هویدا بهایی بود؟
تاریخ ایرانی: یکی از مواردی که درباره امیرعباس هویدا، نخستوزیر ۱۳ ساله دوره پهلوی، پیش و پس از انقلاب اسلامی مطرح بود، بهایی بودن اوست. هویدا بارها بهایی بودن خود را که از سوی انقلابیون به عنوان اتهام علیه او مطرح شده بود رد کرده و گفته بود که مسلمان است.
اما خبرگزاری مهر سندی به نقل از کتاب «امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک» منتشر کرده که مربوط به اولین روزهای صدارت اوست. در این سند آمده است: «محترما معروض میدارد پس از ترور نخستوزیر سابق و انتصاب جناب آقای هویدا به نخستوزیری از گوشه و کنار شنیده میشد که مخالفین وضعیت حاضره به تکاپو افتاده با اشاعه اکاذیب اذهان مردم بیسواد، به ویژه کهنه مقدسین، را تحت عنوان بهایی بودن نخستوزیر و بودن سه وزیر بهایی در کابینه ایشان و پیشرفت بهائیان، که عمال اصلی صهیونیست در ایران میباشند، در امور مملکتی و تجارتی سر زبانها انداخته همواره برای پیشرفت مقاصد سوء خویش بهویژه فعالیت برای تخریب روحیه افراد مجاهدت مینمایند. برای اینکه شایع [شایعه] پردازی مخالفین درباره شخص نخستوزیر و اتهام به بهاییگری و اینکه طبق عقیده و دستور بهاییها قرآن را در قبر مرحوم منصور گذارده و روی آن خاک ریخته و آن را حبس نمودهاند، اثری در بین توده عوام باقی نگذارد و نتوانند از این راه به نفع خویش و اجانب بهرهبرداری نمایند، چنانچه سیاست دولت و مقتضیات کنونی اجازه میدهد و اولیای امور صلاح میدانند، مراتب زیر بدون خودنمایی و البته به تواتر نه یکمرتبه از طرف دولت انجام گردد:
۱- تقویت برنامههای مذهبی رادیو ایران در انجام اوامر و اراده شاهنشاه که پیشوای شیعیان جهان میباشند؛
۲- صدور دستور به وزارت آموزش و پرورش مبنی بر ابلاغ اوامر شاهانه دایر بر اینکه ظهرهای پنجشنبه که مدارس تعطیل میشود دانشآموزان کلاسهای یک و دو و سه ابتدایی، که مطیعترین و سادهلوحترین عوامل فرهنگی میباشند، در دبستان مربوطه یا نزدیکترین مساجد نزدیک به دبستان حضور یافته با تشکیل صف نماز جماعت نماز برگزارند و در خاتمه نماز، برای تقویت شیعیان جهان و شاهنشاه که پیشوای آن میباشد، دعا نمایند. به قدری این عمل در روحیه مردم و کسبه و خود بچهها تأثیر دارد که حدی بر آن نمیتوان تصور کرد.
۳- وزارت آموزش و پرورش دستور صادر شود در این موقع که مشغول استخدام معلم میباشند از طلاب علوم دینی، که دارای گواهی مدرسی و حائز شرایط استخدام میباشند، استفاده نمایند که در آموزش و پرورش شرعیات و تعلیمات مدنی و جلب توجه دانشآموزان به حقایق اسلامی پاکی درستی – میهنپرستی و شاهدوستی در دبستانها یا دبیرستانها مورد استفاده قرار گیرند؛
۴- مجانی کردن آب و برق مساجد و نصب شیر برای وضو و تطهیر؛
۵- صدور دستور برای نظافت شهرهای مذهبی مثل شهر قم، مشهد، شهر ری و تعمیرات لازمه با بودجه اوقاف؛
۶- عدم انجام هیچ نوع معامله تجارتی و دادوستد که دال بر نزدیکی با اسرائیل باشد؛ زیرا عناصر مخرب بهائیان را عوامل اسرائیل در ایران به مردم معرفی کردهاند؛
۷- ملی کردن تلویزیون و گرفتن آن از ثابت پاسال و اخراج بهائیان از آن دستگاه؛
۸- توجه [به] برنامه رادیو ایران که برخلاف اصول مذهبی برنامهای اجرا ننماید…»
هویدا در اولین بهار دوره صدارت یعنی فروردین ۱۳۴۴ برای نشان دادن مسلمان بودن خود به زیارت حرم امام رضا (ع) میرود. به عنوان نمونه «تهران مصور» در شماره ۱۳ فروردین ۱۳۴۴ مینویسد: «امیرعباس هویدا که در ایام تعطیلات نوروزی به زیارت حضرت ثامن الائمه (ع) و حضرت معصومه (س) رفت در آخرین لحظه تصمیم گرفت امسال برای زیارت خانه خدا برود و حاجی بشود. قبلاً مادر و خواهر هویدا روز شنبه گذشته به جده پرواز کرده بودند.
