درگذشت اسلامی ندوشن؛ راوی تنهایی ایران

۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ | ۰۰:۳۰ کد : ۸۷۷۴ وقایع اتفاقیه برگزیده‌ها
شکرگزارم در سرزمینی چون ایران به دنیا آمده‌ام و زبانم زبان فارسی است؛ دوم اینکه درست در این دوران به دنیا آمده‌ام و نه جلوتر و نه بعدتر.
درگذشت اسلامی ندوشن؛ راوی تنهایی ایران

تاریخ ایرانی: محمدعلی اسلامی ندوشن، نویسنده، شاعر و مترجم و پژوهشگر پرآوازه ایرانی در سن ۹۷ سالگی (۳ شهریور ۱۳۰۳ – ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱) و بر اثر کهولت سن در کانادا درگذشت.

شیرین بیانی، نویسنده و پژوهشگر به ایسنا گفته که همسرش، اسلامی ندوشن پس از پنج سال ضعف و از پاافتادگی فراوان و دو روز کسالت فوت کرده و در کانادا به طریق اسلامی به امانت به خاک سپرده می‌شود.

محمدعلی اسلامی ندوشن متولد ۱۳۰۴ در ندوشن یزد بود. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ناصرخسرو ندوشن و سپس مدرسه خان یزد گذراند و پس از آن به دبستان دینیاری رفت و دبیرستان را تا سوم متوسطه در دبیرستان ایرانشهر یزد گذراند. برای ادامه تحصیل در سال ۱۳۲۳ به تهران عزیمت کرد و بقیه دوره متوسطه را در دبیرستان البرز گذراند و بعد از آن به دانشکده حقوق تهران راه یافت. پس از آن به اروپا رفت و با نوشتن رساله‌ای درباره هند و کشورهای همسود مدرک دکترای خود را در رشته حقوق بین‌الملل از دانشگاه سوربن پاریس دریافت کرد. در دوران تحصیل خود در فرانسه بیشتر به ادبیات پرداخت و با ادبیات اروپا آشنا شد. پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۳۴، ابتدا به عنوان قاضی در دادگستری مشغول شد اما پس از مدتی به دعوت پروفسور فضل‌الله رضا به دانشگاه تهران رفت.

اسلامی ندوشن از سال ۱۳۴۸ تا دو سال پس از انقلاب بهمن ۵۷ در دانشگاه حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، دروس حقوقی و ادبیات تطبیقی تدریس کرد.

او از ۱۲ سالگی شعر سرود؛ بعضی از این اشعار در سال‌های ۲۶-۱۳۲۵ در مجلۀ «سخن» منتشر شد. او در آن دوره جوان‌ترین همکار مجله سخن بود. پس از آن، این اشعار در مجموعه‌ای منتشر شد که «گناه» نام داشت و بعد «چشمه.»

او فصلنامه ادبی «هستی» را پایه‌گذاری کرد و در شماری از مجلات ادبی ایران از جمله نگین، سخن و یغما مقاله می‌نوشت. ندوشن از جمله نویسندگان روزنامه اطلاعات بود.

اسلامی ندوشن سال‌های زندگی خود را صرف تحقیق در آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرد و آثارش به صورت کتاب در بیش از ۵۰ عنوان در زمینه‌های گوناگون اعم از ادبی، فرهنگی و اجتماعی به چاپ رسیده است. پژوهش‌های او در زمینه ادبیات فارسی شامل نوشته‌هایی در حافظ‌شناسی، فردوسی‌شناسی، شاهنامه‌پژوهی و کاوش در اسطوره‌های باستانی ایرانی بوده است.

