه خبری جماران
نظر شما :