آری، این چنین بود ۵۸!
مهرداد خدیر- همواره به کسانی که مایلاند با حالو هوای آغاز پیروزی انقلاب آشنا شوند و حوصلهٔ مطالعهٔ تحلیلهای تاریخی و اسناد را ندارند توصیه میکنم کتاب «حکومت ۵۸» حاوی تصاویر استثنایی و فوقالعادهٔ خانم مریم زندی را اگر نمیتوانند به خاطر قیمت بالا خریداری کنند دستکم ببینند و در شهر کتاب و باغ کتاب یا جایی تورق کنند. البته قیمت بالا به نسبت قبل وگرنه با سرعت قطار پیشرفت قیمتها حالا پول پیتزای یک خانواده سه چهار نفره است!
هیچ کتاب و مقالهای به اندازهٔ این تصاویر حالوهوای خاص سال ۱۳۵۸ خورشیدی را بازنمیتابانَد. حتی روزنامههای آن دوران. چون تحت تاثیر گفتمان چپ بودند و برخی شخصیتها را برجسته میکردند. منظور حسوحال عمومی و شهروندان عادی است و از بختیاریِ کسانی است که آن سال را با تمام وجود درک کرده و جرعهجرعه سر کشیدهاند ولو بعدتر مایهٔ تحسّر و تحیّر شده باشد.
اما چرا سراغ سال ۵۸ رفتهام؟ چون دیدم روز چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ حسن روحانی رئیسجمهوری پیشین ایران بهترین راهکار برای تغییر فضای سیاسی و اقتصادی را رجوع یا ارجاع یا الگو قرار دادن سال ۱۳۵۸ دانسته است.
روشن است که در پی این همه حذف و این همه سال و این همه رخداد، شدنی نیست اما واقعا هیچ آیینهای به اندازهٔ ۵۸ تنوع و تکثر انقلاب ۵۷ را بازنمیتابانَد. بیهیچ اغراقی و از هر منظری هیچ سالی به اندازهٔ ۵۸ شاد و سرزنده نیست ولو با نگاه کنونی پر از توهّم و آرزوی محال در نظر آید یا گفته شود بیش از آزادی، آنارشی بود و معلوم بود دوام نمیآورَد. بحث بر سر اینها نیست. خود ۵۸ یک برش شیرین از تاریخ معاصر و شاید کل تاریخ این سرزمین است چرا که هیچگاه قبل و بعد از آن مردم ایران، مثل آن سال امکان انتخاب و ابراز نظر نداشتند.
صداوسیما البته اصرار دارد از روی ۵۸ بپَرد و آن را نادیده بیَنگارد و بر سال ۶۰ توقف کند چون اغلب ۵۸یها حالا مغضوباند و اکثر قریب به اتفاق نواصولگرایان کنونی در آن زمان اسم و رسمی نداشتند و در صفحات روزنامهها غایب بودهاند احتمالا جز بزرگواری که تحولات انقلاب الجزایر را دنبال میکرده است!
حتی تصویری که از امام خمینی در صداوسیما ترسیم میشود مربوط به بهار ۶۰ است و نه تنها با امامِ نوفللوشاتو در پاییز ۵۷ که حتی با امامِ سال ۵۸ در قم هم میانهای ندارند. در همین سال بود که اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی با امام مصاحبه کرد. تصویر زیر و موقعیت نشستن و گفتوگو را که ببینید متوجه حسوحال و فضای سیاسی میشوید.
مصاحبه اوریانا فالاچی با آیتالله خمینی/ قم، سال ۱۳۵۸
سال ۵۸ از نظر تنوع تاریخی و خاطرات خوشِ یک ملت بر سال ۵۷ نیز ترجیح دارد. چون ۵۷ با تغییر مکرر دولتها و بیبرقی و بینفتی و ۱۷ شهریور و قبل از آن سینما رکس یا تغییر نظر بعدی شماری از فعالان مثل سال بعد نیست و آن قدر که ۵۸ با خاطرات شیرین، قرین است ۵۷ نیست و پر از التهاب است.
۵۸ را باید حس کرده باشی تا بدانی یعنی چه. به جز خانوادههای سران وابسته به رژیم پهلوی و ژنرالهایی که با احکام شیخ صادق خلخالی اعدام شدند و خانوادههای آن سه پزشک یا بازرگان اصفهانی یا دیگرانی که به خطا برای آنها حکم صادر کرد و مجموع شمار این دسته از اعدامیها در آن مقطع و نه بعدتر البته زیر ۱۰۰ نفر است یا مصادرههایی که بر سر آنها حرف و سخن درگرفت - اگر چه برخی اجتنابناپذیر بود چرا که به بانکها بدهکار بودند یا رها کرده و رفته بودند - ۵۸ واقعا بوی آزادی میداد.
