بازتاب کودتای مرداد ۱۳۳۲ در ادبیات داستانی ایران

۲۲ آبان ۱۴۰۰ | ۲۱:۲۱ کد : ۸۷۱۲ وقایع اتفاقیه برگزیده‌ها
داستان وسوسه از به‌آذین یکی از نخستین داستان‌هایی است که وضعیت طبقه متوسط در فردای کودتا را به خوبی نشان می‌دهد.
بازتاب کودتای مرداد ۱۳۳۲ در ادبیات داستانی ایران

انوش صالحی

در دنیای امروز رابطه تاریخ و ادبیات داستانی بسیار معمول و مشهود است و چه بسیار رمان‌هایی که بر اساس وقایع تاریخی به نگارش درآمده‌اند. در ایران اگر از مبحث رمان‌های تاریخی بگذریم که محمل و بسترشان رخدادهای گذشتۀ دور بوده و عموماً با نگاهی حسرت‌بار به همان گذشته - با غلو و گزافه‌گویی - به نگارش درآمده‌اند باید اذعان کرد که سهم وقایع تاریخ معاصر از جمله نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در آثار داستانی منتشر شده تا قبل از انقلاب ۵۷ چندان چشمگیر نبوده است. با این حال، می‌توان این بازتاب اندک را با توجه به محتوا و سمت‌وسوی آثار منتشر شده تا مقطع انقلاب در دو دوره در نظر گرفت.

اگر خودکشی صادق هدایت و سفر بی‌بازگشت بزرگ علوی (۱) از مصائب آغازین ادبیات داستانی ایران در آستانه دهه سی لحاظ شود، آن‌وقت سکوت غالب نویسندگان تا سال‌های آغازین دهه چهل را بایستی از نتایج اولیه کودتایی دانست که طیف اصلی هنرمندان و نویسندگان کشور با آن میانۀ خوشی نداشتند و تا چند سالی در نحوۀ مواجهۀ با آن در بلاتکلیفی بسر می‌بردند. در حدّ فاصل سال‌های ۱۳۳۲ الی ۱۳۴۰ داستان چه در مطبوعات و چه به صورت کتاب کم منتشر می‌شد و آثار منتشرشده نیز زیر سایۀ سنگین دو جریان ادبی مسلّط یعنی پاورقی و شعر چندان جلوه‌ای نداشتند. به عبارتی در نخستین سال‌های پس از کودتا ادبیات داستانی ناظر بر این تجربه، گونهٔ مورد وثوق ادبی نبود و این اشعار شاعران بود که با تمثیل و استعاره از یک شکست بزرگ سخن می‌گفتند. به همین دلیل از آنچه به عنوان ادبیات «شکست و یأس» در فردای کودتای ۲۸ مرداد یاد می‌شود بیشتر ناظر بر شعر شاعران بود تا داستانِ نویسندگان.

ادبیات داستانی در نخستین سال‌های پس از مرداد ۱۳۳۲ زیر سایۀ سنگین بگیروببندهای دائمی در یک سو و پاورقی‌نویسی در سوی دیگر، نتوانست در ادامه جریان داستان‌نویسی سال‌های قبل از آن رشد یافته و هویت مستقل خود را بازیابد. در فقدان صادق هدایت و دوریِ بزرگ علوی، بررسی آثار سایر نویسندگانی که در این عرصه فعال بودند نشان می‌دهد که سال‌های باقی‌مانده دههٔ ۱۳۳۰ دورۀ پرکاری برای آنان نبوده است و ترس از گزمه‌ها باعث شده بود تا در همان نوشته‌های اندکشان نیز از اشاره به واقعه‌ای که بر هستی‌شان تاثیر گذاشته بود پرهیز کنند، در این ایّام نویسندگان ترجیح می‌دادند و یا چاره‌ای نداشتند جز آنکه از حال و روزگار شکست‌خورده و خمودۀ خود و اطرافیان خود بنویسند.

داستان وسوسه از محمود اعتمادزاده (به‌آذین) منتشر شده در شماره دوم مجله صدف (آبان ۱۳۳۶) یکی از نخستین داستان‌های نوشته شده با این مضمون است که وضعیت طبقه متوسط جامعه در فردای کودتا را به خوبی نشان می‌دهد. «وسوسه» داستان زندگی اسماعیل قربانی (آمیرزا) است که سابقاً معلم بوده و حال عریضه‌نویس دم پستخانه و مصحّح روزنامه‌ای شده است. نویسنده در بازتاب شرایط خفه و تعفن‌آور آن روزهای تهران سنگ تمام گذاشته است تا از شرایط نابهنجار و غیرقابل تحمّل آن روزها بگوید و نیز از دوگانه متضاد وجدان آسوده و شکم گرسنه که آمیرزا سخت درگیر آن است و به گمانش آن چیزی که زندگی‌اش را طلسم کرده است همانا نداشتن شجاعت است. شجاعتی که تلاش می‌کند با شکستن و دور انداختن قوری بندکاری‌شده‌ای به عنوان نماد جامعه فروریخته دوباره آن را بازیابد.

پس از آن بایستی به سراغ جلال آل‌احمد رفت که از او در این ایّام (۱۳۳۷) سرگذشت کندوها و مدیر مدرسه منتشر می‌شود. سرگذشت کندوها داستانی است تمثیلی. در یک مزرعه زنبورداری وقتی زنبورها با طمع زنبوردار مبنی بر بهره‌برداری بیشتر از ذخیرۀ غذایی‌شان روبرو می‌شوند چارۀ کار را در کوچ از مزرعه می‌بینند و آنجا را ترک می‌کنند. مدیر مدرسه اثر دیگر آل‌احمد، حکایت معلمی خسته از تدریس است که با رشوه و پارتی‌بازی، مدیر مدرسه‌ای پرت و دورافتاده در اطراف تهران شده است. او به مرور زمان با محیط مدرسه، همکاران، دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان آشنا می‌شود و حسی بهتر از دورۀ تدریس پیدا می‌کند. امّا مدّتی بعد، سیر حوادثی او را از آینده این شغل نیز مأیوس می‌کند. او که می‌خواهد بدون دردسر روزهایش را به شب برساند نمی‌داند با مشکلاتی از قبیل دستگیر شدن یکی از معلمان به دلیل فعالیت سیاسی، تقاضای رشوه از طرف زعمای آموزش و پرورش، فقر و نداری دانش‌آموزان و مدرسهٔ بی‌دروپیکر چه‌کار کند و چگونه بدون آنکه خودش را درگیر کند از کنار این مشکلات بگذرد. در پایان رمان، سیاست منفعلانه مدیر با افتضاحی جنسی بین دو دانش‌آموز و بازتاب آن در محیط مدرسه، اداره و خانواده‌ها به بن‌بست می‌رسد و استعفانامه‌اش را می‌نویسد.