نخستوزیر تصمیم دارد در آخرین پرواز که روز هجدهم فروردینماه صورت خواهد گرفت به جده عزیمت کند و به این ترتیب طی سالهای اخیر هویدا بعد از حاجی شدن دکتر امینی دومین نخستوزیری است که در زمان تصدی این پست به زیارت خانه خدا نائل میگردد.»
پدرم بهایی و مادرم مسلمان است
یکی از روزنامهنگاران دیروز در سالگرد اعدام هویدا، پاسخ او به سؤالی درباره بهایی بودنش در دادگاه را نقل کرده است: «بهایی بودن پدربزرگ و حتی پدر دلیل بر بهایی بودن خانواده نیست. همه میدانند مادر من چه بانوی مسلمان معتقدی است و خود من هم مکه مشرف شدهام، زبان عربی بلدم، قرآن خواندهام بارها…»
روز ۷ فروردین ۱۳۵۸، روزنامه اطلاعات متن تلگراف نصرالله اهورهوش، مدیر روزنامه جوشن به وزیر دادگستری را منتشر کرد که در آن نوشته بود: «در همان روز محاکمه آقای هویدا اظهار شده بود سوابق بهاییگری ایشان را که آقای اخباری نماینده سابق کرج قسمتی از آن را در مجلس اعلام کرده ساواک در اختیارش گذاشته بود این موضوع درست نیست زیرا آن سابقه و سوابق را حدود ۱۷ سال قبل یکی از شخصیتهای حقوقدان مذهبی که مورد احترام عمومی است در اختیار بنده (نصرالله اهورهوش مدیر روزنامه جوشن) گذاشته بود و من در اختیار آقای اخباری گذاشتم…»
مهدی عبایی خراسانی، فعال سیاسی، از مبارزین با رژیم شاه و از شرکتکنندگان در جلسات انجمن حجتیه در گفتوگو با پروژه تاریخ شفاهی ایرنا (۲۱ آبان ۱۳۹۷) روایت کرده در ساواک عدهای مخالف هویدا بودند چون میگفتند بهایی است: «اصلا شاید یکی از دلایلی که باعث شد بگویند هویدا بهایی بوده است همین سهولت جذب بهاییها در دستگاههای دولتی بود. آن موقع خلبانان نیروی هوایی به شدت به بهاییت گرایش پیدا کرده بودند. هویدا تازه سر کار آمده بود و میگفتند بهاییها در نیروی هوایی زیاد شدهاند. انجمنیها میگفتند باید به هر طریقی در جلسات آنها نفوذ کنیم و برویم ببینیم آنها چه میگویند. میگویند هویدا بهایی نبوده است. ولی منبریهای آن زمان مثلاً آقای فلسفی مرتب تبلیغ میکرد که حظیرهالقدس تهران با بودجه هویدا ساخته شده است که مردم ریختند و آن را خراب کردند. در هر صورت آقای هویدا متهم به بهاییت بود. اما بعد انقلاب خودش هم تکذیب کرد و مشخص شد به هیچ دینی گرایش ندارد.»
