ناگفتههای انقلاب فرهنگی؛ از حمله به هاشمی تا نقش سروش
تاریخ ایرانی: تشنج در سخنرانی اکبر هاشمی رفسنجانی در ۲۶ فروردینماه ۱۳۵۹ مهمترین اتفاق و جرقهای بود که به تنشهای بعدی و در نهایت انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاههای کشور منجر شد. به دنبال ملاقات شورای انقلاب با امام خمینی بیانیهای در ۲۹ فروردین ۱۳۵۹ به این مضمون صادر شد: «دانشگاه باید از حالت ستاد عملیاتی گروههای گوناگون خارج شود. از این رو سه روز مهلت داده میشود تا دفاتر و تشکیلات گروهها در دانشگاهها برچیده شود. امتحانات دانشگاهی باید تا ۱۴ خرداد به پایان برسد و از ۱۵ خرداد دانشگاهها تعطیل شود و هرگونه اقدام استخدامی و مانند آن در دانشگاه متوقف شود و نظام آموزشی کشور بر اساس موازین انقلابی و اسلامی طرحریزی شود.»
شورای انقلاب در جلسه اول اردیبهشت ۱۳۵۹ با بررسی شرایط موجود تصمیم گرفت برای خاتمه دادن به این بحران، وعده داده شده در بیانیه خود مبنی بر فراخوانی مردم برای حضور در دانشگاهها را عملی سازد و به همین منظور از عموم مردم دعوت شد در دانشگاه تهران اجتماع کنند و به سخنان رئیسجمهور در صبح روز سهشنبه، دوم اردیبهشت ۱۳۵۹ گوش دهند. دوم اردیبهشت با ابلاغ حکم شورای انقلاب، انقلاب فرهنگی رسماً آغاز شد و دو ماه بعد در ۲۳ خرداد با فرمان امام خمینی ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد. دانشگاههای کشور به مدت ۳ سال تعطیل بود و مهرماه سال ۶۲ دوباره آغاز به کار کردند.
روایت دانشجویی که به هاشمی حمله کرد
اما دانشجویی که روز ۲۶ فروردین ۱۳۵۹ به هاشمی رفسنجانی حمله کرد که بود؟ مجله «چشمانداز ایران» در ویژهنامه بررسی زمینههای انقلاب فرهنگی با نام «دانشگاه در تعلیق» که دیماه ۱۴۰۰ به سردبیری احسان هوشمند منتشر شد، در گفتوگو با فعالان وقت دانشگاهی و سیاسی به این پرسش و سؤالاتی درباره حضور احزاب در دانشگاهها و مواضع گروههای سیاسی درباره تعطیلی دانشگاهها پرداخته است.
آن دانشجو اصغر عبدی از فعالان شناختهشده دانشکده پزشکی تبریز در سالهای منتهی به انقلاب و یکی، دو سال پس از آن است. اصغر عبدی اینک در انگلیس اقامت دارد. او که با در دست گرفتن میله آهنی، هاشمی رفسنجانی را خطاب قرار داد، روایت خود از ماجرای دانشگاه تبریز را چنین گزارش میکند: «روز ۲۶ فروردین قرار بود که آقای هاشمی رفسنجانی برای سخنرانی به تالار دانشکده پزشکی بیاید. من هم به سبک ابوذر غفاری میلهای آهنی در کیفم گذاشتم و در صف دوم تالار نشستم. میله آهنی را از کیف درآوردم و بالای دستم گرفته و از راه دور گفتم آقای هاشمی سؤال دارم. هاشمی گفت بگذارید سؤالش را بپرسد، ولی همراهان مسلحش گفتند عبدی فرقانی است و به طرف من حمله کردند که میله آهنی را از دستم بگیرند، ولی من مثل کنه به میله چسبیده بودم. در این اثنا دانشجویان پیکاری و بقیه مخالفان هاشمی از فرصت استفاده کرده و هاشمی را کتک زدند و پزشکیان و یارانش جان او را نجات دادند و به زیرزمین دانشکده پزشکی بردند و از آنجا حرکت کردند و ساختمان مرکزی را اشغال کردند و خواهان تعطیلی «اتاقهای جنگ» کمونیستها در دانشگاه شدند. بعد از بازگشایی دانشگاه بعد از انقلاب فرهنگی، گزینش دانشگاه تبریز مرا نیز جزء اخراجیها قرار داد.»
