در خلوت خاطرات شاهحسینی(۳)/ زنجانی گفت بنویسید نهضت ادامه دارد
سرگه بارسقیان
***
چطور تنها یک روز پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، پیشنهاد تشکیل نهضت مقاومت ملی مطرح شد؟ ایده مقاومت در شرایطی که هنوز ابعاد کودتا مشخص نشده و موج بازداشت مقامات دولت مصدق و فعالان سیاسی ادامه داشت، چگونه شکل گرفت و مقبولیت یافت؟
عصر روز ۲۹ مرداد در منزل آقای ابراهیم کریمآبادی ]مدیر روزنامه «اصناف» و وکیل دادگستری[ بودم که محمد نخشب آمد، او را از قبل میشناختم، کلاهی بر سرش بود و با یک دوچرخه کورسی آمده بود. معلوم شد که به خانه ایشان هم حمله کردند و او از همان موقع متواری بود. با کریمآبادی و نخشب نشستیم که خب حالا چه کنیم؟ مرحوم کریمآبادی گفت جامعه اصناف و بازرگانان با فلسفی در ارتباط است و الان یک مقدار امنیت دارد، ببینیم در هیات علمیه تهران چه خبر است. کریمآبادی تلفن کرد به آقای سیدرضا زنجانی و ایشان هم گفتند بیایید پیش من. با آقای نخشب رفتیم منزل حاج رضا زنجانی، من شاید دومین یا سومین بار بود ایشان را میدیدم. آقای نخشب به دلیل نمایندگی یک حزب، با آقای زنجانی ارتباطاتی داشت. منزل ایشان خیابان اکباتان بود، در باز بود، رفتیم بالا خدمت ایشان رسیدیم و حاج زنجانی هم از شرایط و اوضاع و احوال گفت و این طرف، آن طرف تلفنهای متعددی کرد و گفت شرایط بسیار سخت است. در حین اینکه نشسته بودیم آقای عباس رادنیا آمد که از قدیمیهای بازار بود و تقریبا صنف لبنیات مملکت زیر پوشش ایشان بود. ایشان هم پرسید در این شرایط چه کنیم؟ نماز مغرب و عشا را که خواندیم، آقای زنجانی پسرش را فرستاد ۴-۳ تا کاغذ بزرگ بیاورد، گفت روی کاغذ بنویسید «نهضت ادامه دارد» همین، گفت این را بنویسید و کاغذ را هم لوله کنید. من و ایشان و آقای رادنیا شروع کردیم به نوشتن و کاغذها را لوله کردیم. تقریبا ساعت ۸/۵ شب بود، حکومت نظامی هم از ساعت ۱۱ شب شروع میشد. روی تعداد زیادی از کاغذها همین عبارت «نهضت ادامه دارد» را نوشتیم که آقای زنجانی مقداری از آنها را در یک جعبه کفش ریخت و آن را به آقای رادنیا داد و گفت این را در دستت بگیر، ۱۰ تا هم به من داد و گفت این هم در دست شما باشد. گفتیم آقا چه کار کنیم؟ گفت با من بیایید. گفتیم با شما بیاییم چه کار؟! گفت بیایید با من. ایشان عمامهاش را روی سرش گذاشت و خیلی شق و برشته عصایش را هم در دستش گرفت، عبایش را هم روی کولش انداخت، از خانه بیرون آمدیم و در خیابان فرهنگ راه افتادیم. حاج رضا زنجانی در ابتدا تعدادی از این کاغذها را روی عمامهاش گذاشت و جلوتر از ما راه میرفت، نزدیک هر خانهای میرسید که درش باز بود یا پنجرهای به بیرون داشت، از عمامهاش یک کاغذ درمیآورد و داخل خانه میانداخت. ایشان گفت به فاصله ۱۰ یا ۲۰ متری من بیایید نه نزدیکتر، از من فاصله داشته باشید، من در دستم ۱۰ تا کاغذ است، شما بشمرید، وقتی ۱۰ تا کاغذ تمام شد، تو از کنار من رد میشوی، ۱۰ تای دیگر در دست من میگذاری و میروی؛ بعد میروی از عباس رادنیا که جعبه در دست دارد