هویدا بهایی عقیدتی نبود
اخیراً حمیدرضا اسماعیلی در کتاب «سازمان سیاسی بهائیت» که توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر شده، گفتاری نو در باب بهایی بودن هویدا مطرح کرده و نوشته است: «اساسا کارگزاران سطح بالای بهایی دوران پهلوی و به طور خاص امیرعباس هویدا و پرویز ثابتی، علیرغم سابقهٔ خانوادگی بهایی خود؛ بیش از آنکه پایبندان سرسخت عقیدتی بهائیت باشند؛ وابستگی هویتی، تشکیلاتی و سازمانی به آن دارند. به همین خاطر است که این افراد بروز و ظهور مناسکی و آیینی بهائیت ندارند، اما همیشه عملکردی هماهنگ و همآهنگ با تشکیلات بهائیت در ایران داشتهاند. سرآمدان، تحصیلکردهها و الیگارکهای بهایی اعتقاد چندانی به آموزههای بهائیت ندارند و تنها به لحاظ هویتی و تشکیلاتی بهایی هستند. آنان مانند توده، سادهباورانه ایدئولوژی تبلیغی بهائیت و ادعای پیامبری حسینعلی نوری را نپذیرفتهاند. این افراد که اغلب متولد خاندانهای بهایی هستند و به حمایتهای سازمانی بیشتری برای رشد سیاسی و اقتصادی نیاز دارند، به دلیل منافع و روابطی که دارند صرفاً ارتباطی تشکیلاتی دارند. آنها «بهایی اعتقادی» نیستند بلکه «بهایی هویتی» هستند.»
به نوشته او: «هویدا به خانواده و تباری از بهائیان تعلق داشت که جزو الیگارکهای بهایی بودند و رابطه نزدیکی با رؤسای بهائیت داشتند. جد وی میرزا رضا قناد که در شیراز میزیست از جوانی به تشکیلات بابیها پیوست و در تحولات بعدی، جانب حسینعلی نوری را گرفت. او در عکا همراه حسینعلی و از نزدیکان عبدالبها بود تا درگذشت و در همانجا دفن شد. از فرزندان او میرزا حبیبالله عینالملک، پدر هویدا بود که جوانی خود را در عکا و سوریه و لبنان گذراند و در دانشگاه آمریکایی بیروت درس خواند. او با هزینه عبدالبها دو سال به اروپا رفت و به آموختن زبان فرانسه و انگلیسی پرداخت. عینالملک با داشتن این مهارت با سردار اسعد بختیاری آشنا شد و وارد حلقه و دستگاه سیاسی او شد. عینالملک در اواخر قاجار و در دوران پهلوی نماینده سیاسی ایران در کشورهای سوریه، لبنان، مصر و عربستان بود. فرزندان او در بیروت تحصیل کردند.»
هویدا، قربانی شاه
در سالگرد اعدام هویدا در ۱۸ فروردین ۱۳۵۸، بیبیسی فارسی در گزارشی نوشته که او در بچگی در محیط بهایی بزرگ شد اما مدارک قوی وجود ندارد که او در بزرگسالی عقاید بهایی داشته است.
هویدا ۱۳ سال پس از نخستوزیری به مدت ۱۳ ماه وزیر دربار بود اما در ۱۸ شهریور ۱۳۵۷ از آخرین مقام دولتی خود استعفا داد. فریدون هویدا برادر او میگوید که هویدا در مخالفت با کشتار مردم معترض و فرمان شاه در این خصوص استعفا داد. به او تصدی سفارت ایران در بلژیک پیشنهاد شد اما نپذیرفت و تصمیم گرفت که در ایران بماند. امیرعباس هویدا در ۱۷ آبان ۱۳۵۷ با دستور مستقیم شاه به اتهام «سوءاستفاده از قدت و اشاعه فساد» بازداشت شد.
طبق این گزارش، محمدرضاشاه اگرچه در کتاب «پاسخ به تاریخ» مدعی شد که بازداشت او با فشار فرماندهان نظامی وقت و بعد از جلسه با جمعی از مشاورانش بود اما عباس میلانی به درستی بر اساس سند نامه آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا پیش از انقلاب میگوید شاه از مدتها قبل تصمیم بازداشت هویدا و سرلشکر نعمتالله نصیری را گرفته بود و جلسه یادشده صحنهسازی بود. شاه همچنین مدعی شده بود که قرار بود هویدا در دادگاه محاکمه شده و مطمئن بود که او تبرئه میشد.
شواهدی وجود دارد که ایده اولیه بازداشت هویدا در همنظری اردشیر زاهدی و ارتشبد غلامرضا ازهاری شکل گرفته بود. زاهدی از دیرباز با هویدا منازعه و خصومت شخصی داشت.
