سیروس علی‌نژاد: تنها قربانی شب‌های شعر گوته بودم

۲۵ مهر ۱۳۹۱ | ۱۸:۲۴ کد : ۲۶۸۳ از دیگر رسانه‌ها
در مهرماه ۱۳۵۶، پیش از برگزاری ده شب شعر کانون نویسندگان ایران در انستیتو گوته، وزارت اطلاعات و جهانگردی با ابلاغ بخشنامه‌ای به مطبوعات و رسانه‌های جمعی، انتشار هرگونه خبر و مطلبی را در ارتباط با این شب‌های شعر ممنوع می‌کند. با وجود این، مطبوعات و برنامه‌های رادیویی گاهی به این موضوع اشاره می‌کردند تا اینکه سیروس علی‌نژاد، نویسنده روزنامه آیندگان، به واسطه چاپ گزارش‌هایی درباره این جلسات شعرخوانی ممنوع‌القلم می‌شود.

 

داریوش همایون، وزیر اطلاعات وقت، سال‌ها بعد در مصاحبه‌ای در سال ۱۳۶۴ (ایران و جهان، سال ششم، آبان- آذر، ص۱۳۰) می‌گوید که او شخصاً کسی را ممنوع‌القلم نکرده است و سپس به ماجرای کنار گذاشته شدن سیروس علی‌نژاد از روزنامه آیندگان اشاره می‌کند و می‌گوید: «من درباره آن یک نفر همیشه متاسفم که کار به آنجا کشید.»

 

متنی که در ادامه خواهید دید، پاسخ سیروس علی‌نژاد به سوالی درباره این ماجرا به نقل از بی‌بی‌سی است.

 

«من در آن زمان معاون سردبیر روزنامۀ آیندگان بودم. روزنامه‌ای که به گمان من مانند بنیانگذار خود، داریوش همایون، آوانگارد و پیشرو بود. اتفاقاً در مدت آن ده شب سردبیر روزنامه که مرحوم هوشنگ وزیری بود، به دلیل اختلافاتی که با روزنامه پیدا کرده بود، به روزنامه نمی‌آمد. بهانه گرفته بود که مریض است و نمی‌تواند بیاید. ناگزیر روزنامه به خصوص در بخش خبری توسط من اداره می‌شد. همچنان که وقتی سردبیر حضور داشت عملا روزنامه به دست من می‌گشت. به هر حال از بخت بد، تصمیم‌گیرندۀ نهایی در آن شب‌ها من شده بودم.

 

زمانی که شب‌های شعر انستیتو گوته برگزار می‌شد، اوضاع کشور قدری آشفته بود، البته نه به حدی که تصور انقلاب وجود داشته باشد. به همین جهت بخش سانسور وزارت اطلاعات و جهانگردی فعال‌تر عمل می‌کرد و توصیه‌های معاون وزارت اطلاعات علنی‌تر صورت می‌گرفت. معاون وزارت اطلاعات و جهانگردی، مرحوم عطاءالله تدین بود که حقیقتا انسان شریف و وارسته‌ای بود. من با او حشر و نشر داشتم و انسانی به وارستگی او کمتر دیده بودم. این توضیحات را برای این می‌دهم که بدانید اگرچه سانسور زیر نظر او عمل می‌کرد اما فکر نکنید که آدم نادرستی بود. او به وظایف خود عمل می‌کرد و امروز که نگاه می‌کنم انجام آن وظایف خیلی از مصالح ملی فاصله نداشت. تاریخ را دوباره باید نگریست تا واقعیات بیشتر نمایان شود. با وجود این، آن روز‌ها در چشم ما این کار‌ها کاملا مخالف آزادی بود که شاید هنوز هم درست باشد، اما شگفتا که به دمکراسی نزدیک‌تر بود. به هر صورت آقای تدین در آن شب‌ها شخصاً تلفن می‌کرد و به روزنامه‌ها دستور می‌داد که تیتر گزارش شب‌های شعر انستیتو گوته چند ستون باشد. مطالب بر اساس اهمیتشان در صفحۀ اول روزنامه تیترگذاری می‌شدند. آقای تدین تلفن می‌زد که تیتر گزارش شب‌های شعر در صفحۀ اول کمتر از - مثلا - سه ستون باشد. هیچ دربارۀ محتوای گزارش حرفی نمی‌زد. نمی‌گفت که مثلاً گزارش شامل چه نکاتی است. نه، صرفاً اندازۀ تیتر‌ها را تعیین می‌کرد. البته کار از خرک در رفته بود و اوضاع آشفته‌تر از آن بود که بتواند بگوید محتوای مطلب چیست. وگرنه پیش از آن‌ها مأمور سانسور را به روزنامه می‌فرستادند تا مطالب را بخواند و اجازه چاپ بدهد. آن روز‌ها به گمانم سانسور مستقیم را از روزنامه‌ها برداشته بودند و کسی برای سانسور به روزنامه نمی‌آمد.