حسن باروقی، نخستین رئیس دانشگاه تبریز پس از انقلاب در گفتوگو با «چشمانداز ایران» این حمله را «برنامهریزیشده» خوانده و گفته است: «همان روز که آقای هاشمی رفسنجانی به دانشگاه آمد، من در دفتر کارم بودم. طرفهای ساعت یک که میخواستم غذا بخورم، دیدم از محوطه سروصدا میآید. زنگ زدم و از مستخدمی به اسم اصغرآقا پرسیدم این چه سروصدایی است. پاسخ داد آقای رفسنجانی آمده است. بعد آقای رفسنجانی در آمفی تئاتر دانشکده پزشکی سخنرانی کرد و در ضمن سخنرانی وی، آقای [اصغر] عبدی بلند شد و با میلهای آهنی به او حمله کرد و جلسه به هم ریخت. من فکر میکنم برنامهریزی شده بود؛ زیرا آن میله آهنی برای چه آنجا بود. تصورم این است که به او یاد داده بودند که چند سؤال بیمنطق بپرسد و آقای رفسنجانی هم ناراحت شود و جواب ندهد و در نتیجه جلسه سخنرانی به هم بریزد. بعد حدود ساعت ۲ که معاونان من هم رفته بودند اصغرآقا به من گفت که عدهای محوطه را دور میزنند و به طرفداری از آقای رفسنجانی شعار میدهند. به آقای مدنی امام جمعه زنگ زدم و گفتم که امروز چنین اتفاقی در دانشگاه افتاده است. ایشان در پاسخ گفت آقای دکتر به آقای رفسنجانی و نماینده امام توهین شده است. در پاسخ گفتم آقای رفسنجانی چرا بدون اطلاع صاحبخانه وارد دانشگاه شد که به او اهانت شود.»
باروقی دلیل خود برای ساختگی بودن این تنش را «نوار آیت» میداند: «بعدا آقای بنیصدر در روزنامهاش همه اینها را رو کرد که در خانه حسن آیت این برنامه طرح شده است. یکی از دانشجویان ما را که دانشجوی کشاورزی بود به جلسه خانه آیت دعوت کرده بودند. این دانشجو که بعداً فراری شد و نمیدانم به اروپا و امریکا رفت یا عراق، به عنوان دانشجوی طرفدار حزبالله به آنجا میرود و همه سخنان گفته شده را ضبط میکند و بیرون میدهد که به ما هم خیلی کمک کرد. خلاصه اینکه دو ماه طول کشید تا آقای حسن آیت به اینها دستورالعمل داد که دانشگاهها را چگونه فتح کنند و چگونه استادان را اخراج کنند.»
سیروس مسیحا از اعضای کمیته تزکیه دانشگاه تبریز پلاکاردهای اطراف دانشکده پزشکی را به یاد میآورد که از دو روز قبل این اتفاق نصب شده و در آن نسبت به سفر «هاشمی فئودال» هشدار داده شده بود.
اساتیدی که اخراج شدند
کمیته تزکیه دانشگاه برای «پاکسازی افراد وابسته به نظام شاهنشاهی از دانشگاهها» شکل گرفته بود و به گفته محمدرضا سعادت یکی دیگر از اعضای این کمیته در دانشگاه تبریز در فهرست اول نام ۴۷ نفر و در فهرست دوم ۱۵۵ نفر و فهرست سوم ۳۴ نفر آمده بود. به گفته او «ما برای پیدا کردن اسناد وقت زیادی صرف کردیم و حتی شبها در اداره ساواک میخوابیدیم.» تیم تزکیه توانستند نام ۳۵۰ نفر را با «اسامی رمزشان» پیدا کنند که «همه یا از اساتید بودند یا از گروههای دانشجویی و فعالان سیاسی اهل کتاب و مطالعه.»
غلامعباس توسلی، رئیس دانشگاه اصفهان پس از انقلاب که بعدها سرپرست بخش برنامهریزی علوم انسانی در ستاد انقلاب فرهنگی شد روایت کرده که عدهای «مدام میآمدند و میگفتند باید اینها را اخراج کنید، اسم ۵۷ نفر استاد را نوشته بودند که اینها باید اخراج بشوند… در دوره مسئولیت من یک عدهای خودشان نیامدند، ولی تعدادی که اخراج شدند فکر میکنم پنج نفر بودند.»