البته محمدرضاشاه در مصاحبه با نشریه لوموند بعد از انقلاب چنین میگوید: «… موقعی که لیست افراد مورد نظر - برای کسب اجازه بازداشت آنها - به من ارائه شد، در مورد همه جز هویدا موافقت کردم و همان روز ۷ نوامبر [۱۶ آبان] پس از آنکه هویدا را به کاخ فراخواندم، مسائل را بیپرده با او در میان نهادم، و چون احساس میکردم که جانش در خطر است، از وی خواستم تا چنانچه مایل است بدون فوت وقت با یک هواپیمای خصوصی از ایران خارج شود. هویدا صحبتهای مرا تا آخر گوش داد و سپس گفت: هیچ دلیلی ندارد که بخواهم از ایران فرار کنم، چون خود را اصلاً مقصر نمیدانم و اگر هم شما به سهم خود راهی جز بازداشت من ندارید، خواهش میکنم حتماً این کار را انجام دهید… من هم البته انتظار جواب دیگری جز این از هویدا نداشتم. چون میدانستم او هیچگاه شانه از زیر بار مسئولیت خالی نکرده و روی هم رفته شخصی بود که نمیشد هیچ اتهامی را به وی نسبت داد…»
فریدون هویدا ادعای شاه و بخصوص پیشنهاد فرار را رد کرده و آن را «توهم شاهانه» نامیده است. وی در رد ادعای شاه، آخرین مکالمه خود با برادرش را چنین شرح میدهد: «آن روزها چون مرتب با امیرعباس تماس تلفنی داشتم خودش به من اطلاع داد که شاه به او گفته است: بازداشت شدنش را باید صرفاً یک اقدام موقتی برای نجات تاج و تخت تلقی کند و به دنبال آن هم چون خواهد توانست به خوبی از خود دفاع کند، نتیجه محاکمهاش جز به پیروزی و سرافرازی وی منجر نخواهد شد.»
بررسی واقعیتها و فکتها نشان میدهد که ادعای شاه درست نیست و او این صحبتها را بعد از اینکه برای قربانی کردن هویدا مورد انتقاد جدی قرار داشت، سرهمبندی کرده بود. شاه دو روز پیش از پیام مشهورش در پذیرش صدای مردم و انقلاب، هویدا و دیگر صاحبمنصبان ارشد خود را سپر بلا ساخت تا خود را نجات دهد. این اقدام شاه در حالی که او به خوبی میدانست که هویدا و نصیری و دیگران صرفاً مجری اوامر و تصمیمات او بودند جدا از زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و انسانی به خوبی بیانگر فقدان صداقت و اراده او در پذیرش اشتباهات و انجام تغییرات واقعی بود. در واقع بحران اعتماد به شاه با بازداشت هویدا تعمیق شد و محاسبات محمدرضاشاه غلط از کار درآمد. آیتالله خمینی و دیگر چهرههای انقلابی این تصمیم شاه را «فریبکارانه» و «ظاهری» تلقی کردند و مردم نیز در تحقق انقلاب مصممتر شدند.
دیرتر اعدام کنید تا حرفهایم را بگویم یا بنویسم!
محسن رفیقدوست از مبارزان انقلابی در جلد اول خاطراتش، ماجرای دستگیری هویدا پس از پیروزی انقلاب را شرح داده: «ما بلافاصله چند اتاق را در طبقه سوم مدرسه رفاه به زندان تبدیل کردیم! چون جای دیگری نداشتیم. چهار، پنج خط تلفن هم داشتیم و پای هر تلفن، یک نفر نشسته بود و مرحوم شهید حقانی و یک روحانی دیگر به نام مهدوی، یک روز در میان مسئول تلفنخانه بودند. آن روز نوبت آقای حقانی بود. ایشان در گیرودار دستگیریها مرا صدا کرد و گفت حاج محسن، کسی میگوید از باغ شیان زنگ میزند و میخواهد راجع به هویدا صحبت کند! گوشی را گرفتم. آقایی به نام عباس رضائیان که کارمند سازمان آب و خانهاش در همسایگی باغ شیان بود، گفت من از باغ شیان زنگ میزنم، آقای هویدا میخواهد صحبت کند! هویدا گوشی را گرفت و گفت من امیرعباس هویدا هستم، بیایید مرا ببرید! سریع به شیان و باغ شیان رفتیم. این باغ متعلق به ساواک بود و هفت، هشت