ماجرای شعر توبه گرگ که شهریار برای فرح پهلوی فرستاد/ این دم سرنگون شدن یاد من پیاده کرد

۲۹ شهریور ۱۳۹۰ | ۲۱:۳۵ کد : ۱۳۱۰ از دیگر رسانه‌ها
اصغر فردی را با شهریار می‌شناسند. او شاعر، ‌نویسنده، محقق، مستندساز است و منحصر به فرد‌ترین ویژگی او هم افتخار شاگردی شهریار شعر و ادب برای سال‌های طولانی است. قاعدتا مصاحبه با فردی باید در مناسبتی هم‌زمان با روز ملی شعر و ادب و روز بزرگداشت شهریار منتشر می‌شد اما اینکه در روز شعر و ادبی که گذشت برای شهریار چه کردند هم سوژه مناسبی برای پیگیری از فردی است که در مجالس بزرگداشت او حضور داشت و در برنامه زنده تلویزیونی درباره شهریار سخن گفت و همچنان پیگیر کارهای شهریار است.

 

اصغر فردی برای ما حرف‌های ناگفته فراوانی داشت که همین سوژه «برای شهریار در روز بزرگداشت شهریار چه کردند» ما را به نامه فرح پهلوی به شهریار، هدایای نقدی رییس جمهور وقت به شهریار، پیشنهاد روز ملی شعر و ادب در زمان پهلوی و گوشه‌ای دیگر از مبارزات شهریار با رژیم ستم شاهی رساند که از سوژه اولیه ما مصاحبه را خواندنی‌تر و جذاب‌تر کرده است:

 

تلاش شهریار برای بی‌اثر کردن جشن‌های ۲۵۰۰ و برگزاری کنگره شعر فارسی در تبریز

 

به نظر شما ۲۷ شهریور روز ملی شعر و ادب ایران و سالروز درگذشت استاد شهریار مطابق محتوای قانع‌کننده‌ای برگزار می‌شود؟

 

تخصیص تقارن سالروز درگذشت شاعر ملی ایران شهریار ملک سخن با روز ملی شعر و ادب زمره‌ای را ناخشنود کرد. این گروه ـ که تنی چند از نوپردازان هم در میانشان بود و اتفاقا رییسشان هم پس از بیرق‌داری و علم‌گردانی آن شلوغ‌کاری‌ها درگذشت ـ بازمانده نسلی بودند که با صدور گواهی فوت و جواز دفن شعر کهن ایران در سال پنجاه کنگره شعر ایران را تحریم کردند و چون این کنگره به ریاست افتخاری شهریار و در تبریز با صدور دعوتنامه‌هایی به امضاء استاد شهریار برگزار می‌شد در مجلات آن روزگاران به ساحت شعر و غزل و شهریار غزل تاختند و ایلغار تتاری ورزیدند. شهریار در مهرماه سال ۱۳۵۰ برای تحت پوشش دادن جو جشن‌های ۲۵۰۰ ساله سلطنت (برابر با ۲۰ تا ۲۴ مهر ۱۳۵۰) و پیشگیری از حضور شعرا در این مراسم شخصا و با امضای کارت دعوت توسط خود به برگزاری «کنگره سراسری شعر فارسی» اقدام کرد و ۳۰۰ تن از شعرای کشور را به جای شیراز به تبریز کشانید که برخی از نوپردازان معلوم‌الحال مانند اخوان، شاملو، براهنی و اسماعیل خویی آن کنگره را تحریم کردند. اما رهبر و پیشوای آن جریان تحریم دکتر رضا براهنی که اهل انصاف بود «توبه‌نامه»‌ای با همین عنوان نوشت و از شهریار بابت خطای تشخیصش پوزش خواست.

 

نخستین سال اعلام چنین روزی به عنوان روز ملی شعر و ادب عده‌ای جست‌و‌خیز کردند و از غیب خبر و وعده از تعویض روز دادند، صفحات روزنامه‌های رنگارنگ را با غثیان عصیان و کینه‌های خود آلودند و بی‌سیرتی تا جایی بردند که کاریکاتور سید هشتاد و یک ساله وارسته دست از دنیا گسسته‌ای را ـ که جز عشق‌ورزی و اشک‌ریزی تصویری از آن با یاد مردم نیست ـ کشیدند.

