زیباکلام: انقلاب اسلامی دنباله مشروطه بود/ تمامی گفتمان سیاسی امروزی ما برگرفته از مشروطه است

۱۴ مرداد ۱۳۹۰ | ۱۶:۳۱ کد : ۱۱۱۱ از دیگر رسانه‌ها
چهاردهم مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی، انقلاب مشروطه با امضای فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه که در واقع پذیرش خواسته‌های مجاهدین و تشکیل مجلس و نظام مشروط سلطنتی بود به ثمر رسید. صادق زیباکلام، استاد دانشگاه تهران در سالروز فرمان مشروطیت در گفت‌وگویی با یکی از سایت‌ها تصریح کرده که انقلاب مشروطیت به‌رغم بسیاری از تحلیل‌گران شکست نخورد و دستاوردهای بزرگی داشت. مصاحبه با زیباکلام را بخوانید.

 

با توجه به گذشت بیش از یک قرن از مشروطیت و رخدادهای بزرگی چون نهضت ملی نفت، انقلاب اسلامی، اصلاحات و حتی تحولات بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم، آیا صدور فرمان مشروطیت همچنان بزرگ‌ترین حادثه تاریخی معاصر ما محسوب می‌شود؟

 

 بله البته؛ مشروطه، بزرگ‌ترین، مهم‌ترین و موثر‌ترین تحول سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران بوده است. حتی از این هم جلو‌تر می‌آیم و معتقدم که مشروطه نقطه عطف و پایان یک مرحله از تاریخ ایران و آغاز مرحله جدیدی است. مرحله‌ای که تا به امروز با ماست و اساسا تمامی گفتمان سیاسی امروزی ما برگرفته از مشروطه است.

 

 

انقلاب مشروطیت از نخستین قیام‌های مدرن بر ضد استبداد در جوامع مشرق زمین بوده است. به نظر شما آیا آنچنان که برخی می‌گویند مشروطه یک پدیده وارداتی بود یا زمینه‌های بومی و ذهنی در تاریخ ایرانیان داشته است؟ چگونه خواسته‌های مترقی مشروطه خواهان اعم از مشروط کردن قدرت شاه، قانون اساسی و نظام پارلمانتاریستی در جامعه قاجاری با ۹۰ درصد بی‌سواد مجال بروز و ظهور می‌یابد؟

 

هیچ چیز یک شبه به وجود نمی‌آید. من معتقدم اتفاقا عقبه نهضت مشروطیت یک حرکت یک صد ساله بود از ابتدا قرن نوزدهم. مشروطه اساسا برای پیشرفت بود، مشروطه برای ایجاد تغییر و تحول، نوسازی، آوردن مدرنیته و تغییرات مدرن بود و به تعبیری رهایی ایران از وضعیت عقب مانده‌ای که کشور در آن قرار داشت. خوب این فکر تغییر و تحول و امروزی کردن جامعه ایران از مشروطه آغاز نشد بلکه ریشه در سال‌ها قبل از آن داشت. فکر تغییر و ضرورت تغییر در ایران دست کم به یکصد سال قبل از مشروطه و به آغاز قرن نوزدهم می‌رسید. نخستین بار قائم مقام‌ها، میرزاعیسی و میرزا ابوالقاسم در ابتدا به قدرت رسیدن فتحعلی شاه در دهه نخست قرن نوزدهم یعنی درست یک صد سال قبل از مشروطه به ضرورت تغییر و تحول پی برده بودند. متوجه شده بودند که ایران دچار مشکلات و درماندگی‌های عظیمی است. اما بنابر دلایل سیاسی هر دوشان توسط درباری‌های قاجار به قتل رسیدند. بعد نوبت به شاهزاده اصلاح‌طلب عباس میرزا رسید. او تلاش‌های عملی برای تغییر به وجود آورد. اما بیماری عفونی که در چهل سالگی به سراغش آمد و او را از پای در آورد، به تلاش‌های عباس میرزا برای تغییر خاتمه داد. بعد نوبت به امیرکبیر رسید. اصلاحات او بسیار گسترده‌تر و عمیق‌تر از عباس میرزا بود. اما از پایان کار غم انگیز تلاش‌های امیر کبیر هم آگاه هستیم. بعد از امیرکبیر تا مدتی ناصرالدین شاه به دنبال تغییر و تحول بود. بعد نوبت رسید به میرزا حسین خان سپهسالار رسید. او به دنبال روزنامه، دولت مرکزی، آزادی، مبارزه با فساد و بالا‌تر از همه حاکمیت قانون بود. اما او هم بعد از سه سال نتوانست. بعد نوبت به میرزا ملکم خان ناظم‌الدوله، امین‌الدوله، صنیع‌الدوله، و این دست رجال قاجار رسید. بعد مشروطه آمد.