گمان نمیکنم حتی سالهای ۳۰ و ۳۱ در دولت ملی دکتر مصدق هم چنین بوده باشد چون رسانههای ارتباطی محدود به رادیو و روزنامه بود و ایران آن زمان با بعد قابل قیاس نیست. در دههٔ ۴۰ و اوایل دههٔ ۵۰ خورشیدی بود که ایران، مدرن شد و در اقتصاد و صنعت و فرهنگ جهش کرد و طبقهٔ متوسط به معنای دهه ۵۰ هنوز در دهه ۳۰ شکل نگرفته بود و بافتِ غالبِ ایران، روستایی بود. ۵۸ اما سال مانور طبقهٔ متوسط بود. آرمانخواهیِ طبقه تحصیلکرده و آزادیخواه. شوخی نبود در هر جمعی سخن از ایده و اندیشهٔ اجتماعی بود و جامعه مثل امروز این قدر اتمیزه و مادی و مأیوس نشده نبود.
سال ۵۸ در این مملکت اتفاقاتی رخ داد که در تاریخ ایران بیسابقه است. برای اولین بار همهپرسی تغییر رژیم سیاسی برگزار شد. چند ماه بعد رفراندوم قانون اساسی و قبل از آن انتخابات نمایندگان مجلس بررسی پیشنویس آن و نیز انتخابات مجلس شورای ملی که بعدا نام آن اسلامی شد. در زمستان همین سال اولین بار مردم پای صندوق رفتند تا رئیسجمهوری انتخاب کنند و ابوالحسن بنیصدر با قریب ۱۱ میلیون رأی نخستین رئیس اجرایی کشور در تاریخ چند هزار سالهٔ ایران میشد که مستقیما از مردم رأی گرفته بود.
ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور در کنار امام خمینی
در این سال احمد شاملو هر هفته یک مجله منتشر میکرد بیآنکه امتیازی برای آن دریافت کرده باشد. همه گروههای سیاسی با هر تفکری دفتر و نشریه داشتند. چند ماه از پیروزی انقلاب گذشته و قیمت دلار همچنان هفت تومان بود! نخستوزیر مملکت - بازرگان - با روحیه طنز مستقیم به مردم گزارش میداد و مثل حالا نیاز به صحنهآرایی نبود تا مجری کتوشلوار بنفش بپوشد و پرچم ایران را روی پرده نورپردازی کنند یا هنوز یاد نگرفته بودند و افتحار کند که سر ماه حقوق دادیم. بازرگان از بیپولی دولت میگفت و از انتقاد از شخص رهبری انقلاب با آن کاریزما و اتوریته و نفوذ هم ابا نداشت و حتی یک بار گفت: «آقا! شما هم که ما را کلافه کردید با این سفارش آب و برق مجانی. مگر میشود مجانی خدمات داد؟» و بعد از استعفا هم در پاسخ به این پرسش که چرا برای ملاقات با مشاور کارتر (برژینسکی) در الجزایر از امام اجازه نگرفته گفت: «مگر ایشان شاه است و من هویدا هستم که به خاطر ملاقات با مقام خارجی اجازه بگیرم؟ نخستوزیری که اختیار نداشته باشد و بخواهد برای هر کاری اجازه بگیرد به درد جرز لا دیوار میخورد.» در این سال ۵۸ رادیو و تلویزیون اگرچه رئیسی به نام صادق قطبزاده دارد اما هم او مدیریت شبکه دو را به مسعود کیمیایی میسپارد. فقط در سال ۵۸ است که یک کارگردان در اندازه و آوازهٔ او میتواند رئیس یک شبکه تلویزیونی رسمی شود.
سال ۵۸ سال جمعههایی با نمازهای باشکوه است. ۶ روز هفته روشنفکران در دانشگاه مانور میدادند و جمعه روز مانور مذهبیها در همان نمازجمعه بود. نگاه به حالا نکنید که پنج شش هزار نفر پشت سر آقای کاظم صدیقی در نماز جمعه حاضر میشوند. گاه دو میلیون نفر در تهران ۴ میلیونی پشت سر آقای طالقانی نماز میخواندند و بعد از ایشان هم در سال ۵۸ ادامه یافت.
آیتالله منتظری و آیتالله خامنهای در نماز جمعه - فرد وسط: مهدی بازرگان
۵۸ البته سالی تکرارنشدنی است و آقای روحانی بهتر از هر کس این را میداند اما میخواهد حال و هوای ۵۸ را یادآور شود. ۵۷ معیار نیست چون بنای هر انقلاب نخست بر تخریب و سرنگونی است. در نیمهٔ ۵۹ هم گرفتار جنگ شدیم و ۶۰ هم داستان ترورها پس از عزل بنیصدر پیش آمد و حذفها. ۵۸ اما از این خبرها نبود.