 

درست اسلاف همین «این بار معترضین همیشه خاموش»، در زمانی پیشین‌ترک باز معترض و منکر «ملیت» «شهریار» به عنوان «شاعر ملی» شدند. در سال ۱۳۴۹ دربار پهلوی برای انتخاب شاعر ملی به توسط شجاع‌الدین شفا و مهرداد پهلبد به شهریار پیغام می‌دهد که شاه عزم اعلان استاد در مثابه شاعر ملی ایران را دارد. آنها برای شهریار ـ که در آشیانی پای در تنگ دامن کشیده بود ـ خانه‌ای در شمیران خریده و سند را در جوف خفیه آورده بودند. شهریار این بیت را مترسلا به پیشگاه شهبانو بداهه‌نویس می‌شود:

میکده چون به باد شد، دعوت من به باده کرد

روغن ریخــته‌ اسـت کو، نــذر امــام‌زاده کرد

 

بزرگداشت یک روز ملی وظیفه همه دستگاه‌های ذی‌ربط حکومت ملی است. هر دستگاهی به فراخور خاصیت و فلسفه‌ ذاتی در بخشی از اذیال موضوع کار کند. مثلا سازمان فرهنگ و ارتباطات آثار فارسی استاد را به کاربرد تاجیکستان و افغانستان و آثار ترکی استاد را با کاربرد جمهوری آذربایجان و ترکیه مهیا و منتشر کند. در گام بعدی ترجمه آماده آثار استاد را به ترتیب اولویت منتشر و به دست مخاطبان جهانی برساند که لزوم صرف انرژی و هزینه مالی ترجمه نیز نیست چه، در دوره شوروی فقط توسط بنگاه پروگرس به کلیه‌ زبان‌های متداول در شوروی ترجمه و منتشر شده که این خود یعنی بیش از یکصد زبان و ترجمه‌ها به زبان‌های انگلیسی و آلمانی و اسپانیول نیز انجام شده که با یک بازنگری و تکمیل می‌توان منتشر کرد و در مرحله‌ سوم نیز تدارک برگردان به زبان‌هایی که ترجمه نشده.

 

 

پیشنهادهایی برای همه برای بزرگداشت شهریار

 

سازمان تبلیغات و حوزه هنری آثار دینی و انقلابی استاد را در برنامه‌های خود قرار دهد و ستاد تبلیغات جنگ اشعار استاد درباره ‌دفاع مقدس و موضوعات پیرامون را سرلوح تحرکات گذارد و شهرداری‌ها تسمیه معابر و کوچه و خیابان‌ها و مراکز فرهنگی و هنری شهری و فرهنگسرا‌ها و سرا‌های محلات و سینما‌ها و… وزارت پست و تلفن انتشار تمبر و وزارت آموزش و پرورش تالیف دروس در مقاطع مختلف آموزشی و طرح افکار و آثار شهریار در کتب درسی و وزارت آموزش عالی و دانشگاه‌های ملی و آزاد به تاسیس دپارتمان‌های شهریار‌شناسی و واحدهای درسی اختیاری و اجباری تمهید کند و صدا و سیما به اجراء میزگردهای شهریار‌شناسی و مستندسازی‌ها و تدارک فیلم‌های داستانی و فیلم‌های سینمایی اقدام کند و وزارت ارشاد اسلامی نیز تولی خطوط اصلی را عهده‌داری کند.

 

 

دیشب هم باز فیلم موهن شهریار را باز بخش کردند

 

متأسفانه سیمای ملی سریال سراپا وهن و تحریف و تحقیر تبریز و شهریار را بازپخش می‌‌کند و این پیمانه صبر صابرین را هم لبریز می‌کند. ما همواره باید مصالح ملی را ملاحظه کنیم و بگوییم هذا زمان السکوت و ملازمه البیوت و حتی در فروکش دادن خشم دیگر غیرتمندان تلاش کنیم و طومار را طومارنویسان را درنوردیم با این درک که به هر حال بودجه‌ای بیش از یک میلیارد تومان هزینه و صرف شده و کاری بوده در دست نااهل یک بار پخش می‌شود و فراموش می‌گردد اما می‌بینیم که آن را دو سال بعد دوباره در کنداکتور پخش می‌گذارند. نقدی در یکصد و بیست صفحه نوشتیم و برای انتشارش درنگ کردیم. بیش از دو هزار و چهارصد نفر طومار محتوی درخواست توقف پخش آن فیلم را امضا کرده بودند که تا باخبر شدیم ریش گرو گذاشته و متوقف کردیم. اما گویا هم در امساک از انتشار نقد و هم در جلوگیری از جریان طومار خطا کرده‌ایم. واقعا کسی نفهمید که چرا فیلم بزرگ‌ترین شاعر معاصر و سیدالشعراء انقلاب اسلامی باید از فیلم مرحوم دکتر قریب هم ضعیف‌تر باشد؟ واقعا کسی نفهمید که پرسوناژ و نقش اول فیلم را به عهده کسی گذاشته بودند که در تئا‌تر مدرسه هم نمایش کار نکرده؟ کارگردانی چنین سوژه‌ مهم را به فیلم‌سازی داده‌اند که سوابق فیلم‌سازی‌اش معلومات که چه کارهای در پرونده کارگردانی دارد و چقدر با ساخت چنین اثری مسافت بعیدی دارد؟ نقش اول فیلم را کسی بازی کرده که شعر صاحب نقش خودش (شهریار) را همواره با غلط‌های فاحش حتی وزنی می‌خواند؟ راستی را کسی از خود نپرسید مشاوری که برای استشاره‌ ساخت فیلم برگزیده بودند جز سابقه مدیریت در صدا و سیما چه رابطه‌ای دور و نزدیک یا علمی و ادبی و پژوهشی با شهریار داشت؟ یا جز تلفظ نادرست نام خانوادگی‌اش ـ که شعر را به جای مفتوح مکسور می‌خواندند و برگرفته از شغل پدری‌اش که شعر فروش (ابریشم‌باف) بود ـ با شعر چه رابطه‌ای داشت که در پایان هر قسمت به ذکر نامش به عنوان مشاور فیلم مفاخره می‌کردند. یا منبع اطلاعاتی فیلمنامه‌نویسی کسی بوده که یاوه‌ها و دروغنامه‌اش وزارت ارشاد پیرو شکایت خانواده‌ استاد و نزدیکان شاعر برچید و خمیر کرد؟ تازه نه تنها علیرغم راهنمایی افراد متعدد که از فلان بن فلان که از معاشران نزدیک استاد بوده مراجعه‌ای هم نکردند بلکه کارگردان در مصاحبه‌اش تهمت و افترایی هم بسته که مراجعه کردیم و آن فلان رقم هنگفتی پول مطالبه کرد. ولی ما نه بروی خود آوردیم و نه از حیث این اکاذیب و افترا دادخواستی دادیم.

