سکوت ابدی شیخ علی تهرانی؛ شیخ پرسروصدای دهه ۶۰
تاریخ ایرانی: پیش از انقلاب جزو پنج، شش روحانی پرچمدار مبارزه در خراسان بود؛ در کنار سیدعبدالکریم هاشمینژاد، عباس واعظ طبسی، سیدعلی خامنهای و شیخ محمدرضا محامی. او را به شاگرد امام بودنش میشناختند و زهدش و البته تهور در بیان.
شیخ علی تهرانی پس از فراگرفتن تحصیلات ابتدایی با تشویق پدرش به تحصیلات حوزوی روی آورد. پس از فراگرفتن مقدمات علوم دینی به تحصیل دروس خارج فقه و اصول از محضر آیتالله بروجردی و امام خمینی پرداخت. پس از اتمام تحصیلات حوزوی به تبلیغ و وعظ مشغول شد و در سال ۱۳۴۰ از طرف امام خمینی جهت ارشاد و تبلیغ مردم لرستان عازم خرمآباد شد. با سیده بدری حسینی خامنهای، دختر حاج سیدجواد خامنهای و خواهر آیتالله سیدعلی خامنهای ازدواج کرد.
در سالهایی که امام نجف بود، چند بار خود را به عراق رساند و اطرافیانش از او شنیده بودند که در این روزگار، مجاهد کسی است که عتبهٔ درب خانهٔ آیتالله خمینی را ببوسد. انقلاب که پیروز شد چند بار بازداشت و تبعید در کارنامهاش ثبت بود.
شیخ منتقد
پس از انقلاب رئیس دادگاه انقلاب اسلامی مشهد و اهواز و نماینده خراسان در مجلس خبرگان قانون اساسی شد. در سال ۱۳۵۸ خواستار محاکمه علنی عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت شد. او رهبران انقلاب را متهم به ارتباط با امیرانتظام کرد. در ادامه انتقادات خود، عملکرد و سیاستهای شورای انقلاب را سردرگم دانست و خواستار تشکیل دولت مستقل در کشور شد. به همین منظور با انتقاد از رهبر انقلاب اسلامی، دانشجویان پیرو خط امام را به خاطر تصرف سفارت آمریکا مورد حمله قرار داد.
کمکم به مخالفت شدیدش با حزب جمهوری اسلامی معروف و در این راه با مجاهدین خلق و ابوالحسن بنیصدر همراه شد. «انقلاب اسلامی» و «مجاهد» مدام صحبتهای «استاد تهرانی» علیه بهشتی و خامنهای و هاشمی و انحصارطلبیهای حزب جمهوری اسلامی را تیتر میکردند.
در دیماه ۱۳۵۸ طی نامهای به امام در خصوص افغانستانی بودن جلالالدین فارسی، کاندیدای حزب جمهوری اسلامی در اولین دوره ریاست جمهوری تذکر داد و نسبت به انتصاب آیتالله سیدعلی خامنهای به امامت جمعه تهران شدیداً اعتراض کرد.
شیخ علی تهرانی در بخشهایی از نامه سرگشاده خود خطاب به امام خمینی در ۲۵ دی ۱۳۵۸، برخی چهرههای حزب جمهوری اسلامی را عامل آمریکا دانسته بود: «محضر امام امت، شما دریافتید با آن که دو بار از اداره آمار مشهد به وزارت کشور ایرانیالاصل نبودن آقای جلالالدین فارسی ابلاغ شد، اعتنایی نکردند و حزب جمهوری اسلامی برای تبلیغ از نامبرده میلیونها تومان مصرف و حتی با ثابت شدن نزد شما و دستور شما، در این مورد هنوز ابلاغ نکردهاند و به مصرف اموال این ملت فقیر در راه تبلیغ خلاف قانونیشان ادامه میدهند.
توده وسیعی به این کار و نیز به توطئهای که معروف شده در زیر پوشش جلالالدین فارسی، سه نفر آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنهای میخواهند کارهای اجرایی را به دست گیرند و قهراً در انتخابات مجلس شورا برنده شوند، اعتراض دارند و ملت از امام امت توقع دارد که برای این خیانت و حفظ افکار عمومی، وزیر کشور و بعضی از دستاندرکاران در این امر از مقام خود ساقط شوند و نیز خوب است از اعضای شورای لانه جاسوسی بخواهند پرونده دو نفر از اینها را که با امیرانتظام شریکند ارائه دهند تا نگویند یکی از بدلکاران را زندانی و بقیه را امیر کردهاند. امام امت، فردی را که امام جمعه تهران کردهاید که [....] صلاح است تجدیدنظر نمایید و با افراد بینظر مشورت کنید، نه با افراد جاهطلب و دستاندرکار.» این نامه بلافاصله با واکنش شخصیتهای مختلف حزب جمهوری اسلامی مواجه شد.
