اصلاحات ارضی و چپ ایرانی در گفت‌وگو با هوشنگ ماهرویان: شاه روی دست کمونیست‌ها بلند شد

علی افتخاری روزبهانی
۲۴ دی ۱۳۹۱ | ۲۱:۴۹ کد : ۷۶۰۰ انقلابی که سفید نماند
مائوئیست‌ها معتقد بودند سیستم حاکم علیرغم اصلاحات ارضی همچنان نیمه فئودال- نیمه مستعمره است. چریک‌های فدایی خلق معتقد بودند به دنبال اصلاحات ارضی سیستم تبدیل به بورژوازی کمپرادور شده است...آنچه عملا در اصلاحات ارضی و خصوصا مرحله رادیکال آن اتفاق افتاد تخریب روستا‌ها بود...سیستم آب‌رسانی به زمین‌های کشاورزی از طریق قنات شاید یکی از عجایب جهان ما باشد که به دنبال اصلاحات ارضی تخریب شد...خوش‌نشین‌ها آواره شهر‌ها شدند و نتیجه آن شد که روستا‌ها شکل شهر و حاشیه شهر‌ها شکل روستا به خود گرفتند.
اصلاحات ارضی و چپ ایرانی در گفت‌وگو با هوشنگ ماهرویان: شاه روی دست کمونیست‌ها بلند شد
تاریخ ایرانی: در خاطرات اسدالله علم آمده است که شاه در سخنانی کشورهای عربی خلیج فارس را تهدید می‌کند اگر به اصلاحات انقلابی تن ندهند نظام پادشاهی در این کشور‌ها سقوط خواهد کرد. علم به شاه متذکر می‌شود که برای پادشاه زیبنده نیست از نابودی قریب‌الوقوع سایر نظام‌های پادشاهی سخن بگوید. شاه با تغیر به علم می‌گوید «نمی‌شود که همه حرف‌های قشنگ را آن جمال عبدالناصر پدرسوخته بزند!» محمدرضا شاه عاشق این بود که حرف‌های دنیاپسند بزند و هم از این رو در عصری که مخالفانش در ایران به دنبال انقلاب دهقانی و کارگری بودند خود دست بکار شد و علیه نظام ارباب - رعیتی انقلاب کرد. «تاریخ ایرانی» عملکرد شاه و همچنین مواضع مارکسیست‌های ایرانی در برابر اصلاحات ارضی را در گفت‌وگویی با هوشنگ ماهرویان بررسی کرده است.

 

***

 

در مورد اصلاحات ارضی، باوری وجود دارد مبنی بر اینکه هم شاه و آمریکایی‌ها و هم مارکسیست‌ها معتقد بودند انقلاب دهقانی در ایران نزدیک است و یکی از دلایل اجرای اصلاحات ارضی همین بوده است. به نظر شما آیا این تصمیم شاه برای اصلاحات ارضی واکنشی به احتمال انقلاب دهقانی بود؟

 

شاه اصلاحات ارضی را انقلاب شاه و مردم نامید چرا که در آن دوران انقلاب اتفاق خیلی ستایش شده، پسندیده و شیکی بود. بنابراین شاه هم نام اصلاحات ارضی خود را انقلاب گذاشت. او انسان جاه‌طلبی بود و خیلی علاقه داشت مد روز حرف بزند. به همین دلیل در آن دوران که عصر انقلابی‌گری بود شاه تصمیم گرفت روی دست کمونیست‌ها بلند شود و خودش انقلاب کند. در زمینه خارجی حرف شما درست است. اصلاحات ارضی همزمان با انقلاب‌های دهقانی است، در آن دوران انقلاب چین اتفاق افتاده بود و آمریکا مشکلات زیادی در ویتنام و کره داشت. آمریکایی‌ها به دنبال منافع خود بودند. آن‌ها می‌خواستند از گسترش کمونیسم جلوگیری کنند و همان‌گونه که شما گفتید معتقد بودند با اصلاحات ارضی جلوی انقلاب احتمالی دهقانی گرفته خواهد شد.