هکتار مساحت داشت. در یک طرف باغ شیان، خانهای سه طبقه به عنوان خانه سازمانی برای رئیس ساواک ساخته بودند که هنگام انقلاب، خانواده تیمسار مقدم در آن زندگی میکردند. در طرف دیگر باغ هم ساختمان دو طبقه خیلی شیکی بود که به عنوان مهمانسرای ساواک، از آن استفاده میشد. در نزدیکی آنجا ۱۲ سوئیت مجهز هم قرار داشت. زندان هویدا، اتاقی در همان مهمانسرا بود. در اتاق، تعداد زیادی بطری پر و خالی مشروب بود. ۱۵، ۱۰ تا پیپ و پنج، شش تا کتاب هم داشت که دو، سهتای کتابها، کتابهای سکسی و عشقی بود. او را برداشتیم و به مدرسه آوردیم. هویدا را به اتاق بقیه نبردیم، در یک اتاق دیگر آن را نگه داشتیم. من در آن روز، صحبتی با هویدا نداشتم. چند روز که گذشت، زندان قصر را آماده کردیم و آقای حاج اصغر رخصفت را به عنوان رئیس زندان قصر گذاشتیم. هویدا به آنجا منتقل شده بود که مرحوم محمد - برادر اصغر رخصفت - که مدیر داخلی زندان بود، به من زنگ زد و گفت هویدا میگوید میخواهم آقای رفیقدوست را ببینم! به زندان قصر و سلول هویدا رفتم. گفت مرا از اینجا ببر بیرون، برویم با هم توی حیاط قدم بزنیم، میخواهم با شما صحبت کنم! آمدیم در حیاط و نیم ساعتی با هم قدم زدیم! اولین حرفی که زد این بود که وقتی انقلاب شد، فکر نمیکردم شما دوام بیاورید، اما الان که میبینم این زندان، توسط چند بازاری و با این نظم اداره میشود، متوجه شدم که مملکت را هم میتوانید اداره کنید! … به او گفتم به طور طبیعی سرنوشت حکومت شما که جدای از مردم بود، به اینجا ختم میشد! گفت بله، من قبول دارم که قدرت مردم وقتی جمع بشود، در اختیار هر کس که باشد، او حاکم است! … هویدا در آن روز، دو خواسته داشت. گفت خانهای در برج آ اس پ یوسفآباد هست که من پولش را ندادهام و مال من نیست! اسم کسی را آورد و گفت خانه مال آن شخص است، به او بدهید. بعد گفت من خیلی حرف دارم، اگر میخواهید اعدامم کنید، دیرتر اعدام کنید تا حرفهایم را بگویم یا بنویسم! … که متأسفانه عجله کردند. من معتقد بودم که هویدا باید میماند و حرف میزد، چون بالاخره ۱۳ سال نخستوزیر کشور بود و نباید زود اعدام میشد. البته آقای فردوست هم زود مُرد. ما اصلاً کاری با او نداشتیم. او هم اطلاعات جالبی داشت، اما سکته کرد و مرد. ما هم هنوز نفهمیدیم که اعدام هویدا با آن سرعت، کار چه کسی بود! هر چند بعید نیست که کار آقای هادی غفاری باشد، اما قاطعانه هم نمیتوانم بگویم! اما در هر صورت، هویدا کشته شد و اعدام نشد! اینکه آقای غفاری هم گفته ما هویدا را دستگیر کردیم هم حرف بیخودی است! گذشته از این نکته، از جمله افراد دستگیر شده توسط مردم [منوچهر] خسروداد، [رضا] ناجی و [نعمتالله] نصیری را هم در همان روز آوردند! آنها را به اتاق نظامیها بردیم. آمدند و گفتند نصیری خیلی سروصدا میکند! داود مسعودی زندانبان آن اتاق بود. داخل رفتم و به نصیری گفتم برای چه سروصدا میکنی؟ گفت این چه جایی است که ما را نگه داشتهاید، ما اینجا ناراحتیم! با مشت به گردنش زدم و گفتم کم مردم را اذیت کردهای، حالا میخواهی به هتل ببریمت؟! …»
شیخ صادق خلخالی، حاکم شرع دادگاه انقلاب که هویدا با محاکمه او اعدام شد در گفتوگویی با بیبیسی گفته که هویدا اصرار داشت تاریخ ۲۵ ساله ایران را بنویسد اما «کسانی که محکوم به اعدام شدند باید بروند و کسانی پیدا میشوند که تاریخ ۲۵ ساله ایران را بنویسند.»
نظر شما :