سفیر اسبق ایران در امارات: جدایی بحرین تصمیم درستی بود/ شیخ زاید میگفت من خادم اعلیحضرت هستم
دکتر ابراهیم تیموری، زاده ۱۳۰۳ دیپلماتی کهنهکار است که بیش از شش دهه پیش فعالیتش را در وزارت خارجه آغاز کرد. او بیش از ۳۰ سال در ادارات مختلف سیاسی و اداری، در مرکز و نمایندگیهای ایران در اروپا و خاورمیانه خدمت کرد اما آخرین و شاید مهمترین سمت او عنوان «آخرین سفیر ایران پیش از انقلاب» در امارات متحده عربی باشد. هر چند ابراهیم تیموری در رشته علوم سیاسی و اداری، دکترای خود را اخذ کرده اما سالهاست که روی تاریخ تمرکز دارد و چند کتاب ارزشمند تاریخی به خصوص در زمینه ایران در دوران قاجار و روابط ایران و بریتانیا تالیف کرده است. همه این کتابها و مقالات، ماحصل چند سال جمعآوری اسناد مربوط به ایران در زمان خدمت و سالها پژوهش در سالهای بازنشستگی است.
***
بعد از پایان جنگ جهانی اول و تجزیه امپراتوری عثمانی، بخشهای عربنشین این امپراتوری تحتالحمایه بریتانیا قرار گرفت. از همین زمان بود که اختلافات ارضی بین ایران و این سرزمینها که به مرور استقلال یافتند و تبدیل به کشور شدند، آغاز شد. بحثهایی مانند اختلاف با عراق بر سر تعیین مرز در اروندرود، مساله بحرین و مساله جزایر سهگانه؛ به حکومت شاه در حل و فصل این مسایل انتقاداتی به خصوص در مورد بحرین وارد است. نظر شما در این رابطه چیست؟
ابتدا باید این مساله را مشخص کنم که نام این رود «شطالعرب» است نه «اروندرود». بخشی از این رود که متعلق به ایران است و در آن جزیرهای نیز قرار دارد را ما میتوانیم به هر نامی که میخواهیم نخوانیم اما طبق اصول بینالمللی این رود نام دیگری دارد. در مورد مساله بحرین و جزایر سهگانه که معمولا با هم مطرح میشوند، باید این نکته را عرض کنم که در برخی موارد با برداشتی غلط از اصل ماجرا میگویند که شاه بحرین را داد تا جزایر سهگانه خلیج فارس را بگیرد. آنچه من میدانم تماما اصل این ادعا را رد میکند. شاه از بحرین صرفنظر کرد و سابقهاش را همه میدانند. برخی هم به این مساله انتقاداتی وارد میکنند. باید اعتراف کنم که من هم آن زمان همین نظر را داشتم اما در حال حاضر فکر میکنم که تصمیم او درست بود زیرا اگر این کار را نکرده بود، بحرین بار گرانی میشد بر دوش ایران!
چگونه به این نتیجه رسیدید که شاه در زمینه بحرین درست عمل کرده است؟
شاه توان به دست آوردن بحرین را از لحاظ نظامی و سیاسی نداشت و به این مساله کاملا آگاه بود. گفتوگوهای من با وزیر خارجه وقت و گزارشهایی که در آن زمان دریافت میکردم هم گواه همین مساله بود. در صورت پافشاری در مساله بحرین ایران باید با انگلستان و کشورهای دیگر منطقه وارد درگیری نظامی میشد و آنجا را تصرف میکرد که این مساله عواقب سنگینی برای ایران داشت. در هر صورت اگر بحرین به ایران میپیوست، تا امروز هم مانند اتفاق اخیر سفر آقای احمدینژاد به ابوموسی، هر مقامی از ایران به بحرین میرفت و هر اتفاقی در این منطقه میافتاد، ایران باید وارد منازعات سیاسی میشد. من چند بار به بحرین رفتهام و با حاکم آنجا دیدارهایی داشتهام. واقعیت تاریخی این است که از زمان نادرشاه، بحرین از ایران جدا شد و هیچ وقت ایران در آنجا اعمال حاکمیت نکرد.
