عبدخدایی: دکتر شریعتی اگر انقلاب را میدید، نظرش را عوض میکرد
در ابتدا به صورت مختصر بفرمایید که چه زمینههایی موجب شد تا حضرتعالی در مبارزات و فعالیتهای سیاسی مذهبی وارد شوید؟
من تقریبا در فعالیتهای سیاسی شصت ساله اخیر حضور داشتهام و پدرم نیز در سال ۱۳۰۷ در جریان متحدالشکل کردن با رضاخان مخالفت کرده و به همین واسطه خاطراتی از تاریخ معاصر و مبارزاتی که از دوران رضاخان تاکنون انجام گرفته دارم. پدر من در سال ۱۳۱۱ از تبریز به مشهد تبعید شده بود و امام جمعه قبل از انقلاب و بعد از انقلاب مشهد بوده است و جزو کسانی بوده که با مرحوم میرزا صادق آقا و آیتالله سیدابوالحسن انگجی همکاری داشته است. موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی هم که مبارزات روحانیون مبارز آذربایجان را منتشر کرده سندی راجع به پدر من منتشر کرده که پدرم در تبریز پس از غائله ۱۳۰۸ به نجف مشرف شده و حرفهایی علیه حکومت و در تمجید قیام تبریز گفته و کنسول ایران در نجف به وزارت خارجه تلگراف کرده که شیخ غلامحسین شتربانی تبریزی از تبریز به نجف آمده مراجع با او دیدار کردهاند و حرفهایی میزند که از نظر کنسول نجف مخالف مصالح ایران بوده است. وزارت خارجه هم تلگرافی میزند و میگوید به شیخ غلامحسین تذکر دهید که به ایران بیایید وگرنه برایش اسباب زحمت خواهد شد. لذا پدر من در سال ۱۳۱۱ به مشهد تبعید شده و زمانی که در مشهد بود هنوز بیحجابی نیامده بود و مرحوم آیتالله حاجآقا حسین قمی، ریاست حوزه را داشتند و مرحوم آیتالله سیدصدرالدین صدر هم در مشهد بودند. اجبارا من هم با این تاریخ چه از طریق خاطرات پدرم و وضع خانوادگیمان و چه فعالیتهایی که خودم داشتهام آشنا هستم.
معمولا شروع مبارزات و فعالیتهای سیاسی حضرت امام(س) از سال ۴۲ شمرده میشود در رابطه با فعالیتهای ایشان پیش از این دوره تاریخی و مطالبی که کمتر تشریح شده است توضیحاتی بفرمایید.
بعد از شهریور بیست که کشور اشغال شد شرایط خاصی در ایران حاکم بود افرادی نظیر احمد کسروی و حکمیزاده پیدا شدند. مرحوم آقای سراج و سیدنورالدین شیرازی و پدر من و همچنین امام در کتاب کشف اسرار به صورت تخصصی به این پدیدهها جواب دادهاند اینها مسائلی است که کمتر تحقیق و کندوکاو شده است. نگاه امام پس از شهریور ۲۰ مهم است، اینکه کتاب کشف اسرار در چه زمانی و تحت چه شرایطی منتشر شده است؟ شرایط بعد از شهریور ۲۰ به گونهای بود که در پیدایش نویسندگانی که نظیر حکمیزاده و کسروی که داعیه ناسیونالیسم دارند انگلیسیها نقش داشتند همچنان شورویها در پیدایش حزب توده نقش داشتهاند. اینکه امام میگوید اسلام از ملیگرایی سیلی خورده به خاطر این است که امام بعد از شهریور ۲۰ و اشغال را لمس کرده است همچنان که در دوران جوانی و کودکی استبداد را لمس کرده است اما در شهریور ۲۰ امام رشدی داشته و در حوزهها به عنوان یک مدرس خوب مطرح بوده است. مرحوم آیتالله بروجردی در بروجرد بودند و در این زمان قم به وسیله مراجع ثلاث آیتالله حجت کوهکمرهای، آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری و آیتالله سیدصدرالدین صدر اداره میشد. آیتالله بروجردی که به قم تشریف آوردند امام جزو اصحاب فتوای ایشان شدند و ثقه آیتالله بروجردی بودند. من اولین باری که امام را زیارت کردم ـ مخصوصا واژه زیارت را میگویم چون از نظر من امام یک مبارز و مجاهد و سیاستمدار نبود همه اینها بود اما در عین حال یک قدیس و یک عارف بزرگوار بود ـ در مشهد ثلثی از ارثیه یکی از سرمایهداران در دست مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی که از علمای مشهد بود الان هم یک شبستان در مسجد گوهرشاد به نام ایشان است، روی نوع هزینه این ثلث علمای مشهد اختلاف داشتند. در آن موقع در مشهد شخصیتهایی که وجود داشتند گروهی ملی بودند و گروهی دولتی و گروه دیگر جزو مقدسین بودند. درس خارج مشهد را مرحوم آقای سیدیونس اردبیلی میگفتند که در جریان تغییر شکل لباس ارتباط نزدیکی با پدر من داشت، علت این ارتباط هم این بود که وقتی دوستان پدر من را در سال ۱۳۰۷ به ناریندره اردبیل تبعید کرده بودند مرحوم سیدیونس اردبیلی که در اردبیل شخص اول بود به آنها محبت کرده بود. بعد از مهاجرت آیتالله حاج حسین قمی و آیتالله صدر از مشهد آیتالله اردبیلی تقریبا نفر اول حوزه مشهد بود البته مرحوم آقای شیخ احمد کفایی پسر مرحوم آخوند خراسانی که دولتیها بیشتر به ایشان مراجعه میکردند مرحوم فقیه سبزواری بود که بینابین بود. پدر من از کسانی بود که تقریبا هم روشنفکران دینی مشهد به او علاقهمند بودند و هم مقدسین. جالب است پشت پدر من مقدسین مشهد نماز میخواندند مرحوم محمدتقی شریعتی و دکتر شریعتی هم میآمد مسجد نماز بخواند پشت پدر من نماز میخواند. پدرم یک دوره تفسیر برای کانون نشر حقایق اسلامی گفته بود.
وقتی این اختلاف بر سر ثلث پیش آمد به آیتالله بروجردی مراجعه کردند مرحوم آیتالله بروجردی امام را به عنوان ثقه و نماینده خودشان به مشهد میفرستند که از علمای مشهد تحقیق کنند. چون حضرت امام و حاج آقا روحالله هرسینی و یکی دیگر از بزرگان جزو اصحاب فتوا ایشان بودند در سطحی بودند که مسائل فقهی را با این بزرگواران مطرح میکرد و خود اینها هم در سطح مرجعیت بودند که آیتالله بروجردی اینها را اصحاب فتوای خودشان قرار داده بودند. لذا در برخی امور آیتالله بروجردی حضرت امام را به عنوان نماینده و ثقه خودش میفرستاد و به مشهد هم فرستاد. من بچه بودم حدود ده سالم میشد که از مدرسه آمده بودم قبل از نماز ظهر بود پدرم در بیرونی نشسته بود برای اولین بار امام را اینجا زیارت کردم. پدرم آن موقع تازه در مشهد نماز جمعه را شروع کرده بود چون ایشان نماز جمعه را واجب میدانست و اقامه میکرد اما چون آیتالله بروجردی واجب تخییری میدانست احتیاط میکرد نماز ظهر را بخواند. پدر من برای اینکه اکثر مردم مقلد آقای بروجردی بودند نمازجمعه را که میخواند احتیاطا برای نماز عصر، نماز ظهر را هم میخواند. در همان حال آیتالله خویی در صورتی که شرایط در امام جمع باشد شرکت در نماز جمعه را واجب میدانست یعنی فتاوی با هم تفاوت داشت.