قیل و قال آئین درویشی نبود

ورنه با او ماجرا‌ها داشتیم

 

 

با این فیلم شهریار و شهر و هم شهریانش را مفتضح می‌کنند

 

وانگهی ما را با عمله ‌فیلم دردی نیست، بلکه درد ما با زعمای تصمیم‌گیرنده رسانه ‌ملی است که سرنوشت معرفی شاعر ملی را به چه تیمی می‌سپرند که بدون شک عمدا شهریار و شهر و همشهریانش را مفتضح کند و راه گریز او نیز مانند مشاورش نام خانوادگی‌اش باشد که خود تبریز است. شهریاری که در منزل سرکنسول فرانسه در تبریز سپرده شده که از هل زبان فرانسه بیاموزد و در خانه اشرافی‌ترین مرد و در میان اعیان تبریز بالیده و حتی معلم خط سر خانه داشته است در رستوران تهران آداب غذا خوردن نداند و شهیارش بیاموزد و آن هم با چنان ادبیات شایسته‌شان فیلم‌سازان و نویسندگانش که کودکانه از زبان ابوالقاسم شهیار به شهریار زیر سبیلی فحش دهد که شهریار می‌پرسد اسم این غذا چیست و او می‌گوید راگو و ادامه می‌دهد مگر تا حالا راگوه! نخوردی؟ شرمتان باد. یا استاد شهریار را در عالم قیاس به نفس جوان بوالهوسی نشان دادند که هر دختری در گذر و بازار می‌دید حیران به دنبالش می‌افتاد.

 

یا اینکه باز ادبیات خود را ادبیات شهریار جا زدند و عبارت لاتی سوسولی معاصر لقلقه ‌لسان خود را از زبان شهریار و شهیار ۹۰ سال پیش جا زنند و هی به یکدیگر بگویند بگیر منو و‌ گاه نیز به ترکی‌اش هم درآورند و مزه‌پرانی کرده بگویند:«توت منی» دردا و حسرتا که در این ننگنامه از پدر شهریار که مجتهد و شاگرد آخوند خراسانی بود چهره‌ای تصویر کردند که در باغ با دختری مغازله می‌کند و وعده استیفای حقوقش را می‌دهد و برای طرح دعوا به تهران هم می‌رود و عاقبت با او ازدواج می‌کند؟ همسر شهریار را زنی فاقد سواد خواندن و نوشتن ترسیم می‌کند در صورتی که همسر شاعر تا ازدواج با وی معلمه‌ مدارس سراب بود.