پس به نظر شما اینکه گفته میشود زمانی جزو ولایت فارس بوده صحیح نیست؟
هر وقت بحرین از سوی عثمانی و مصر تهدید میشد شیخ بحرین میگفته که من تابع ایران هستم (البته هر ساله برای ایران پولی میفرستاده) و وقتی خطر رفع میشد ادعای استقلال میکرده؛ علتالعلل فقدان حاکمیت ایران بر بحرین پس از نادرشاه، درگیری ایران با روسها بوده است. ایران به دلیل خطر روسیه و برای از دست ندادن حمایت انگلستان، بسیاری از پیشنهادهای غیراصولی آن کشور را میپذیرفته است. «ویلیام بروس» نماینده انگلستان با حاکم فارس به نام «حسینقلی میرزای فرمانفرما» قراردادی میبندند که بحرین متعلق به ایران است. انگلیسها به این قرارداد اعتراض میکنند و بروس را برکنار میکنند. بعد از آن فتحعلیشاه هم به فرمانفرما ایراد میگیرد که چرا این کار را کردی و در حالی که ما با روسها در جنگیم انگلیسیها را رنجاندی؛ یعنی حاضر نبودند به خاطر انگلیس دست به بحرین بزنند. فقط زمان حاجی میرزا آغاسی بود که دوباره ادعاهایی درباره بحرین مطرح شد. محمدشاه میخواست هرات را تصرف کند و حتی این شهر را محاصره کرده بود اما انگلیسیها مانع فتح هرات شدند. آغاسی به انگلیسیها نامههایی نوشت که شما نگذاشتید هرات را بگیریم حداقل اجازه دهید که بحرین و جزایری که متعلق به ماست را تصرف کنیم. انگلیسیها یا به این نوع نامهها جواب نمیدادند یا با این درخواستها مخالفت میکردند.
ادعاهای امارات در مورد جزایر سهگانه از کجا نشات میگیرد؟
ریشه ادعای شارجه درباره بخشی از ابوموسی، باز میگردد به تفاهمنامهای که در دسامبر ۱۹۷۱ بین ایران و خالد بن محمد القاسمی حاکم شارجه، امضا شد. ابهاماتی که در این تفاهمنامه وجود دارد باعث این اختلافات شده است. اما مقرر شد که تامین امنیت جزیره انحصارا در اختیار دولت ایران باشد. البته آن زمان آنها نیروی خاصی برای دفاع از جزیره ابوموسی نداشتند و این انتخاب برای آنها اجتنابناپذیر بود و به دلیل قدرت آن زمان ایران، عملا تمام جزیره در اختیار ایران قرار گرفت. آنها ادعایی در این زمینه نداشتند و ما هم مدیریتشان میکردیم. خاطرم میآید که چند بار آنها برای کشیدن خط تلفن و ساخت و ساز از ما اجازه گرفتند و ما به دستور وزارت خارجه اجازه این کار را به آنها ندادیم.
در واقع ایران از لحاظ نظامی مسوولیتی را که پیش از آن بریتانیا برعهده داشت، پذیرفت؟
بله، فقط دفاع نظامی کل جزیره را پذیرفت نه مسایل دیگری که انگلستان برعهده داشت.