جر معدودی از وابستگان ساواک و دربار بقیه هم راضی یا امیدوار یا سرخوش بودند. ملت حتی هر شب در مقابل سفارت اشغالشدهٔ آمریکا جمع میشدند و شادی میکردند! شاید بگویید نمیدانستند چه تبعاتی دارد و صدای آنچه مینوازند بعدها در میآید و جداگانه به تبعات اشغال سفارت پرداختهام و اینجا به این کاری ندارم. حالوهوا را میگویم. حس سرزندگی موج میزد. نمیدانستی به خیابان تختجمشید بروی که نام آن تازه طالقانی شده بود یا به پیادهروی خیابان ولیعصر از چهارراه مصدق تا پارک ملت که پر از دکه بود. هنوز نام چهارراه مصدق چهارراه ولیعصر نشده بود.
نخستین نماز جمعه بعد از انقلاب به امامت آیتاللَه طالقانی در دانشگاه تهران/ جمعه پنجم مرداد سال ۱۳۵۸
در همان انتخابات ریاستجمهوری به جز هواداران مجاهدین خلق که از حذف مسعود رجوی سرخورده شده بودند بقیه نامزدی داشتند. یکی به بنیصدر رأی میداد و دیگری به مدنی و سومی به حبیبی و آرای قطبزاده با آن همه سروصدا رقتآور بود. پایگاه اجتماعی مسعود رجوی هم در انتخابات مجلس محک خورد و در رتبههای آخر جا گرفت و با دومرحلهای شدن انتخابات جا ماند.
با این حال تنها وجه سیاسی ۵۸ و آزادی همه گروهها مهم نیست. از حیث اقتصادی هم هر که سال ۵۸ ملکی خرید بُرد. در سال ۵۸ دلار ۷ تومان بود حتی یکی دو ماه بعد از اشغال سفارت. قیمت یک آپارتمان دوخوابه در خیابان گاندی تهران ۵۰۰ هزار تومان بود که ۳۰۰ هزار تومان آن را اگر ۳۰ هزار تومان سپرده گذاشته بودید وام میگرفتید! در بالای یوسفآباد برادر آقای کروبی - حسن - یک دفتر مسکن راه انداخته بود که ربطی به بنیاد مسکن نداشت و یک روز به افراد عادی زمینهای چهارصد متری داد و چه فروخته باشند و چه ساکن حالا همه میلیاردرند!
قیمت تور ۱۲ روزه لندن در سال ۵۸ و بعد از پیروزی انقلاب نه در عهد محمدرضاشاه چندان که تلویزیون «منوتو» تبلیغ میکند ۷۰۰۰ تومان بود. معادل حقوق یک ماه یک مهندس تازه استخدام شده و دو برابر یک معلم ساده. قیمت انواع سکه هم در بازار تهران در سال ۵۸ اینگونه بود: ربع پهلوی ۳۰۰ تومان، نیم پهلوی ۶۰۰ تومان، یک پهلوی ۱۳۰۰ تومان، دونیم پهلوی ۳۱۰۰ تومان، پنج پهلوی ۶۲۰۰ تومان، ده پهلوی ۱۵۰۰ تومان و یک بهار آزادی ۱۵۰۰ تومان. (یعنی کمی بیش از حداقل دستمزد ماهانه کارگر).
در همان سال ۵۸ دستمزد کارگر ساده روزانه ۸۰ تومان بود در حالی که حداقل دستمزد کارگران استخدامی از ۷۵۰ تومان در سال ۵۷ ناگهان به ۱۲۰۰ تومان افزایش یافته بود. کاری که داریوش فروهر وزیر کار دولت موقت انجام داد و دولت در برابر عمل انجام شده قرار گرفت چون فروهر منتظر تصویب هیأت دولت نماند و خود ابلاغ کرد!
سال ۵۸ سال آزادی مطلق است که البته معلوم بود نمیپاید ولی هر چه بود تجربه منحصربهفردی بود. ۷۵ درصد جمعیت ایران امروز زیر ۵۰ سال سن دارند و طبعا یا آن زمان را درک نکردهاند یا زیر ۵ سال بودهاند و تجربهٔ مستقیم ندارند اما دریغ است که از ۵۸ یاد نکنیم.