و پشت سر تو میآید، ۱۰ تا کاغذ میگیری و به من میدهی. این طور تعلیم شفاهی داد، تقریبا تا ساعت ۱۰/۵، نیم ساعت مانده به حکومت نظامی کاغذها را داخل خانهها میانداختیم. ۱۰ تا کاغذ آخر را که به آقای زنجانی دادم، گفت برویم. موقع رفتن به من و رادنیا گفت شما بروید فردا صبح دوباره بیایید. من و رادنیا تحت تعقیب نبودیم، بنابراین به خانههایمان رفتیم. صبح روز بعد (۳۰ مرداد) که به منزل آقای زنجانی رفتیم، ایشان پرسید خسته شدید؟ و بعد گفت بد فکری نبود، حالا ببینیم چه میشود؟ ناهار خدمت ایشان بودیم، بعدازظهر آقای حاج حسن قاسمی و احمد توانگر که از بازاریها بودند به منزل زنجانی آمدند که باز ایشان از همین کاغذها داد و ما نوشتیم. شب که شد دوباره گفت راه بیفتیم. سه یا چهار روز متوالی کارمان این بود که به آن منطقه و مناطق اطراف میرفتیم و کاغذها را پخش میکردیم. منتها پیش از کودتای ۲۸ مرداد شبهای دوشنبه برنامهای در منزل حاج سیدعلی رضوی قمی با شرکت علمای هیات علمیه تهران و روسای جامعه اصناف و بازرگانان برگزار میشد که آقای زنجانی گفت برویم آنجا. در آنجا شنیدیم که میگفتند یک کاغذی به خانهها انداختهاند، بعد آن کاغذ را به هم نشان میدادند. از ۶۰ نفر، ۷۰ نفری که آمده بودند هر کدام چیزی میگفت، یکی میگفت اِه من این کاغذ را ندیدم، یکی میگفت به ما ندادند. همین طور زمزمه بود که آقای رضوی قمی پرسید موضوع چیه؟ گفتند چنین چیزی است. تا اینکه رسید به آقای زنجانی که ایشان گفت «در خانه ما هم انداختند، بد چیزی نیست، خوب است، بالاخره یک چیزی هست، حداقل نوشتند نهضت ادامه دارد، یعنی یک عدهای هستند، این خیلی جای امیدواری است. این نیست که همه را گرفتند. هر کسی هستند معلوم است کارشان منظم است، خیلی مرتب است، فحش ندادند، بد نگفتند، چیزی نگفتند، میگویند نهضت ادامه دارد، حالا ببینیم چیست، انشاءالله خیر است.» همه به همین نحو این حرف را قبول کردند.
حاج رضا زنجانی در آن جلسه نگفت که این فکر او بوده و یا از آن جمع به کسی پیشنهاد همکاری نداد؟
فردای آن روز که رفتیم آقای زنجانی گفت من آمیرزا سیدعلی رضوی را در جریان گذاشتم، ایشان هم آقازاده محترمشان را فرستادند با ما همکاری کنند، حالا بنشینیم ببینیم باید چه کار کرد. در بدو امر باید کوشش کنیم که مردم از این رعب و وحشت بیرون بیایند. آن ترس که بریزد آن وقت میشود کار کرد. الان مثل کسی هست که ضربه خورده و بیهوش است، ما باید هوشیارش کنیم، آن وقت میتوانیم حرکت ایجاد کنیم. همه توافق کردیم؛ آقای زنجانی گفت شما نمایندگان احزابی که میشناسید را پیدا کنید، ببینید هستند یا آنها را گرفتند. هر کس ماموریتی گرفت، من گفتم داریوش فروهر را میتوانم پیدا کنم، چون امید داشتم به آقای کریمآبادی، میدانستم او با فروهر مرتبط است و میتواند این اطلاعات را به من بدهد. حاج حسن قاسمیه گفت من میروم سراغ آقای حسیبی، احمد توانگر گفت من میروم سراغ حزب ایران، با دکتر بختیار و حسیبی و زیرکزاده آشنا هستم، ببینم میتوانم کاری کنم یا نه. آقایان ناصر صدرالحفاظی با روحانیت و قاسمیه با بازار در ارتباط بودند. گفتند حالا کوشش میکنیم اگر توانستیم از بازار فرد دیگری که شاخص باشد میآوریم. گفتند خب خود آقای توانگر این کار را بکند. جلسه بعد قرار شد هر کسی کاری داشته باشد. من فقط توانستم بفهمم که محل اختفای داریوش فروهر کجاست. دیگر بیشتر پیشروی نکردم و در پیدا کردن فروهر توفیق نداشتم. در جلسه گفته شد ما باید یک اسمی برای خودمان بگذاریم. هر کسی پیشنهادی داد، آقای ناصر صدرالحفاظی که وکیل دادگستری و پسر سیدعلی رضوی بود اسم «نهضت مقاومت ملی» را پیشنهاد داد. گفتیم نهضت مقاومت ملی چه هست؟ گفت ژنرال دوگل بعد از اینکه در جنگ بینالمللی دوم شکست خورد و آلمانیها فرانسه را تصرف کردند، گروهی را تشکیل داد به نام نهضت مقاومت ملی که علیه آلمانیها مبارزه کنند. گفتیم اسم بدی نیست. سووال شد حالا اعلامیه بعدی ما چه خواهد شد؟ تصمیم گرفته شد زیر عبارت «نهضت ادامه دارد»، بنویسیم «نهضت مقاومت ملی». حدود ۱۴ روز طول کشید تا نمایندگان احزاب پیدا شدند. آقای زنجانی با دکتر عبدالله معظمی، رئیس سابق مجلس که آن موقع توقیف نبود در ارتباط بود. قرار شد هر کاری که میخواهیم بکنیم از نظر سیاسی، با آقای معظمی تماس گرفته شود. در اولین اعلامیه قرار شد به مردم آرامش بدهیم، بگوییم مردم ایران عدهای کودتاگر آمدند، روس و انگلیس و آمریکا با هم سازش کردند، یک کودتایی کردند در این مملکت و این کودتا منجر شد به اینکه عدهای از رجال سیاسی ما را گرفتند، دکتر مصدق زنده است، در زندان است، اصلا کسی کشته نشده، فاطمی نیست، حسیبی نیست، اینها همه آزادند، اینها همه در اختفا هستند نه در اختیار دولت، بلکه در اختیار مردم هستند... خلاصه اعلامیه شرح ماوقع بود. البته به چاپخانه دسترسی نداشتیم، آقای زنجانی چاپخانهای در میدان حسنآباد در یک پاساژ به من معرفی کرد که مسوولش یک ترک و ارادتمند زنجانی بود. مطالب این دو جلسه را دکتر معظمی از طریق رادنیا در اختیار آقای زنجانی میگذاشت که در آن چاپخانه منتشر شد، بنابراین دو اعلامیه اول و دوم نهضت مقاومت ملی که بالای آن قید شده شماره ۱ و ۲، به فاصله ۱۰ روز نوشته شد. از آن تاریخ به بعد میگفتیم نهضت مقاومت ملی همان فراکسیون نهضت ملی در مجلس است، افراد جدیدی نیستند.
چرا فراکسیون نهضت ملی مجلس؟
به دلیل اینکه برد مردمی داشته باشد، نگویند که اینها چه کسی هستند؟ همین موضوع موجب شد که حاکمیت دنبال اشخاص جدید نگردد، دنبال اعضای فراکسیون نهضت ملی بروند که خیلیهایشان را گرفته بودند، خیلیها هم در حوزههای انتخابی خودشان بودند. بنابراین دو تا اعلامیه داده شد، موجودیت نهضت مقاومت ملی به جامعه اعلام شد و احزاب نمایندگانشان را فرستادند در جلسات شرکت کنند.
با این حال برخی از چهرههایی که به نهضت مقاومت ملی پیوستند، پیش از آن در هیچ حزبی فعال نبودند، نمونهاش مهندس مهدی بازرگان یا دکتر یدالله سحابی که اساتید دانشگاهی بودند، البته مهندس بازرگان در دولت مصدق در قالب هیات خلع ید فعالیت اجرایی داشت ولی فعال سیاسی محسوب نمیشد.