علاوه بر این دیدار آیا رابطه دیگری نیز میان پدر شما و حضرت امام بود؟
نزدیکی پدرم با حضرت امام از نظر مقابله با کسروی و حکمیزاده هم بود چون امام کتاب کشف اسرار را نوشته بود و پدر من و مرحوم شیخمحمد خیابانی با احمد کسروی که کتابهای شیعهگری، صوفیگری، بهاییگری و شیخیگری را نوشته در مدرسه طالبیه تبریز هم حجره بودهاند و در تبریز پدر من اولین کسی بود که یک مجله دینی به نام تذکرات دیانتی راه انداخته بود که کتابخانه مجلس شورای اسلامی آن را به صورت سیدی منتشر کرده است. کسروی در زمان رضاخان نشریه پیمان را منتشر میکرد و حکمی داشت که مامور ویراستاری واژههای تازی از زبان فارسی بود و چهل روز هم دادستان تهران و وکیل تسخیری ۵۳ نفر و پزشک احمدی هم بوده است اما بعد از شهریور ۲۰ که کسروی نشریه پرچم را منتشر کرد. حکمیزاده و کسروی مطالبی را علیه اسلام و شیعه نوشتند که یک هماهنگی فکری بین پدر من و مرحوم حاج آقا روحالله وجود داشت و نزدیکی بیشتری داشتند. پدرم بعد از تذکرات دینی نشریات ندای حق و راه حق را منتشر کرد و علیه کسروی نوشته بودند.
بعدها من سال ۱۳۲۹ به تهران آمدم و سال ۳۰ به زندان رفتم و سال ۳۲ آزاد شدم با شهید نواب صفوی به قم رفته بودیم، یک روز از زیر گذرخان با مرحوم نواب صفوی و شهید سیدعبدالحسین واحدی و عدهای دیگر میآمدیم از دور چهره امام دیده شد، من کنار مرحوم نواب صفوی بودم گفت حاج آقا روحالله است عرض ادب کنیم به ایشان جزء مدرسین خوب قم هستند.
آیا حضرت امام با آیتالله کاشانی ارتباط داشتهاند و از نگاه ایشان به این شیوه مبارزاتی چه اطلاعاتی در دست است؟
الان عکسی از نماز عید فطر آیتالله کاشانی هست که در آن عکس حضرت امام نیز حضور دارند. این نماز یکی از نمازهای مهمی بود که بعد از بازگشت آیتالله کاشانی از تبعید لبنان در سال ۱۳۲۹ برگزار شده است. بعد از انتخابات دور اول دوره شانزدهم که آیتالله کاشانی به عنوان نماینده تهران انتخاب شدند آقای علی منصور نخستوزیر به ایشان تلگراف کرده است که چون شما به عنوان نماینده مردم انتخاب شدهاید از مصونیت برخوردارید و بازگشت شما به ایران مانعی ندارد. این نشان میدهد که امام به خانه آیتالله کاشانی رفت و آمد داشته و شاید یکی از مشاورین سیاسی ایشان هم بوده است.