 

 

پس شما مخالف آن دسته از نظریه‌پردازان هستید که معتقدند مشروطه یک گرته‌برداری صرف و شتابزده از نظام لیبرال دموکراسی غرب بوده و چون مقدمات و پیش نیازهای عمیق‌تر تاریخی، سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی غرب را طی نکرده به شکست انجامیده است؟

 

اروپا از یک مراحل تاریخی طی ۴۰۰ سال عبور کرد و به دموکراسی رسید درحالی که در ایران فرمان مشروطه یک ماهه صادر شد، دو دسته دلیل دارم. این دسته نظریه‌پردازان تاریخ یک مسئله ریاضی یا مکانیکی می‌دانند.

 

ببینید تاریخ، تحولات سیاسی و اجتماعی در جوامع، کنش‌های اجتماعی انسان‌ها و این چیز‌ها اساسا تابع یک فرمول و قاعده مشخص نیست. در حالیکه شما یک جوری به تاریخ دارید نگاه می‌کنید کانه تاریخ یک دستگاه مکانیکی یا یک ماشین است و کارکردهای ان همواره تکراری و ثابت است. شما معتقدید که چون اروپا برای رسیدن به دموکراسی یک مسیر ۴۰۰ ساله را می‌پیماید و از یک سری مراحل تاریخی مشخصی مثل رنسانس و غیره عبور می‌کند، هر جامعه دیگری هم که خواسته باشد به دموکراسی برسد می‌بایستی از‌‌ همان مسیر و مراحل بگذرد. این‌ها همه بر گرفته از پوزیتیویزم و مارکسیسم قرن نوزدهم است که بدبختانه بدلیل عقب‌ماندگی علوم انسانی در ایران خیلی مطرح هستند. این یک برداشت مکانیکی و ریاضی از تاریخ و جوامع انسانی است.

 

 

سطح تحلیل جایگزین شما چیست و آیا مبتنی بر گزاره‌ای تاریخی هم هست؟

 

بله، در عمل اصلا این‌گونه نبوده است. ما ده‌ها کشور و جامعه داریم که از نظام‌های توتالیتر، استبدادی و دیکتاتوری یک شبه ره صد ساله رفته‌اند، هند، ژاپن، تایوان، فیلیپین، ترکیه، پاکستان، بنگلادش، آرژانتین، برزیل، شیلی و بسیاری دیگر، بدون طی مراحل رنسانس یا عصر خردگرایی یا روشنگری در آن‌ها رژیم‌های کم و بیش دموکراتیک و پارلمانتریزم یا لیبرال دموکراسی البته با درجات مختلف ظاهر شده است. در ترکیه تا همین ده پانزده سال پیش نظامی‌ها حاکم بودند و خیلی خبری از دموکراسی، احزاب و تشکل‌های سیاسی مستقل، انتخابات آزاد و مطبوعات خبری نبود. همینطور در برزیل، آرژانتین و مابقی آن‌ها.