چون جناب مهندس بازرگان مورد اعتماد آقای حسیبی بود و مهندس حسیبی هم مورد اعتماد دکتر مصدق، وقتی قرار شد از ایشان برای مساله خلع ید انگلیس کمکی گرفته شود، آقای حسیبی استخاره کردند که بین یک عدهای، استخاره برای آقای مهندس بازرگان خوب آمد، آن موقع ایشان رییس دانشکده فنی دانشگاه تهران بود و در کارهای تحقیقاتی و علمی تخصص و تبحّری داشت. قرار شد مهندس بازرگان هم نماینده دولت در اجرای ۹ ماده خلع ید در کنار افرادی باشد که مجلسین انتخاب کردند تا به خوزستان بروند و رفتند و خدمات بسیار زیادی کردند. مهندس بازرگان بعد از خاتمه کار برگشت و به تهران آمدند و به کار در دانشکده ادامه داد و آنطور که خودشان در خاطراتشان نوشتند، طی مبارزات ملی شدن صنعت نفت تا کودتای ۲۸ مرداد که ایشان در دانشکده فنی حضور داشت، در امور سیاسی زیاد فعال نبود ولی یکی از دوستان بسیار خوب و مورد علاقه آقای بازرگان، آقای رحیم عطایی (خواهرزاده بازرگان) از کارمندان عالیرتبه راهآهن سراسری ایران و از افراد بسیار موثر در ملی شدن صنعت نفت بود که از طریق آقای ناصر صدرالحفاظی، بازرگان را معرفی کرد که با کمیته نهضت مقاومت ملی همکاری کند. این درخواست آقای ناصر صدرالحفاظی پذیرفته شد و مهندس بازرگان به نهضت مقاومت ملی راه پیدا کرد ولی همکاری ایشان در دوره اول فعالیت نهضت مقاومت ملی در کادر بالا نبود و ایشان بیشتر بر مبنای اندیشههای مذهبی با مرحوم آقای دکتر یدالله سحابی همراه بود که در کادر اساتید دانشگاه مشغول به فعالیتهایی شدند. در آن موقع تعداد بسیار زیادی از اساتید دانشگاه به دلیل همکاری با دولت مصدق یا مخالفت با حکومت سپهبد زاهدی به زندان افتاده بودند.
مهندس بازرگان در کمیته انتشارات و تبلیغات نهضت مقاومت ملی هم فعال بود؟
بعداً در واحد انتشاراتی نهضت مقاومت ملی فعال شد که این واحد زیرنظر مرحوم عطایی بود، آقای حسن میرمحمدصادقی هم همراه آنها بود.
ولی نهضت مقاومت ملی بیشتر ساختار فردی داشت تا حزبی؛ حتی برخی چهرههای شاخص حزبی و سیاسی آنطور که از ترکیب نهضت پیداست و در اقوال متعدد آمده، چنانکه باید و شاید با آن همکاری نکردند.
نهضت مقاومت ملی در بدو امر بر مبنای افراد شکل گرفت، منتها این افراد یک ریشهای داشتند. تجّار وابسته به جامعه اصناف و بازرگانان بودند، اعضای جامعه علمیه تهران با روحانیت ارتباط داشتند، ما هم با فعالین طرفدار دکتر مصدق در ارتباط بودیم. وابستگی حزبی مطرح نبود. مرحوم محمد نخشب در بدو امر از طریق آقای کریمآبادی با حاج سیدرضا زنجانی در ارتباط بود، ایشان هم دعوت شد اما نه به نام حزب، بلکه به نام فرد. بعد از آن تصمیم گرفته شد که سراغ نمایندگان احزاب برویم. این پیشنهاد را مرحوم زنجانی کرد، گفت چون ما اگر بخواهیم به صفتهای شخصی کار کنیم، محتمل است که جامعه ما را نپذیرد، پس باید یک صفتی پیدا بکنیم که در اعلامیهها و تراکتهای کوچکی که اول به نام نهضت مقاومت ملی پخش میکردیم، گفتیم اینها همه در ارتباط با فراکسیون نهضت ملی است که در مجلس تشکیل شده بود. این به خاطر توجیهی بود که باید برای مردم میکردیم و بعد از آن به نمایندگان احزاب مراجعه کردیم. آقای داریوش فروهر را هنوز نگرفته بودند، ارتباطی با ایشان برقرار شد و او هم آقای عظیما را به عنوان نماینده حزب ملت ایران معرفی کرد. با آقای دکتر سنجابی (حزب ایران) ارتباط برقرار شد که ایشان هم آقای خرگامی را معرفی کرد.
آقای فروهر در کمیته بینالاحزاب فعال بود؟
بعدا در کمیته بینالاحزاب فعال شد.
دیگر نمایندگان احزاب در نهضت مقاومت ملی چه کسانی بودند؟
آقای حاج حسن قاسمیه نماینده جامعه اصناف بود، من هم همراه با آقایان رادنیا و احمد توانگر نماینده اصناف و بازاریها بودیم. آن موقع هنوز انشعاب بین آقای دکتر محمدعلی خنجی و خلیل ملکی رخ نداده بود، قرار شد به آنها مراجعه کنیم تا نمایندهای بفرستند. آنها مشترکاً آقای مهندس وفایی را معرفی کردند. دیگر ما حزب فعالی نداشتیم که در نهضت فعال شوند و اینها کمیتههای تصمیمگیر و اجرایی را تشکیل دادند.
نظر شما :