 

 

به کار بردن سرود رسمی پیشه‌وری در موسیقی متن فیلم شهریار

 

شهریار را مهجور و دیوانه مالیخولیایی نشان می‌دهد که از سر جنون و خیالات شیزوفرنیک به انقلاب می‌پیوندد و واپسین سال‌های عمر شاعر اهل‌بیت را بازیگر نقش‌های ساتیریک و فکاهی ایفاء می‌کند که از او سیمایی مجنون و دیوانه متجسم می‌کند؟ کسی از خود نپرسید که چرا آهنگساز فیلم ملودی سرود رسمی دولت دست‌نشانده‌ پیشه‌وری (سال‌های تجزیه‌ آذربایجان) را برای بخشی از موسیقی متن فیلم شهریار تنظیم و اجراء کرد؟ کسی از آن دسته فرهیخته‌ نابغه نپرسید که با چه منطقی ملودی ترانه توفیق قلی‌اف باکویی را که چهل سال پیش ساخته در نقل وقایع صد سال پیش تبریز گذاشتی؟ و صد‌ها اشکال فاحش که شمردن یکایک آنها یکصد و بیست برگ کاغذ شد. آنگاه با رندی ناشیانه‌ای عوض اینکه لااقل مجالی برای نقد میلیون‌ها مخالف بشناسند و قبال و بعد پخش یک قسمت فرصت نقد آن را به کسی دهند در پایان پخش نقار به میان بازماندگان شهریار افکندن و علیرغم اعتراض و عصیان دختر غیرتمند شاعر که برای صیانت از ساحت حرمت پدر سینه چاک می‌کرد فرزند ذکور شاعر را به پای دوربین کشاندند که بگوید بله این فیلم کم از زندگی‌فیلم رودکی محصول جمهوری تاجیکستان! نداشت و خوب و درست بود. حتی اگر واقعا نظر آقا هادی بهجت همین هم باشد و بی‌هیچ ضرب و زور و صلاح‌دید و مصلحت‌اندیشی چنین اظهاراتی کرده، آیا نظر دیگری نبود که آن نظر را هم در کنار نظر مثبت بیاورند؟

 

 

تاکنون اقداماتی دائر بر شهریار پژوهی به حد کافی انجام شده است؟

 

پس از درگذشت استاد دروغ‌زنان و سودجویانی چند پشت سایه آن پیر کبیر ایستاده خود نمودند. کسی یک یا چند بار به دیدن استاد رفته و عکسی گرفته و دستخط و اتوگرافی ستانده آن عکس را تراکت تبلیغاتی خود در انتخابات نمایندگی مجلس قرارداد، دیگری دکانی گشود و برگزاری کنگره‌های استاد را سرقفلی کرد و یکی خاطرات شهریار با دیگران! را نوشت و چاپ کرد (گرچه از بس مملو از اکاذیب و اباطیل بود پیرو شکایت خاندان استاد جمع و خمیر شد) و از این گونه استمساکات رخ داد که البته از نظر من چندان نکوهیده نیست. به هر حال این گونه افراد در مقایسه با دیگر مجرمان جامعه باز متفاوت‌اند.

 

مثلا چند نمونه کار مقدماتی در تحقیق احوال و آثار شهریار صورت پذیرفته است. توسط خانمی که اسمشان را به یاد ندارم کتاب‌شناسی شهریار تدوین شده است و دیگری نظیره‌های حیدربابا را گردآوری کرده و آن دیگر طنز در شهریار را محور تحقیق قرار داده، یا انتخاب و گردآوری اصطلاحات عامیانه‌ فارسی در آثار شهریار یا پرسوناژهای موجود در آثار شهریار توسط آقای علی‌محمدی و یا چند مصاحبه شهریار در مطبوعات توسط آقای علیزاده گردآوری شده و طی کتابی چاپ شده است که این گونه گردآوری آثار مطبوع به مثابه تدارک موادخام شهریارپژوهی لازم و حتی پسندیده و مبارک است. این گونه تدابیر و تحرکات محقق را از انجام کارهای فیزیکی و فرساینده بی‌نیاز می‌کند. که با در دست داشتن این مجموعه‌ها و ابزار حاضر کار را آغاز کند، اما رعایت ملاحظاتی ابتدایی مبتنی بر متدولوژی و شیوه تحقیق شرط اول این گونه تحرکات است. مثلا رشک، کینه و بغض یا بر عکس رفیق‌بازی و ترجیح یکی بر دیگری و حب ذات گردآورنده نباید به این نوع کار‌ها دخالت کند که آثار گفت‌وگویی شاعر با گزینش گردآورنده و احیانا ارائه اطلاعات بدون ذکر مأخذ انجام پذیرد. چرا که پژوهشگر و شهریارپژوه و حتی گردآورنده مجاز به اعمال سایه‌های شزوز نفسی خود به این گونه کار‌ها نیست و عدم نقل مأخذ اعتبار و سندیت کار را مخدوش و ملکوک می‌کند.

 

از این‌روست که بعد از گذشت بیست و سه سال هنوز اول قدم شهریارپژوهی برداشته نشده و کتاب متدولوژیک و اصولمندی توسط شخص صالحی تالیف نشده است که مبنای شهریار‌شناسی باشد و چنین کتابی را باید دستگاه‌ متولی فرهنگ سفارش دهد

 

 

شما سال گذشته پیشنهاد تاسیس بنیاد شهریار‌شناسی دادید. آیا به سرانجامی رسید؟ نظرتان درباره این بنیاد شهریار که تاسیس شده چیست؟

 

در تاریخ ۱۳۶۸/۰۲/۱۱ طی دیداری که با مقام ریاست‌جمهوری وقت داشتم طرحی دائر بر تاسیس بنیاد شهریار و محورهای جامع و ریزی ارائه کردم و ایشان دستور مساعدی به دستگاه‌های ذی‌ربط صادر کردند. تا اینکه هر سال یک یا چند بند از محور‌ها که یکی هم تخصیص روز شهریار و شعر و ادب بد اجرا شد. خودم که علاقه‌مندی تاسیس و مدیریت و اجرائیات نداشتم مراتب را به افراد حقیقی و حقوقی متعدد عنوان کردم. یکی از علاقه‌مندان بنیادی را تثبیت و تسجیل کرد و معونه خوبی هم از گشاددستان گرفت و به ماموریت اعزام شد. تا کی دست و بالش از مناصب خالی شود و از سر بیکاری این بار کرکره این دکه بالا زند و درگاه آب و جارو کند

 

 

تا قالیبافی برآمد و بنایی معین کرد و عده‌ای در تبریز هم بنیادی بر پا کردند

 

پارسال که وظیفه‌ای بر زمین مانده را شهردار تهران بر ذمه گرفت و بزرگداشت شهریار برگزار کرد، فی‌المجلس از ایشان خواهش کردم که نسبت به تاسیس بنیاد شهریار اهتمام ورزد. ایشان نیز با طیبت خاطر ویژه خود پذیرفت و طی ملاقاتی از من تدوین اساسنامه و تعریف وظائف خواست. متأسفانه یکی از دعب‌های متداول در این ملک است که کاری سال‌ها معطل بماند و کسی همتی نکند و تا کسی به کاری کمر بست، متولیان متعددی از شش جهت پدید می‌آیند و شمع‌ آن امام‌زاده را به دامان برمی‌چینند. ۲۲ سال در هر فرصتی نوشتیم و تا شورای انقلاب فرهنگی بردیم که بنیاد شهریارا! اما تا قالیبافی برآمد و بنایی معین کرد و هیأت امنا و اساسنامه‌ای تدارک دیده شد از تبریز کسانی دستپاچه اساسنامه‌ای دست و پا کردند و به تصویب شورای فرهنگ رساندن و ساختمانی گرفتند و هیأت امنایی و رییسی. گرچه «حالا چرا»؟

 

ولی باز شکر که با هر انگیزه‌ای که باشد جنبیدند و انشاءالله که به کار شهریارپژوهی نیز اشتغال کنند. هرچه از این لجنه‌ها بیشتر ایجاد شود خالی از فایدتی نخواهد بود گرچه به حکم عقل اولی آن است که خود را از توفیق معاصرت با معاشران استاد محروم نکنند. حال شاید بی‌رابطه بودن رییس مجموعه چنین با شهریار و آثار و عوالمش توجیه منطقی داشته باشد که ریاست کاری اجرایی است و هماهنگی اداری و اعتباری و… اما شوخی است ترکیب بعدی با موضوع شهریار از دور و نزدیک بی‌ارتباط باشد

 

 

امسال مراسم بزرگداشت چگونه برگزار شد؟

 

اتفاقا غم همین است که به جای بزرگداشت‌های متنوع و سراسری در تبریز و تهران و دیگر جا‌ها امسال هم صدایی بلند بر نخواست و در تبریز ارشاد اسلامی مراسمی برگزار کرد و فقط در حد تبریز و نه با حضور مهمانان و مدعوانی خارجی یا داخلی از دیگر شهر‌ها. شهرداری تهران هم لابد با ملاحظه اینکه اگر زیاد پی شهریار گیرد می‌گویند پا در کفش دیگران گذاشته‌اند و مراسمی را صرفا در منطقه ‌۱۹ تهران برگزار خواهند کرد و همین.

 

حالا هی نق و ناله کن‌های ورشکسته از شاعری و ادیب بعدی شده بگویند که حکومت شهریار را توی بوق می‌کند و روز شعر و ادب را برای او تخصیص کرده.

 

این هم از توی بوق کردن شاعر ملی ایران که حکومت نبود و شهریار شاعر ملی بود. شاه صادق سرمد را شاعر ملی برگزیده بود در حالی که مردم شعر شهریار را پشت ماشین‌های وانت و تاکسی نان‌دانیشان می‌نوشتند و زندانی‌ها شعر شهریار را خالکوبی می‌کردند و هیأتی‌ها با شعر شهریار اشک می‌ریختند و ۲۰ ساله‌ها با شعر شهریار عاشقانگی می‌کردند و در سرلوح نامه به معشوق شعر شهریار می‌نوشتند و مبارزان شعر شهریار می‌نوشتند.

 

حالا اگر حکومتی هم شانس بیاورد و افکار و عقائد شهریار را مبنای استراتژی‌اش کند و اشعار شهریار را مورد استفاده قرار دهد (تازه اگر این زیرکی و هوشمندی در کسی باشد) به کجای شهریار چیزی افزوده می‌شود. شهریار در‌‌‌ همان خانه که عمری قسط بانکی‌اش را داد زندگی کرد و با‌‌‌ همان حقوق بازنشستگی نان و پیازش را خورد و ۲۰ سال ۲۰ سال از خانه خارج نشد که خرج سفر و اقامت و پذیرایی در هتل‌ها پردازد در عمر ۸۱ ساله‌اش جز آمل (با امیری برای دیدن نیما رفت و ندید) و اصفهان (که استادش ۳ ـ ۲ روزی مهمانش برد) و خراسان (مشهد و نیشابور که محل تبعیدش بود) جایی نرفت و ندید. ۴۸ سال در تبریز بود و ۳۰ سال در تهران و ۳ سال در تبعید خراسان. از سردی خانه که گازوئیل نبود تا به موتورخانه ریخته شود ذات‌الجنب گرفت و ۹ ماه بستری شد و پرواز کرد.

 

 

چک نقدی رییس مجلس وقت و رییس‌جمهور وقت برای شهریار

 

برای دو مورد عطای دولت هم دو خاطره می‌گویم برای شرم ستیزندگان و آگاهی خوانندگان: بعد از اینکه استاد قصیده‌ سلام‌ ای جنگ‌جویان دلاور را سروده بود دو تن یکی به نام آقای شیخ علی خاتمی نماینده امام در پایگاه دوم شکاری تبریز و فرمانده آن پایگاه آمدند و نامه‌ای از رییس وقت مجلس آوردند به همراه یک طغری چک به مبلغی متعارف. استاد مبلغ چک را ندیده ظهرنویسی کرد برای محرومان و مستضعفان هزینه شود و عینا با آورندگانش داد که در آن مجلس جز آقای خاتمی آقای بونس صمدنژاد بود و شاهد. بار دیگر از سوی ریاست محترم جمهوری وقت هیأتی که برای شرکت در کنگره ‌بزرگداشت هشتادمین سالگرد استاد آمده بودند (از رفتگان دکتر محمود بروجردی ـ داماد امام خمینی ـ مهرداد اوستا ـ گلشن کردستانی) و از زندگان دکتر شیرازیان، دکتر سیدکمال حاج‌سید جوادی و چند کس دیگر از جمله بنده بودیم که یک طغری چک به مبلغی متعارف‌تر از مبلغ چک پیشین هدیه ‌ریاست‌جمهوری دادند که استاد باز فقط قلم برداشت و به‌‌‌ همان ترتیب ظهرنویسی کرد بی‌آنکه رقمی بیند. و چه خوب گفت شاعر با غیرت و ادیب صریح‌الهجه و دردخوار یوسفعلی میرشکاک: در سرزمین ما هر مرد و زنی، بار سنگین خاطره عشقی نافرجام را بر دوش دارد و شهریار، شاعر عشق بی‌فرجام بود.

 

در سرزمینی که هم مهندس برق و هم شاگرد شوفر، به شیوه شهریار عاشق می‌شوند، حالا حالا‌ها نمی‌شود قال شهریار را کند… بزرگداشت شهریار، هیچ ربطی به هیچ دستگاهی ندارد. بدون شک اگر هوشمندی و جامعیت شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ـ چه در دوره‌ ریاست جمهوریشان و چه در دوره رهبری ـ نمی‌بود ایشان به مثابه یک رهبر جامع‌الاطراف والشرائط‌‌‌ همان وقوفی که به اجزاء و دقائق تکنولوژی دفاعی یا انرژی دارند به‌‌‌ همان نسبت نیز حاکمیت و تسلط کامل بر شعر و حوزه‌های مختلف ادبی دارند. خطاب شهریار با عنوان «حکیم» درک کاملی از همه جهات و جوانب ادبی و تاریخی و فکری را استلزام می‌کند در دیدار مهمانان کنگره‌ یکصدمین سالگرد میلاد شهریار معظم‌ٌله با توضیح و تنویر ایشان را حکیم خواندند. در روزگاری که طعم قدرت برخی از سران را سرخوش و سرمست داشته و کسی را دغدغه‌ای جز استملاک و معارضه بر سر میز و پویه بر پای پایه نیست وجود ذی‌جود آن ابن جواد موجب درخشندگی شعر و شهریار گردیده است.