 

 

به نظر می‌رسد انقلاب مشروطه یکسره انقلابی علیه استبداد و نظام شاهنشاهی مطلقه بود. در ذهن رهبران مشروطیت به ویژه علمای شیعه که از عهد صفوی پشتیبانان نظام پادشاهی شیعه ایران بودند چه می‌گذشت و چگونه این هم‌نوایی میان روشنفکران و روحانیون علیه استبداد شکل گرفت؟

 

 در یک مقطع مرحوم میرزای قمی بزرگ در تایید مقام سلطنت می‌گوید که شاه شبیه جانشین خداست بر روی زمین و بنده‌ای را نشاید که کمند از اطاعت او سر پیچد و اصل مقام پادشاهی بنا به اراده حضرت باری‌تعالی بوده است. این مال حدودا سال ۱۸۵۰ است. نیم قرن بعدش سیدمحمد طباطبایی مجتهد بزرگ پایتخت و یکی از دو رهبر روحانی مشروطه می‌گوید که مردم بایستی شاه را انتخاب کنند و او را انتخاب می‌کنند که به مردم خدمت کند و اگر مردم از خدماتش راضی نباشند او را خلع می‌کنند.

 

رهبران مشروطه در قانون اساسی مشروطه و در متمم قانون اساسی با دقت، صریح و روشن تمامی اختیارات پادشاه را دارند از او می‌گیرند و پادشاهی که قبله عالم بوده و جانشین خدا بر روی زمین بوده، ظل‌الله (سایه خدا) بوده که بر زیر سایه‌اش جن و انس پناه می‌برده‌اند، پادشاهی که حرفش قانون و کلامش واجب الاطاعه بوده، حالا تمامی اختیاراتش را از دست داده و قدرت او از آن مجلس و نمایندگان مردم شده، قدرت حکومت و پادشاه محدود می‌شود به آنچه که در قانون اساسی به او اجازه داده شده و خارج از اختیارات و مسئولیت‌هایی که قانون به پادشاه داده او هیچ قدرت، سمت و مسئولیت دیگری ندارد و هیچ حکمی نمی‌تواند صادر کند و دستوری بدهد، همه دموکراسی یعنی همین. اینکه حکومت در قبال سیاست‌ها، تصمیمات و عملکردش در برابر نمایندگان ملت باید پاسخگو باشد.

 

 

آیا انقلاب اسلامی ایران را می‌توان در امتداد نهضت مشروطیت قرار داد و آیا اهداف انقلاب ایران تاکید بر‌‌ همان آرمان‌های مشروطه بوده یا به کلی متفاوت از آن ارزیابی می‌شود؟

 

اتفاقا من معتقدم که انقلاب اسلامی در دنباله مشروطه بوده است تا اهداف محقق نشده آن را تحقق بخشد. مشروطه در حقیقت به دنبال آزادی، دموکراسی و حاکمیت قانون و مبارزه با استبداد بود و اهداف انقلاب اسلامی هم در همین راستا بوده است. لذا شاید بتوان گفت که اگر ۷۰ سال بعد از مشروطه نظام منتخب مردم و مبتنی بر دموکراسی و آزادی و برابری در جامعه ایران به ثمر نشسته بود دیگر دلیلی برای وقوع انقلاب نمی‌ماند. انقلاب اسلامی به این دلیل اتفاق افتاد که مشروطه نتوانسته بود یک نظام مبتنی بر قانون برپا کند و انقلاب ۵۷ برای اجرایی کردن‌‌ همان اصول مشروطه یعنی حاکمیت مردم و دموکراسی به وقوع پیوست.

 

 

برخی از نویسندگان علت نافرجام ماندن انقلاب مشروطه را عناد روشنفکران آن دوران با دین دانسته‌اند، آیا روشنفکران دخیل در انقلاب مشروطه دین ستیز بودند؟

 

