منصوره اتحادیه: مشروطه نوزاد زودرس نیست
اتحادیه در کنار تحقیق، دستی نیز در صنعت نشر دارد و موسسه «نشر تاریخ» را مدیریت میکند. وی در لابهلای سخنان خود تاکید میکند در جریان مشروطیت، این علما بودند که با زبان مردم بر منبرها حاضر میشدند و مفاهیم مشروطه را به عوام تفهیم میکردند، اما پس از به ثمر رسیدن انقلاب، چون نوع برداشت انقلابیون از مفهوم مشروطیت و مشروطهخواهی متفاوت بود، اختلافات آغاز شد.
***
آیا میتوان به سند مشروطهای که توسط مظفرالدین شاه امضاء شد، لقب نوزاد زودرس داد؛ نوزادی که زودتر از وقت مقرر در جامعه ایران به دنیا آمده است؟
اگر تمام ایران را در نظر بگیرید، حتما میتوان این قضاوت را انجام داد. چون ایران آن زمان بسیار عقبمانده بود. یکی از رجال آن دوران که حاکم کرمانشاه بود، برای رفتن به فارس، تصمیم میگیرد که به تهران نیاید و از خود کرمانشاه به فارس برود. در مسیر رفتن به فارس ناچار میشود که از مسیرهای صعبالعبور و دستنخورده عبور کند. بعدها در نامهای به پسر خود که نماینده مجلس بود، مینویسد شما که در تهران نشستهاید و نمیدانید در این مناطق چه خبر است. باید بیایید تا متوجه شوید این مناطق در چه وضعیتی به سر میبرند. اگر شما تمام ایران را در نظر بگیرید، شرایط برای مشروطیت، مجلس شورای ملی، آزادی مطبوعات، قانون اساسی و انتخابات فراهم نبود. به عبارت بهتر در کشور پهناور ایران نسبت به مشروطیت شناختی وجود نداشت، اما باید توجه داشته باشید یک عده خاص مشروطه را به راه انداختند؛ یعنی بخشی از روشنفکران که ایدهآلی برای پیشرفت و مدرنیزاسیون ایران دارند، به همراه علمایی که نگران نفوذ خارجیها هستند، مشروطه را به سرانجام رساندند.
به نظر من شما باید در به کار بردن کلمه مردم، احتیاط زیادی به خرج بدهید، زیرا منظور از مردم، عدهای خاص بودند که بست نشسته، تظاهرات کرده و بازار را بستند. همه مردم با این روند، همراه نیستند و حتی بسیاری مخالف بودند. این فرض که مردم ایران مشروطهخواه بودند از تصورات امروزین ما نشأت میگیرد. در آن دوره، همه مردم مشروطهخواه نبودند، کما اینکه بسیاری در تهران با مشروطه همراه نشدند. بنابراین در به کار بردن واژه ایران، مردم و... باید دقت نظر بیشتری کنید. همینطور اینکه گفته شود همه مردم آمادگی نداشتند، به نظر من از مبنای درستی برخوردار نیست.
وقتی مشروطه در ایران حاکم شد، بسیاری از کشورهای اروپایی و حتی همسایگان ما درگیر استبداد مطلقه بودند. چه روندی موجب شد که بخشی از نخبگان به نتیجه برسند که باید در ایران مشروطه برقرار شود؟
شما باید توجه کنید که پادشاهی، مترادف با استبداد نیست. آلمان و اتریش با وجود پادشاهی، قانون و مجلس داشتند. مهمترین دغدغه در اینجا، قانون است. ایران آن دوران قانون نداشت، مشکل آن دوره فقط استبداد نیست؛ کما اینکه بسیاری تلاش کردند تا ایده استبداد شرقی را جا بیندازند. وقتی در سال ۱۹۰۵ در روسیه انقلاب میشود تا مشروطه محقق شود، بسیاری از روشنفکران ایرانی از این انقلاب الهام میگیرند. شما باید به این مساله توجه کنید که ایرانیان نخبه، افراد بیاطلاعی نبودند و نسبت به شرایط جهانی اشراف داشتند. اگر به متون سیاسی دوره ناصری توجه کنیم، شاهد آن خواهیم بود که ایده مشروطه، دستکم پنجاه سال پیش از به ثمر رسیدن انقلاب، مطرح بوده و مرتب در این مورد قلمفرسایی شده است. ملکمخان، آخوندف و... در نوشتههای خود مرتب بر این مساله تاکید میکردند که ایران باید تغییر کند و قانونمند شود. آنها عقاید خود را از طریق روزنامه اختر در استانبول، روزنامه حبلالمتین در کلکته، روزنامه ثریا در قاهره، روزنامه قانون در لندن منتشر میکردند و به مردم آگاهی میدادند. این روزنامهها گاهی به ایران میرسید و مردم در جریان این نوشتهها قرار میگرفتند، بنابراین میتوان گفت که بسیاری از مردم نسبت به مشروطه خالیالذهن نبودند. در آن دوران، ابتدا تصورات و خواستهها شکل میگیرد و در نهایت مجموعه شرایط موجب میشود که آن مطالبات مطرح شود و انقلاب شکل بگیرد.
