چرا اساس مشروطیت مختل شد؟

نطق رادیویی محمدعلی فروغی در ۱۵ مهر ۱۳۲۰
۱۵ شهریور ۱۳۹۰ | ۱۸:۱۱ کد : ۱۲۴۸ گزیده‌های تاریخی
چرا اساس مشروطیت مختل شد؟
برادران و هم‌میهنان عزیزم، به حمدالله به فضل خداوند در سایه توجه شاهنشاه جوان جوانبخت بار دیگر پا به دایره آزادی گذاشتید و می‌توانید از این نعمت برخوردار شوید البته باید قدر این نعمت را بدانید و شکر خداوند را به جا آورید.

 

از رنج و محنتی که در ظرف سی چهل سال گذشته به شما رسیده است امیدوارم تجربه آموخته و عبرت گرفته و متوجه شده باشید که قدر نعمت آزادی را چگونه باید دانست و معنی آزادی را دریافته باشید. در این صورت می‌دانید که معنی آزادی این نیست که مردم خودسر باشند و هر کس هر چه می‌خواهد بکند، در عین آزادی قیود و حدود لازم است، اگر حدودی در کار نباشد و همه خودسر باشند هیچ کس آزاد نخواهد بود و هرکس از دیگران قوی‌تر باشد آنان را اسیر و بنده خود خواهد کرد.

 

قیود و حدودی که برای خودسری هست‌‌ همان است که قانون می‌نامند پس مردم وقتی آزاد خواهند بود که قانون در کار باشد و هر کس حدود اختیارات خود را بداند و از آن تجاوز نکند. پس کشوری که قانونی ندارد یا قانون در آن مجری و محترم نیست مردمش آزاد نخواهند بود و آسوده زیست نخواهند کرد.

 

این حقیقتی است بسیار ساده و روشن و هیچ کس منکر آن نمی‌شود، اما متاسفانه کمتر کسی به این حقیقت ایمان دارد زیرا که غالبا می‌بینیم مردم حدود یعنی قانون را برای دیگران لازم می‌دانند اما رعایتش را برای خودشان واجب نمی‌شمارند.

 

اگر هر کس معتقد بود که رعایت حدود قانون تنها نسبت به دیگران واجب نیست بلکه نسبت به خود او هم واجب است، تخلف از قانون واقع نمی‌شد و حال آنکه ما هر روز می‌بینیم بسیاری از اشخاص از قانون تخلف می‌کنند و کمتر کسی است که متوجه باشد که اگر من تخلف از قانون را از طرف خود جایز بدانم دلیلی ندارد که دیگران هم تخلف از قانون را از طرف خودشان جایز ندانند. در این صورت تخلف از قانون امری رایج و شایع خواهد بود و‌‌ همان نتیجه دست می‌دهد که گفتیم یعنی آسایش از همه سلب می‌شود. متاسفانه بسیاری از مردم چنین‌اند که هر وقت بتوانند زور بگویند، می‌گویند غافل از اینکه اگر بنا به زورگویی باشد امروز من می‌توانم به زیردست خود زور بگویم اما فردا زبردستی پیدا می‌شود که به من زور بگوید پس همین کس که امروز زور می‌گوید فردا دچار زبردست‌تر از خود می‌شود، آنگاه آه و ناله می‌کند و به این ترتیب دنیا درست مصداق گفته شیخ سعدی می‌شود که می‌فرماید:

ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند/ داد و فریاد برآری که مسلمانی نیست

 

پس اولین سفارشی که در عالم خیرخواهی و مهین‌دوستی به شما می‌کنم این است که متوجه باشید که ملت آزاد آن است که جریان امورش بر وفق قانون باشد و بنابراین هر کس به قانون بی‌اعتنایی کند و تخلف از آن را روا بدارد دشمن آزادی است یعنی دشمن آسایش ملت است.