۵۸ آن قدر آزاد بود که باورتان نمیشود حتی گوگوش هم در بهار آن سال در برخی جاها میخوانده است! در روزنامه هم آگهی میدادند. یا باورتان نمیشود فریدون فرخزاد به صادق قطبزاده اعتراض میکرد چرا مرا اخراج کردی؟
قاعدتا باورتان نمیشود اگر بگویم گویندهٔ زن برنامههای نوروز ۵۸ تلویزیون خانمی بیحجاب و البته پوشیده و آرایشناکرده بود. غرض مطلقا ارزشگذاری نیست و افسوس و اینها نیست یا این که حیف شد یا نشد. نفی جوهره و اسلامیت انقلاب هم نیست. غرض اشاره به فراگیری داستان و توصیف آن شرایط است. حالا اسم آن را میخواهید سرخوشی و بیخبری از آینده بگذارید یا هر چیز دیگر مختارید ولی ۵۸ اینگونه بود. حتی برخی از ایرانیان خارجنشین هم از این فضا تأثیر پذیرفته بودند. باورپذیر نیست ولی واقعیت دارد که وقتی خبر اشغال سفارت آمریکا در تهران منتشر میشود شهرام شبپره خوانندهٔ موسیقی پاپ ساعتها با موتورسیکلت و با پرچم ایران در خیابانهای شهری در آمریکا - احتمالا لُسآنجلس- میچرخیده و شادی میکرده است!
۵۸ چنین سالی بود و امید تا بدان حد که مهندس بازرگان بعد از کنارهگیری دست از سیاست نمیشوید و به شاه نامه مینویسد که برگرد به ایران و خود را تسلیم کن تا غائلهٔ گروگانها ختم به خیر شود و انگار نه انگار ۸ ماه قبل نخستوزیر و رئیس مجلس او (هویدا و ریاضی) اعدام شده بودند!
مراد حسن روحانی البته بازگشت به آن حال و هوا نیست چون زمان هرگز به عقب بازنمیگردد و به قول اهل فلسفه در یک رودخانه دوبار نمیتوان شنا کرد ولی میخواهد از اهمیت انتخابات آزاد و یک الگوی تاریخی بگوید و جالب اینکه در مجلس اول که بدون نظارت استصوابی تشکیل شد نیمی از نمایندگان منتخب مردم با آرای بالا و در رقابت با چپها و مجاهدین و روشنفکران عرفی، روحانی (معمم) بودند. بیش از ۱۵۰ نفر از ۲۷۰ نماینده در حالی که هر چه نظارت استصوابی بیشتر شد شمار آنان هم کمتر شد و این یعنی نقض غرض و کار به جایی رسیده که امروز مجلس، عملا محلی از اِعراب ندارد.
اگر ۵۸ را درک کرده باشید این توصیفات را تصدیق میکنید اما اگر ۵۸ را درک نکرده باشید و کتاب و تصاویر حکومت ۵۸ را هم ندیده باشید شاید برای شما غیرقابل باور درنظر آید و تعجبی هم ندارد. چون نه تلویزیون منوتو تصویر ۵۸ را بازمیتاباند (زیرا مایل است بعد ۵۷ را یکسره سیاه و تار و تلخ جلوه دهد) و نه صداوسیما بر ۵۸ درنگ میکند چون در این سال خبری از حجاب اجباری و نظارت استصوابی و مانند اینها نبود. این سال اما در خاطرهٔ جمعی ایرانیان چندان شیرین نشسته که نه نظیری در قبل دارد و نه بعد. ۵۸ سالی است که فرشفروش محله ما دختر خود را به جوان دلاکی داد که در مسجد کنار او نماز میخواند چون معیار ازدواج تنها تقوا شده بود نه طبقه اجتماعی و البته سه چهار سال بعد که معیارها عوض شد آن دو جدا شدند! یعنی مرد کاسب خواست جدا شوند!
این یادداشت ناظر به شخصیتها نیست. حالوهوا مهم است. حال و هوایی که دیگر تکرار نشد. این که مردم دربارهٔ سیاست و فرهنگ و آرزوها حرف بزنند و این که همه جا حرف از دلار و سکه یا میل به مهاجرت باشد کجا؟
در میان رمانهای ایرانی حال و هوای سال ۵۸ در صفحات آغازین رمان «ثریا در اغما» بازتاب دارد و اگرچه در شروع رمان در حال روایت مهر ۵۹ است اما گریزی به یک سال قبل از آن میزند: «عباس آقا مرندی از آن روحیههای شاد و آزاد است و من از او خیلی خوشم میآید. دلم میخواست میفهمیدم پشت سر در تهران چه دارد و چه جور زندگی کرده است… گاهی هم اقتباس تصنیف را با آهنگ آن ترانهٔ هایده را با دو دانگ صدایش میخواند: اول اینگلابمون حرفا چه شاعرانه بود…»
سال ۵۸ شاید مصداقی از این شعر خواجه هم بود: خیال حوصلهٔ بحر میپزد هیهات/ چههاست در سر این قطرهٔ محالاندیش…
آری، این چنین بود ۵۸…
منبع: عصر ایران
نظر شما :