برخی از کتاب‌های اسلامی ندوشن عبارت‌اند از: «ماجرای پایان‌ناپذیر حافظ»، «چهار سخنگوی وجدان‌ ایران»، «تأمل‌ در حافظ»، «زندگی‌ و مرگ‌ پهلوانان‌ در شاهنامه»، «داستان‌ داستان‌ها»، «سرو سایه‌فکن»، «ایران‌ و جهان‌ از نگاه‌ شاهنامه»، «نامه‌ نامور»، «ایران را از یاد نبریم»، «به‌ دنبال‌ سایه همای»، «ذکر مناقب‌ حقوق‌ بشر در جهان‌ سوم»، «سخن‌ها را بشنویم»، «ایران‌ و تنهائیش»، «ایران‌ چه‌ حرفی‌ برای‌ گفتن‌ دارد؟»، «مرزهای‌ ناپیدا»، «شور زندگی‌» (وان گوگ)، «روزها» (سرگذشت - در چهار جلد)، «باغ سبز عشق»، «ابر زمانه‌ و ابر زلف»، «افسانه افسون»، «دیدن‌ دگرآموز»، «شنیدن‌ دگرآموز»، «جام‌ جهان‌بین» و «آواها و ایماها». کتاب «روزها» ماندگارترین اثر ادبی اسلامی ندوشن و «نامه به فرزند» آخرین اثر چاپ شده این استاد زبان و ادبیات فارسی است.

نخستین نوشته خود را با «دموکراسی» شروع کردم

اسلامی ندوشن درباره گرایش سیاسی خود گفته: «در هیچ مکتب و ایسمی متوقف نگشته‌ام و هیچ طریقت و شریعتی بی‌چون‌وچرا و به تنهایی مرا در بر نگرفته است.حتی کسانی که نسبت به آن‌ها احترام دارم چون ‌مولوی‌، تولستوی، نهرو و غیره تنها قسمتی ‌از ‌اندیشه‌هایشان را پذیرفته و یا دوست داشته‌ام. می‌توانم بگویم که هم مادی‌اندیش هستم و هم معنی‌گرای، هم مقداری از دکارت را قبول دارم، هم مقداری ‌از ‌شیخ ‌اشراق را، هم چیزهایی ‌از مارکس را می‌پذیرم و هم اجزایی از عرفان مولانا جلال‌الدین را، هم قدری آرمان‌گرا (ایدئالیست) هستم و هم قدری واقع‌پسند (رئالیست). هم به قدرت ‌و حقانیت علم معتقدم و هم بیم‌ دارم ‌از اینکه علم سرنوشت‌ بشر را به تنهایی در دست گیرد. جامعه‌ای که طالب آن بوده‌ام، متأسفانه مقداری ‌جنبۀ ‌آرمانی دارد. می‌توان آن را «سهل و ممتنع» خواند. تاکنون چنان بوده است که برابری و عدالت و آزادی، خیلی کمتر از آنچه در ایسم‌ها جای گرفته‌اند، واقعیت وجودی بیابند. نمونه‌های عرضه‌شدۀ جوامع دموکراسی غربی و کمونیسم - که‌ دو نمونهٔ اصلی دنیای امروز هستند - هر یک عیب‌های ‌خاص ‌خود دارند. هر یک، البته دارای مزایایی نیز هست، ولی عیب‌ها چنان بوده که هر دو را ضدانسانی‌ کرده. جامعۀ‌ مورد آرزوی من آن بوده است که مقداری از این، مقداری ‌از آن و مقداری نیز بهره‌ور از فرهنگ مشرق‌زمین باشد. برای ایران، فی‌المثل، چنین می‌خواسته‌ام که بتواند خصایص‌ خوب ‌فرهنگی خود را نگه دارد و نیم دیگرش را از جنبه‌های خوب فرهنگی علمی شرقی و غربی هر دو بارور سازد و سامان نو زندگی‌ خود را بر این پایه بگذارد. ایرانی که بخواهد تنها با فرهنگ گذشته و به سبک گذشته‌اش زندگی کند تصورناپذیر و ناممکن است و ایرانی که بخواهد از روی الگوی خالص یکی از دو جبهه‌های اروپایی به راه برده شود، به نظرم ‌وحشت‌آور می‌نماید و از این هر دو وحشت‌آورتر آن است ‌که ‌نیمهٔ بد ایرانی با نیمه بد فرنگی جمع شود. این انسان شرقی - غربی ‌چه‌ کسی است؟ نیمهٔ شرقی‌اش آزادگی است و اصالت فرد، و نیمهٔ غربی‌اش آزادی است به معیار تمدن غرب و اصالت جمع. مسئلهٔ امروز آن است که راهی جسته شود تا فرد خار راه منافع جمع نباشد و جمع، فرد را در خود مضمحل نکند. آیا شدنی است؟ چندان ‌امیدوار نیستم. ولی اگر نشود، سیمای‌ آیندۀ‌ جهان تار و مبهم خواهد بود. می‌دانم که کسانی که پیرو قواعد جزمی هستند - چه‌ چپ و چه راست - به من‌ خواهند خندید، ولی این احساسی است که دارم و نخواستم آن‌ را پنهان کنم.» (گفت‌وگو با فرخ امیرفریار، مجله نگین، شماره‌های ۱۴۰ تا ۱۴۴، دی ۱۳۵۵ تا اردیبهشت ۱۳۵۶)