او خاطرهای را نقل کرده از جلسهای با مهندس مهدی بازرگان در دوره نخستوزیریاش: «میگفتیم آقا یک آئیننامهای بفرستیم هیات دولت که با استادهایی که ساواکی بودند چه رفتاری بشود؟ چه روالی باید بشود؟ بازرگان داد کشید آقا ما فکر کردیم آمدیم بین روشنفکرها. گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند. مخالفت خیلی شدید کرد و اینکه کاری نداشته باشید.»
محمد ملکی، نخستین سرپرست دانشگاه تهران پس از انقلاب در گفتوگویی که ۴ سال قبل از درگذشت (۱۲ آذر ۱۳۹۹) با او انجام شده، گفته که طبق بخشنامه شورای انقلاب وابستگان به ساواک، وزرا و سفرای سابق حق حضور در دانشگاه را نداشتند. مسئول پروندههای دانشجویان و دانشگاهیانی که با ساواک همکاری میکردند، مهدی چمران، رئیس فعلی شورای شهر تهران بود.
به گفته ملکی «قبل از اینکه این بخشنامه بیاید، ده پانزده نفر بودند که اصلاً دانشگاه نمیآمدند، اسمشان استاد بود: دکتر اقبال، دکتر باهری و دکتر نصر جزء وزرا بودند. ما این فهرست را قبل از اینکه عید بیاید تهیه کردیم و گفتیم که دانشجو دیگر اینها را نمیپذیرد. اگر بیایند، تکهتکهشان میکنند، خودشان هم اصلاً نبودند و سالها اصلاً پایشان را به دانشگاه نگذاشته بودند. اینها را فرستادیم برای دفتر نخستوزیری.» البته بنا بر مستنداتی که «چشمانداز ایران» منتشر میکند در دوره ریاست دکتر ملکی بر دانشگاه تهران و پیش از انقلاب فرهنگی، بیش از ۵۰۰ نفر از دانشگاه تهران توسط کمیته تزکیه اخراج شدند.
احزابی که در دانشگاه حضور داشتند
مساله بعدی حضور گروههای سیاسی در دانشگاه بود. چریکهای فدایی خلق در دبیرخانه دانشگاه تهران مستقر شده بودند که مخصوص بایگانی بود. اعضای سازمان پیکار اتاق مستخدمین دانشگاه را گرفته بودند و حاضر به ترک آنجا نبودند. ملکی میگوید اولین گروهی که دانشگاه را تخلیه کردند، مجاهدین خلق بودند: «یک روز مجاهدین پیش من آمدند. محسن قجر عضدانلو برادر مریم [رجوی] آمد گفت که معمولاً زمان شاه هم دانشجویان جا داشتند، شما یک جایی به ما بدهید. من گفتم ما که در داخل جایی نداریم، بیرون جایی بود، انتظامات و نگهبانی که اجارهای بود. رفتند با مالک صحبت کردند و آنجا را اجاره کردند. تنها گروهی که خودشان اجاره میدادند و کاری هم نداشتند مجاهدین بودند.»
ملکی هم انقلاب فرهنگی را کار حسن آیت، عضو حزب جمهوری اسلامی میداند: «بنیصدر گفت که امروز قانون در مملکت اجرا شد و خلاصه غافل از اینکه تمام این کارهای ریختن در دانشگاه زیر سر آیت است. نامه حزب جمهوری به آیت که خلاصه در دانشگاه را بستند. زد و خورد شد. همه دفترهای احزاب را بیرون کردند. بنیصدر آنجا گفت امروز دیگر دانشگاه استقلال خود را یافت. ما هم استعفا دادیم. گفتند خواهش میکنیم شما تا ۱۵ خرداد باشید تا امتحانات انجام بگیرد. ما هم تا ۱۵ خرداد بودیم. بلافاصله که امتحانات تمام شد استعفا دادیم و گفتیم ما میرویم شما کارتان را بکنید.»