در مورد اصل «انقلاب» بودن مشروطه، تردیدهایی از سوی مورخین و تحلیلگران تحولات ایران مطرح شده است.
بله. برخی از مورخین این اعتقاد را دارند. به طور نمونه خانم لمبتون به عنوان یکی از بزرگترین مورخها که اتفاقا شناخت بسیار خوبی از ایران و مسائل آن دارد، بر این باور است که مشروطه انقلاب نیست، اما مشروطهخواهان بر این باور بودند که در حال ایجاد انقلاب هستند. به هر حال، فروپاشی در ساختارهای موجود اجتماعی و سیاسی رخ داد و ساختارهایی همانند مجلس و... ایجاد شد؛ به عبارت بهتر تغییراتی به وجود آمد که موجب شد ایران بار دیگر به دوران ناصری رجعت نکند. بعد از مشروطه، همهچیز برای ایران فرق میکرد. البته شما نباید انتظار تغییرات بنیادین داشته باشید، زیرا به هر حال سنتها و آداب وجود دارد و مردم تغییر نکرده بودند.
در آن دوره مشروطهخواهان برای نشان دادن آثار انقلاب، مقرر کردند که افرادی که به ولایت فرستاده میشوند از قشر نخبه باشند، اما واقعیتهای آن روز عیان کرد که نمیتوان این ایده را به اجرا در آورد؛ به طور مثال، وقتی آذربایجان ناآرام شد، چه کسی بهتر از فرمانفرما میتوانست مشکلات آن دیار را حل کند؟ به هر ترتیب، وی نسبت به شرایط آنجا تسلط داشته و از نفوذ کافی نیز برخوردار بود. به عبارت بهتر، افرادی که مخالف حضور افراد غیرنخبه در مصدر امور بودند، خود نیز ناچار شدند که با حضور افراد غیرنخبه اما بانفوذ موافقت کنند. به این مساله باید توجه کنید که نمیتوان انتظار ایجاد تحولات گسترده را به صورت یک شبه داشت. ایران قبل از مشروطه با ایران بعد از مشروطه فرق میکرد؛ همچنانکه زنان با ایجاد تشکلهای متعدد در قالب مادران وطنی و خواهران وطنی و... و مدارس دخترانه، حقوق حقه خود را استیفا کردند. بنابراین شرایط زنان بعد از مشروطه نسبت به قبل از آنکه صدایی از آنها شنیده نمیشد، بهتر شد. البته این اختصاص به عدهای خاص دارد، کما اینکه عینالسلطنه در خاطرات خود مینویسد زنان، دیکتاتوری را دوست دارند و عاشق شاه هستند و برای محمدعلی شاه احترام زیادی قائلند.
در دوره ناصری بسیاری از نشریات فارسیزبان فقط در خارج، حق انتشار داشتند و عملا اجازه ورود به درون مرزها را نمییافتند. از سوی دیگر به دلیل بیسوادی بخش عمده مردم ایران، این متون روشنگر، در صورت ورود هم، مصرفکنندهای نمییافت. چه تحولی رخ داد تا قشر نخبه با مردم به تعامل برسند و آنان را در مبارزه برای دستیابی به مشروطیت با خود همراه کند؟
قشر نخبه در این مورد اقدام خاصی انجام نداد. این علما بودند که توانستند مردم را با خود همراه کنند. در مشروطیت سه قشر فعال نقش ایفا کردند؛ قشر اول روشنفکرانی بودند که لزوما نیز از اقشار مرفه جامعه نبودند. این افراد تحصیلکرده از اطلاعات کافی برخوردار و به زبانهای اروپایی مسلط، اما فاقد نفوذ کلام در بین مردم بودند. این قشر اصلا نمیتوانست با مردم ارتباط برقرار کند، زیرا مردم زبان این افراد را نمیفهمیدند. قشر دیگر، تجار و بازاریانی بودند که صدمه بزرگی از اعطای امتیازات به خارجیها خورده بودند.
قشر دیگر موثر هم یک عده از علما هستند که توانستند مردم را تهییج کنند و این کار را به زبان مردم انجام میدادند. آنان زمانی که بالای منبر میرفتند، مردم را تحریک میکردند. سخنرانیهای سیدجمال واعظ، نمونه بارز این نحوه عملکرد است. در آن دوران، وقتی علما میخواهند استعمار را برای عوام تبیین کنند، میگویند بچه یتیمی که مالش را شوهر ننهاش خورده است. علما به این صورت، واژهها را به مردم تفهیم میکردند و همین واژهها مردم را تکان میداد. سید جمال واعظ در آن روزگار بیش از ۲۰ هزار نفر پامنبری در تهرانِ ۲۰۰ هزار نفری داشت. او در سخنان خود، بارها زنان را خطاب قرار میداد و میگفت شما هیچچیز نمیفهمید، اما من طوری میگویم که شما هم بفهمید.
همین مردم عادی بودند که در سفارت انگلیس بست نشستند و تعداد آنها را تا ۱۴ هزار نفر نیز برآورد میکنند. در این تحصن، تجار بزرگ پول میدادند تا هزینه غذای متحصنین تامین شود. آنگاه نخبگان در میان این جمعیت مردم را راهنمایی کرده و به آنها راهکار نشان میدادند. همچنانکه در خاطرات ناظمالاسلام کرمانی و کسروی آمده است در همین جلسات بود که مردم با راهنمایی نخبگان و علما خواسته خود را مطرح کردند که همان تشکیل مجلس شورای ملی بود.
حالا درک درستی از مجلس شورا داشتند؟
مردم به مجلس به عنوان مکانی برای حل مشکلات خود نگاه میکردند. نکته جالب اینجاست که از زمانی که آقای جعفریان به ریاست کتابخانه مجلس رسیدهاند، اقدام به انتشار بسیاری از اسناد کردهاند. تعداد بینهایتی عریضه به مجلس منتشر شده است که متنهای آن بسیار جالب است؛ به طور مثال، عریضههایی مانند اینکه من با زنم دعوایم شده یا اینکه همسایهام گاوم را برده است، نوشته و به مجلس ارسال شده است. مردم در آن زمان بر این باور بودند همانگونه که میتوانند به شاه عریضه بنویسند، به مجلس نیز میتوانند عریضه بنویسند، اما کسانی که ایده تشکیل مجلس را در سر داشتند، این نگرش را نداشتند.
این اختلاف دیدگاه مشکلساز نشد؟
چرا، همین مساله موجب درگیری شد؛ کما اینکه اختلافها با علما بلافاصله شروع شد، زیرا علما تصور دیگری از مجلس شورا داشتند و در مقابل، نخبگان کارکرد دیگری برای مجلس قائل بودند.
به نظر میرسد که مردم در بیان خواستههای خود تحول عظیمی را تجربه کردند. در ابتدا مهمترین خواسته آنها تاسیس عدالتخانه بود تا والی تهران محاکمه شود، اما در پایان بر تشکیل مجلس پافشاری کردند. این روند چطور طی شد؟
عریضهها نشان میدهد که چه میخواستند. مردم در ابتدا عدالتخانه میخواستند، اما این خواسته کمکم پخته شد و در نهایت به تاسیس مجلس شورای ملی رسید. از قدیمتر همواره مطرح بوده که مشکل ایران، ظلم و مظلوم است، چون قانون وجود نداشت و بیقانونی حاکم بود. هرچند قانون شرع و قانون عرف وجود داشت، اما چندان شفاف و روشن نبود که همین موجب ایجاد مشکلات زیادی شده بود و در نهایت، مردم مهمترین خواسته خود را تاسیس عدالتخانه ذکر کردند.