 

بنابراین آقای تدین در غیاب سردبیر شب‌ها به من زنگ می‌زد که تیتر مطلب مربوط به شب‌های شعر از سه چهار ستون بیشتر نباشد. اما من گوش نمی‌کردم و کار خودم را می‌کردم. او هم طبعاً صبح‌ها روزنامه را می‌دید ولی به اصطلاح «زیرسبیلی» در می‌کرد و چیزی نمی‌گفت.

 

شب‌های شعر در حال برگزاری بود. گزارشگران روزنامه‌ها هم در آنجا حضور می‌یافتند و گزارش خود را می‌نوشتند. سردبیران که در روزنامه نشسته بودند دربارۀ آن گزارش‌ها تصمیم می‌گرفتند. گزارشگر شب‌های شعر روزنامه آیندگان، به طور اتفاقی محمد قائد بود که امروز روزنامه‌نگار برجسته‌ای است. او، با آنکه تا آن زمان کار میدانی و گزارش‌نویسی نمی‌کرد، به محل شب‌های شعر می‌رفت و گزارش‌های خود را می‌نوشت و آخر شب به روزنامه می‌آمد و تحویل می‌داد. من هم یا آن‌ها را جرح و تعدیل می‌کردم یا عینا چاپ می‌کردم. تصور می‌کنم کمتر پیش آمد که جرح و تعدیلی کرده باشم. به گمانم شب ششم بود که آقای تدین زنگ زد و گفت فلانی تا امروز هرچه گفته‌ام گوش نکرده‌ای، ولی بدان که موضوع بسیار حساس است. خواهش می‌کنم تیتر مطلب شب‌های شعر از سه ستون بیشتر نباشد. من هم گفتم چشم. اما حتی در آن لحظه که می‌گفتم چشم هم می‌دانستم که به این حرف‌ها گوش نخواهم کرد. اگر می‌گفتم چشم، بابت این بود که به شخص عطاءالله تدین بسیار احترام می‌گذاشتم. البته احترامی که با ترس آمیخته بود و می‌دانستم طرف اگر بخواهد می‌تواند جلو انتشار روزنامه را بگیرد. دو سه ساعت بعد، زمانی که آقای قائد نویسندۀ گزارش‌ها مطلب خود را تحویل من داد در نظر من چنان جذاب آمد که فکر کردم باید تیتر را از هر شب دیگر بزرگتر بگیرم. همین کار را هم کردم. اگر درست یادم مانده باشد تیتر مطلب را چهار ستونی گرفتم و نوشتم چهار ستونی چاپ شود.

 

مطلب چاپ شد و روزنامه هم فروش رفت و کسی هم با آن کاری نداشت اما فردای آن روز وقتی خواستم وارد روزنامه شوم، نگهبان روزنامه جلو مرا گرفت و با ناراحتی گفت فلانی ببخشید من مامور معذوری هستم. دستور داده‌اند که نگذارم شما وارد روزنامه شوید. جلو ورود مرا به روزنامه گرفتند و ساعتی بعد فهمیدم که مرا «ممنوع‌القلم» کرده‌اند. چند روز بعد هم مرا از روزنامه اخراج کردند.

 

به گمانم من تنها قربانی شب‌های شعر انستیتو گوته در بخش مطبوعات کشور بودم. هیچ کس دیگر به چنین سرنوشتی دچار نشد. من هم هر چه کشیدم از بی‌باکی ناشی از جوانی و بی‌خردی خود کشیدم. بعد‌ها دیدم که آقای م. الف. به آذین نویسنده و مترجم معروف در یادداشت‌های خود «از هر دری» نوشته است که آقای سیروس علی‌نژاد را اخراج یا ممنوع‌القلم کرده‌اند. داریوش همایون یعنی مدیر روزنامه آیندگان که آن روز‌ها وزیر اطلاعات و جهانگردی بود هم در کتاب خود «من و روزگارم» به این موضوع اشاره کرده است.

کلید واژه ها: ده شب سیروس علی نژاد


نظر شما :