۱۰ سال قبل در مصاحبه با مجله مهرنامه در پاسخ به اینکه چرا وارد یکی از جریان‌های سیاسی چپ و دسته‌بندی‌ها نشد، گفت: «من همیشه از ورود به دسته و گروه ابا داشتم، زیرا آن‌ها را موافق با طبع خود نمی‌دیدم. وضع اجتماعی به گونه‌ای نبود که بتوان با اطمینان خاطر در موضعی جهت‌‌گیری کرد. جریان‌های بعد هم نشان داد که اگر به سوی یکی از آن‌ها رفته بودم، پشیمانی می‌آورد. به طور کلی خود را آلوده به سیاست نکردم. ممکن بود که از هر مسلک سیاسی جزئی از آن را قبول داشته باشم، ولی مجموع آن را قبول نداشتم. البته عاری از دل‌مشغولی سیاسی نبودم، ولی آن را از طریق فرهنگ دنبال می‌کردم که آن را پایه کار می‌دیدم. دورانی که من در آن زندگی کردم، پر از چشمک‌زدن‌های گوناگون بود، ولی اکنون خوشوقتم که نسبت به آن‌ها بی‌اعتنا ماندم، بر سر هم قدمی برنداشتم که اکنون از آن پشیمان باشم… نخستین کتاب من، ترجمه «پیروزی آینده دموکراسی» بود، نوشته «توماس مان» نویسنده معروف آلمانی که جایزه نوبل هم گرفت. این کتاب دو بار چاپ شد، ولی چاپ سوم‌اش در «انتظار مجوز» مانده است. آن را با مقدمه مفصلی انتشار دادم (انتشارات امیرکبیر) حسن تصادفی بود، ولی از آن خوشوقتم که نخستین نوشته خود را با موضوع «دموکراسی» شروع کردم. آن را به عنوان سرآغاز کار به فال نیک گرفتم. در همان مقدمه، خط فکریم ترسیم شد که بعدها هم ادامه یافت.» (گفت‌وگو با محمد صادقی، شماره ۲۰، فروردین ۱۳۹۱)

رسالت ایران به پایان نرسیده است

اسلامی ندوشن در مصاحبه خود با مجله «نگین» گفته بود که شکرگزار است که «در سرزمینی چون ایران به دنیا آمده‌ام و زبانم زبان فارسی است؛ دوم اینکه درست در این دوران به دنیا آمده‌ام و نه جلوتر و نه بعدتر.»

به گفته او «این که گفتم از ایرانی بودن خود خوشوقتم، از باب وطن‌پرستی کورکورانه یا احساسات بی‌مزه نیست، حکمتی در آن است. در میان همه کشورهایی که در آسیا دیده‌ام، به نظرم ایران از همه جامع‌تر است، از لحاظ آب و هوا، موقع‌ جغرافیایی، طبیعت و غیره. نخست ‌آنکه ‌طبیعت ایران را دوست دارم: با هوای خشک، کوهستان، بیابان، کویر، آسمان صاف، رنگ خاک، آبادی‌های کوچک و جوی‌های ‌آبش. اما آنچه دلبستگی واقعی به یک سرزمین را ایجاد می‌کند، خصوصیات ‌تمدنی ‌و فرهنگی است. ایران از لحاظ جغرافیایی موقع ممتازی دارد. بر سر چهارراه چهار تمدن‌ شرقی و غربی و شمالی و جنوبی قرار گرفته که از هر یک‌ تأثیری پذیرفته و از این وزش‌های ‌فرهنگی فرهنگ خاصی برای خود پروردانده است. جریان‌ها و حوادثی که در طی سه هزار سال یا بیشتر بر این کشور گذشته، عمق و معنا و حزن و رنگارنگی‌ای به ‌تاریخ و گذشتۀ او بخشیده که‌ شاید کم‌نظیر باشد.