آل‌احمد در داستان بلندش مدیر مدرسه را در مرز میان مسئولیت‌پذیری و از سر خود واکندن مسائل و مشکلات مدرسه قرار می‌دهد و این شاید حَسبِ حال بسیاری از هم‌نسلان آل‌احمد در آن سال‌ها بود که دائماً خود را در برابر این سؤال می‌دیدند که آیا بایستی در شرایط پس از کودتا مسئولیت اجتماعی بپذیرند یا همچنان منتظر فردای نامعلوم و سقوط رژیم بمانند.

در کنار مدیر مدرسه از کتاب مردی که در غبار گم شد (۱۳۳۶) نوشته نصرت رحمانی به عنوان یکی از آثار شاخص این دوره می‌توان نام برد، شاخص از آن جهت که توانسته حال و روز بخشی از روشنفکران آن دهه را به خوبی در اثرش انعکاس دهد. نصرت رحمانی هر چند در جرگه شاعران نوگرای آن دهه و دهه‌های بعد محسوب می‌شود اما اثرش در مرز میان پاورقی و یک اتوبیوگرافی، آینه تمام‌نمای اضمحلال و فروپاشی نسل جوان آرمان‌گرا در پس فرود آمدن آن آوار سنگین است. مردی که در غبار گم شد شرح روزهای دربدری نصرتِ جوان در حد فاصل خانه مادری، محافل ادبی و مطبوعاتی، پستوهای جنوب شهر، بستر زنانی زیبا و معتاد و گاه یاد کردن از آرمان‌های همان گذشته است. او خود درباره اثرش می‌نویسد: روزی به خود آمدم که تا گلوگاه در لجن غرق شده بودم، نه تنها من که یک نسل، نسلی که چشم و چراغ ملتی، دنباله و میراث‌خوار مشروطیت بود. از این نسل انبوه لااقل هزار نفر به سوی نوشتن و خود را خالی کردن می‌رفتند اما متأسّفانه از این هزار نفر هنگامی که به عقب برمی‌گردم می‌بینم تنها به اندازه انگشتان یک دست نویسنده یا شاعر شدند، مابقی در لجنزار ادا و اطوارهایی که آن هم جزء میراث بود و بالاتر از این‌ها گم شدن در انبوه دود سیاه مواد مخدر نابود شدند. در هر صورت می‌توان گفت زمان و مکان دست به دست هم داد خاصه آگاهی‌ها و بهره‌برداری‌ها از بهترین، خواست و شناخت مردم خود باعث آمد که متأسفانه یا خوشبختانه من یکی از آن چند تن انتخاب گردم… نصرت رحمانی بودن از جمله بیماری‌هاست که در یک نسل یک نفر به آن مبتلا می‌شود. (۲)

نصرت رحمانی در آغاز اثرش، کوتاه از روزگار پس از کودتا سخن به میان می‌آورد و سپس به شرح شکست‌ها و زبونی خود در پناه هرویین که به نماد نسلی تبدیل شده است می‌پردازد و می‌نویسد: ما فرزندان نسلی نفرین‌شده‌ایم. نسلی جذامی گناهکار. گل زخم‌های جذام بر روی پیشانی‌هایمان روئیده و هر لحظه بیشتر خط سرنوشتمان را می‌جود و پیش می‌رود، همه گناهکاریم. چون سربازان از جنگ گریخته‌ای بوده‌ایم، همه باید اعدام شویم، به ما ترحّم کرده‌اند، ای خاک بر سر ما که از این ترحّم غرورمان جریحه‌دار نشد.

از آن پس چون ما را مردمی زبون یافتند غل و زنجیری به دست و پایمان نبستند و ما بیش از آنکه بیاندیشیم با دست‌های باز چه درهایی را می‌توان گشود پنداشتیم دست‌های باز را باید به سوی آسمان دراز کرد تا در زمین معجزه‌ای به وقوع بپیوندد، چنین کردیم و هر روز یکی از برومندترین فرزندانمان را برای قربانی در محراب ندانم‌کاری‌های خود هدیه فرستادیم، دیروز مرا فرستادند، فردا نوبت توست! نوبت تو که به من نوشته‌ای: تو که شهامت و تحمل شکست را نداشتی چرا رفتی تا به هر زهری برای تسکین پناه ببری؟ چرا رفتم؟ برای اینکه می‌رفتند، می‌رفتند تا افق زرد را سرخ کنند، می‌رفتند تا خورشید را چون کبوتری در دست‌ها بگیرند و نوازش کنند، تشنه بودند به دنبال رودها، چشمه‌ها و کاریزها می‌گشتند، رفتن با آن قوم حماقت بود و نرفتن خیانت، و من ترجیح دادم که احمق باشم نه خائن، رفتند… رفتیم، تا هفت قدم در خاک جهنم پیش رفتیم، آن‌ها که در پیش می‌تاختند سوختند، سوختند… شرافتمندانه و ابلهانه، شرافتمندانه چون عاشق سوختند و ابلهانه چون ناآگاهانه خاکستر شدند. اینک من از خود می‌پرسم: آیا من احمق بی‌شرفی بودم. (۳)

مضمون شکست و یأس در آثار نویسندگانی که در سال‌های پس از کودتا به نوشتن روی آوردند بیشتر به چشم می‌خورد. این نویسندگان نیز در برخورد با نهضت ملی شدن صنعت نفت باز هم به شرایط روحی و روانی روشنفکران جامعه در سال‌های پس از کودتا می‌پردازند، به عبارتی آن‌ها هم بیش از آنکه از مرداد ۳۲ و وقایع قبل از آن بنویسند درگیر شرایط حال خود و اطرافیان خود بودند. از این نسل تازه که داستان‌هایی با همین مضمون نوشته‌اند می‌توان به بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی اشاره کرد. بهرام صادقی قبل از انتشار داستان بلند ملکوت (۱۳۴۰) که با انتشار آن به شهرت رسید چند داستان در مجله سخن و نشریات دیگر منتشر کرد که بعدها در مجموعه داستان سنگر و قمقمه‌های خالی (۱۳۴۹) تجدید چاپ شد. داستان‌های بهرام صادقی آینه تمام‌نمای روزگار پرملال پس از کودتا است «شکست و واخوردگی و یأس، فقر و پوچی و مرگ درون‌مایه اصلی آثار وی را تشکیل می‌دهد. شخصیت‌های این داستان‌ها اغلب کارمندان دون‌پایه و مفلوک، روشنفکران آرمان‌باخته و معتاد، دانشجویان واخورده و اساساً انسان‌های ناچیزی هستند که نویسنده با درون‌کاوی خاص خود به نمایاندن آرزوها و اوهام و ترس‌ها و بدبختی‌هایشان می‌پردازد و به قول خودش در موقعیتی قرارشان می‌دهد که ابتذال و مسخره بودنشان برجسته شود.» (۴)