 

 

گفتید شاه تصمیم گرفت با اصلاحات ارضی و انقلاب نامیدن آن روی دست چپ‌ها بلند شود چرا که شعارهایی مانند برابری حقوق و برانداختن نظام ارباب - رعیتی شعارهایی بود که چپ‌ها از ده‌ها سال قبل از اصلاحات ارضی در ایران سر می‌دادند. موضع چپ‌ها در برابر اصلاحات ارضی چه بود؟

 

به نظر من گروه‌های چپ در ایران در برابر انقلاب سفید سرگیجه گرفته بودند. حزب توده که آن زمان سرانش در تبعید زندگی می‌کردند با تایید ضمنی انقلاب سفید این شعار را طرح کرد که «اصلاحات ارضی آری دیکتاتوری شاه نه». به نظر من روشنفکران چپ ایرانی در آن دوران کم سواد بودند؛ درصد بالایی از آن‌ها اساسا کتاب‌های مارکس و انگلس و حتی لنین را هم نخوانده بودند. در آن دوران کتاب‌هایی که مد بود «کتاب سرخ» مائو و «انقلاب در انقلاب» رژی دبره بود. اتفاقا چپ ایرانی لزوم نابودی نظام ارباب - رعیتی را تبلیغ هم می‌کرد. «زمین نوآباد» شولوخوف با ترجمه خوب به‌آذین منتشر شد که در آن بحث‌های کالخوز و سالخوز (تعاونی‌های کشاورزی) مطرح می‌شود. یکی این سوال را مطرح نمی‌کند این کالخوز‌ها که ایجاد شد آیا کشاورزی شوروی نابود نشد؟ اگر ۵۰ سال قبل این حرف‌ها زده می‌شد شما را به رفورمیست بودن و محافظه‌کاری متهم می‌کردند.

 

 

موضع مائوئیست‌ها چه بود؟

 

مائوئیست‌های ایرانی که اساسا منکر تاثیر اصلاحات ارضی بودند و همچنان تز مائو مبنی بر محاصره شهر‌ها توسط روستا‌ها را راهگشا می‌دیدند مائوئیست‌ها نظام حاکم بر ایران بعد از اصلاحات ارضی را نیمه فئودال- نیمه استعماری می‌نامیدند، آن‌ها اگر تغییرات اصلاحات ارضی را قبول می‌کردند باید تزهای مائو را کنار می‌نهادند که توانایی این تغییر در عقاید خود را نداشتند. آن‌ها بر اساس تز محاصره شهر از طریق روستا چند حرکت مانند اقدامات سلیمان معینی در کردستان انجام دادند که البته بی‌تأثیر بود. غفلت مائوئیست‌ها آنجا بود که در عموم روستاهای ایران اساسا مالک غایب بود و در شهر حضور داشت.

 

 

در اواخر دهه ۴۰ نیز گروه سیاهکل با هدف فعالیت در روستا‌ها و جنگل‌های شمال اقدام مسلحانه کردند که البته شکست خورد. تحلیل آن‌ها چه بود؟

 

به اعتقاد من نگاه ماجراجویانه به امکان تسخیر شهر از طریق روستا باعث شد تا بزرگترین حماقت روشنفکری چپ این مملکت در سال ۴۹ در سیاهکل روی دهد و هیچ کس هم به عقب باز نمی‌گردد که این واقعه را نقد کند. ۱۰ تا ۱۵ نفر تصمیم می‌گیرند از طریق روستا ایران را فتح کنند؛ و جالب آنجاست که توسط خود روستایی‌ها بازداشت می‌شوند. بسیاری از چپ‌های ایرانی که الان تغییر کرده‌اند و لنینیسم را نقد می‌کنند و بخشی از تفکرشان لیبرالی شده باز هم جرات نمی‌کنند ماجرای سیاهکل را نقد کنند، در ماجرای سیاهکل چپ نگاه به روستا داشته و تماما شکست می‌خورد.

 

 

آیا میان چریک‌های فدایی و مائوئیست‌ها اختلاف دیدگاهی در خصوص وضعیت روستا‌ها وجود داشت؟

 

اختلاف چریک‌های فدایی و مائوئیست‌ها در تحلیل اصلاحات ارضی این بود که مائوئیست‌ها معتقد بودند سیستم حاکم علیرغم اصلاحات ارضی همچنان نیمه فئودال- نیمه مستعمره است. چریک‌ها اما معتقد بودند به دنبال اصلاحات ارضی سیستم تبدیل به بورژوازی کمپرادور شده است. تمامی کارخانه‌های بزرگ ساخته شده بعد از اصلاحات ارضی از دیدگاه چریک‌ها وابسته به بورژوازی کمپرادور بود و نظام اقتصادی سرمایه‌داری وابسته نامیده می‌شد. پس در مقابل انباشت سرمایه می‌ایستادند. در مقابل هر کارخانه و واحد تولیدی پیشرفته‌ای که می‌دیدند، شعار کمپرادوریسم قرار می‌گرفت. شاه جاه‌طلب بود و از واحدهای بزرگ کشت و صنعت طرفداری می‌کرد. هاشم نراقی از سرمایه‌داران زمان شاه در زیر سد دز واحد عظیمی برای تولید مارچوبه احداث کرده بود و به اروپا صادر می‌کردند چریک‌ها قبل از اینکه بدانند مارچوبه چیست و این واحد صنعتی به چه کار می‌آید آن را محصول بورژوازی کمپرادور می‌دانستند و نفی‌اش می‌کردند و همه را وابستگان سرمایه‌داری جهانی می‌نامیدند و اصلاحات ارضی را هم چیزی نمی‌دیدند به جز گسترش دادن مصرف برای تولیدات سرمایه‌داری جهانی. از دیدگاه چریک‌ها اکنون بعد از اصلاحات ارضی هم روستا و هم شهر مصرف‌کنندگان تولیدات جهانی بودند.