 خیر. من این را اصلا نمی‌پذیرم. مشروطه چون فضای باز و آزادی را در ایران به وجود آورد، افکار و عقاید رادیکالی مطرح شده بود و در مجلس و سطح جامعه و شماری از مطبوعات کسانی خواهان جدایی دین از سیاست، اعطای حق رای به زنان و یا خواهان برابری زن و مرد بودند ولی این‌ها ربطی به مشروطه پیدا نمی‌کند. نظامی که ما برای مشروطه می‌گویم سه عامل: قانون اساسی مشروطه، متمم قانون اساسی مشروطه و مصوبات مجلس اول مشروطه است. نه در قانون اساسی مشروطه و نه در متمم و نه در هیچ یک از لوایح مجلس اول شما هیچ چیزی که خلاف شریعت و منافی با شریعت باشد پیدا نمی‌کنید. خیلی موقع‌ها می‌شود که بسیاری از صاحبنظران می‌گویند مشروطه در حقیقت مشروعه را کنار گذاشت و قانون اساسی فرانسه و بلژیک را آورد و مشروطه کرد ولی به واقع این یک حرف درستی نیست چون شما هیچ بند و اصلی را در قانون اساسی نه در مصوبات مجلس اول سراغ ندارید که خلاف شرع باشد. به علاوه اینکه در متمم قانون اساسی پیش‌بینی شده بود که پنج مجتهد باید همواره در مجلس حضور پیدا می‌کردند که مصوبات مجلس مبادا خلاف شرع باشد بنابراین من این حرف را نمی‌پذیرم که مشروطه نتیجه دین‌ستیزی روشنفکران و سکولار‌ها بود. البته آن‌ها حضور داشتند و مطالب علیه شریعت هم داشتند اما ارتباطی با نظر رسمی مجلس مشروطه پیدا نمی‌کرد.

 

 

اشاره کردید به متمم قانون اساسی که به تعبیری جرقه دخالت دین در سیاست و تعیین حق حکومت روحانیون تحت عنوان روحانیت سیاسی از‌‌ همان شرط شیخ فضل الله نوری نمودار شد؟

 

 این رو هم قبول ندارم. چون روحانیونی که طرفدار مشروطه بودند و رهبری آن را برعهده داشتند تا به آخر به مشروطه وفادار ماندند. مرحوم طباطبایی، مرحوم بهبهانی، آخوند خراسانی، مرحوم مازندرانی و علامه نایینی همه این‌ها تا به آخر از اصول مشروطه دفاع کردند. از سوی دیگر در قانون مشروطه به هیچ وجه این طور نبود که سمت خاصی را برای روحانیت به صورت رسمی گنجانده شده باشد دیکتاتوری ربطی به دین ندارد. دین نه با خود آزادی می‌آورد و نه استبداد و دیکتاتوری. دین هم اگر نمی‌بود دیکتاتور‌ها محمل دیگری پیدا می‌کردند. برخی از بد‌ترین دیکتاتوری‌ها هم اساسا در نظام‌هایی بوده که اساسا لاییک و ضد دین بوده‌اند.

 

 

شما مشروطه را موفق می‌دانید؟ فکر می‌کنید چه تاثیری بر ساختار نظام سیاسی امروز ما داشته است؟

 

 اساسا تمامی گفتمان سیاسی امروزی ما برگرفته از مشروطه است. اساس بنیان‌های نظام و ساختار جمهوری اسلامی ایران بر روی اصول مشروطه بنا شده است. اگر ایده ولایت فقیه را مستثنی کنیم، صدر تا ذیل نظام جمهوری اسلامی ایران برگرفته از مشروطه است. اصل تفکیک قوا متعلق به منتسکیو و روسو است. اینکه قدرت و اختیارات رئیس جمهور محدود می‌شود به آنچه که در قانون به وی اجازه داده شده مال مشروطه است. اینکه رئیس جمهور و دولت بایستی به مجلس پاسخگو باشد، مال مشروطه است. اینکه مردم هر چهار سال یکبار نمایندگان مجلس شورای اسلامی را انتخاب می‌کنند مال مشروطه است. نه تنها مجلس و رئیس جمهور به انتخاب مستقیم مردم هستند بلکه ولی فقیه هم غیرمستقیم با رای مردم انتخاب می‌شود. اینکه همه در برابر قانون مساوی‌اند؛ آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات و آزادی بیان، آزادی اندیشه، همه این‌ها اندیشه‌هایی است که مشروطه آن‌ها را با خود آورد.

 

کلید واژه ها: مشروطه زیباکلام


نظر شما :