داستان سراسر حادثه (۵) نمونه اعلای این شیوه نگارش است. در این داستان او به سراغ جماعت رخوت‌زده‌ای از قشر کارمند می‌رود که چند سالی پس از کودتا در حال وقف دادن خود با روزگار هستند. داستانِ صادقی روایت یک مهمانی به مناسبت شب یلدا است. سه برادر با هم در کنار مادر و با مستاجرانی از طیف‌های مختلف اجتماعی زندگی می‌کنند. برادر بزرگ بر این عقیده است که به مناسبت این شب تاریخی شامی بدهند و دور هم جمع شوند، برادر وسطی مخالفتی ندارد ولی برادر کوچکتر که محصّل است مخالفت می‌کند. در این شب، جمع نامأنوس که دورهم گرد آمده‌اند از هر دری سخن می‌گویند، نویسنده رخوت موجود در جامعه را از خلال بحث‌های جاری بین میزبانان و مهمانان با گوش سپردن به رادیو مسکو و صدای آمریکا به خوبی منعکس می‌کند. شنیدن خبری درباره توقف مسابقه فوتبال بین دو تیم آمریکا و شوروی افراد حاضر را در دو گروه طرفداران شوروی و آمریکا قرار می‌دهد، برادر وسطی که احتمالاً در گذشته یک فعّال سیاسی بوده و فعلاً سرش با خواندن شاهنامه گرم است در مذمّت شرایط روزِ جامعه می‌گوید: «اقتصاد ما سالم نیست، ارزمان خارج می‌شود، جوان‌های ما را هالیوود فاسد می‌کند، مغازه‌هایمان پر از اسباب‌بازی‌های آمریکایی است. امپریالیست‌ها دیگر از این بهتر چه می‌خواهند؟ دخترها آدامس می‌جوند و پسرها با کاپوت دنبالشان می‌افتند.» ولی برادر بزرگ که مخالف این طرز تفکر است دست راستش را تهدیدکنان جلو می‌برد و فریادکنان می‌گوید: «به جهنم! به جهنم! به کوری چشم امثال شما که برای خارجی‌ها کار می‌کنید و ازشان پول می‌گیرید! همین خوب است لااقل امنیّت داریم، چندجور آزادی داریم، حرف‌مان را می‌توانیم بزنیم، آقا بالاسر نداریم، مأمور مخفی گوشه و کنار مواظب ما نیست. اما در شوروی؟ سلمانی کارگاه است، شوفر کارگاه است، حتی رئیس پلیس هم کارگاه است.» (۶)

بهرام صادقی در سراسر حادثه همانند دیگر داستان‌های کوتاهش به مدد گفت‌وگو فضایی را ترسیم می‌کند که در آن جز رخوت و کسالت، سایر جنبه‌های زندگی و هستی آدم‌ها گم و ناپیدا هستند موضوعی که در بیشتر داستان‌های همین دوره غلامحسین ساعدی نیز دیده می‌شود و یأس و ملال سال‌های پس از کودتا یکی از مضمون‌های اصلی داستان‌های کوتاهش از جمله داستان دو برادر (۷) است. این داستان روایت زندگی دو برادر است که با هم زندگی می‌کنند. برادر بزرگ از جمله آدم‌های واخورده و مأیوس جامعۀ پس از کودتا است که روزهایش را به بطالت می‌گذراند و هیچ برنامه و هدف مشخصی در زندگیِ پیشِ رو ندارد. در مقابل، برادر کوچک نماد نسل تازه، امیدوارتر به آینده می‌نگرد و رفتار و سلوک و سرزندگی‌اش نشانه‌ای از این امید دارد و چون نگاه به آینده دارد حاضر نیست بی‌عاری و بیکاری برادر بزرگ را که دل در گرو گذشته دارد تحمل کند «برادر کوچک شب و روز توطئه می‌کرد و نقشه می‌پیچید تا خود را از شرّ برادر بزرگ خلاصی کند» چرا که به باورش برادر بزرگ «تن‌پرور، از زیرکاردررو، احمق و گیج، و ولگردی کامل بود که به درد هیچ کاری نمی‌خورد. همیشه جلوی آفتاب می‌نشست و چایی می‌خورد و کتاب می‌خواند و جیب‌هایش را که از تخمه پر کرده بود خالی می‌کرد و در عوض اتاق را از پوسته می‌انباشت و ته سیگارهایش را به هر جا که دلش می‌خواست پرتاب می‌کرد» ولی برادر کوچک صبح‌ها آفتاب‌نزده به سر کار می‌رفت و زندگی‌اش از نظم و نظامی برخوردار بود. برادر بزرگ برگه صلاحیت برای کار نداشت ولی به نظر می‌رسد که این توجیهی بیش نباشد و آنچه موجب یأس و رخوت برادر بزرگ را فراهم کرده است همان کودتایی است که آمال و آرزوهای او و امثال او را بر باد داده است تا جایی که حتی طناب دارشان را نیز با خودشان حمل می‌کنند و نویسنده برای آنکه خط و ربط این پریشان‌حالی را با کودتا مرتبط کند چاره‌ای ندارد جز آنکه به ایما و اشاره متوسل شود و دربارهٔ محتوای چمدان برادر بزرگ بنویسد: «چمدان پر از تخمه بود و روی مقوایی به خط برادر بزرگ نوشته شده بود: ذخیره برای روزهای آینده مرداد سی‌ودو.» (۸)

نقش کودتا در فروکاست ادبیات داستانی و جلوگیری از پیشرفت کمّی و کیفی آن انکارناپذیر است. گسست حاصل، قبل از هر عاملی به شرایط پر از اختناق و سوء‌ظن به وجود آمده پس از آن برمی‌گشت که بسیاری از نویسندگان را از کار نوشتن بازداشته بود تا آنکه فضای سیاسی نیمۀ نخست دهه چهل زمینه‌ای برای آن‌ها فراهم کرد تا راحت‌تر بتوانند از موضوعات مختلف و همچنین از آنچه در اوایل دهه ۱۳۳۰ اتفاق افتاده بود سخن بگویند و در آثار داستانی، به جای بررسی‌های تاریخی به رخدادهای آن دوره بپردازند چرا که سخن گفتن از دورۀ نخست‌وزیری دکتر مصدق و در نهایت کودتای ۲۸ مرداد حکایت غریبی بود. حکایتی که از تعریف منطقه ممنوعه‌ای برای پژوهشگران تاریخ و روزنامه‌نگاران حکایت داشت که ورود به آن، هزینه‌ای بس گزاف در پی داشته است.