 

 

پیروزی انقلاب ۵۷ بدون مشارکت جدی دهقانان تاثیری در نگاه گروه‌های چپ نداشت؟

 

چپ ماجراجویی از طریق روستا را بعد از انقلاب هم‌‌ رها نکرد. به نمونه ترکمن صحرا و آمل بنگرید. خاطرم هست که حسین ریاحی که سرکرده نیروهای چپ در حوادث آمل بود، در اروپا شدیدا با سیاهکل و حرکاتی از آن دست مخالف بود. همچنین گروهی که بعد از انقلاب حزب رنجبران را تشکیل دادند هم با سیاهکل مخالف بودند. وقتی جنگ شروع شد هر دو این گروه‌ها در جنگ شرکت کردند و حتی شهید دادند. من نمی‌دانم چطور به یکباره به این نتیجه رسیدند که باید مبارزه مسلحانه با حکومت را شروع کنند و رفتند به آمل و جاهای دیگر جنگ مسلحانه را آغاز کردند و جان صد‌ها نفر را به مخاطره انداختند. در یک کلام باید بگویم ماجراجویی ریشه عمیقی در عملکرد چپ ایرانی داشته است.

 

 

اگر به آرای روشنفکران چپ و به طور مشخص جلال آل‌احمد به عنوان سمبل روشنفکری در دهه ۴۰ بنگریم می‌بینیم که جلال در غرب‌زدگی از مکانیزه شدن روستا‌ها به طور مشخص تراکتوردار شدن دهقانان انتقاد می‌کند. به نظر شما این نوع نگاه تقابلی روشنفکران با اقدامات حکومت در روستا‌ها از کجا حاصل می‌شد؟

 

این نگاهی ضد مدرنیته بود. جلال با وجود اینکه در کتاب «سنگی بر گوری» مدرن است اما نگاه سیاسی او در غرب‌زدگی نگاه ضد مدرن و عقب افتاده‌ای است. او می‌گوید غربی‌ها از دوران روشنگری حماسه ساخته‌اند. در حالی که روشنفکری مانند جلال اگر می‌خواهد از آزادی بیان حرف بزند وظیفه دارد سخنان ولتر در عصر روشنگری را بازگو کند. این مساله نگاه منفی به غرب هنوز هم در روشنفکران ما وجود دارد. تمایلی ضد تولید صنعتی است. ضد تولید انبوه است و رشد ابزارهای صنعتی و تولیدی را نابودی خود می‌داند. اصلاحات ارضی، اشتباهات و ناتوانایی‌های آن، زمینه‌های رویکرد به سنت را فراهم کرد. کتاب‌های مهندس بازرگان، آثار علی شریعتی و غرب‌زدگی آل‌احمد همگی تائیدی بر این رویکرد است. مخالفت جلال با تراکتور نشان عقب‌افتادگی اوست. طبیعی است وقتی جمعیت کشور زیاد می‌شود تولید باید مکانیزه شود.

 

 

اگر به اصلاحات ارضی بازگردیم به نظر می‌رسد آنچه در عمل رخ داد دست‌کمی از یک انقلاب نداشت. تغییراتی که خصوصا در مرحله اول اصلاحات ارضی رخ داد بسیار مشهود بود. اصلاحات ارضی چه تاثیری بر ساختار روستا‌ها و نظام کشاورزی داشت؟

 

نهادهایی که در روستاهای ایران بودند در پی آزمون و خطاهای هزاران ساله تولید کشاورزی در ایران را پیش می‌بردند. آن‌ها با تمامی مشکلات مانند کمبود آب و یا تهاجم بادیه‌نشین‌ها در دوران برداشت محصول کنار آمده، راه حل‌های خود را ابداع کرده بودند. اکثر روستاهای ایران حالت دژ دارند و به کوه تکیه داده‌اند تا بتوانند در برابر حمله بادیه‌نشینان مقاومت کنند. در تاریخ سیستان هم نوشته شده آبادانی سیستان بر سه بند است: بند بر آب، بند بر باد و بند بر مفسدین که منظور بادیه‌نشینان مهاجم است. حالا وقتی شما بنا به ضرورت زمانه می‌خواهید تغییراتی در این نهاد ایجاد کنید باید دقت و حوصله فراوانی بکار ببندید.