اخیرا اماراتیها باز هم با تمسک به همان مباحث پیشین ادعاهایی را درباره جزایر مطرح کردهاند. به نظر شما چگونه باید با این مساله برخورد کرد؟
ادعایی که دوباره مطرح شده کاملا بیاساس است. در واقع طرف حساب ایران، شیخ شارجه است اما گویا سالها پیش در این مورد گفتوگوهایی با دولت امارات متحده عربی صورت گرفته و این مساله اشتباه بوده است. در حال حاضر هم راه درست این است که ایران از امارات بخواهد در این موضوع دخالت نکند چون در واقع شیخنشین شارجه در این مورد صاحب حق اعتراض و گفتوگو است. البته شاید بگویند که ما جزو فدراسیون امارات هستیم و زیر نظر دولت مرکزی، براساس قوانین بینالملل هم آنها حق دارند که این ادعا را مطرح کنند اما شما بهتر میدانید که در همین قوانین استثنائات بسیاری وجود دارد. یکی از این استثنائات هم همین تفاهمنامهای است که بین ایران و شیخ شارجه منعقد شده است.
به جز ابهامهای تفاهمنامه ۱۹۷۱ آیا ادعاهای امارات ریشه تاریخی دیگری دارد؟
وزارت خارجه برای جمعآوری اسناد درباره بحرین، جزایر و شطالعرب، چهار سال من را به لندن فرستاد. یکی از مسایلی که آنجا فهمیدم درباره شطالعرب بود. در تعیین مرز رودخانههای مرزی، یک مساله «خط منصف» است و یک مساله «خط تاولگ»؛ دریاداری انگلیس به وزارت خارجه این کشور نامهای نوشته که در تعیین مرز این رود کدام خط را ملاک قرار دهند. وزارت خارجه هم در پاسخ میگوید که ایرانیها نمیدانند که این دو چه فرقی با هم دارند! هر کدام که به نفع ماست را انتخاب کنید. در واقع میخواهم بگویم آن زمان ما تا این حد از مسایل حقوق بینالملل بیاطلاع بودیم. مساله دیگر این بود که تا قبل از بررسی این اسناد ما اطلاعی از اینگونه سوابق انگلستان نداشتیم. من حدود ۵۰۰ جلد اسناد و مدارک جمعآوری کردم که به وزارت خارجه دادم که فکر کنم هنوز موجود باشد. البته در حال حاضر هم اینگونه اسناد در لندن از سوی وزارت خارجه جمعآوری میشود. نباید فراموش کرد که اماراتیها هم بیکار ننشستهاند و چون پول فراوان دارند، چند اروپایی را استخدام کردهاند تا اینگونه اسناد را برای آنها جمعآوری کنند. انگلیسیها هم به دلایلی آنها را به ایران ترجیح میدهند.
چرا مقامات ایران تفاهمنامهای را امضا کردند که در آن ابهاماتی وجود داشت؟
انگلیسها مجبور کردند که تفاهمنامه را امضا کنیم و ایران این را پذیرفت. من فکر میکنم حتی به افشار اجازه ندادند که آن را به درستی مطالعه کند. من به افشار گفتم که شما میتوانستید بعضی از کلمات شبههدار را عوض کنید اما او ناراحت شد و گفت شما که آنجا نبودید. انگلیسیها این را تهیه کردند و گفتند که عینا باید این را امضا کنید و حتی نمیتوانید یک کلمهاش را عوض کنید. او مساله را به شاه اطلاع میدهد، شاه هم که میترسید مبادا انگلیسیها بدون پذیرفتن تفاهمنامه منطقه را ترک کنند و مشکلات بعدی پیش بیاید، این مساله را پذیرفت.
شما از چه زمانی سفیر ایران در امارات شدید؟
سال ۱۳۵۶؛ من اولین سفیر در امارات نبودم، آقای منوچهر بهنام بود اما او وارد مساله جزایر نشد. من برای رفتن واقعا اکراه داشتم ولی خلعتبری گفت برو! و برای معارفه پیش شاه رفتیم. من بودم، آقای دیبا که از فامیلهای همسر شاه بود و سفیر در واتیکان شده بود و آقای هاتف که سفیر در کره جنوبی شده بود. شاه به دیبا گفت شما آنجا تشریفاتی هستید چون ما ارتباط خاصی با واتیکان نداریم. به هاتف گفت در کره جنوبی هم کار سیاسی نداریم و فقط مبادلات تجاری است ولی به من اشاره کرد و گفت کار شما خیلی مشکل است و باید به اینها بفهمانیم که باید عملا تحت حمایت ما باشند و اگر ما نباشیم کمونیستها و دست چپیها شما را از بین میبرند. همین حمایت شاه در برابر چپها باعث شد که شیخ زاید دو بار به من گفت من «خادم اعلیحضرت» هستم.