این مسئله چنان دامن مطبوعات داخلی را گرفته بود که هر سال به مناسبت کودتای ۲۸ مرداد که از آن در نشریات رسمی به عنوان «قیام ملی» نام برده می‌شد خواننده نمی‌توانست به شناختی از ماجرا حتی به روایت خود نویسندگان و تئوری پردازان حکومتی برسد و ویژه‌نامه‌های پنجاه - شصت صفحه‌ای روزنامه‌ها پر از تبریک و تهنیت به مناسبت این روز فرخنده بدون توضیحی دربارهٔ آن واقعه بودند. در سرسلسله این شیوه ممیزی، نام دکتر محمد مصدق قرار داشت که به منظور آسایش خاطر اعلیحضرت حکم بر آن بود که نامش در هیچ جریده‌ای حتی به قیمت حمله و دشنام به او برده نشود. با وجود چنین محدودیت‌هایی در عرصهٔ تاریخ‌پژوهی، این ادبیات داستانی بود که توانست تاریخ آن دوره را با ترفندهای مختلف در آثار منتشر شده منعکس کند به نحوی که هیچ رویداد تاریخی دورۀ معاصر (از مشروطه به بعد) به اندازه وقایع منتهی به مرداد ۱۳۳۲ در ادبیات داستانی آن دوره بازتاب نداشته است. موضوع از چنان اهمیتی برخوردار بود که بیشتر نویسندگان از نیمه دوّم دهه ۱۳۴۰ ترجیح می‌دادند در اثری مستقل یا در بخش‌هایی از یک اثر که گاه چندان ربطی هم به موضوعِ داستان نداشت اشاره‌ای به دورۀ نخست‌وزیری دکتر مصدق و یا نهضت ملی شدن صنعت نفت داشته باشند. بررسی این بازتاب را بایستی از شاخص‌ترین اثر منتشر شده این دوره یعنی رمان همسایه‌ها اثر احمد محمود آغاز کرد.

همسایه‌ها اولین رمان احمد محمود در سال ۱۳۴۵ به نگارش درآمد و در سال ۱۳۵۳ توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد و نظر به استقبال وسیع مخاطبان، امیرکبیر مبادرت به چاپ دوّم کتاب کرد، امّا توزیع آن با ممانعت ساواک روبرو شد تا آنکه در سال ۱۳۵۷ به دفعات توسط همان انتشارات و سپس برخی چاپخانه‌های زیرزمینی در چاپ‌های متعدد عرضه شد. در رمان همسایه‌ها خواننده با سرگذشت خالد، جوانی ساکن شهر اهواز در سال‌های آغازین دهه ۱۳۳۰ همراه می‌شود، دوره‌ای که با اوج‌گیری جنبش ملی شدن صنعت نفت و فعالیت‌های حزب توده، کشور وارد شرایط تازه سیاسی و اجتماعی شده بود، ولی خالد بی‌خبر از آنچه در کشور می‌گذشت و به دور از آن همه مرده‌باد و زنده‌بادهای جاری در جامعه، به دلیلی واهی سر از کلانتری محل درمی‌آورد. در آنجا فرد ناشناسی به نام پندار که به جرم سیاسی گرفتار شده بود از او می‌خواهد تا پیغامی را به دوستش به نام شفق در کتابفروشی مجاهد برساند. آشنایی بعدی خالد با شفق، پایش را به تشکیلات حزب توده باز می‌کند.

احمد محمود از منظر زندگی خالد به دوره نهضت ملی شدن صنعت نفت و فعالیت‌های تشکیلاتی حزب توده می‌پردازد و با شرح حوادثی خواننده را درگیر فضای سیاسی آن دوره می‌کند. رمان همسایه‌ها با دستگیری خالد به هنگام جابجایی نشریات و اعلامیه‌های حزبی و سپس حبس و اعزام او به سربازی در واپسین روزهای منتهی به مرداد ۱۳۳۲ به پایان می‌رسد. محدودیت در بازگویی وقایع آن دوره حتی در مقدمه‌ای که ناشر به اجبار برای مجوز انتشار به ابتدای کتاب اضافه کرده است به وضوح دیده می‌شود. سخن از دوره‌ای مبهم است که انگار قرار است حتی به قیمت تعریف و تمجید از شرایط وقت از آن رازگشایی نشود تا جایی که در مقدمه ناشر با عنوان سخنی از ویراستار می‌آید: «زمان همسایه‌ها قبل از قیام ملی بیست‌وهشت مرداد ۱۳۳۲ است. چراکه در بافت قصه سخن از خلع ید از شرکت نفت سابق است (سال ۱۳۲۹) و آمدن کشتی موریشس به خلیج فارس (سال ۱۳۳۱) و پادرمیانی هیئت استوکس برای مذاکره دربارۀ نفت. زمان همسایه‌ها زمان بی‌بندوباری‌ها و لجام‌گسیختگی‌ها و اعمال‌نفوذهای سیاست‌های خارجی است برای گل‌آلود کردن آب، به منظور بهره‌گیری‌های سیاسی و اقتصادی نامشروع. همسایه‌ها یادنامه‌ای است از گذشته‌هایی که یادآوری آن‌ها بسان خاراندن جای زخم کهنه‌ای است که این خاراندن اندکی از طعم تلخ درد مرده را به همراه دارد و مزۀ درد لذت التیام و آرامش را بیشتر می‌کند. زیرا بی‌وجود جنبش، آرامش مفهوم ندارد و شادی تنها در برابر غم قابل تصور است.» (۹)

رمان سووشون اثر سیمین دانشور منتشر شده به سال ۱۳۴۸ نه به این وضوح بلکه با زبان ایجاز حوادث روزهای منتهی به کودتا را در فضای تاریخی دیگری بازخوانی می‌کند. مکان و زمان وقوع حوادث در رمان سووشون منطقه فارس به هنگام حضور قوای انگلیس در سال‌های جنگ جهانی دوم است، شخصیت اصلی رمان، زری، همسر یوسف یکی از تجّار میهن‌پرست شیراز است. یوسف حاضر نیست با فروش ارزاق به نیروهای بیگانه به قحطی نان و گرسنگی هموطنانش دامن بزند و سرانجام هم در راه مبارزه با اشغالگران بیگانه جان می‌بازد. هرچند فضای تاریخی داستان در اوایل دهه ۱۳۲۰ رقم می‌خورد اما تنی چند به هنگام نقد و بررسی سووشون آن را اشاره‌ای به حوادث قبل از کودتا می‌دانند.

با آغاز دهه ۱۳۵۰ و شروع مبارزه مسلحانه فضای سیاسی ایران دچار دوگانگی آشکاری شد، از یک سو، جان‌باختگی و فداکاری جوانان مبارز باعث شد تا طیفی از نویسندگان و شاعران به خود آیند و تلاش کنند تا کم‌کم از فضای پر از یأس و ناامیدی فاصله بگیرند و نگارش آثاری را با مضمون‌های سیاسی آغاز کنند ولی از سوی دیگر بگیروببند حاصل از مبارزه چریکی و بسته شدن فضای فرهنگی و شدت ممیزی موجب شد تا انتشار این‌گونه آثار با سدّ سانسور روبرو شوند و انتشارشان تا باز شدن دوباره فضای فرهنگی و سیاسی (سال ۱۳۵۶) به تعویق بیفتند. از میان آثار منتشر شده در واپسین سال‌ها و ماه‌های منتهی به انقلاب که دارای ردّ و نشانی از حوادث حول ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هستند می‌توان به آثار جمال میرصادقی، ناصر شاهین‌پر، اصغر الهی، رضا دانشور، احمد آقایی و هرمز شهدادی اشاره کرد.