نقش سروش در انقلاب فرهنگی
رئیس وقت دانشگاه تهران درباره نقش عبدالکریم سروش، سخنگوی ستاد انقلاب فرهنگی میگوید: «خود آقای سروش گفت که این دانشگاه نمیشود. این جوری نمیشود که هر روز زد و خورد باشد. گفتیم چه کسی این زد و خورد را شروع میکند؟ آقای سروش خلاصه دفاع میکرد از آن انقلاب فرهنگی و ما هم آنجا گفتیم و یک نامه هم نوشتیم که آقا انقلاب فرهنگی معنیاش این نیست که اینجوری کنید، اصلاً معنی انقلاب فرهنگی را نمیدانید.»
در گفتوگوی دیگری که در این ویژهنامه با ابراهیم یزدی، معاون نخستوزیر در امور انقلاب و وزیر خارجه دولت موقت و نماینده مجلس اول شورای اسلامی منتشر شده، او خاطرهای جالب نقل کرده است: «بحث انقلاب فرهنگی چین و نتایجش شد. در مجلس اول آقای سید محمد خامنهای که نماینده مجلس بود در راس هیاتی به چین رفت. چینیها به آنها گفته بودند که این چه کاری است شما کردید، ما در چین انقلاب کردیم، انقلاب فرهنگی داشتیم و بیست سال ما را عقب انداخت. حالا شما آمدید آن را کردید، بروید جمعش کنید به طوری که سید محمد خامنهای که آمد در جلسه خصوصی مجلس گزارش سفر به جین را داد رسماً و گفت آنها به ما انتقاد کردند گفتند که برای چه تعطیل کردید.»
در این ویژهنامه گفتوگوهای دیگری با محمدمهدی جعفری، مصطفی معین، عباس عبدی، علیرضا علویتبار، فتحالله امی و امیر هوشنگ مهریار صورت گرفته و وعده داده شده که شمارههای دو و سوم این ویژهنامه که به چاپ دوم رسیده نیز منتشر خواهد شد.
احسان هوشمند نیز در مقاله بلندی تحولات دانشگاههای کشور در سالهای ۵۷ تا ۵۹ را به صورت تاریخی بررسی کرده است. او در بخشی از مقاله پژوهشی خود درباره تکیه جنبش چریکی و جنگ مسلحانه در ایران به دانشگاهها پرسشی اساسی طرح میکند و مینویسد بخش مهمی از نیروهای درگیر در جریان جنگ چریکی در ایران را دانشجویان و اقشار تحصیلکرده کشور تشکیل میداد؛ یعنی دانشجویان و تحصیلکردگان دانشگاهی پیشاهنگ و نیز تأمینکننده نیروی جنگ چریکی علیه نظم سیاسی دوره پهلوی بودند. در حالیکه در دیگر کشورها نیروی جنگ چریکی از میان اقشار کمسوادتر جذب شده بودند! چرا در تجربه ایران بدنه اصلی جریان چریکی و جنگ مسلحانه را افراد تحصیلکرده دانشگاهی تأمین میکردند؟
بررسیهای هوشمند نشان میدهد وقوع انقلاب فرهنگی موجب خروج هزاران نفر از دانشجویان و استادان از گردونه آموزش عالی در کشور شد. وی مینویسد مقایسه کادر هیات علمی شاغل به کار در مؤسسات آموزش عالی و دانشگاههای کشور بین سال ۱۳۵۸-۱۳۵۷ با سال تحصیلی ۱۳۶۲-۱۳۶۱ نشان میدهد بیش از ۴۴ درصد از کادر هیات علمی و استادان کشور پس از وقوع انقلاب اسلامی و نیز انقلاب فرهنگی از گردونه آموزش عالی خارج شدهاند. همچنین در این دوره بیش از ۳۳ درصد از تعداد دانشجویان دانشگاههای کشور کاسته شد.
در مقاله پایانی این ویژهنامه احسان هوشمند نقش عبدالکریم سروش در انقلاب فرهنگی را طبق یک سند نویافته بررسی کرده و نوشته: «شواهد و بررسیهای موجود نشان میدهد دکتر عبدالکریم سروش در ظهور و بروز انقلاب فرهنگی ایفاگر نقش ویژهای نبوده است. اما ضروری است سروش درباره عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی و نقش خود در این ستاد و پیامدهای حضورش در این ستاد با انتشار خاطرات و اسناد به روشنگری بپردازد.»
نظر شما :