 

درایت مشاورانی که نشسته‌اند و می‌خواهند یک طبقه اجتماعی را از بین ببرند مهم است. اما آنچه عملا در اصلاحات ارضی و خصوصا مرحله رادیکال آن اتفاق افتاد تخریب روستا‌ها بود. من در این مورد مطالعه میدانی انجام داده‌ام، وقتی به برخی از این روستا‌ها سر زدم قنات روستا به دلیل عدم رسیدگی، لایروبی نشده و خشک شده بود. روستایی‌ها با التماس می‌خواستند که بیایید زمین‌ها را تحویل بگیرید تا ما روی آن کار کنیم. خاطرم هست اساتید ما در کلاس‌های دانشگاه اساسا قنات را در برابر چاه عمیق بی‌اهمیت جلوه می‌دادند و می‌گفتند قنات شیر بازی است که از آن مرتب آب می‌رود اما چاه عمیق شیری است که هر وقت بخواهی می‌توانی آن را ببندی. این توجه را نداشتند که آب قنات اگر مرتبا هم جاری باشد دوباره به زمین بازمی‌گردد و چشمه زیرزمینی می‌شود. سیستم آب‌رسانی به زمین‌های کشاورزی از طریق قنات شاید یکی از عجایب جهان ما باشد که به دنبال اصلاحات ارضی تخریب شد. همچنین روابط میان چرخه‌ها در اراضی کشاورزی از طریق اصلاحات ارضی تخریب شد. رادیو در برنامه‌هایی که همزمان با اصلاحات ارضی پخش می‌کرد ضمن ستودن اصلاحات ارضی مالکان را موجوداتی کثیف و هیولاصفت جلوه می‌داد. از جمله تبلیغ می‌کرد اگر یک دختر روستایی ازدواج کند شب اول زفاف باید اول به نزد خان روستا برود. در حالی که واقعیت این نبود و اگر موردی این‌چنینی اتفاق افتاده استثنایی بوده است. در ایران اساسا مالک absent یعنی غایب بود به این معنا که مالک در روستا نبود که برای خود برج و بارو داشته باشد. عموم مالکان بزرگ در شهر‌ها زندگی می‌کردند. من نمی‌خواهم از فئودالیسم و زمین‌داری دفاع کنم اما باید توجه کرد وقتی شما به سراغ پروژه‌ای مانند اصلاحات ارضی می‌روید باید تأثیر‌های جانبی آن را نیز مورد مطالعه قرار دهید، اتفاقی که معمولاً در کشور ما کمتر می‌افتد.

 

 

برخی از کسانی که اصلاحات ارضی را مطرح کردند می‌خواستند ایران را صنعتی کنند و معتقد بودند همان‌گونه که اروپا این روند را طی کرده فئودالیسم و زمین‌داری باید از میان برود تا سرمایه‌داری شکل گیرد آیا از دیدگاه شما نظام فئودالی در ایران و اروپا یکسان بوده؟ اساسا دسته‌بندی دهقانان ایرانی چگونه بود؟ به چه لایه‌هایی تقسیم می‌شدند؟

 

ما یک گروه دهقان داشتیم که صاحب نسق نامیده می‌شدند. منظور از صاحب نسق دهقانانی بودند که حق ریشه داشتند یعنی چیزی مانند سرقفلی؛ دهقان به دلیل سال‌ها زندگی در روستا حق ریشه داشت. در اصلاحات ارضی زمین‌های متعلق به مالکان بزرگ که عمدتاً ساکن شهر‌ها بودند طی فرمولی به صاحب نسق‌ها انتقال داده شد. مساله مغفول وضعیت خوش‌نشین‌ها بود. دهقانان خوش‌نشین گروهی بودند که از خود زمینی نداشتند و حق ریشه‌ای هم نداشتند بلکه در زمان کاشت داشت و برداشت به کمک دهقانان صاحب نسق می‌آمدند. اصلاحات ارضی خوش‌نشین‌ها را آواره شهر‌ها کرد و نتیجه آن شد که روستا‌ها شکل شهر به خود گرفتند و حاشیه شهر‌ها شکل روستا به خود گرفتند. آوارگی خوش‌نشین‌ها در شهر‌ها را محمود دولت آبادی در جای خالی سلوچ به خوبی تصویر کرده است.