 

 

اواخر دهه ۴۰ تجدید چاپ حیدربابا ممنوع شد

 

آیا این شنیده درست است که شهریار با سرودن حیدربابا با رژیم شاه به تعارض افتاد؟

 

بله البته فقط با این منظومه نبود بلکه پیش‌تر از آن بار‌ها اشعار انتقادی سروده بود:

فرهنگ ما برای جهالت فزودن است

مامور زشت بودن و زیبا نمودن است

 

یا در نقد انتصاب علاء به نخست‌وزیری و دیگر اشعار معترض. شهریار با سرودن حیدربابا یک گام دیگر به خلوت‌خانه‌ مردمش خلید. اندکی کمتر از نصف مردم ایران ترک‌زبان‌اند و حیدربابا به جای همه این توده‌های چند ده میلیونی ترنم می‌کند. از سوی دیگر بلافاصله بعد از کودتای ۲۸ مرداد و آغاز اختناق و ممنوعیت زبان ترکی ناگهان شهریار بیرق حیدربابا را برافراشت و حکومت در مقابل آن مدت‌ها نتوانست مقاومت کند تا آنکه در اواخر دهه چهل تجدید چاپ حیدربابا را که قدغن کردند شهریار آن را با صدای خود خواند و نوار‌هایش دست به دست گشت و صدای شهریار که حاوی لذت بیشتری بود بیش از کتاب شیوع پیدا کرد.

 

 

فرح برای استمالت خانه مجللی در شمیران برای شهریار می‌خرد و شهریار شعر توبه گرگ را برای فرح می‌فرستد

 

روزی علی دهقان استاندار وقت آذربایجان شرقی، شهریار را به تفرج شاه گؤلی می‌برد و به او می‌گوید شرفیاب شاه شده بودم و اعلیحضرت از شما گله‌مند بود که شهریار می‌گوید اعلیحضرت غلط کرده از من گله‌مند هم شده لطفا داده‌هایش را از من پس بگیرد (این واقعه را من هم از زبان دهقان و هم شهریار شنیدم) پس از چندی فرح جهت استمالت خانه‌ مجللی در شمیران برای شهریار می‌خرد و پهلبد به همراه مقدار چشمگیری پول نقد سند آن خانه را تبریز پیش شهریار آورد. (من نامه‌ای از استاندار آذربایجان خطاب به شهریار دارم که در آن خرید قصر مجلل به اطلاع شهریار ابلاغ می‌شود) شهریار به پهلبد می‌گوید فرح بزرگ شده به من خانه می‌خرد؟ او روی زانو و سر و کول من بزرگ شده (شهریار با عموی فرح ناظم‌الدوله‌ دیبا رفیق صمیمی بود) و فی‌المجلس شعری با عنوان «توبه گرگ» نوشته برای فرح می‌فرستند و از پذیرفتن آن خانه هم امتناع می‌کند. او در این شعر انقلاب اسلامی و به باد رفتن دستگاه سلطنت را هم پیش‌بینی می‌کند:

توبه گرگ

میکده چون به باد شد، دعوت من به باده کرد

روغن ریخته است کو نذر امامزاده کرد

 

آنکه سواره آن همه نقشه پیاده کرده بود

این دم سرنگون شدن یاد من پیاده کرد

 

سابقه صداقتش رفت به باد و لاکتاب

آنچه که خدعه و ریا با من صاف و ساده کرد

 

منکر حسن من شد و باعث آنکه مدعی

با رخ زشت دعوی حسن خدای‌داده کرد

 

سخت در اوفتادم و پیر شدم به دام او

با همه ایستادگی آخرم اوفتاده کرد

 

او خوره بود و نام خود مرهم و مومیا نهاد

آن همه استفاده و آن همه هم افاده کرد

 

هیچ چراغ و مشعلی فوت نکرده رد نشد

ده که به حداکثر از فوت و فن استفاده کرد

 

زید به جای عمر شد، زجر به جای اجر داد

وز همه زجردیدگان اُجرت من زیاده کرد

 

از نر و ماده هر که را دین و شئون، به باد داد

وز دگران به شعبده آنچه نرینه، ماده کرد

 

قید معاد می‌‏زنی زیر قلاده معاش

پیر قضا چه شیر‌ها قیدی این قلاده کرد

 

درد قضاست، کی بود چاره ‏پذیر، شهریار

کون و مکان پذیره شد آنچه قضا اراده کرد

 

 

امیر اکرم همانی است که قصد قتل شهریار را داشت و محبوب او را به ضرب و زور برگرفت

 

ضمن سپاسگزاری از شما برای شرکت در این گفت‌وگو اگر در پایان نکته‌ای در نظرتان هست بفرمایید؟

 

