جدال نفتی
ترجمه: بهرنگ رجبی
***
مصدق کوشید به هر بهانهای متخصصان فنی بریتانیایی را راضی به ماندن کند. عوارض گمرکی را اختصاص داد به پرداخت دستمزدهای آنها و به کارگران ایرانی گفت تا زمانی که دستورات مدیران بریتانیایی با قانون ملی شدن صنعت نفت سازگار است، کماکان از آنها اطاعت کنند.
بنا به گفتهٔ گریدی، سفیر ایالات متحده، پشت مصدق به حمایت دستکم ۹۵ درصد از ایرانیها گرم بود. تخلیهٔ آبادان برای دولت اَتلی به حضیض بخت بدل شد، دولتی که با کارهای شرکت در این مرحله مخالف بود ــ اما آنقدری قدرت نداشت که جلویشان را بگیرد. چرچیل که حالا رهبر مخالفان محافظهکار بود، مات و مبهوت مانده بود. هشدار داد «درست زمانی که دولت بریتانیا به ضعیف و دودل بودن مشهور شده است، این دستاندازیها و هتک حرمتها به سر ما و حقوق ما و منافعمان خراب میشود.» احتیاج به یک ایرانی ملیگرای باتجربه و باریکبین بود که دریابد رفتن بریتانیاییها از آبادان به معنای تسلیم شدنشان نیست. برعکس، این طلیعهٔ انتقامی طولانی و تلخ بود.
مقدر بود ایران و بریتانیا بیشتر از دو و نیم سال بعدش را درگیر مذاکرات نفتی باشند اما هیچوقت به هیچ فهم متقابلی نرسند. هر دویشان احساس میکردند در حقشان اجحاف شده و انتظار جبران و خسارت داشتند، اما شکوهای را که دیگری در دل داشت، درک نمیکردند ــ یا فریب میپنداشتند و اعتنایش نمیکردند. برای مصدق، نفت کشور نشان زندگی، امید و آزادیاش بود. برای مخالفانش، نفت نماد انگلستانی قدرتمندتر و بیباکتر بود، چیزی که بههنگام اضمحلال امپراتوری میشود بهش چنگ زد و آویخت. مصدق نمیفهمید چرا بریتانیاییها نمیتوانند وضعیت تازه و تخفیفیافتهشان را بپذیرند. از همهچیز گذشته، بابت ملی شدن صنعت نفت که بیش از حد هم غرامت گرفته بودند و تازه دسترسیشان به نفت ایران را هم کامل از دست نمیدادند. بریتانیاییها نمیتوانستند سیاستمداری را بفهمند که حاضر است از کامیابی و عدالت چشم بپوشد تا بتواند عقدهای کینتوزانه مربوط به گذشته را رفع کند. هر دو طرف از ناسازگاری دیگری شگفتزده بودند.
آمریکاییها هم که در شروع نزاع در قامت واسطهای برای برقراری آشتی و صلح وارد شدند و نهایتاً هم بهناگزیر پایشان وسط آمد، قضایا را از منظر خاص خودشان میدیدند. ایالات متحده دلمشغول تهدید کمونیسم بود. فردای روزی که کره شمالی به کره جنوبی جمله کرد، ترومن از این ترسش گفته بود که ایران هدف بعدی کمونیسم باشد. به یکی از مشاورانش گفت «اگر ما کنار بایستیم، آنها میروند داخل ایران و کل خاورمیانه را به چنگ میگیرند. اصلاً نمیشود پیشبینی کرد اگر ما همین الان نجنگیم، آنها چهکار خواهند کرد.» برای رئیسجمهور ایالات متحده، هیچ چیز مهمتر از حفظ ایران برای دنیای آزاد نبود ــ نه شرکت نفت ایران و انگلیس، و حتماً نه محمد مصدق.
طی تابستان ۱۳۳۰ ایرانیها میزبان سه هیات مذاکره کننده شدند، یکی متشکل از مدیران ارشد شرکت، دومی به سردمداری یکی از مشاوران رئیسجمهور ترومن، آوریل هَریمَن که دیپلماتی میلیونر بود، و سومی وزیری رک و قاطع از هیات دولت بریتانیا که مصدق خودش را مشتاقانه مخالف او یافت. هر سه این هیاتها از زوایایی مختلف سعی کردند قانون ملی کردن را جوری تفسیر دوباره کنند که بریتانیا بتواند اختیاراتش را بر صنعت نفت حفظ و ممتد کند و هر سه هم پس زده شدند.
