ادیب برومند: مصدق، قوام را مسوول کشتار ۳۰ تیر نمیدانست
***
میگویند استعفای دکتر مصدق از مقام نخستوزیری، که منجر به قیام ۳۰ تیر شد، بدون مشورت وی با رهبران احزاب همسو و مشاورانش انجام گرفت.
در این مورد من هم اطلاعی ندارم که مشورتی کرده باشند. انتخابات دوره هفدهم تمام شده بود و مطابق قانون، نخستوزیر باید استعفا میداد و دوباره برای خودش و کابینه جدید رای اعتماد مجلس را میگرفت. پیش از آن، دکتر مصدق نزد شاه رفت و درباره کابینه با وی صحبت کرد و در ضمن، خواهان در اختیار گرفتن وزارت جنگ شد، با این استدلال که با یک دولت معظم وارد جنگ شدهایم و در گوشه و کنار مملکت عدهای از بدخواهان درصدد برپا کردن آشوب هستند و ما هر ساعت به نیروی انتظامی نیاز پیدا میکنیم. برابر خاطرات شیرین سمیعی، عروس مصدق، شاه با ناراحتی اظهار میکند که به این ترتیب باید مملکت را ترک کند، اما مصدق خاطرنشان میکند که من برای سلطنت پدر شما سوگند وفاداری نخوردم اما نسبت به شما خوردم و سوءقصدی در کار نیست و من همواره پاس قانون اساسی و احترام به مقام سلطنت را داشته و دارم. شاه برای پاسخگویی ۴۸ ساعت زمان میخواهد که سرانجام پاسخ منفی میدهد و بنا بر شنیدهها، به اصرار اشرف پهلوی، به سراغ قوامالسلطنه، که در آن هنگام مغضوبش نیز بود، میرود و به او تکلیف نخستوزیری میکند.
برخی پذیرش نخستوزیری از سوی قوام را بزرگترین اشتباه زندگی سیاسی وی میدانند که بدون درک شرایط چنان کرد. به نظر شما چرا قوامالسلطنه نخستوزیری را قبول کرد؟
قوام مردی بود جاهطلب و چون به کرات وزیر و نخستوزیر شده بود، خانهنشینی را هیچ خوش نداشت و با اینکه لقب «جناب اشرف» را شاه از او سلب کرده بود، که در این جریان به او برگرداند، به عاقبت کار نیندیشید. قوام در ۲۶ تیر زمام امور را به دست گرفت و آن بیانیه تند و خشونتآمیز را صادر کرد و در عین حال خود را مبدع موضوع احقاق حقوق ایران از منابع نفت دانست و ضمن دفاع از سرسختی دکتر مصدق در پیگیری آن خواسته، او را مسوول بیتدبیریهایی دانست که هدف را فدای وسیله میکند و سپس اشاره به تشکیل دادگاههای انقلابی و مجازات بدون چشمپوشی اخلالگران کرد.
و دیگر آنکه دستور قوام برای توقیف آیتالله کاشانی، که به علت پخش زودهنگام خبر آن از رادیو بیبیسی امکان انجامش از دست رفت، آیا در رفتار بعدی آیتالله موثر بوده است؟
من نشنیدم. اصولا وضع قوام، به مجرد انتشار اعلامیه و اوج گرفتن هیجان مردم به گونهای شد که فرصت انجام هر کاری را از وی گرفت. خبر انتصاب او در سراسر کشور اثری بد پیدا کرد و مردم در شهرهای مختلف، با رفتن به تلگرافخانهها تلگرافهای مفصلی دایر بر عدم پذیرش جانشینی برای مصدق به تهران مخابره میکردند. در تهران، فراکسیون نهضت ملی بیانیهای صادر کرد و مردم را به اعتصاب و مخالفت فراخواند. پس از آن اعلامیه آیتالله کاشانی بود. در ۳۰ تیر مردم از اطراف به سمت بهارستان آمدند و ظرف یکی، دو ساعت سرتاسر خیابان شاهآباد، چهارراه مخبرالدوله و خیابان اکباتان و نزدیکیهای سرچشمه مملو از جمعیت بود که فریاد مرگ بر قوام سر میدادند و در این موقع نظامیان شروع به تیراندازی کردند به این امید که جمعیت هیجانزده صحنه را خالی کنند که چنین نشد و مردم از جان گذشتند و پایداری کردند، به طوری که نیروهای نظامی و انتظامی، به ویژه در پی تعدادی نافرمانی، ناگزیر از عقبنشینی شدند.
شما در آنجا بودید؟
نه، من در اصفهان بودم. در خیابان چهارباغ و اطراف آن جمعیت بسیاری گرد آمده بودند و عده زیادی در تلگرافخانه متحصن شده و مشغول مذاکره با تهران بودند، ولی چون رییس شهربانی اصفهان، مرحوم بخردی، خیلی با ملایمت و ملاطفت با مردم صحبت میکرد و از تیراندازی جلوگیری کرد، شاید تنها عدهای گرفتار و چند نفری زخمی شدند ولی کسی کشته نشد. من پس از پیروزی ۳۰ تیر شعری را در تمجید از این جنبش مردمی سرودم که در رادیو اصفهان خوانده شد. دو روز بعد به تهران آمدم و خودم آن شعر را در رادیو سراسری خواندم.