اما تدوین قانون به عنوان اولین اقدامات مجلس، منجر به ایجاد اختلاف شد. شیخ فضلالله نوری معتقد بود که قانون باید قانون شرع و اسلام باشد و مشروطه باید مشروعه باشد و کارهای شما ربطی به شرع ندارد و شما میخواهید که قانون را سکولار و غیرمذهبی کنید. در بین روشنفکران، عدهای چپی و غیرمذهبی وجود داشتند که نمیخواستند قوانین شرعی تدوین شود. به عبارت صریحتر، روشنفکران در این زمینه از علما بهره گرفتند، زیرا مردم عادی، زبان روشنفکران را نمیفهمیدند. شیخ فضلالله نوری تاکید داشت که باید ۵ نفر از علما برای تطبیق قانون با شرع انتخاب شوند و روشنفکران با این مساله مخالف بودند؛ در نهایت او را دار زدند و آیتالله بهبهانی را ترور کردند. من تصورم این است که این اقدامات توسط چپیها صورت گرفت، زیرا آنان بسیار مایل بودند که دین از سیاست جدا شود.
گفتید ایران قبل و بعد از مشروطه تفاوت زیادی داشت، اما همین مردم در برابر کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ مقاومت چندانی از خود بروز ندادند. چرا بهرغم ایجاد تغییرات این اتفاق رخ داد؟ به عبارت دقیقتر چرا بعد از ۱۴ سال مردم پذیرای استبدادی شدند که به مراتب سنگینتر از استبدادهای پیشین بود؟
شما باید این فاصله زمانی را مورد توجه قرار بدهید. در این دوران ۱۴ ساله اولتیماتوم روسها، فترت مجلس، انتخابات مجلس سوم، انقلاب روسها و جنگ جهانی اول رخ داد. اینکه چرا مردم این مساله را پذیرفتند پاسخ روشنی دارد؛ زیرا مردم آماده بودند و فکر میکردند که باید هرچه زودتر این هرج و مرج پایان یابد. در مجلس چهارم که به قول عشقی، ننگ بشریت بود، آزادی زیادی وجود داشت. در این دوران انگلیسیها به دلیل کودتا بسیار منفور بوده و نفوذشان کم شده بود و روسیه به خاطر انقلاب اکتبر، دخالتی در ایران ندارد. آزادی این مجلس که بلافاصله بعد از کودتا تشکیل شد، بسیار زیاد بود. این آزادی موجب شد که مجلس چهارم اوج فحاشی باشد؛ به گونهای که هر یک از نمایندگان، دیگری را به انگلیسی و روسی بودن و گرفتن رشوه متهم میکند. در این مجلس، چنان هرج و مرجی شکل میگیرد که منجر به از بین رفتن آن میشود. در سراسر کشور نیز شرایط مشابهی وجود دارد و مرتب شورشهایی انجام میشود. در این شرایط، وقتی رضاخان در مجلس پنجم به سلطنت میرسد، یک عده بسیار خوشحال شده و از آن استقبال میکنند. زیرا این باور به وجود آمده بود که باید هرچه زودتر یک مرد قوی به میدان بیاید و رضاخان به دلیل اینکه ارتش داشت و یک فرد مقتدر بود، برای شرایط آن زمان ایران بسیار مناسب به نظر میرسید. در ایران آن دوران، ارتش و قشون منظمی وجود نداشت و این مزیت رضاخان محسوب میشد. در دوران ماقبل رضاخان بیشتر عشایر نقش ارتش را ایفا میکردند، بنابراین ارتش رضاخانی توانست ایران را آرام کند و شورشها را از بین ببرد. ضمن اینکه در آن دوران، هنوز رگههایی از دیکتاتوری رضاخان مشخص نشده بود و تنها افراد معدودی به این مساله اشاره داشتند، همچنانکه مدرس به همین دلیل با رضاخان مخالفت داشت و معتقد بود که رضاخان، به بیراهه میرود.
مردم در آن دوران به دنبال یک منجی بودند تا ایران را از آن شرایط نجات دهد و از تکهتکه شدنش جلوگیری کند. شما در تاریخنگاری باید عنصر زمان را همواره مورد توجه قرار بدهید، زیرا عنصر زمان بسیار موثر بوده و نمیتوان آن را نادیده گرفت. جامعه همواره در حال حرکت است. گاهی امکان دارد که در پیمودن مسیر، عقبگرد یا درجا زدن داشته باشد، اما همواره پویاست. بنابراین ایران قبل از مشروطه، با ایران بعد از مشروطه و ایران بعد از جنگ جهانی دوم باید فرق کند. ایران در جنگ جهانی اول با روسها و انگلیسها جنگید و مردم تا پای جان رفتند.
به نقش زنان در انقلاب مشروطه اشاره کردید. چرا زنان به این انقلاب پیوستند؟ و آیا آگاهی آنان نسبت به حقوق خودشان در بین لایههای مختلف رواج داشت یا در سطح نخبگان جامعه متوقف ماند؟
در تحولات مشروطه یک عده از زنان طبقه متوسط در تظاهرات شرکت میکردند. اصولا زنان طبقه بالای اجتماع در خیابان حضور پیدا نمیکردند. این زنان، شروع به نوشتن مطلب در روزنامهها و... کردند. البته در بررسی نقش زنان نباید دچار اغراق شد و نباید لفظ تمام زنان را به کار برد. همانگونه که وقتی لفظ مردم را به کار میبریم باید مشخص کنیم که کدام مردم این کار را انجام دادند.
در همان دوره، عدهای از زنان نیز مخالف مشروطه هستند. همانطور که گفتم عینالسطنه در نوشتههای خود به این مساله اشاره دارد که زنان محمدعلی شاه را دوست داشتند. هرچند باید این نکته را مدنظر قرار داد که احتمالا منظور وی از زنان، زنان اطراف وی بوده و قاعدتا وی با زنان دیگری معاشرت نداشته است. زنان با تشکیل مدارس و تشکلها، دور هم جمع شدند. البته این مساله غیرعادی نیست، زیرا در فضایی که مردان به هیجان بیایند، زنان نیز به هیجان میآیند. در آن دوره به زنان اجحاف زیادی شده بود و به آنان اجازه ادامه تحصیل داده نمیشد. همین مساله نیز سبب مبارزات و تلاشهای زیاد چهرههایی چون صدیقه دولتآبادی، محترم اسکندری و مزینالسطنه و... شد. حتی زنان ناشناس بسیاری هستند که در راه مشروطه، جان خود را فدا کردند.
به نظر میرسد که روزنامههای چپ در تهییج زنان، نقش بسیار موثری ایفا کرد. تلاش زنان موجب شد که اولین بار بعد از مشروطه دولت ۱۲ مدرسه دخترانه در تهران تاسیس کند و بعدا در شهرهای تبریز و اصفهان و سراسر ایران نیز این مدارس راهاندازی شد. البته قبل از این، مدارس دخترانه خصوصی وجود داشت که بیشتر به طبقات بالای اجتماع اختصاص داشت.
فارغ از روزنامه «زبان زنان» به مدیریت خانم دولتآبادی که به مسائل سیاسی میپرداخت، سایر روزنامههای بانوان مانند «شکوفه» به آئین شوهرداری و... میپردازد و مطالب جدی در حوزه زنان به نگارش درنمیآید. چرا؟
در آن دوره، زنان حق حیات سیاسی و اجتماعی نداشتند بنابراین به عمد در مسائل سیاسی دخالت نمیکردند. از طرفی این زنان برای اینکه در جامعه نسبت به آنان حساسیتی ایجاد نشود، اسم مدارس خود را عفت و ناموس و... میگذاشتند. این زنان بارها مورد تهاجم قرار گرفتند و در معابر عمومی به آنها سنگ زده شد و تابلوی مدارس آنها پایین آورده شد. با این وجود، زنان ما با شجاعت و درایت این دوران را طی کردند. روزنامه خانم دولتآبادی به محض انتشار مقاله سیاسی، بسته شد. زنان ما اتفاقا در مورد مسائل سیاسی، دانش زیادی داشتند، اما به دلیل اینکه با محدودیت مواجه نشوند، ترجیح دادند در این مسائل وارد نشوند. در زمان اولتیماتوم روسها، زنان کالاهای روسی را تحریم کردند. زنان با اهداف از پیش تعیینشده، تلاش میکنند در حوزه سیاست به صورت علنی وارد نشوند، اما در مبارزات خود همواره اهداف سیاسی را دنبال میکردند.
مخالفان حضور زنان دقیقا چه کسانی بودند؟
مشروطهخواهان و افراد بسیاری، مخالف حضور زنان بودند.
اگر بخواهید به مجلس اول نمره بدهید، چه نمرهای میدهید؟
من نمره بالایی به مجلسی میدهم که در آن شرایط، با امکانات کم و دشواری توانست شکل بگیرد. چون شاه و دربار و بسیاری از افراد بانفوذ کشور در لیست مخالفان مشروطه قرار داشتند، با این وجود مشروطه به ثمر نشست. خیلی از رجال ترجیح میدادند که همواره سرکار باشند. برای آنها سیستم فرقی نمیکرد؛ مثلا فرمانفرما میگفت اگر سیستم استبدادی است، من استبدادخواه هستم و اگر سیستم مشروطه است، من مشروطهخواه هستم. بنابراین به محض اینکه مجلس به توپ بسته شد، بسیاری از رجال به اصطلاح مشروطهخواه خدمت شاه رسیدند و خوشخدمتی کردند تا شاه فراموش کند که آنها مشروطهخواه بودند.
مشروطه، مخالفان زیادی داشت و با این وجود به سرانجام رسید. در اینجا باید این نکته را مدنظر قرار داد که مشروطه ما در عرض کمتر از یک سال به سرانجام رسید و در این میان، گاه تندرویهایی از سوی برخی از جریانهای دخیل صورت گرفت که هزینههای زیادی را بر این جنبش تحمیل کرد. همه مشکلات به وجود آمده به دنبال نفوذ دشمن یا تلاشهای محمدعلی شاه ایجاد نشد، بلکه عدهای از افراد تندرو به تنهایی موجب بسیاری از ناکامیهای مشروطه شدند. از فاصله گرفتن بخشی از روحانیت سنتی از این جریان گرفته تا ایجاد نارضایتی در میان عوام. به هر حال، من برای مشروطه و بهخصوص مجلس اول به دلیل تدوین قانون اساسی، احترام زیادی قائل هستم و به آن نمره ۱۹ میدهم.
شما نیز باور دارید که پس از تدوین قانون اساسی و حکومت مشروطه، توقعات مردم برآورده نشد و چون مردم به ایدهآلهای خود که رفاه اقتصادی، امنیت و... بود دست پیدا نکردند یک نوع سرخوردگی بین آنها به وجود آمد و در برابر کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ هیچ مقاومتی نشان ندادند؟
پاسخ به این سوال قدری مشکل است. توقعات مردم بارها در روزنامهها منعکس شد و چندان مجهول نیست، اما مشکلاتی که بعد ایجاد شد، مردم را به این جمعبندی رساند که این هرجومرج، این قدر ارزش ندارد و باید مملکت زودتر نجات پیدا کند. بهخصوص اینکه کشور در اشغال روسها بود و تنها عاملی که توانست این نفوذ را کم کند، انقلاب روسیه بود. این اتفاقات موجب شد که عدهای به این نتیجه برسند که مشروطه، زمینهساز هرجومرج است. از طرف دیگر تضعیف قدرت دولت، کشور را در آستانه انفجار قرار داده بود. شاه ایران تنها ۱۲ سال داشت و دولت با ضعف مدیریت مواجه بود و حتی توان جمعآوری مالیات نداشت. البته این مساله در پایان دوره ناصری هم رخ داده بود، اما در دوران احمدشاه بسیار تشدید شد. این اتفاقات همه دست به دست هم دادند تا مردم به این نتیجه برسند که مشروطه، کارآمد نیست.
شما مشروطه ایرانی را زایمان زودرس نمیدانید؟ فکر نمیکنید از نظر زمانی بهتر بود در دوره دیگری اتفاق بیفتد؟
نه، در تاریخ نباید شرط گذاشت. مشروطیت تحولی بود که در جامعه آن روز ایران رخ داد. نمیتوان اینگونه قضاوت کرد که در دوره دیگری اگر اتفاق میافتاد با مشکلات کمتری مواجه بود.
منبع: ماهنامه نسیم بیداری
نظر شما :