همان هنگام، بهرغم همهٔ مخالفتهایی که بازرگان بعدها لاف غلبهشان را آمد، جمعی از متخصصان فنی ایرانی قهرمانانه موفق شدند تولید نفت ایران را ادامه دهند و حفظ کنند، تا جایی که «حتی برای یک روز هم ماشینها، تنورهای نانوایی، یا گرمابههای کشور» بهخاطر نبود سوخت از کار نیفتادند. ایرانیها مراقب تأسیسات و چاههای نفتشان بودند. ملی کردن صنعت نفت تا حد استثناییای کشور را یکپارچه کرد؛ زنهایی حلقههای عروسیشان را به دولت کمک میکردند و کارمندان دولتی مقداری از دستمزدشان را پس میدادند؛ همزمان خود نخستوزیر هم حقوقش را نمیگرفت و وقتهایی را که نمایندهٔ ایران در فرنگ بود، خودش هزینهٔ سفرش را میپرداخت.
مصدق قضایا را ماهرانه و عالی پیش بُرده بود؛ رقبای داخلی و خارجیاش را فریب داد و ملی شدن صنعت نفت را وارد مجموعهٔ قوانین کشور کرد، اما معلوم شد تصاحب دوبارهٔ گنجینهٔ ملی، تقریباً از همه نظر پیروزیای بوده بدتر از شکست. خیلی زود واقعیت نیشش را میزد ــ واقعیتی که صادرات را به تعطیلی کشانده بود، صادراتی که کشور حول آن میگشت. نخستوزیر چهطور میتوانست انتظاراتی را پایین بیاورد که خودش بالا بُرده بود؟ چهطور باید زمینه را برای عقبنشینی ناگزیرش آماده میکرد؟
نمایندگان کشورهای خارجی توی کلهٔ ایرانیها فرو کردند که آمادگی پا گذاشتن جا پای شرکت نفت ایران و انگلیس ندارند و این حقیقت داشت: مصدق و مشاورانش پیشبینی عزم بریتانیا را برای سامان دادن تحریمی جهانی علیه نفت ایران نمیکردند. چند ماهی قبل از ملی شدن صنعت نفت، مصدق گفته بود حتی اگر بعد از ملی کردن، تولید نفت ایران به دو سوم کاهش یابد، کشور در میزان عایداتش زیانی نخواهد دید چون شرکت نفت ایران و انگلیس دیگر سهم گُندهاش را برنخواهد داشت. گفته بود «متعاقب ملی کردن صنعت نفت، هیچ مصیبت و گرفتاری اقتصادیای پیش نخواهد آمد.»
حرفش یاوه بود. چند هفته بعد از ملی کردن، شرکتهای نفتی بزرگ ایالات متحده و همچنین رویال داچشل به این نتیجه رسیدند که به نفعشان نیست آن کسانی باشند که امتیاز را مال خود میکنند و موفق میشوند. شش خواهر دور هفتمی ستمدیدهشان را گرفتند و زیر بار استخراج یا خرید نفت ایران نرفتند ـ حتی با تخفیفی اساسی ــ و به صاحبان نفتکشها فشار آوردند نفت ایران را به بازارهای جهانی نبَرند.
جورج مکگی، معاون وزیر امور خارجهٔ ایالات متحده، داشت سعی میکرد سازوکار تقسیم سودی پنجاه پنجاه را ــ مطابق معیارهای متعارف امتیازنامههایی از ایندست ــ فراهم کند، و به چشمش ملی کردن صنعت نفت روالی خطرناک بود. شرکت نفت ایران و انگلیس خیلی زود بر معضل کمبود سوخت فائق آمد و به منابعی دیگر رو آورد؛ همزمان کشورهای نوظهور دیگر صادرکنندهٔ نفت در خاورمیانه، عربستان سعودی و کویت، داشتتند غیبت نفت ایران را چنان مؤثر جبران میکردند که میزان تولید نفت در دنیای کشورهای غیرکمونیست، طی یک سال بعد از ملی کردن صنعت نفت ایران اساساً رشد کرد و بالا رفت.
نوامبر ۱۹۵۱ نشریهٔ «اکونومیست» نوشت: «تأسیسات پالایشگاهی جهانی منتظر فرجام رخدادهای آبادان نشدهاند. پالایشگاههای دیگر با اندکی کاهش کیفیت محصولاتشان ۵۵ تا ۶۰ درصد ظرفیت تولید نفت پالایشگاه آبادان را جایگزین کردهاند...همزمان که دکتر مصدق حرفهایش را میزند، صنعت نفت جهانی به کارش ادامه میدهد و نفت ایران هم همانطور بکر سر جایش مانده و رها شده.»
نظر شما :