علاوه بر مخالفت با نامزد حزب جمهوری اسلامی، در نقطهٔ مقابل از کاندیداتوری بنیصدر حمایت کرد. در مصاحبهای در ۱۸ دیماه ۱۳۵۸ دربارهٔ حمایت خود از بنیصدر گفت: «بنده عقیدهام این است که آقای بنیصدر از همهٔ اینها شایستهتر است. این را اینجا به جوانها هم گفتم، در مشهد هم گفتهام. چرا؟ چون که ایشان استقلال فکری دارد، وابسته به حزب یا گروه خاصی نیست که منعکسکنندهٔ خواستههای همان گروه باشد؛ چون رئیس جمهوری باید منعکسکنندهٔ خواستهٔ تمام ملت باشد. بنیصدر به خاطر استقلال فکری حاضر است او را بکشند یا حتی به زندان افکنند یا از ایران بیرونش بیندازند، ولی فکر و ایدهٔ گروه و دستهٔ خاصی را نپذیرد.»
شیخ علی تهرانی در ماههای اولیه انقلاب اسلامی از مخالفان سرسخت مجاهدین خلق بود و آنان را طاغوتچه خودگرا، ریاستطلب، منافق و مخالف رهبری انقلاب لقب میداد. او در تلگرافی در ۱۸ تیرماه ۱۳۵۸ از پدران و مادران خواست که از هر طریق که ممکن است فرزندان خود را از ورود در این گروهها که برایشان هم خطر اخروی و هم خطر دنیوی در پی میآورد، باز دارند. گذر زمان اما باعث تغییر و تحول ۱۸۰ درجهای در احوالات شیخ علی تهرانی شد. وقتی امام در سخنرانی تیرماه ۱۳۵۹ از نفاق مجاهدین خلق سخن گفت، او در مصاحبهای گفت حزب جمهوری است که نفاق دارد، نه مجاهدین خلق.
شیخ علی تهرانی ادعا کرد کسانی که به منافق بودن مجاهدین معتقدند، علت را در مواردی نظیر تحریم رفراندوم قانون اساسی از سوی مجاهدین میدانند. این در حالی بود که مخالفان و در رأس آنها امام خمینی، ریشهٔ نفاق مجاهدین را در برخورد دوگانه و سابقهٔ آنها در سالهای مبارزه میدانستند. تهرانی حزب جمهوری اسلامی را منافق واقعی نامید: «خبرنگار اطلاعات علائمی برای منافق بودن مجاهدین نقل کرد. یکی از علائمش این بود که اینها قانون اساسی ایران را تحریم کردند و رأی ندادند. بنده گفتم که اولاً خود رأیگیری برای قانون اساسی آیا یک چیزی است که مثل نماز واجب است و اعتقاد به درستیاش و صحتش، مثل اعتقاد به خدا و اعتقاد به پیامبر و اعتقاد به ائمه در اسلام، در مکتب شما واجب است؟ اگر اینجور است، اصلاً بیخود رأی گرفتید. این رأی گرفتن ندارد. چرا رأی نمیگیرید برای نماز؟! معنای انتخابات یعنی آزادی، یعنی هر کس میتواند رأی ندهد، هر کس میتواند رأی بدهد، رأی هم مثبت بود، هم منفی. خود امام و کارگردانان این کشور این را به معرض رأی گذاشتند و از مردم خواستند آزادانه رأیشان را بدهند. پس این چه علامت نفاقی است؟ چه علامت کفری است؟ حتی چه تخلفی از حکومت؟! اما آن طرف که همان رؤسای حزب جمهوری باشند که حتی بیلان کارشان را دادند که یکی از کارهای ما تصویب قانون اساسی است؛ خود اینها منافقند که آن بیلان کار آنها بود. رأی هم دادند. مردم را ترویج کردند که رأی بدهند، اما عمل نکردند و من در چند مصاحبه که چاپ شده گفتم مناظرهٔ تلویزیونی تشکیل شود تا معلوم شود نه تنها عمل به قانون اساسی نکردند، بلکه ضدش را هم عمل کردند؛ یعنی در تمام مواردی که اینها به اسم قانون اساسی عمل کردند، ضد قانون اساسی عمل کردند. موارد متعددی است که بعید نیست به ۲۰ مورد برسد و بنده حاضرم، هنوز هم حاضرم یک مصاحبهٔ تلویزیونی با اینها داشته باشم. پس این طرف منافق است، نه آن طرف!»