جمال میرصادقی در دو مجموعه داستان این سوی تل‌های شن (۱۳۵۳) و هراس (۱۳۵۶) نگاهی نوستالژیک به سال‌های ۱۳۲۰ الی ۱۳۳۲ دارد و پیرمردانی با بیان خاطرات خود در پی اشاره به آن دورهٔ تاریخی هستند. احمد آقایی نیز در رمان زال نوشته شده در سال ۱۳۵۰ ولی منتشر شده در سال ۱۳۵۷ با یادهای آشفتۀ یک زندانی آزادشده، سال‌های جنبش ملی شدن صنعت نفت را بازآفرینی می‌کند. شخصیت اصلی داستان در قطاری که تمثیلی از زندگی است، نشسته و کابوس‌های هول‌انگیزی از دوران کودکی، سال‌های قحطی و فحشا، فعالیت‌های سیاسی، مرگ دوستان، شکنجه‌ها و عشق ناکام، ذهن خسته‌اش را فرا می‌گیرد. همراه حرکت قطار - که هر دم انسانی از پنجره‌اش به بیرون پرتاب می‌شود - زمان در گذشته و حال حرکت می‌کند و ذهن او را از این سو به آن سو می‌کشاند. او که اجازه کار ندارد و بی‌پول است تنها رفاه‌طلبان را می‌بیند و صاحب‌منصب نظامی‌ای را که به نشانه استیلای نظامی‌گری در راهرو قطار پرسه می‌زند. او حسرت گذشته را می‌خورد و از وادادگی روشنفکرانی که زمانی ادعاها داشتند، اندوهگین می‌شود و به آرمان‌هایی می‌اندیشد که دیگر به خاطره پیوسته‌اند. (۱۰)

علاوه بر رمان احمد آقایی، وقایع آن سال‌ها در چهار اثر ناصر شاهین‌پر، اصغر الهی، رضا دانشور و هرمز شهدادی با شرح و تفصیل بیشتری پرداخته شده است. سال‌های اصغر نوشته ناصر شاهین‌پر (۱۱) روایت زندگی اصغر، راوی رمان است که داستان زندگی‌اش را از سال‌های کودکی به هنگام اقامت خانواده‌اش در مشهد در جریان وقایع ۱۳۲۰ و حضور قوای شوروی در این شهر آغاز می‌کند. خانواده اصغر متشکل از پدر، مادر، خواهر، عمه و خود اوست که به واسطه شغل پدر از تهران به قم و از آنجا به مشهد منتقل شده‌اند همان‌گونه که به واسطه جابجایی پدر دوباره سر از تهران درمی‌آورند، در تهران خانه‌شان توسط یکی از پسران عمه بزرگه بالا کشیده شده و حال آن‌ها مجبورند در زیرزمین خانۀ همان عمه با وضعیت دشواری زندگی کنند.

در بخشی از رمان همین جریان عادی زندگی پی گرفته می‌شود، حضور ناخواسته آن‌ها در آن خانه که در هر اتاقش یکی از فرزندان عمه بزرگه با عهد و عیال زندگی می‌کنند منجر به مشاجرات بی‌پایان می‌شود. دلالت‌های تاریخی رمان از جایی آغاز می‌شود که اصغر به هنگام ورود به تهران روی دیوار شعار «مرگ بر پیشه‌وری» را می‌بیند که مصادف با سال‌های خودمختاری آذربایجان و حمله قوای نظامی به آن سامان (۱۳۲۵-۱۳۲۱) است. در اوج نهضت ملی شدن صنعت نفت و فعالیت‌های حزب توده اصغر کلاس ششم ابتدایی است و کتاب‌های غیردرسی را با ذوق و شوق مطالعه می‌کند. در همین ایام دوستی قدیمی به سراغ پدرش می‌آید تا او را به سمت مدیر داخلی روزنامه‌ای طرفدار مصدق منصوب کند. در ادامۀ داستان، اصغر با خانۀ صلح یا کلوپ غیررسمی حزب توده آشنا می‌شود، او که برای فصل تابستان به دنبال کاری می‌گردد توسط حزبی‌ها به چاپخانه‌ای معرفی می‌شود، همزمان خانواده نیز با دریافت یکی از خانه‌های نوساز محله چهارصد دستگاه تهران از مستأجری نجات پیدا می‌کنند.

راوی که به واسطه آمدورفت به خانه صلح و کار در چاپخانه با فضای سیاسی آشنا شده است در جشن حزبی در شمال تهران و تظاهرات و درگیری با نیروهای نظامی در مرکز تهران شرکت می‌کند و در یکی از این روزها که به همراه عمه‌اش به سراغ خانه قدیمی‌شان رفته بود شاهد درگیری شدید قوای نظامی با طرفداران و اعضای حزب توده در مناطق مرکزی تهران می‌شود. آن دو از خیابان‌هایی عبور می‌کنند که با تانک و چوب و چماق به مردم حمله می‌کنند و هر کسی از سمتی در حال فرار است. «صدای گلوله از طرف سبزه‌میدان شنیده می‌شود. مردم به عکس صدا می‌گریزند. من هول کرده‌ام. صدای گلوله، شهر غروب‌زده را خال‌خال می‌کند. عمه مرا به آن سوی خیابان می‌کشد و از میان جمعیت بیرون می‌آییم. خیام را سربالایی می‌دویم. نزدیک دادگستری چند روزنامه به سوی آینده روی زمین زیر پاها مچاله شده است. غبار قرمز رنگی در هوا معلق است.» (۱۲)

رمان با روایت دو جریان مجزای درگیری‌های خانوادگی و سیاسی پیش می‌رود تا کودتا اتفاق می‌افتد بدون آنکه نامی از آن برده شود، راوی که برای دیدار با دختری به نام حشمت به خیابان رفته بود با دسته‌هایی از مردم روبرو می‌شود که چوب و چماق می‌کشند، تانک‌ها در خیابان رژه می‌روند و فضای شهر آشفته است: «یک جیپ روباز هم به سرعت به طرف توپخانه می‌رود. ده یازده نفر مرد گردن‌کلفت رویش ایستاده‌اند و شعار می‌دهند. شعارها درست در جهت معکوس شعارهای دو سه روز پیش است. می‌خواهم سردر بیاورم چه خبر است و جسته‌وگریخته گروه‌های شتابناکی که می‌دوند و شعارهایی که می‌دهند می‌توانند خبر را به آدم برسانند. ولی سخت می‌شود باور کرد به پیرمردی [مصدق] دشنام می‌دهند که تا دیروز دوستش داشته بودند.» (۱۳) حشمت نیز در روز کودتا بر سر قراری که با او داشت زیر تانک می‌رود و دو پایش را از دست می‌دهد. رمان با روایت دو اتفاق در روزهای پس از کودتا به پایان می‌رسد: یکی سوزاندن روزنامه‌های بایگانی‌شده در خانه‌شان به بهانه پختن آش نذری و دیگری مخفی کردن کارت عضویت حزبی پدر در لای یک دیوار تا شاید روزی به کارش آید.