امام بعدها در سخنرانیهایشان به این دوره تاریخی اشاره کردهاند که زمانی که به آن شکل تصویر آیتالله کاشانی را در روزنامه انداختند که آن روزنامه شورش بود فهمیدم که اینها با اسلام عناد دارند. میفرمایند: بعدش دیدند که اگر یک روحانی در میدان باشد لابد اسلام را در کار میآورد، این حتمی است و همین طور هم بود. از این جهت شروع کردند به جوسازی. آن طور جوسازی کردند که یک سگی را عینک به آن زدند ـ و آن طور که من شنیدم ـ عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیتاللَّه. و من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم آقای کاشانی وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچ کس پا نشد. من پا شدم و یکی از علمای تهران که الان هم هستند و من جا دادم به ایشان ـ جا هم ندادند ـ این جو را درست کرده بودند برای آقای کاشانی که دیگر از منزلش نمیتوانست بیرون بیاید، در یک اتاقی محبوس بود در منزلش طوری که نمیتوانست بیرون بیاید. چند دفعه هم گرفتند چه کردند. آنجا هم شکست دادند، مسلمین را شکست دادند. (صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۲۴۹)
برخی معتقدند که در این دوران روحانیت چند دسته شده بود به خصوص به اختلاف سلیقه مرحوم بروجردی و فدائیان اسلام اشاره میشود. نظر شما در این رابطه چیست و آیا این اختلاف سلیقه ریشهای و عمیق بود یا اینکه مصالح دیگری مطرح بود؟
از نظر من روحانیت و مبارزات روحانیت آن موقع را میتوان به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول استعمارستیزان، دسته دوم فرهنگسازان و دسته سوم آرمانگرایان هستند. آیتالله کاشانی رهبر دسته اول یعنی استعمارستیزان بود چون ایشان میگفت همه دردهای ما از انگلستان است علتش این بود که ایشان با مرحوم آیتالله سید محمدتقی خوانساری در جنگهای استقلال عراق شرکت کرده بود، در سال ۱۳۲۳ دستگیر شده بود. بنابراین گذشته ایشان با ضداستعماری بودن ایشان عجین شده بود و جامعه بعد از شهریور ۲۰ و جریان نفت از آیتالله کاشانی یک انسان و روحانی ضداستعمار ساخته بود در کنار این جریان آیتالله بروجردی بودند.
آیتالله بروجردی و آیتالله کاشانی از شاگردان مرحوم آخوند بودند. مرحوم بروجردی فرهنگساز بود و مشروطیت و روی کار آمدن ترقیخواهان را دیده بود و اینکه چگونه تعالیخواهان کنار زده شدند شیخ فضلالله اعدام و سیدعبدالله بهبهانی ترور شد و بعد رضاخان سرکار آمده و هجمه عظیمی که به تشیع صورت گرفته و قرآن و شرعیات از مدارس بیرون رفته است که بعدا پس از شهریور ۱۳۲۰ با همت آیتالله قمی دوباره برگشت. یک خاطره بسیار زشتی از حمله به مبانی فکری تشیع داشتند لذا آیتالله بروجردی در قبال این هجمه و حمله فکری معتقد به فرهنگسازی بودند. ایشان در کتاب البیع وقتی بحث حکومت اسلامی را دارد روشن است که دلش نمیخواهد طلبه وارد سیاست شود و اختلافاتی هم که بین آیتالله کاشانی و آیتالله بروجردی و نوابصفوی به وجود آمد علتش این بود که آیتالله بروجردی معتقد بود باید حوزه ساخته شود و وحشت داشت از اینکه کار به جایی برسد که رژیم حمله کند و حوزه را جمع کند. نظرش این بود که شخصیتهایی مثل مرحوم بهشتی و مرحوم مطهری تربیت کند و کرد. آن نقش در آن زمان ضروری بود نقش آیتالله کاشانی هم ضروری بود.
حضرت امام در وصیتنامه زمانی که میگوید اکنون که به پیش خدا میروم با آرامش میروم علاوه بر اینکه احساس میکند آرمانهایش در جامعه پیاده میشود دلش میخواهد که ما به خانواده و فرزندانش احترام بگذاریم، این نباشد که خدایی نکرده به ما بگویند که هنوز کفن پیامبر خشک نشده کسی را روی کار آوردند؛ نه، کسی روی کار آمد که حاج احمدآقا آنگونه برایش سخن گفت و این شخصیت برای خود لازم میدانست احترام حاج احمدآقا را نگه دارد. احمدآقا هم یک یادگار دارد که همچون امام در حال پیگیری فقه است و در جوانی درس میدهد و فلسفه خوانده است و باید هم چون امام، عزیز مردم باشد. شاید امام در نظرش همین بود که ای مردم من از شما اجری نمیخواهم مگر مودت خانوادهام. چرا ما باید در شرایطی قرار بگیریم که نوادگان امام مهجور بمانند؟ ما باید همان احترامی را که به آن نظریهپرداز بزرگ قائل هستیم و همان بزرگواری که در چهره او میبینیم در چهره خانواده او ببینیم و نباید کاری کنیم که خدایی ناکرده دلی از این خانواده برنجد چون همه عزت ما از امام است. اگر امام نبود امروز کجا رسانهها حرف من عبدخدایی را گوش میکردند؟ کجا من اجازه داشتم بیایم حرف بزنم؟ لذا من معتقدم نماد امام را باید در نوادگان امام ببینیم. اگر به امام علاقهمندیم باید به خانواده او، عروس او و نوه او احترام بگذاریم.
از نظر شما حضرت امام در این دوره تاریخی به کدام یک از این جریانات تعلق داشت؟
به نظر من امام در میان این سه جریانی که وجود داشته در عین حال که با آیتالله کاشانی و همچنین با آرمانگرایان از نظر فکری و سیاسی همدل بوده اما نقشش را در کنار آیتالله بروجردی تا زمانی که رژیم عکسالعمل تند نداشته حفظ کرده است. امام مسائل را خیلی خوب میفهمید چون وقتی نگاه میکنید ایشان یک نگاه فلسفی و عرفانی دارند و در عین حال شاعر هم هستند کسی که اسفار را به مرحوم منتظری و مرحوم مطهری تدریس میکند اما در مسائل فقهی که وارد میشود و در حیطه مرجعیت کاملا نگاه فقهی دارند چون احساس میکند که امکان دارد در بین تودهها و عوام لطمه بزند اینکه میبینید کوزه آب آقا مصطفی را آب میکشند نشان میدهد که چقدر باید در این جامعه احتیاط کرد. در زمینه فلسفه، حوزه مشهد مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی، آقا شیخ هاشم قزوینی، آقا شیخ مجتبی قزوینی، آقا میرزا جواد تهرانی، آقا شیخ غلامحسین بادکوبهای و مرحوم پدر من از مخالفین فلسفه بودند. پدر من فلسفه خوانده بود و تا حدودی مخالف فلسفه بود امام هم به نظر من تا حدودی فلسفی بود اما در حیطه فقه فلسفه را کنار میگذارد. زهد امام هم کمک میکند تا عوام خیلی حساس نشوند.
به شخصیت فلسفی حضرت امام اشاره فرمودید ارزیابی کلیتان از شخصیت حضرت امام چیست چگونه میتوان ایشان را توصیف کرد؟
امام را باید در چند بعد نگاه کرد بعد فلسفی، شعر و عرفان و فقه و اصول و در سیاست بالاتر از همه اینها چون به نظر من امام فراتر از یک مبارز و رهبر سیاسی یک نظریهپرداز سیاسی نیز هست که امروز نظریات ایشان مطرح است چرا که یک مکتب برای انقلابات آورده است که موجب یک تحول عظیم در انقلابات است. دو نظریه در زمینه انقلابات وجود داشت یکی جنگ چریکی و دیگری کودتای انقلابی. در زمینه جنگ چریکی نهرو، کریشنا منو، سالوادور آلنده و بیشتر کسانی که در زمینه انقلابات نظر میدادند میگفتند وقتی تکنولوژی اسلحه پیشرفت کرد انقلاب امکان ندارد و در زمینه کودتای انقلابی هم اصولا خارجیها نقش عظیمی ایفا میکنند. بعضیها معتقدند کودتای عبدالناصر انقلابی بوده اما اعدام سید قطب در این پرونده لکه سیاهی است. امام یک نظریهپرداز انقلابی است که یک شیوه جدید انقلابی را ابداع کرد و یک انقلاب را به پیروزی رساند.