 

یک نکته دیگر هم در این باب می‌گویم و به مطلب دیگر می‌پردازم و آن این است که شما شنوندگان من یقین دارم بسیار شنیده‌اید که از تمدن و توحش و ملل متمدن و وحشی سخن می‌گویند آیا درست فکر کرده‌اید که علت متمدن کدام است و ملت وحشی چیست؟ گمانم این است که بعضی از شما خواهند گفت ملت متمدن آن است که راه‌آهن و کارخانه و لشگر و سپاه و تانک و هواپیما و از این قبیل چیز‌ها دارد و ملت وحشی آن است که این چیز‌ها را ندارد و یا ‌خواهند گفت ملت متمدن آن است که شهر‌هایش چنین و چنان باشد، خیابان‌هایش وسیع و آسفالته، خانه‌هایش چند اشکوبه باشد و قس‌علیهذا. البته ملل متمدن این چیز‌ها را دارند اما من به شما می‌گویم بدانید که این چیز‌ها فروع تمدنند اصل تمدن نیستند. اصل تمدن این است که ملت تربیت داشته باشد و بهترین علامت تربیت داشتن ملت این است که قانون را محترم بدارد و رعایت کند، اگر این اصل محفوظ باشد آن فروع خودبه‌خود حاصل می‌شود اما اگر ملتی قانون را محترم ندارد هر قدر از آن چیز‌ها داشته باشد نه می‌توان گفت تربیت دارد و نه می‌توان گفت متمدن است، آن چیز‌ها هم عاقبت از دستش می‌رود.

 

پس از این مقدمات که گمان می‌کنم قابل انکار نباشد می‌پردازم به اصل مطلب و یادآوری می‌کنم که وجود قانون بسته به دو چیز است یکی قانون‌گذار و یکی مجری قانون و جمع این دو چیز را حکومت یا دولت می‌گوید و چون ملت‌های مختلف را در زمان‌های مختلف به نظر می‌گیریم می‌بینیم حکومت‌های آن‌ها همه و همیشه یکسان نبوده و نیستند، گاهی از اوقات قانون‌گذار و مجری قانون یک نفر بوده و گاهی چند نفر معدود و بعض از ملت‌ها هم بوده و هستند که قانون‌گذاری و اجرای قانون را تمام ملت برعهده گرفته است.

 

قسم اول حکومت انفرادی و استبدادی است. قسم دوم حکومت خواص و اشراف است و قسم سوم را حکومت ملی می‌گویند که اروپاییان دموکراسی می‌نامند و هر یک از این سه قسم هم اشکال مختلف داشته و دارد که چون مقصود من این نیست که به شما علم حقوق درست بدهم داخل این بحث نمی‌شوم و همین‌قدر می‌گویم ملت‌ها هر چه دانا‌تر و به رشد و بلوغ نزدیک‌تر می‌شوند به قسم سوم یعنی به حکومت ملی متمایل‌تر می‌گردند جز اینکه ملت‌ها چون غالبا دارای جمعیت فراوان و کشور پهناورند نمی‌توانند هر روز یک جا جمع شوند و وظیفه قانون‌گذاری و اجرای قانون را خودشان مستقیما به جا بیاورند. بنابراین بهترین ترتیبی که پیدا کرده‌اند این است که ملت جماعتی را نماینده خود قرار دهد که به نام او قانون‌گذاری کنند و مجمع آن نمایندگان را ما مجلس شورای ملی نامیده‌ایم و مجلس هم چند نفر را برای اجرای قانون اختیار می‌کند که هیات وزیران نامیده می‌شود و این هر دو جماعت در تحت ریاست عالیه یک نفر هستند که اگر او انتخابی باشد رییس‌جمهوری نامیده می‌شود و اگر دایمی و موروثی باشد پادشاه است.