نکته‌ای هم با شهرداری دارم که می‌توانستم طی مذاکره‌ای مستقیم با مسئولان ذی‌ربط یا شخص شهردار محترم تهران عنوان کنم و بی‌شک نظر به منطق‌پذیری و ظرفیت اعلای ایشان آنا پذیرفته و مُجرا هم می‌شد، اما چون نیتم ایجاد تغییر در ‌اذهان و حافظه شهروندان نیز هست مایلم از تریبون عمومی مطرح کنم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی اغلب نام‌های بازمانده از دوران پیشین را از خیابان‌ها و معابر و اماکن زدودند. ‌گاه نعم‌البدل و‌گاه تغییری بیجا و‌گاه حتی بئس‌البدل. مثلا خاندان پهلوی نام شوم خود را بر هر بنا و خیابانی می‌دادند و از میان آن همه قضا را چند نام درست و مناسب از دست در رفته بود که یکی از آنها تالار رودکی بود که عوض به وحدت شد. اما عجیب که ۳۲ سال است نام سفاک و غداری اقرب به خاندان پهلوی که نام خانوادگی پهلوی هم دارد بر چهارراه و خیابانی با تابلو بازمانده و بانک‌ها و ادارات دولتی آن محل نیز به نام‌‌‌ همان مرد پلید مسمی است. کسی که محبوب شهریار را از او به ضرب و زور و داغ و درفش برگرفت و شهریار را مدتی در زندان باغشاه محبوس کرد و عاقبت در اثر وساطت و پایمردی خانواده و مادر محبوب از قتل شهریار چشم‌پوشی کرد و با تبعید او راضی شد همانا سرتیپ چراغعلی‌خان سوادکوهی پهلوی (پهلونژاد) پسر عموی تنی رضاخان، حاکم مازندران، ‌معاون وزیر دربار، و پیشکار ولیعهد محمدرضا پهلوی بود که لقب «امیر اکرم» داشت. (شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران) «جلد اول» چراغعلی خان امیر اکرم شهریار در سال ۱۳۰۸ بازداشت کرد و سپس به زندان نظمیه منتقل کرد تا در آنجا مسمومش کنند تا طبق ترتیب مذکور تا مدت غیرالنهایه و نامعلوم به خراسان تبعید می‌کند. شهریار از سال ۱۳۰۸ در نیشابور در خانه تبعیدی دیگر دربار رضاخان کمال‌الملک می‌ماند تا امیر اکرم در اثر مرض سفلیس در برلین می‌میرد، شهریار به تهران مراجعت می‌کند. چراغعلی‌خان چنان ستمگر و غارتگر و دزدی بوده که اخیرا کتابی به نام «اسناد مازندران در دوره رضاشاه» حاوی اسناد شکایات مردم مازندران از جور امیراکرم به محبس به اهتمام مصطفی نوری منتشر شده است.

 

 

چرا نام ملعونی چون امیر اکرم هنوز بر نام معابر مانده است؟

 

بدون شک بازماندن نام آن ملعون بر خیابان و چهارراهی مسمی به نام امیراکرم که شعب بانک‌هایی مانند بانک کشاورزی بانک رفاه کارگران ـ بانک تجارت ـ بانک سپه ـ هم به‌‌‌ همان نام امیر اکرم مانده است نه عامدا و عالما بلکه جهلا و سهوا بوده است که در این فرصت هم از سازمان ذی‌ربط شهرداری و شخص شهردار محترم جناب آقای دکتر قالیباف اجرای اقدام عاجل و مقتضی دائر بر تعویض را درخواست می‌کنم و هم نظر به آگاهی ارائه شده از مردم و شهروندان محترم تهرانی ترک تلفظ این اسم مورد انتظار است. نظر به اینکه رسالت و ماهیت این نظام عدالت‌پوی جایگزین سازی مظاهر مظلوم و بیداد رفته و مظاهر ستم و ظلم است ای بسا تقریر و تعیین نام «شهریار» به جای آن نام مشئوم مناسب‌تر باشد که مظهر فاعتبروا یا اولی‌الابصار شود. (که البته وجود معبر کوچک دیگری به نام شهریار با خیابان کوتاه استاد شهریار از فرعیات حافظ مانعه‌الجمع و منافی نخواهد بود). مایه خرسندی خاطر ستمدیدگان و زجرکشان بیداد پهلوی و هدیه‌ای به دوستداران استاد شهریار، باورمندان انقلاب و حکومت حقه اسلامی و ذوق‌مندان شعر و ادب خواهد بود اگر چنین تدبیر و تغییر خجسته و مبارکی الیوم. به مناسبت روز ملی شعر و ادب و سالروز عروج شاعر اهل‌بیت اتفاق بیافتد. امیدوارم که بلافاصله بانک‌های مذکور فرق نیز اسم شعب خود را به اسم آتی تغییر دهند.

 

 

منبع:خبرگزاری فارس

کلید واژه ها: شهریار فرح پهلوی


نظر شما :