رمان مادرم بی‌بی‌جان اثر اصغر الهی (۱۳۵۷) چندان بی‌شباهت به سال‌های اصغر نیست. در این رمان، راوی داستان در خانوادۀ خرده‌مالکی پاک‌باخته، با تربیتی مذهبی بزرگ می‌شود. در فصل اول، پدر و مادر - حاج آقا و بی‌بی‌جان - معرفی می‌شوند. خواننده از دیدگاه مادر با نخستین سال‌های زندگی خانواده و دعواهای ملکی آنان آشنا می‌شود. دایی‌جان سروان و رشید - برادر راوی - در فصل دوّم وارد داستان می‌شوند. شخصیت‌ها آنقدر دقیق خط‌کشی شده‌اند که به حدّ نمونه‌های نوعی (تیپیک) می‌رسند. دایی‌جان سروان، که ناتوانی جنسی دارد، نشانه‌ای از قدرتی بی‌رحم، امّا ذلیل و بی‌آینده است. رشید، عضو حزب، نمونه‌ای از روشنفکران پرمدعا اما بی‌عمل است که خود را یک سر و گردن بالاتر از همه می‌دانند.

جنبش ضدّاستعماری ملّی کردن نفت آنقدر عمیق است که حاج‌آقا و بی‌بی‌جان را نیز به فکر خرید قرضۀ ملی می‌اندازد. ورود به مسائل سیاسی در رمان، با یک تداعی انجام می‌شود: «بی‌بی‌جانم روی قالیمان نفت می‌ریخت و گل‌های آن بوی نفت می‌گرفت، همه جا بوی نفت می‌داد.» با ورود به این فضا، تیپ جدیدی وارد داستان می‌شود. یوسف، کارگر نخ‌ریسی، بلند قد، گندمگون، با سبیلی پرپشت پشت لب و چشم‌های گرد و سیاه، بازوهای کلفت، مظهر مقاومت است. در مقابل او، رشید که قد کوتاه، عینک ذره‌بینی، صورت تراشیده و موهای فکلی دارد نمایشگر سست‌عنصریِ روشنفکران است. تقابل این دو تیپ قراردادی تا پایان رمان ادامه می‌یابد و درونمایۀ آن را می‌پروراند.

رمان، ساختمان محکمی ندارد و حادثه‌های فرعی، داستان را از مسیر ضروری خود دور می‌کنند. در فصل‌های میانی دعواهای ملکی، نگرانی خانواده برای رشید و وضعیت خانوادگی دایی‌جان سروان مطرح می‌شود و فصل‌های پایانی، فصل‌های فروریختن است: کودتای ۲۸ مرداد به نابودی چیزی شریف و دوست‌داشتنی می‌انجامد. مصدق سقوط می‌کند و دایی‌جان سروان با جیپ ارتشی در خیابان‌ها می‌تازد. رفع ناتوانی جنسی او، کنایه‌ای از قدرت‌یابی نیروهای سیاه ضدّملی است. بگیروببند آغاز می‌شود. یوسف دستگیر و تیرباران می‌شود. رشید که جز عزلت گزیدن راهی نیافته، می‌گریزد و می‌رود تا با عجز و انتظار روزگار بگذراند و از گذشته خود احساس پشیمانی کند. (۱۴)

داستان بلندِ نماز میت نوشته رضا دانشور (۱۵) که در واپسین سال‌های قبل از انقلاب نوشته و منتشر شد کشاکش رابطه سیاسی و عاطفی سه نفر انیس، برادرش و یوسف غلام همسرش را در ماه‌های قبل و بعد از کودتا به نمایش می‌گذارد و توسط دو راوی - برادر انیس و یوسف غلام - به تناوب روایت می‌شود.

داستان از زندان‌های پس از کودتا و از آزار و شکنجه‌هایی آغاز می‌شود که برادر انیس و یوسف غلام به جرم فعالیت در حزب توده متحمل می‌شوند. انیس دیوانه‌وار برادرش را دوست دارد به همین دلیل از شوهرش طلاق می‌گیرد تا با صاحب‌منصبان نظامی و امنیتی به قیمت آزادی برادرش روی هم بریزد. ولی برادرش از این کار او سر به جنون برمی‌دارد و دائماً از مأموران و حتی از ریاست دادگاه به هنگام محاکمه می‌پرسد که آیا آن‌ها هیچ وقت به زن‌های زندانیان شده‌اند یا نه؟ و همین جنون کار او را به بیمارستان و تیمارستان می‌کشاند. راوی بخش دوّم با عنوان «تکه‌ای از یادداشت‌های یوسف غلام» همان رفیق ارمنی یا شوهرخواهر سابقش است. او یادداشت‌هایش را با توصیف روز دادگاه شروع می‌کند و ضمن آن شرایط بازداشتگاه در روزهای پس از کودتا را شرح می‌دهد: «میان خودی‌ها هم وضع ازین بهتر نیست. چشم از چشم می‌ترسد، و خیانت، بدیهی‌ترین و تأسف‌بارترین پدیدهٔ این روزهاست. همین‌طور شجاعت، همین‌طور شکنجه، و همین‌طور پافشاری. اما تمیز هیچکدام از این‌ها آسان نیست. من بارها به خودم تردید کرده‌ام. البته مردان شریف و تردیدناپذیر هم هستند. تصور می‌کنم برادرزنم یکی از آن‌ها باشد و تصور می‌کنم او هرگز در مورد کارهایی که کرده است تردید روا ندارد. البته به مسائل زیادی فکر می‌کند که پاره‌ای از اوقات باعث اختلال در کار اعصابش می‌شود.» (۱۶)

او که هنوز از دلیل اصلی طلاق گرفتن انیس خبر ندارد درباره رفیقش یا برادر انیس می‌نویسد: «می‌شود دربارهٔ پیروزیِ طبقه کارگر حکم قطعی داد و به آن ایمان آورد، اما درین باره تصور می‌کنم حکم قطعی دادن که آیا تا پس فردا هم همین‌طور فکر می‌کنم، دور از ناموس واقعیت متغیرست. برادرزن من آدم بسیار مهم و بزرگی است این را حالا تقریباً مطمئنم اما همین حرکت دیروز او در دادگاه - که موجب دلخوری بسیاری از رفقا شد - از یک مارکسیست خوب کاملاً بعید است.» (۱۷) ولی او هم به رغم این منطقی بودن نمی‌تواند موضوع طلاق زنش را فراموش کند «طلاق زنم، تقریباً نیمی از مغزم را فلج کرده است و این خیانتی است به خودم، رفقایم، و افکارم در حال حاضر، که نیمی از فعالیت فکری من در خدمت تصورات و خیالاتی است که دربارۀ زنم دارم.» (۱۸)

در بخش سوّم باز داستان به روایت برادر نوشته می‌شود و او این‌گونه خواهرش را مورد خطاب قرار می‌دهد: «‌‌ای عایشه که مظلوم‌تر از مقدسه‌هایی، خواهرکم، خواهر روسپی من. راست است که تو خودت را توی دست و پای آن‌ها انداخته‌ای؟ برای چه؟ برای اینکه چه فداکاری بیهوده‌ای را پیشکش چه قهرمانی بکنی؟ چه رستگاری و آرامشیِ را – که جاهای دیگر پیدا نکردی - زیر تنه سنگین نظامیان کشف کنی؟» (۱۹) هرچند داستان بلند نماز میّت حکایت زندان‌های پس از کودتا و شرحی است که بر زندانیان می‌رود اما هر دو راوی در روایت‌هایشان به حوادث روزهای قبل از کودتا نیز می‌پردازند و در روایت برادر در هول‌وولای زندان، بیمارستان و تیمارستان صحنه‌هایی از تظاهرات روزهای قبل از کودتا شکل می‌گیرد: «حضور جمعیت را حس می‌کردم. قلبم می‌رفت که گرم شود. یاد روز، بیدار می‌شد و خورشید شبانه در یاد می‌درخشید. من غروری داشتم، ما غروری داشتیم - که پاشنه‌های گیوه‌اش را ور‌کشیده بود و توی خیابان‌ها راه افتاده بود و انبوه شده بود» (۲۰) بخش پایانی کتاب نیز تکه دیگری از یادداشت‌های یوسف غلام در زندان است، زندانی که در آن آب‌ها از آسیاب افتاده است برای زندانیان حکمی بریده‌اند و آن‌ها در حال تحمّل سال‌های حبسشان هستند و یوسف غلام به همان روند منطقی که همه عمر را با آن زیسته در تلاش است تا همچنان امیدوارانه به آینده نگاه کند.

رمان شب هول نوشته هرمز شهدادی (۲۱) در گرماگرم روزهای انقلاب منتشر شد و یکی از آثار برتر ادبیات داستانی است که به دلیل انتشارش در آن روزها چندان مورد توجه قرار نگرفت. شب هول نمونه قابل‌اعتنای رمان‌نویسی به سبک سیّال ذهن در ادبیات فارسی است و روایت سفری است که در جریان آن، هدایت اسماعیلی پدرش ابراهیم را که در اصفهان سکته کرده است برای ادامه مداوا با ماشین کرایه‌ای به تهران منتقل می‌کند. داستان شرح این سفر و شرح سفری به موازات این سفر از روستایی به نام سلطان نصیر در حوالی نائین به تهران و در یک دورۀ تاریخی - از اواخر دوره قاجار تا دههٔ ۱۳۵۰ - است. هم‌صحبتی با راننده هدایت اسماعیلی را درگیر گذشته و حال می‌کند و در این سفر ذهنی خواننده با زوایای مختلف تاریخ معاصر ایران و زندگی شخصی و سیاسی هدایت اسماعیلی و پدرش آشنا می‌شود.

اسماعیلی استاد دانشگاه است و مثل همه اساتید درگیر با تظاهراتی که هرازچندگاه در محیط دانشگاه تهران اتفاق می‌افتاد. در ابتدا شرح حوادث اعتصاب و تظاهرات و حمله نظامیان در محوطه دانشگاه می‌آید، همچنین در همان صفحات نخست خواننده با بخشی از زندگی خصوصی او آشنا می‌شود. همسرش که در آستانه جدا شدن از اوست به مردی با گرایشات مذهبی دل باخته است. اسماعیلی در سرگشتگی روزانه در کافه فیروز (پاتوق روشنفکران آن ایام تهران) می‌نشیند و با نوشیدن چای و کشیدن مداوم سیگار می‌نویسد و یا نوشته‌هایش را بازخوانی می‌کند. بخشی از رمان توسط همین نوشته‌هایش شکل می‌گیرد. اسماعیلی از یک سو درگیر فضای حال است، درگیر با همسری در حال جدا شدن، درگیر با دوستی به نام هادی که سرگرم ادبیات روز دنیا است و کتاب‌های فالکنر، جویس و پروست می‌خواند ولی وقتی پس از دو سال آن دو با هم روبرو می‌شوند هادی کاملاً عوض شده است و دیگر در ادبیات، حسّی امیدوارکننده نمی‌یابد، او اسماعیلی را به اتاقش دعوت می‌کند و همه کتاب‌هایش را به او می‌بخشد چرا که می‌خواهد با هنر بورژوازی خداحافظی کند و دست به عمل بزند و یا به عبارتی به سازمان‌های چریکی بپیوندد. (۲۲)

در جریان سفر از اصفهان به تهران هم‌صحبتی با راننده او را درگیر فضای جغرافیایی و تاریخی اصفهان و پیرامونش می‌کند. سخن گفتن از نائین باعث می‌شود تا سررشته تاریخی رمان باز شود و از شخصی به نام داعی (پدربزرگش) سخن گفته شود که به دلیل تغییر مذهب مورد حمله مردم نائین قرار گرفته و به روستای سلطان نصیر گریخته است. در آنجا داعی ازدواج می‌کند و همسرش به هنگام وضع حمل سرزا می‌رود و ابراهیم یگانه پسرداعی در دامان طبیعت و در جوار خانواده سیدعلی و رباب خانم (نانا) بزرگ می‌شود، داعی می‌میرد و ابراهیم با دختر سیدعلی و رباب خانم به نام سارا ازدواج می‌کند. شهدادی در صفحات نخست به نقل از کتابی به گذشته تاریخی اصفهان در دورۀ قاجار می‌پردازد و از صفحۀ ۷۶ سال‌های جنگ جهانی دوّم و سپس ملّی شدن صنعت نفت فرا می‌رسد، سال‌هایی که ابراهیم و سارا در نائین مستقر شده‌اند، ابراهیم به تأسی از فضای سیاسی و اجتماعی روز به یکباره کتابخوان می‌شود، دست از عیاشی‌های متداول برمی‌دارد و به نهضت‌های سیاسی می‌پیوندند ولی به دلیل بورژوا بودن در محافل سیاسی چپ پذیرفته نمی‌شود، در دادگستری شغلی پیدا می‌کند و از طرفداران مشهور مصدق در نائین می‌شود.