 

 

شاه در دوران اصلاحات ارضی به روستا‌ها می‌رفت و با دست خود سند‌های ملکی را به روستاییان تقدیم می‌کرد. اصلاحات ارضی شاه را با دو گروه یعنی تیول‌داران و همچنین روحانیت که زمین‌های موقوفی را در اختیار داشتند سرشاخ کرد. به اعتقاد شما آیا کسانی که اصلاحات ارضی را انجام دادند به دنبال این نبودند که یک طبقه حامی برای خود در روستا‌ها ایجاد کنند، طبقه‌ای که از نظام شاه حمایت کند و به آن معتقد باشد؟

 

ببینید مساله و مشکل آنجا بود که اصلاحات ارضی از بالا انجام می‌گرفت و پایه‌ای در روستاییان نداشت. با روندی که اصلاحات ارضی طی کرد توانایی متشکل کردن روستاییان را هم نیافت. حکومت شاه توانایی دموکراتیک برای رشد و گسترش نهادهای مردمی را نداشت.

 

 

آیا نهادهایی مانند سپاه دانش، سپاه بهداشت یا بانک توسعه کشاورزی نتوانستند نظر دهقانان را به سمت شاه جلب کنند؟

 

همان‌طور که به شما گفتم این نهاد‌ها از دل مردم برنخاسته بود. این دست نهاد‌ها باید از دل مردم بر آید نه اینکه توسط حکومت ساخته شود چرا که اگر حکومت‌ساخته باشد مردم به عنوان یک پدیده خارجی به آن می‌نگرند، کمااینکه نگریستند.

 

 

 

 

به اعتقاد شما آیا دهقانان ساکن در روستا‌ها از نظام پهلوی راضی بودند؟

 

من بعد از آزادی از زندان در سال ۵۶ به چندین روستا سرکشی کردم. مشخص بود که وضع آن افراد ساکن در روستا یعنی کسانی که طبق اصلاحات ارضی صاحب زمین شده بودند بهتر از قبل بود. خانه‌هایشان مدرن شده و در برابر منازل دهقانان وانت پیکان دیده می‌شد.

 

 

این وضع بهتر اقتصادی نتیجه اصلاحات ارضی نبود؟

 

خیر. بهتر شدن وضعیت دهقانان از اقتصاد پویای روستا و یا مثلاً افزایش تولید محصولات کشاورزی که در اهداف اصلاحات ارضی آمده، نبود. این وضعیت به دلیل افزایش درآمد نفتی و دلال شدن دهقانان بود. درآمد نفت در دهه ۵۰ افسانه‌ای بود.

 

 

در سوال‌های قبلی گفتید که دهقانان خوش‌نشین آواره شدند و لاجرم به شهر آمدند. آیا این دهقانان در انقلاب ۵۷ نقش موثری داشتند؟

 

پایه عمده مادی انقلاب ۵۷ طبقه متوسط شهری بود اما تردیدی نیست که تحرک حاشیه‌نشین‌ها هم موثر بوده است. خوش‌نشین‌های آواره که در تهران کار و عملگی می‌کردند بار فرهنگ روستایی را با خود آورده بودند. نگاه آنان به مذهب با نگاه یک فرد مذهبی که ۴۰، ۵۰ سال در شهر زندگی می‌کرد متفاوت بود و هضم پدیده‌ای مانند مینی‌ژوپ برای یک خوش‌نشین آواره روستایی خیلی سخت‌تر بود تا یک شهرنشین. از طرفی ورشکستگی خرده‌بورژوازی به دلیل جاه‌طلبی شاه هم بی‌تأثیر نبود. مثلاً شاه به دنبال آن بود که کارخانه‌های بزرگ کفش دایر کند. وقتی تولید کفش کارخانه‌ای می‌شود کفاش با کارگاه کوچک چه سرنوشتی خواهد یافت؟ وقتی خرده‌بورژوازی ریزش می‌کند و ورشکسته می‌شود در کدام سو می‌ایستد؟ نتیجه آن شد که خرده بورژوازی ورشکسته در کنار دهقان‌های خوش‌نشین آواره شده در شهر‌ها ایستاد و هر دو گروه مخالف نظام پهلوی شدند.

کلید واژه ها: اصلاحات ارضی هوشنگ ماهرویان


نظر شما :