تهرانی در بغداد
تابستان سال ۱۳۶۰ پس از ورود مجاهدین خلق به فاز عملیات مسلحانه و فرار بنیصدر و مسعود رجوی، شیخ علی تهرانی تنها ماند. وقتی پس از چند ماه از بازداشت آزاد شد، انزوا پیشه کرد و دیگر خبری از نامههای سرگشاده و مصاحبههای آتشینش نبود. تا روزی که اعلام شد شیخ علی تهرانی، از شاگردان امام خمینی و شوهرخواهر آیتالله سیدعلی خامنهای، رئیسجمهور وقت در بغداد کنفرانس خبری دارد، فروردین ۱۳۶۳ در بحبوحهٔ جنگ.
شیخ علی تهرانی پس از بازگشت به کشور دربارهٔ نحوهٔ خروج از کشور توضیح داد که با لباس بلوچی، خود را به شکل یک روحانی بلوچ درآورده، مقداری از مسیر را با موتورسیکلت و مقداری از مسیر را به صورت پیاده طی کرد. پس از آن خود را به سفارت عراق در اسلامآباد پاکستان رساند و خود را به آنجا معرفی کرد. پس از ۱۰ روز که جواب مثبت بغداد به سفارت عراق ابلاغ شد، عراقیها برای او گذرنامهٔ عراقی صادر کردند و با هوایپما او را به بغداد بردند.
به محض ورود به عراق، تهرانی تقاضای پناهندگی سیاسی کرد که مورد پذیرش رژیم بعث عراق واقع شد. پس از استقرار در عراق، تبلیغات علیه جمهوری اسلامی و مسئولان نظام را شروع کرد. تهور در کلام هنوز همراهش بود، این بار با فحش و توهین به انقلاب و امام؛ همان کسی که روزی جهاد را عتبهبوسی درب خانهاش میدانست. شیخ علی تهرانی حالا در رادیو فارسیزبان بغداد برنامه ثابت داشت. یک سال بعد همسر و فرزندانش هم به او پیوستند و همانجا درس خواندند.
تابستان سال ۱۳۶۵ تازه مجاهدین از فرانسه به عراق آمدند. شیخ علی تهرانی که به خاطر آنها با جمهوری اسلامی درافتاده بود، این بار به آنها روی خوش نشان نداد. خودش با عراقیها در تعامل بود و گاهی او را برای سخنرانی به اردوگاه اسرای ایرانی میبردند.
اما ده سال پس از سفر به بغداد، مجبور به ترک عراق شد. در خاطراتش نوشته که پس از انتفاضه شیعیان علیه صدام حسین که ارتش عراق با هلیکوپترهای توپدار و تانکها و توپها به آنها حمله کردند و عدهای از آنها را که به حرمین مقدس در کربلا و نجف پناه برده بودند کشتند و حرمین شریفین به صورت نیمه مخروبه درآمد، از طرف «دائره استخبارات عراق»، شیخ علی تهرانی و همسرش را به آن دو حرم مقدس بردند و از او خواستند که با وسایل ارتباط جمعی عراق مصاحبه کند و بگوید پاسداران ایران عامل آن کشتار و خرابی بودهاند. شیخ علی تهرانی به آنها پاسخ میدهد: «اولا میدانم که هلیکوپترها و تانکها و توپهای شما این کشتار و خرابی را به راه انداختهاند و ثانیا دیگر با شما مصاحبه نمیکنم زیرا مصاحبه با شما، شما را بالا نمیبرد و از این جنایات مبرا نمیسازد، بلکه مرا پایین میآورد و مزدور مینمایاند.» به گفته او، بعد از آن برخورد، صدام با اقامتش در عراق مخالفت کرد و از یکی از کارمندان استخبارات عراق شنید که گفته بود «کمکش کنید از عراق برود».
در سال ۱۳۷۳ خانوادهاش را با هماهنگی سفارت ایران به کشور فرستاد و در اسفند همان سال خودش را تسلیم پاسگاه مرزی ایران کرد. فرزند شیخ علی تهرانی در مصاحبهای با رادیو آمریکا گفت: «ایشان حدود بیش از سه سال است که میخواست از عراق خارج بشود. در درجهٔ اول میخواست بیاید اروپا، به خاطر این که در عراق وضعیت زندگی مساعد نبود. حدود ۷-۶ ماه صحبتش بود که به هر ترتیبی که شده از عراق خارج شود. بالاخره با وجود فعالیت عراق البته من نمیدانم نقش ایران در این زمینه تا چه حد است، ولی وی را مجبور کردند که به ایران برگردد. تا اینجا که من یقین دارم این که عراق به خارج شدن پدرم برای سفر به اروپا هیچ کمکی نکرده، دولت عراق حتی ممانعت کرد؛ اما تصمیم داشتیم که ایشان بیاید در درجهٔ اول به کشور اردن. حتی در یکی از کشورهای اروپایی برای ایشان وسایل فراهم بود که تشریف بیاورد و فکر میکنم دولت عراق بود که کملطفی کرد و نگذاشت ایشان از عراق به اروپا سفر کند.»