و اما زبان فارسی. نظر من این است که بزرگترین سرمایه‌ای است که ایران داشته و برای او مانده است. من به داریوش و کورش نمی‌نازم، ولی به زبان فارسی و فرهنگ ایران می‌نازم و این را نعمتی بزرگ می‌دانم که‌ زبان ‌مادری ‌من فارسی شده است و این به سبب غنای انسانی‌ای است که در بعضی از آثار ادبی و فکری آن‌ وجود دارد.

و اما زمان را چرا گفتم؟ این همان است که به آن اشاره کردم و گفتم که خود و همزمان‌های خود را کسانی می‌بینم که در یکی از حساس‌ترین دوره‌های تاریخ ایران زندگی می‌کنیم: نمی‌گویم بهترین، می‌گویم حساس‌ترین. ما نسل کنونی «واسطه‌العقد» گذشته و دوران حال ‌هستیم و این‌ حال با همۀ زمان‌های دیگر متفاوت است. تنها ما این خاصیت ‌را داشته‌ایم، نه پدران ما چنین ‌بودند و نه فرزندان ما چنین‌ خواهند بود. من که اکنون جزو مردم میانه‌سال‌ این ‌کشورم، در یک‌ نیمۀ عمر دو نوع زندگی آزموده‌ام که چند هزار سال با هم‌ فاصله‌ دارند. یکی زندگی از نوع مغاک‌نشینان پیش از زرتشت و دیگری، جدیدترین نوع زندگی دنیای امروز. من شترسوار شده‌ام، جمبو جت هم سوار شده‌ام. در ندوشن - که کوره‌دهی است از ایران - زندگی ‌کرده‌ام، در پیشرفته‌ترین شهرهای‌ دنیا هم زندگی کرده‌ام.»

روزنامه اطلاعات ۶ سال قبل (۳ شهریور ۱۳۹۵) بخشی از چند جلسه گفت‌‌وگوی اهالی فرهنگ با اسلامی ندوشن را منتشر کرد که در کتاب «شهرزاد قصه‌گو» چاپ شد: «من در قعر ضمیر خود احساسی دارم و آن اینکه رسالت ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران می‌تواند قد راست کند و آن‌گونه که در خور فرهنگ تمدن و سالخوردگی اوست، نکته‌های بسیاری به جهان بیاموزد.»

او گفته «جوّ سیاسی زمان بر وفق دلخواهم نبود، و غصه و کدورتی که داشتم، از این بابت بود. از این رو محیط کشور را به‌گونه‌ای ندیدم که بخواهم وارد سیاست عملی بشوم. ناظر بودم، ولی شریک نبودم. آنچه برایم مطرح بود، عمق ایران بود و دلخوشی‌های خود را از آن می‌گرفتم. هر جوانی آرزوهایی دور و دراز دارد که با واقعیات زندگی درست درنمی‌آید. ما آرزوهایی داشتیم که نتوانست عملی بشود؛ از جمله اینکه دوران اوج جوانی من مصادف بود با یک دوران به نسبت آزاد کشور در زمان جنگ [جهانی] دوم، و بعد از جنگ تا رسیدن مصدق؛ و ما در آن دوره فکر می‌کردیم که ایران در خط درستی افتاده که جلو می‌رود و می‌تواند راه خودش را پیدا کرده باشد. می‌تواند یک کشور آزاد و آباد برای مردمش باشد؛ این آرزوهای ما بود که چون بعداً با زیروبم‌های زیادی روبرو شدیم، دیدیم که نه، همه چیز آنقدرها هم خوش‌بینانه جلو نمی‌رود و حوادث ممکن است جریان‌های دیگری به خود بگیرد.»

میراث نویسنده «ایران و تنهائیش» به گفته همسرش شیرین بیانی، «کاشف اسرار فرهنگ و تمدن سرافراز ایران بود» و «هرگز به جز ایران به هیچ نیندیشد». (شب‌های بخارا، ۳ مهر ۱۳۹۸)

کلید واژه ها: اسلامی ندوشن شیرین بیانی


نظر شما :