در روایت این بخش از تاریخ معاصر خواننده متوجه می‌شود که دست‌وبال نویسنده چقدر بسته است و خود نویسنده نیز به این مسأله اذعان می‌کند و وقتی به نقل از راوی می‌خواهد ایام کودکی‌اش را - مقارن با سال‌های آغازین دهه ۱۳۳۰ - توضیح بدهد دربارهٔ آن ایّام و روز کودتا می‌نویسد «چگونه می‌توانم از ماجرایی حرف بزنم که هیچکس دربارهٔ آن حرفی نمی‌زند؟ و هیچکس دربارهٔ آن چیزی نمی‌داند. از ابوالفضل پرسیدم. گفت نمی‌داند به درستی چه اتفاقی افتاد. گفت در آن موقع در تهران نبود. یا عازم فرانسه بود. به هرحال نمی‌داند دقیقاً چطور شد. یا یادش نمی‌آید. ظاهراً یک شب بیشتر طول نکشیده است. فردایش رادیو خبر عوض شدن کابینه و حکومت نظامی را اعلام می‌کند. ابراهیم در آن وقت شهردار نائین بود.» (۲۳) همچنین دربارۀ بازتاب کودتا در خانواده ابراهیم به نقل از همسرش نوشته می‌شود: «من در اردکان نبودم یک هفته پیش از آن شب رفته بودم به یزد. ابراهیم مجبورم کرد. حامله بودم. نمی‌خواست ناراحت بشوم. آخر شب و روز راه می‌رفت مضطرب بود. ملتهب بود. لحظه‌ای از کنار رادیو دور نمی‌شد. شاید شدت اضطراب وادارش کرد من و بچه‌ها را به یزد بفرستد. خلاصه در یزد بود که شنیدم. خانه خواهرم بودم. شوهرش رادیو را روشن کرده بود. یک دفعه مارش نظامی زدند. خواهرم بی‌دلیل به گریه افتاد. شوهرش برای همین کتکش زد. خلاصه دوباره از رادیو شنیدیم. این‌طوری فهمیدیم که موسیقی رادیو قطع نمی‌شد به جای برنامه عادی موسیقی پخش می‌کردند.» (۲۴) سپس او سراسیمه به اردکان بازمی‌گردد و به سراغ ابراهیم می‌رود که حال و روزگار خوشی ندارد.

ابراهیم در جریان حوادث پس از کودتا دستگیر می‌شود و کارش به تیمارستان می‌کشد و بعد دوباره با آرام شدن اوضاع شغلی در شهرداری پیدا می‌کند. راوی درباره این دوره باز هم می‌نویسد «من هدایت اسماعیلی کوچکترین فرزند سارا و ابراهیم، در زمانی به دنیا آمده‌ام که در هیچیک از کتاب‌های تاریخ دربارهٔ آن چیزی نوشته نشده است… نسل جدیدی با من زاده شده است که نه زمان خود را می‌شناسد و نه مکان خود را. سال تولد من سال پایانی جنگ جهانی دوّم است و چون هفت ساله شدم و در اصفهان به مدرسه رفتم کوشیدم بدانم به درستی تا هفت سالگی من چه رویداد اجتماعی و تاریخی موجب دگرگونی و گاه دیوانگی و خودکشی بسیاری از مردان و زنان همسن پدرم شده است و نتوانستم دریابم. در هیچ جا ظاهراً اثری از این سال‌ها نیست و در همه جا هست.» (۲۵)

هرمز شهدادی همانند دیگر نویسندگان آن سال‌ها تلاش کرد تا در رمان شب هول خلأ یک روایت مستند تاریخی در ارتباط با کودتای ۲۸ مرداد را که در «هیچ یک از کتاب‌های تاریخی» آن ایّام نیامده بود تا حدّی برطرف کند و شاید برای خوانندهٔ ناآشنا همان میزان آگاهی درباره آن رخداد غنیمتی بود تا در گذر زمان و با انتشار انبوه کتاب‌ها و مقالات در فردای انقلاب او را با رخدادی که «موجب دگرگونی و گاه دیوانگی و خودکشی بسیاری از مردان و زنان این سرزمین شده بود» بیشتر و بیشتر آشنا کند.

یادداشت‌ها

۱. بزرگ علوی در تابستان ۱۳۳۲ برای شرکت در فستیوالی در پراگ به همراه جمعی از هنرمندان حزب توده به آن کشور رفت پس از کودتا او و تنی چند به ایران بازنگشتند. علوی به آلمان شرقی رفت و در دانشگاه هومبولت در رشته زبان و ادبیات فارسی به تدریس پرداخت. بازگشت علوی به فضای ادبی ایران در روزهای انقلاب اتفاق افتاد که کتاب‌هایش از جمله کتاب‌های جلد سفید آن دوره محسوب می‌شدند.
۲. نصرت رحمانی، مقدمه‌ای بر چاپ جدید (۳۰ خرداد ۱۳۵۶)، مردی که در غبار گم شد، سازمان نشر امید، چاپ پنجم، ۱۳۵۶.
۳. مردی که در غبار گم شد، صص ۱۴ و ۱۵.
۴. محمد شریفی، فرهنگ ادبیات فارسی، فرهنگ نشر نو- انتشارت معین، ۱۳۸۷، ص ۹۴۰.
۵. سنگر و قمقمه‌های خالی (چاپ پنجم)، نشر زمان، سال ۱۳۸۰، ص ۱۶۸.
۶. سنگر و قمقمه‌های خالی، ص ۱۹۵.
۷. «دو برادر» منتشر شده در مجموعه داستان «واهمه‌های بی‌نام و نشان». در اینجا نسخه منتشر شده در کتاب شناخت‌نامه ساعدی به کوشش جواد مجابی، نشر آتیه چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۳۰۱ الی ۳۲۳ مورد استناد قرار گرفته است.
۸. شناخت‌نامه ساعدی، ص ۳۱۴.
۹. همسایه‌ها، چاپ امیرکبیر، صفحه نخست سخنی از سرویراستار.
۱۰. به هنگام نگارش این مقاله کتاب زال در دسترسم نبود. آنچه که درباره این کتاب نوشته شده برگرفته از اثر زیر است:
کتاب صد سال داستان‌نویسی ایران (جلد اول)، حسن میرعابدینی، نشر چشمه، چاپ پنجم، زمستان ۱۳۷۸، بخش رمان تاریخ‌گرا (صص ۴۶۷ الی ۴۹۰).
۱۱. ناصر شاهین‌پر، سال‌های اصغر، انتشارات ققنوس، چاپ اول ۱۳۵۷.
۱۲. همان‌جا، ص ۱۲۶.
۱۳. همان‌جا ص ۱۷۴.
۱۴. به هنگام نگارش این مقاله کتاب مادرم بی‌بی‌جان در دسترسم نبود. آنچه که درباره این کتاب نوشته شده برگرفته از اثر زیر است: کتاب صد سال داستان‌نویسی ایران (جلد اول)، حسن میرعابدینی، بخش رمان تاریخ‌گرا (صص ۴۶۷ الی ۴۹۰).
۱۵. ضمیمه اول لوح، کتاب لوح ۴ (مجموعه هدایت).
۱۶. نماز میت ص ۱۵.
۱۷. همانجا ص ۱۶ و ۱۷.
۱۸. همانجا، ص ۱۷.
۱۹. همانجا، ص ۴۵.
۲۰. همانجا، ص ۴۶.
۲۱. هرمز شهدادی، شب هول، کتاب زمان، چاپ اول ۱۳۵۷.
۲۲. شب هول ص ۲۸.
۲۳. همانجا، ص ۱۰۲.
۲۴. شب هول، ص ۱۰۳.
۲۵. شب هول، ص ۱۰۵.

منبع: فصلنامه گفتگو / شماره ۸۹/ شهریور ۱۴۰۰

کلید واژه ها: رمان انوش صالحی ادبیات کودتای 28 مرداد


نظر شما :