بازگشت و بازداشت
پس از بازگشت به ایران، بازداشت و در دادگاه ویژه روحانیت محاکمه شد. در بازجویی مورخ ۷ مردادماه ۱۳۷۴ تمام ارتباطات خود با مجاهدین خلق پیش از فرار از کشور را انکار کرد و دربارهٔ نسبت خود با سازمان و تشویق به شورش مسلحانه علیه نظام اظهار داشت: «خدا شاهد است از اول مخالفتم با بعضی از کارهای سران جمهوری اسلامی که اولینش در رابطه با کاندیداتوری جلالالدین فارسی افغانستانیالاصل از طرف حزب جمهوری اسلامی بوده تا آخرین اعلامیهام در ایران که در رابطه با تکفیر جبههٔ ملی و عده زیاد دیگر که با لایحهٔ قصاص مخالفت کرده بودند و من نامهٔ مفصلی به امام خمینی علیهالرحمه نوشتم و در آن اثبات کردم که این فتوا حتی با فتاوی خودتان دربارهٔ کفر و ایمان مخالف است و بعضی از روزنامهها آن را چاپ کردند و پس از آن هشت ماه زندان افتادم؛ هیچگاه نه در سخنرانیها و نه در نوشتههایم، مردم را به شورش علیه نظام جمهوری اسلامی ایران (که خودم هم سالها در راه برپا کردن آن مبارزه و فعالیت کردهام و زندانها و شکنجههای فراوان و تبعیدهای عدیده در شهرستانهای مختلف را تحمل کردهام) دعوت نکردهام و بلکه برعکس آنها را تهییج به حفظ آن و مقابله و معارضه با معارضان و به خطرافکنندگان آن کردهام و گواه بر آن، مقالات عدیدته و تألیفات کثیرهای است که در جراید ایران و به وسیلهٔ ناشران معلوم چاپ و منتشر شده است.
خدا میداند حتی برای یک بار هم آنها [مجاهدین] را تأیید نکردهام و همیشه از معتقدات و کیفیت فعالیتهای سرانشان انتقاد کردهام و فقط آنچه من در خدمت امام خمینی علیهالرحمه گفتهام و ظاهراً در پرونده هم منعکس است، این است که آنها هم ایرانی هستند، چرا نمیگذارید در انتخابات مجلس شورا شرکت کنند و چند نفری از آنها در مجلس باشند تا البته به نظام برگردند و اشکالی دیگر برای آنها باقی نماند که [بگویند] ما را جمهوری اسلامی ایران از حقوق مسلم هر ایرانی منع میکند. حتی به امام خمینی عرض کردم از چه میترسید؟ اولاً اکثریت با شماست و ثانیاً شما صافی دوم یعنی شورای نگهبان قانون اساسی و اسلام را دارید. اگر چیزی هم بر خلاف اسلام تصویب شود، در مجلس آن شورا حق وتو دارد.»
سرانجام دادگاه ویژهٔ روحانیت او را به اتهامات همکاری با دشمن در زمان جنگ، حمایت از گروهکهای معاند و محارب همچون سازمان مجاهدین خلق، افترا به کارگزاران نظام اسلامی و همکاری با رژیم بعثی عراق، محاکمه و مجرم تشخیص داد، اما با توجه به این که او شخصاً خود را تسلیم نیروهای نظامی ایران کرده بود با تخفیف به ۲۰ سال حبس خارج از محل سکونتش محکوم کرد. او به زندان رفت و تا سال ۱۳۸۴ دوران محکومیت خود را پشت سر گذاشت. اواسط دهه هشتاد به خاطر پیری و بیماری تدریجا آزاد شد و در خانهاش در تهران در انزوا زندگی کرد و دیگر اظهارنظر و یا فعالیت سیاسی نکرد.
علی مرادخانی ارنگه معروف به شیخ علی تهرانی، شیخِ پرسروصدای دهه شصت، ۲۷ مهرماه ۱۴۰۱ در سن ۹۶ سالگی در تهران (متولد ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵، در روستای ارنگه از توابع کرج) درگذشت.
منابع: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی/ ایسنا/ مجلۀ رمز عبور، مرداد ۱۳۹۵/ خاطرات شیخ علی تهرانی، نگارش ۱۳۸۱، انتشار ۱۳۹۶ در پاریس
نظر شما :