 

شما ملت ایران به موجب قانون اساسی که تقریبا سی و پنج سال پیش مقرر شده است دارای حکومت ملی پادشاهی هستید اما اگر درست توجه کنید تصدیق خواهید کرد که در مدت این سی و پنج سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقیقی یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید و چندین مرتبه حکومت ملی یعنی اساس مشروطیت شما مختل شده است. آیا فکر کرده‌اید که علت آن چیست؟

 

من برای شما توضیح می‌کنم علت اصلی این بوده است که قدر این نعمت را به درستی نمی‌دانستید و به وظایف آن قیام نمی‌کردید و بسیاری از روی نادانی و جماعتی از روی غرض و هوای نفس از شرایطی که در حکومت ملی باید ملحوظ شود تخلف می‌کردند.

 

شرایطی که در حکومت ملی باید ملحوظ باشد چیست؟ فراموش نکنید که معنی حکومت ملی این است که اختیار امور کشور با ملت باشد و البته می‌دانید که هر کس اختیاراتی دارد در ازای آن اختیارات مسوولیتی، متوجه او می‌شود.

 

پس اگر به مقتضای اختیارات خود چنانکه وظیفه وجدانی حکم می‌کند عمل نکند مسوول واقع می‌شود و معنی مسوول واقع شدن همیشه این نیست که کسی از او سوال و بازخواست کند، مسوول واقع شدن غالبا به این است که شخص گرفتار عاقبت وخیم می‌شود، اگر مخلوقی نباشد که از او بازخواست کند خالق از او بازخواست خواهد کرد، بازخواست خالق را هم همیشه به روز قیامت نباید محول نمود، غالبا بازخواست خالق در همین زندگانی دنیا واقع می‌شود و شخص جزای عمل خود را می‌بیند و چنانکه گفته‌اند:

از مکافات عمل غافل مشو/ گندم از گندم بروید جو ز جو

 

اکنون ببینیم اگر ملت در اختیارات خود به مقتضای وظیفه قانونی و وجدانی عمل نکند چگونه مسوول واقع می‌شود، طبقات ملت مختلفند و هر کدام در عمل حکومت ملی وظیفه خاص دارند، عامه مردم موظفند که در انتخاب نمایندگان خود برای مجلس شورای ملی اهتمام داشته و نمایندگان صالح انتخاب کنند و پس از انتخاب مراقب رفتار آنان باشند و افکار صالح یعنی عقاید آزادی‌خواهی یعنی قانون‌خواهی یعنی میهن‌دوستی نمایش دهند و معتقد باشند که خیر عموم خواستن بر اعمال اغراض شخصی مقدم است و هر فرد از افراد ملت مکلف است شغل و حرفه مشروع آبرومندی مطابق استعداد خود اختیار کند و در انجام آن بکوشد.

 

نمایندگان ملت موظفند که در قانون‌گذاری و نظارت در اجرای قانون اهتمام ورزند و نمایندگی ملت را وسیله پیشرفت اغراض و هوای نفس و جاه‌طلبی ندانند، وظیفه وزیران این است که خود را مجری قانون و خدمتگزار ملت بدانند و در پیشنهاد قوانین به مجلس و اجرای آن قوانین همواره خیر و صلاح ملت را در نظر داشته باشند وظیفه مستخدمین و کارکنان دولت این است که در اجرای قوانین از روی صحت و درستی وسیله پیشرفت کار وزیران باشند و موجبات آسایش ابنای نوع خود را که مخدومین ایشان هستند فراهم آورند، وظیفه روزنامه‌نگاران این است که هادی افکار مردم شوند و ملت و دولت را به راه خیر دلالت کنند. وظیفه پادشاه این است که حافظ قانون اساسی و ناظر افعال دولت باشد و افراد ملت را فرزندان خود بداند و به مقتضای مهر پدری با آن‌ها رفتار کند و گرفتار و کردار خود را سرمشق مردم قرار دهد.

 

و روی هم رفته وظیفه جمیع طبقات ملت این است که گفتار و کردار خود را با اصول شرافت و آبرومندی تطبیق کنند که چنانکه یکی از حکمای اروپا گفته است اگر بنیاد حکومت استبدادی بر ترس و بیم است بنیاد حکومت ملی بر شرافت افراد ملت است و مخصوصا اگر متصدیان امور عامه شرافت را در اعمال خود نصب‌العین خویش نسازند کار حکومت ملی پیشرفت نمی‌کند. و بالاخره جمیع طبقات باید دست به دست یکدیگر داده در پیش بردن حکومت ملی متفق و متحد باشند که بزرگ‌ترین آفت حکومت ملی اختلاف کلمه و نفاق است.

 

پس اگر افراد ملت فقط ملاحظات و منافع شخصی را منظور بدارند و حاضر نشوند که یک اندازه از اغراض‌جویی خود را فدای منافع کلی کنند و از راه صلاح خارج شده، به جای اشتغال به امور شرافتمندانه برای پیشرفت اغراض خصوصی وسایل نامناسب از تزویر و نفاق و فتنه و فساد و دسته‌بندی و هوچیگری به کار برند و اگر نمایندگان ملت در قانون‌گذاری یا اجرای قانون اهتمام لازم ننمایند و نمایندگی ملت را وسیله تحصیل یا حفظ منافع شخصی بدانند و عوام‌فریبی را پیشه خود بسازند و دسیسه‌کاری را شعار خود کنند یا معنی نمایندگی ملت را فقط مدعی شدن با دولت بدانند و اگر وزیران وزارت را فقط مایه تشخص و جلب منافع شخصی فرض کنند و اگر روزنامه‌نگاران به جای حقیقت‌گویی و رهبری ملت به راه خیر، روزنامه را آلت هتاکی و پیش بردن اغراض فاسد قرار دهند و اگر پادشاه حافظ قوانین نباشد و افراد ملت را فرزندان خود نداند و سلطنت را وسیله اجرای هوای نفس بسازد و اگر طبقات ملت از طریق شرافت پا بیرون گذارند یا راه اختلاف و نفاق پیش گیرند گذشته از اینکه شخصا مسوول یعنی گرفتار عاقبت وخیم می‌شوند باید حتم و یقین دانست که باز اوضاع این سی و پنج سال گذشته تجدید خواهد شد، کشور و ملت هر روز گرفتار مصیبت و فتنه و فسادی می‌شود و نه تنها آزادی تباه خواهد شد بلکه به دار فنا و نیستی خواهیم رفت و اگر ملت عبرت گرفته باشد و به وظیفه وجدانی خود عمل کند امیدواری می‌توان داشت که روزگار محنت و ذلت سپری شود و دوره شرافت و سعادت و سرفرازی برسد.

 

این مطالب را که اظهار کردم ممکن است بفرمایید سخن‌هایی مبتذل بود که همه کس می‌داند و گفتن نداشت من هم آرزومندم که چنین باشد یعنی به عمل ثابت کنید که به این حقایق ایمان داشتید در آن صورت من از مبتذل‌گویی دلتنگ نخواهم بود.

 

فعلا آنچه مسلما مایه امیدواری و اطمینان خاطر ماست وجود مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی است که در اندک مدتی که به سریر سلطنت جلوس فرموده‌اند رافت و شفقت و مهربانی نسبت به ملت و حسن‌نیت به مشروطیت را کاملا به منصه ظهور رسانیده‌اند، اکنون باید امیدوار بود که طبقات ملت هم به خوبی امتحان بدهند. اینجانب که گذشته از معلومات کتابی مدت پنجاه سال شاهد جریان امور این کشور و کلیه ممالک روی زمین بوده و به نظر دقت و عبرت در آن‌ها دیده‌ام در این هنگام موقع را مقتضی دیدم بر حسب مسوولیتی که متوجه من شده است این تذکرات را به ابناء وطن عزیز بدهم و قصد دارم اگر موفق شوم بعد‌ها هم در مواقع مقتضی به شرح و بسط جزییات این کلیات بپردازم و در مهمات امور کشور یادآوری‌های لازم را به ملت بکنم. امیدوارم تذکراتم موثر شود و این ملت ستمدیده پس از قرن‌ها رنج و محنت عاقبت روزگار خوش ببینند. انشاءالله.
 

کلید واژه ها: فروغی


نظر شما :