مسلما در آن سالها ملاقاتهایی با شیخ شارجه و راسالخیمه داشتید. آیا شیوخ امارات پیشنهادهایی برای اتمام ادعاهایشان دادند؟
شیخ راسالخیمه درخواست پول کرد اما شیخ ابوظبی نیازی به پول نداشت و حتی در زمانی که در روزهای اوج انقلاب صنعت نفت ایران اعتصاب کرده بود حدود صد میلیون دلار به شاه کمک کرد. شیخ راسالخیمه ادعا کرد که جزیرههای من (تنب بزرگ و تنب کوچک) را گرفتهاید و وعدههایی به من دادهاید اما به آن عمل نکردهاید. این ادعا از اساس واهی بود چون این دو جزیره چسبیده به ایران بودند و مانند ابوموسی نبودند که میانه خلیج فارس قرار گرفته باشند پس هیچ ادعایی در این باره قابل قبول نبود. با این حال ما درخواست او را به تهران ارسال کردیم ولی شاه با این مساله موافقت نکرد و گفت اگر به او پول بدهیم بعدها اینها ادعا خواهند کرد که اگر مشکلی نبود پس چرا به او پول دادند!
همزمان با اختلافهای ارضی ما با برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس، خود این کشورها هم اختلافهای این چنینی با هم دارند. چرا آنها بر سر مساله ایران اجماع دارند اما ایران نتوانسته از این مساله استفاده کند؟
متاسفانه سادهلوحی تمام این کشورهای حوزه خلیج فارس و حتی کشورهای منطقه که تحت نفوذ انگلیسیها بودند یا در حال حاضر هستند، دلیل این مساله است. انگلیسها هر جایی که حضور داشتند مسایلی برای اختلاف گذاشتهاند.
آیا ایران از طریق نهادهای بینالمللی میتواند این مسایل را حل کند؟ به عنوان مثال در مورد جزایر خلیج فارس یا رژیم حقوقی دریای خزر؛ این سوال را به این دلیل مطرح میکنم که برخی از کارشناسان معتقدند در صورت مطرح شدن این اختلافات در نهادی مانند دادگاه لاهه به دلیل سوگیریهای سیاسی این نهادها ما بازنده خواهیم بود.
فکر نکنم کاملا اینگونه باشد اما به نظر من ما هم کار مناسبی در این زمینه انجام ندادهایم. پیش از اینکه شوروی دچار فروپاشی شود فقط با یک کشور مواجه بودیم ولی پس از آن، همسایههای ما در خزر به پنج رسیده و سهم ما از ۵۰ درصد به حدود ۱۲ درصد کاهش یافته است. مثلا در زمینه نخجوان و حتی آذربایجان که تا زمان قاجار متعلق به ما بوده، پس از فروپاشی شوروی میتوانستیم ادعاهایی را مطرح کنیم اما به هر دلیلی این اتفاق رخ نداد. اما در زمینه جزایر سهگانه خلیج فارس، اخیرا حرفهای صحیحی زده شده است. اینکه این جزایر متعلق به ایران است و هر کس که ادعایی دارد باید ادعایش را ثابت کند و دلیلی ندارد ما مالکیت خود را ثابت کنیم. البته قبلا عرض کردم که اماراتیها بیکار ننشستهاند و اسناد بسیاری را در این زمینه جمعآوری کردهاند. البته مسوول جمعآوری اسناد وزارت خارجه ایران به من گفت که اسناد و مدارک خوبی پیدا کردهاند که در آنها شیخ زاید مطالبی را به انگلیسیها گفته که کاملا به نفع ایران است.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :