اگر مشروطه اینست، زنده باد استبداد!
محمد مسعود
«خواربار در این کشور بقدری ارزان است و تهیه منزل آنقدر سهل میباشد که هیچکس از این لحاظ دچار زحمتی که منجر به ناامیدی گردد نمیباشد – از کتاب سه سال در آسیا، تالیف کنت دوگوبینو، ص 59، ترجمه فارسی»
حقیقتا زنده باد استبداد، برای اینکه این مشروطه غریب و عجیب ما، این مشروطه خودرو و دیمی ما، این مشروطه در هم جوش ما که به هیچ یک از مشروطههای عالم شبیه نیست کمکم جان ما را به لب رسانیده است.
این مشروطه هشلهف ما که زیر سایه بلندپایه خود دزدها و آدمکشها و غارتگرها را پناه داده و پشت سنگر قوانین و نظامات و مقررات آنها را از هر تعرض و بازخواستی مصون داشته است رفتهرفته جام صبر ما را لبریز نموده است! لختمان میکنند تا میگوییم چرا؟! میگویند مملکت مشروطه است، مملکت قانون دارد، مملکت عدلیه دارد، نظامات دارد، مقررات دارد، مجلس دارد، کوفت و زهر مار دارد، بروید از مجاری قانونی اقدام نمایید!
بر فرقمان کوفته مالمان را میربایند و جانمان را میگیرند، تا تعرض میکنیم، میگویند مملکت مشروطه است، قانون دارد، عدلیه دارد، نظمیه دارد، نظامات و مقررات دارد، بروید به محاکم صالحه و ادارات مربوطه رجوع نمایید!
خوشمزهتر از همه اینکه، این مشروطه، این قوانین این مقررات و نظامات همگی یک طرفه و یک جانبه بوده و وقتی نوبت مشروطه ما میرسد و ما میخواهیم از مشروطه استفاده کنیم، آن وقت دیگر کشکچی و پشمچی است! به طوری تخم مشروطه و نهال قانون میخشکد که تو گویی که رستم ز مادر نزاد!
من حقیقتا به سهم خود از این مشروطه خسته شدهام، من واقعا در قسمت خود از این مشروطه به تنگ آمدهام. آخر مسلمانان شما را به خدا این چه مشروطه است که در سایه آن محمد درگاهی (چاقو) جان محمد شمر، بعد از آن همه آدمکشی، گلشائیان، امیر خسروی، نیکپور، خدایارخان، کریم آقاخان و صدها امثالشان پس از آن همه سوءاستفاده راست راست در خیابانها میچرخند، و به ریش مردم میخندند، و هر کس بخواهد چپ به نعل کفششان نگاه کند مشروطه و قانون عدلیه و مقررات به رخشان کشیده به محاکم صالحه! حوالهشان میدهند! در صورتی که اگر یک روزنامهنویس، اسم شریف این آقایان را بیوضو بنویسد، آن وقت دیگر مشروطه و قانون و مقررات همه مالیده شده، مستبدانه روزنامهاش را توقیف و درب دکانش را تخته میکنند؟!
آخر این چه مشروطه است؟!
آخر این چه حکومت دموکراسی است؟
خوب آقایان، اگر مملکت برای آنها مشروطه مجلس به دولت اجازه میدهد خال قزی سکینه رختشوی، عمه قزی ربابه دلاک، و بیبی لیلای بندانداز استکان دانه هفت شاهی که شرکت مرکزی از پول آنها خریده و به نیکپور به همان قیمت نسیه فروخته دانه چهار ریال خریداری نمایند تا جناب جلالتمآب ایشان بتوانند چهارصد هزار ریال مهر گوهری نیکتای آقای معتصمالسلطنه فرخ نمایند.
آخر این چه مجلس است؟! این چه مشروطهای است؟! این چه دولتی است؟!
آخر اینها دیگر از جان ما چه میخواهند؟! آخر کنههایی که شکمشان از خون مردم ورم کرده است چرا دست از سر این لش مرده بر نمیدارند، آخر شما را به خدا در کجای دنیا دیده شده که دولتی هم شکست خورده و اشغال شده باشد و به فاتحین یا متفقین خود غرامت جنگ بدهد و در عین حال صدی چهل هم بودجه وزارت جنگش را اضافه نماید.
آخر شما را به خدا در کجای دنیا برای معادنی که نیست این همه دنگ و فنگ تراشیده و برای خوارباری که وجود ندارد وزارتخانه جدید تاسیس کردهاند!
آخر شما را به خدا بس است! بس است! هر چه کردهاید بس است! دیگر ما را راحت بگذارید! ما دولت لازم نداریم، سرپرست نمیخواهیم، ما به فداییان وطن که سرحدات ما را حفظ کنند احتیاج نداریم! بگذارید به بدبختی و گرسنگی خودمان بمیریم و با این مشروطهای که شما به پا کردهاید حسرت دوره استبداد را به گور ببریم!
شما خیال میکنید که اگر ما اصلا مجلس و دولت نداشته باشیم روزگارمان بدتر از این خواهد بود؟! بیشتر از این گرسنگی خواهیم خورد؟! کثیفتر از این زندگی خواهیم کرد؟! زیادتر از این ظلم خواهیم کشید؟! بالاتر از این غرامت جنگ خواهیم داد و پستتر از این خواهیم بود؟!
شما را به خدا دست از سر ما بردارید شما که هر کدام چندین ده و صد هزار تومان پول و ثروت دارید، بروید به کار خودتان برسید و ملت بدبخت ایران را ندیده بگیرید! و خیال نکنید که اگر قدرت از دست شما خارج شود، حساب و بازخواستی به میان خواهد آمد و گذشته مشکوک و ثروت مخدوش شما ایجاد خطری برایتان خواهد کرد! خیر مطمئن باشید، ملت نجیب ایران واقعا نجیب است، ملت نجیب ایران به قدری نجیب است که اگر پای دکان نانوایی از گرسنگی بمیرد دست به طرف منبری که پر از نان است دراز نخواهد کرد.
نظر شما :