آقای لاهوتی را خدا رحمت کند. ایشان از همراهان امام در پرواز پاریس بودند و نماینده تامالاختیار امام در ایجاد سپاه پاسداران شد. یک شب آقای امیر زهتابچی که از منافقین بود به من گفت لاهوتی میخواهد به تو شام بدهد بیا با هم برویم آمد دنبال من و با هم منزل آقای لاهوتی رفتیم. لاهوتی خیلی آدم خوبی بود اما تفکرش انحرافی شده بود، تا نشستیم رو به من کرد که آقای عبدخدایی من دکتر شریعتی را بالاتر از امام میدانم. من با تعجب به او نگاه کردم گفت نمیپرسی چرا؟ گفتم: نه! گفت امام یک انقلابی بود و شریعتی یک متفکر و متفکر رسالتش در تاریخ تمام نمیشود انقلابی رسالتش با انقلاب تمام میشود و ادامه داد من دین بچههایم را از شریعتی دارم. من باز نگاه کردم؛ گفت تو که حاضر جوابی چرا جواب نمیدهی؟ گفتم: اشکال شما در این است که شما ریشهای برخورد نمیکنی. چون دو علم هست که در دنیا خیلی زود تغییر میکند یکی دانش جغرافیا و دیگری جامعهشناسی. جامعهشناس تا زمانی که حیات دارد نظریاتش به نسبت زمان و اطلاعاتش میتواند صائب باشد اما بعد از مرگش اگر تحولی پیش آمد آن نظریات کهنه شدهاند مثل جغرافیاست قبل از جنگ جهانی اول وقتی میخواستی دولت عثمانی را میخواستیم بررسی کنیم مرزهایش در شمال آفریقا و قلب اروپا و عربستان و.. بود. جنگ جهانی اول که تمام شد تمام این مرزها به هم خورد کسی که جغرافیای این مرزها را خوانده است دانشش تغییر میکند. جامعهشناس هم همین است دکتر شریعتی در کتاب فاطمه، فاطمه است میگوید مصرف لوازم آرایش از سال ۴۶ تا ۵۱ پنجاه برابر شده است، با نگاه جامعهشناسی میگوید این فاجعه است اما چون ایشان به موضوع جنگ اعراب و اسرائیل و گرانی نفت توجه ندارد و اینکه ساختار دولت توان مصرف این دلار نفتی را در کارهای تولیدی ندارد و کارشناسی دولت واقعی نیست دلار نفتی را آورده در کالاهای مصرفی صرف کرده است. اما آقای لاهوتی امروز انقلاب شده تحولی در جامعه اتفاق افتاده و مصرف لوازم آرایشی یک پنجاهم شده اگر دکتر شریعتی امروز بود باید نظرش را عوض میکرد اما نیست. اما امام یک فیلسوف و متفکر است و نظریهپرداز در انقلاب، فقیه، محدث و مفسر و نابغه است. به من گفت تا حالا کسی چنین جواب قشنگی را به من نداده بود. اشتباه بعضیها همین بود. یکی دو بار بنیصدر گفت من مصدق نیستم که در برابر امام بایستم اما بدتر از مصدق شد اما امام آگاهتر از آیتالله کاشانی بود.
وقتی امام به نجف رفتند درس فقهشان در قیاس درس آیتالله حکیم و آیتالله سیدمحمود شاهرودی و آیتالله خویی جلوتر اگر نباشد عقبتر هم نیست در حالی که رژیم هدفش این بود که امام در کنار اعاظم فقه شیعه گم شود و دیده نشود در حالی که امام شخصیتش بیشتر دیده شد و این شخصیت ممتاز انقلاب را به وجود آورده است و در واقع اگر امام نبود انقلاب هم به وجود نمیآمد. انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(س) جهانی را متحول کرده است و بیداری گستردهای را در جهان پدید آورده است. اگر قبل از انقلاب خانه مبارزین هر کشور حتی کشورهای اسلامی را که میرفتید عکس چهگوارا و فیدل کاسترو بود. جلسهای که در سال ۱۳۳۲ در بیتالمقدس تشکیل شد رهبران اخوانالمسلمین میگفتند حمله اسرائیل به سرزمین عربی فلسطین، در سایه تعلیمات امام حمله به غزه حمله به سرزمین اسلامی غزه است. امام چهره تاریخ را عوض کرد و ما باید قدر این تعویض چهره تاریخ را بدانیم. امام به عنوان یک نظریهپرداز پرونده مارکس را بست، همانطور که خودش در نامه به گورباچف نوشت بعد از این باید نظریات مارکس را در موزهها جستجو کرد.
نظر شما :