اصلاحات ارضی؛ گره‌گاه اصلی مطالعه تاریخ معاصر ایران- هوشنگ ماهرویان

۱۰ آبان ۱۳۹۰ | ۰۱:۴۰ کد : ۱۴۷۰ از دیگر رسانه‌ها
اصلاحات ارضی یکی از مهم‌ترین اقدامات شاه در طول سلطنت ۳۷ ساله‌اش بود. اصلاحات ارضی تغییرات مهمی در ساختار طبقاتی و اجتماعی ایران ایجاد کرد. این اصلاحات در سه مرحله انجام شد؛ مرحله اول آن در کابینه امینی و با وزارت ارسنجانی در سمت وزارت انجام شد و رادیکال‌تر از مراحل بعدی بود. عملا مراحل دوم و سوم اصلاحات تلاشی بود برای جمع کردن روستا‌ها تلاشی در اثر رادیکالیسم مرحله اول. تقسیم زمین زراعی بر اساس حق ریشه روستاییان صورت گرفت و کسانی که حق ریشه نداشتند، کسانی که خوش‌نشین نامیده می‌شدند، عملا بیکار شدند و آواره در شهر‌ها. رادیکالیسم مرحله اول روابط روستا‌ها در تولید را از هم پاشاند و مراحل دوم و سوم توانایی جمع‌آوری این از همپاشی را نداشت. در ایران مالکیت کشاورزی عمدتا برخلاف اروپا شکلی (absentee) غایب داشت.

 

در اروپا مالک در قلمرو خود حکمفرمایی می‌کرد. کاخ و لشگریان و عمال خود را داشت، ولی در ایران مالک عملا در شهر بود و امور روستا را می‌گرداند. درصدی از محصول به او می‌رسید و دیگر کاری با کار روستا نداشت و روستاییان و کدخدا و گه‌گاه مباشر مالک دخالت‌هایی در کاشت، داشت و برداشت داشتند. ولی عمده این امور به دست خود دهقانان انجام می‌شد و آنها که حق ریشه هم نداشتند در کاشت و داشت و برداشت سهیم بودند و نقش داشتند اما رادیکالیسم مرحله اول این روابط را که باتجربه و آزمون قرن‌ها ایجاد شده بود از هم پاشاند و توانایی جمع‌آوری آن را نداشت. روستاهای ایران به دلیل مالکیت غایب عملا پدیده‌ای ناشناخته بود.

 

با انجام اصلاحات، کمی به شناخت روستا‌ها رسیدیم. حتی در جریان اصلاحات روستاهای ناشناخته‌ای به وسیله کارمندان اصلاحات ارضی کشف شدند که هیچ سابقه‌ای در آمارهای دولتی نداشتند. روستا‌ها پدیده‌های ناشناخته‌ای بودند و مدیران اصلاحات با عدم شناخت پدیده، مرتبا دکترین‌های اصلاحی برای این پدیده ناشناخته می‌دادند و روابط شکل یافته طی قرون را از بین می‌بردند و قاصر از ایجاد روابطی نو با دکترین‌های خود بودند. خلیل ملکی و یارانش که نگاهی دقیق‌تر و تیزبین‌تر داشتند، برای پا گرفتن اصلاحات طرح تکیه بر «بند»‌های روستایی را دادند که حکومت بی‌اعتنا از کنار آن گذشت. «بند»‌های روستایی اشتراکی باقی بود که به شکلی خود به خود و در طول تاریخ شکل گرفته بود. نیروی سومی‌ها می‌گفتند بر «بند»‌های روستایی تکیه کنیم و آن را پایه اصلاحات قرار دهیم تا اصلاحات ارضی در تاریخ و بنیادهای فرهنگی روستا ریشه داشته باشد.

 

سپاه بهداشت و سپاه دانش عملا شکل روستا‌ها را مورد تهدید قرار دادند و مقدمات شهری شدن روستا‌ها را چیدند و در روستا‌ها انتقام خود را از شهر گرفتند. خوش‌نشین‌های روستا دست به دست خرده بورژوازی در حال ورشکستگی دادند. خرده بورژوازی در اثر طرح‌های توسعه تهدید به ورشکستگی می‌شد. تهدید به حاشیه‌نشین شدن می‌شد، خوش‌نشین‌های روستا که حاشیه‌نشین شهر‌ها شده بودند، آمیختند و قصد روستاگونه کردن شهر‌ها را کردند اما آیا می‌شد چنین کرد؟ جواب این سوال را باید از تاریخ معاصر گرفت. چشم انتظار آینده نشست و دید. ولی بدون تردید، تولید صنعتی، با تولید انبوه و زندگی ماشینی چنین امری محال می‌نماید. حکومت شاه اما قصد کرده بود با واحدهای کشت و صنعت، شرکت‌های عظیم کشاورزی، همانند شرکت نراقی در زیر سد دز امر توسعه را به روستا بکشاند. تولید انبوه کشاورزی را جانشین کشت دیم و عقب‌افتاده گذشته کند. تراکتور و کمباین را به جای گاو‌آهن بنشاند. اما آیا شاه توانست؟ تاریخ جواب ما را می‌دهد، اگر کمی با دقت بنگریم. آیا تولید کشاورزی مدرن و انبوه شد یا از بین رفت؟

 

اصلاحات ارضی از بالا بود. پایه‌ای در روستاییان نداشت. توانایی متشکل کردن روستاییان را هم نیافت. حکومت شاه توانایی دموکراتیک برای رشد و گسترش دادن نهادهای مردمی را نداشت. چپ اما از این جریان سرگیجه گرفته بود. حزب توده به صورتی مشروط می‌گفت، اصلاحات ارضی بله دیکتاتوری شاه نه. مائوئیست‌ها اما همچنان نظام حاکم بر ایران را بعد از اصلاحات ارضی هم نیمه فئودال- نیمه استعماری می‌نامیدند و عملا از شعار محاصره شهر‌ها از طریق روستا‌ها طرفداری می‌کردند. آنها توانایی نگاه به تغییرات در روستا‌ها را نداشتند. اگر تغییرات را می‌پذیرفتند، باید آثار مائو را هم به کنار می‌نهادند و آنها توانی چنین نداشتند. جریان سومی اما بود که کلی تغییرات را در جهت بورژوازی کمپرادور می‌دید و نظام اقتصادی را سرمایه‌داری وابسته می‌نامید. پس در مقابل انباشت سرمایه می‌ایستاد. هر کارخانه و واحد تولیدی پیشرفته‌ای می‌دید، شعار کمپرادوریسم در مقابلش قرار می‌گرفت. به کشت و صنعت نراقی در زیر سد دز بد و بیراه می‌گفت و همه و همه را وابستگان سرمایه‌داری جهانی می‌نامید و اصلاحات ارضی را هم چیزی نمی‌دید به جز گسترش دادن مصرف برای تولیدات سرمایه‌داری جهانی اکنون بعد از اصلاحات ارضی روستا با هم مصرف‌کنندگان تولیدات جهانی می‌شدند. این جریان چپ شدیدا در مقابل رشد ابزار تولید و روند مدرن شدن ایران می‌ایستاد، با اینکه خود را مارکسیست می‌نامید عملا تکیه بر سنت‌های دیرینه داشت و شهر گمشده‌اش در پس پشت تاریخ بود.

 

«چگونه می‌توان یک انقلابی خوب بود؟» اثر صفایی‌فراهانی رهبر جریان سیاهکل را بخوانید و این تمایل به سنت‌ها را ببینید. انگار خوش‌نشین‌های رانده شده از روستا‌ها و حاشیه‌نشین‌های شهر تمایلات و آرزوهای خود را جمع کرده‌اند و در این کتاب آورده‌اند. کتابی علیه مدرنیته، علیه صنعت مدرن و علیه شهرنشینی و.... و طرفداری از شهر ‌گمشده ‌یا در آن سوی گذشته پای تاریخ. چنین تمایلی ضدتولید صنعتی است. ضدتولید انبوه است و رشد ابزارهای صنعتی و تولیدی را نابودی خود می‌داند. باوری به دموکراسی و حقوق بشر ندارد. اصلاحات ارضی، اشتباهات و ناتوانی‌های آن، زمینه‌های رویکرد به سنت را فراهم کرد. کتب مهندس بازرگان، آثار علی شریعتی و غرب‌زدگی آل‌احمد همگی تاییدی بر این رویکرد است. هانری کربن و اطرافیان او همچون نصر و شایگان همگی مدرنیته را نفی می‌کردند. آسیا در برابر غرب شایگان را بخوانید و ببینید.

 

هیچ جریانی و اپوزیسیونی نبود که از حقوق شهروندی و آزادی‌های فردی بگوید و دفاع کند. چپ که با واژه اندیدیوآلیسم فردیت و رشد آن را تقبیح می‌کرد و به نوعی خود به دنبال جمع‌گرایی ایلی و قبیله‌ای بود هیچ کمکی به شکل‌گیری نهادهای مدنی نکرد. طرف هر نهادی هم که می‌‌رفت سعی در ایدئولوژیک کردن آن می‌‌کرد. جریانات مسلحانه هم از فدایی گرفته تا مجاهد واکنشی بودند به توسعه و عملا حامیان حاشیه‌نشین‌های ایجاد شده در اصلاحات ارضی. توسعه عجولانه‌ای که واکنش‌های خود را ایجاد کرد. توسعه‌ای که به دلیل ضعف‌های تاریخی شاه توانایی ریشه‌دار شدن در مردم را نیافت. پس به رشد بنیادهای فرهنگی دیرینه کمک کرد و چهار دهه آینده تاریخ معاصر نگون‌بختمان را شکل داد.

 

 

منبع: روزنامه شرق

کلید واژه ها: اصلاحات ارضی هوشنگ ماهرویان


نظر شما :