آمارهای کشتهشدگان قیام ۳۰ تیر از ۸۰ تا ۱۸۰ نفر متغیر است، مگر بعدها آمار دقیقی از کشتهشدگان این فاجعه منتشر نشد؟
درست است بعد هم آمار دقیقی داده نشد، ولی کمتر از ۱۰۰ نفر در تهران و شهرستانها نبود.
همزمانی دقیق صدور رای دادگاه لاهه با آن رویداد کمی شگفتانگیز است. آیا دقیقا در همان روز رای دادگاه لاهه منتشر شد؟
رای دادگاه هنگامی پخش شد که هنوز مردم از پیروزی قیامشان شادمان بودند. عصر سیام تیر، در خلأ نیروهای نظامی و انتظامی، تهران توسط خود مردم اداره میشد و کسانی در چهارراهها اتومبیلها را هدایت میکردند. شاه در آن مدت در یک حالت آشفته و نگران به سر میبرد و هر لحظه انتظار پیشامدهای بسیار ناگواری را داشت اما عصر آن روز دو سه نفر از فراکسیون نهضت ملی ـ گویا مهندس حسیبی و مهندس رضویـ نزد شاه رفتند و اوضاع را برای او تشریح کردند و خواستار عزل قوام شدند که موافقت کرد.
منتقدان مصدق میگویند که او از مجازات عاملان کشتار مردم در ۳۰ تیر سر باز زد. این سخن تا چه اندازه میتواند واقعیت داشته باشد؟
مصدق تا اطراف و جوانب قضیهای برای او آشکار نمیشد دست به کاری نمیزد. او با خصلت دموکراتیک و انساندوستانهای که داشت نمیتوانست بر حسب گمان افراد را مجازات کند. از طرفی، آن اوضاع آشفته مهلتی به وی نداد تا پیگیر پرونده مسببان تیراندازی شود، هر چند همه، بیآنکه بر زبان آورند، آگاه بودند که نظامیان جز به فرمان شاه تیراندازی نمیکنند. بنابراین او قوام را مسوول نمیدانست.
جالب است آن دسته از یاران مصدق که در این هنگام در مجلس خواهان مجازات قوام شدند و حتی به انتقاد شدید از مصدق برخاستند همانهایی هستند که سرانجام هم طرف دربار را گرفتند و به مصدق پشت کردند. پس میگویید علت خودداری مصدق از مصادره خانه و زندگی قوام به این نکته باز میگردد؟
آری او مفسد فیالارض شناخته شدن قوام توسط مجلس را ناشی از هیجاناتی میدانست که توسط گروهی خاص طرح میشد.
پس از خودداری مصدق، موضوع خویشاوندی وی با قوام را مطرح کردند؟
درست است، برای از میدان به در کردن مصدق دست به هر کاری میزدند و میخواستند از او نقطه ضعف بگیرند و چون این امر تحقق پیدا نکرد میخواستند از طریق انتقادهایی بیربط کار را پیش ببرند. اما اکنون سخنانی بیان میشود که قدر قوام دانسته نشد و کسانی مصدق را بزرگ کردند تا او را تحتالشعاع قرار دهند و مصدق هم با او دشمنی کرده است. میانهروی همیشه دشمنان خاص خود را دارد.
نقد دیگری که به مصدق وارد میکنند برگزیده شدن سرلشکر وثوق به مقام وزارت دفاع است و میگویند او از عاملان سرکوب مردم بوده است.
سرلشکر وثوق در ۳۰ تیر نقشی نداشت و اصولا رییس ژاندارمری بود و درون شهرها نبود، کما اینکه او توانست بدون درگیری، کفنپوشان کرمانشاهی را وادار به بازگشت کند. البته وثوق موقتا و به قصد جلب اعتماد شاه انتخاب شد که با شرایط پیشآمده هم یک ماه بیشتر در این مقام باقی نماند.
و درباره ورود سهامالسطان و رضا فلاح به کابینه چه؟ آیا نظر منتقدان درست بود؟
سهامالسلطان مرد درستکاری بود و از این بابت نقطه ضعفی نداشت و شرکت نفت به چنین فردی نیازمند بود و سندی دال بر ارتباط او با انگلیسیها یا اینکه گامی برخلاف مصالح ملت و مملکت برداشته باشد نداریم. اما مهندس فلاح، به خاطر لیاقت و کفایت فنیاش، همواره مورد توجه انگلیسیها بود و در اداره صنعت نفت جزو عناصر مفید بود. دکتر مصدق او را، پس از مشورت با مشاورانش، به ناچار و از جهت احاطه کلیاش بر قضایای نفت و اداره آن برگزید.
میگویند یکی از عللی که باعث شد اتحاد عالی مردم در جنبش، که تجلیاش در ۳۰ تیر بود، پس از آن تکرار نشود فضای آزادی بود که برای چپگرایان وجود داشت و جاسوسان انگلیسی نیز از همین راه توانستند تصویر غلو شده ایران متمایل به شوروی را بسازند. نظر شما چیست؟
چپها آزادیشان از زمان رزمآرا تامین شده بود و این در شأن دکتر مصدق، که دعوی دموکرات بودن داشت، نبود که پس از نخستوزیری بگیر و ببند کند. گسترش فعالیت تودهایها در نتیجه سیاستها و رایزنیهای رزمآرا شکل گرفت. در زمان مصدق نیز آنان زیر عنوان «جمعیت مبارزه با استعمار» فعالیت میکردند.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :