۱۵۰ سال بعد از امیرکبیر توسعه در ایران چه تصویری دارد؟- صادق زیباکلام
همانند عباس میرزا، انگیزه اصلی امیرکبیر برای انجام اصلاحات آشنایی با تمدن اروپا بود. اگر آشنایی شاهزاده اصلاحطلب با تمدن غرب در میدانهای جنگ با روسیه رقم خورده بود، تماس امیرکبیر با تمدن غرب به مراتب عمیقتر بود. او سالها قبل از آنکه به صدارت برسد دوبار به همراه یک هیات رسمی به روسیه سفر کرد و هر بار چند ماه اقامتش در آن کشور به طول انجامید. امیرکبیر در خلال آن سفرها با اکثر مناطق اروپایی روسیه از نزدیک آشنا شد. به علاوه او چهار سال نیز در راس هیات نمایندگی ایران در ارزروم در امپراتوری عثمانی (ترکیه) اقامت داشت. اگر در مورد عباس میرزا، معضلات و نیازهای جنگ با روسیه سبب پیدایش اندیشههای اصلاحطلبانه شد، در خصوص امیرکبیر باید گفت که معضلات و نیازهای کل مملکت بود که ضرورت انجام اصلاحات را برایش اجتنابناپذیر کرد. بنابراین دامنه اصلاحات و گستردگی تغییر و تحولاتی که امیرکبیر انجام داد به مراتب عمیقتر و مفصلتر از اصلاحات عباس میرزا بود.
عنصر سومی که اهمیت آن در باز کردن ذهن امیرکبیر کمتر از آشناییاش با خارج از کشور نبود، محیط زندگی و پرورش او بود. او احتمالا حولوحوش سال ۱۲۲۲/۱۸۰۷ در فراهان (نزدیک شهرستان اراک) متولد شد و در سال ۱۲۶۸/۱۸۵۳ در سن ۴۶ سالگی در حمام باغ فین کاشان به قتل رسید. پدر وی آشپز میرزا عیسی قائممقام بود که در تبریز مقام صدارت عباس میرزا نایبالسلطنه را تا زمان فوتش در سال ۱۲۳۷/۱۸۲۲ برعهده داشت. پس از فوت قائممقام، پسرش میرزا ابوالقاسم جانشین او شد و امیرکبیر و پدر همچنان در دستگاه نایبالسلطنه در تبریز خدمت میکردند. در تمام مدتی که قائممقامها (پدر و پسر) در دربار عباس میرزا در تبریز صدارت میکردند، امیر جوان در دستگاه آنان هم پرورش فکر مییافت و هم با زیر و بم امور حکومت و مشکلات و معضلات کشور آشنا میشد. بنابراین امیرکبیر از زمان خردسالی در سایه سه مردی بزرگ شده و تربیت یافته بود که نهتنها همگی خواهان اصلاحات بودند، بلکه به لحاظ اخلاق و رفتارهای سیاسی هم بیتردید یک سر و گردن بالاتر از همعصران و همردیفان خود به شمار میآمدند. امیر جوان از قائممقام ما معرفت، کتابت، انشاء و کیاست آموخت و خدمت به شاهزاده اصلاحطلب عباس میرزا او را وارد افقهای اصلاحطلبی و ترقیخواهی کرد. اما امیر در اصلاحطلبی به مراتب از مخدومیتش جلوتر رفت که زیر تماس، تجربه و آگاهی او از اروپا بسیار گستردهتر از عباس میرزا و قائممقام ما بود.
هنوز ۲۴ ساله نشده بود که به همراه هیاتی در سال ۱۲۴۴/۱۸۲۹ به روسیه سفر کرد. او در بازدید از روسیه به شدت تحت تاثیر کارخانههای اسلحهسازی، رصدخانه، آموزشگاهها، مدارس جدید، ماشین بخار، راهآهن، کشتیسازی و بیمارستانها قرار گرفت. در یادداشتهای روزانهاش نوشت که، حیف باشد که ما ترقی و نظم همسایه خود را که در این مدت اندک تحصیل کرده است، به رایالعین ببینیم و هیچ به فکر نباشیم. (صادق زیباکلام، سنت و مدرنیته: ریشهیابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار، انتشارات روزنه، چاپ هفتم، تهران، ۱۳۹۰)
اگر دیدار از روسیه جرقههای توسعه صنعتی و سرقتهای اقتصادی را در ذهن امیر زد، دیدار و درستتر گفته باشیم اقامت در امپراتوری عثمانی فکر پیشرفتهای سیاسی و اجتماعی را در ذهنش شعلهور کرد. قریب به یک دهه بعد از تجربه روسیه امیر به مدت چهار سال به عنوان رئیس هیات نمایندگی ایران در ارزروم به امپراتوری عثمانی رفت. اگرچه امپراتوری عثمانی در آن برهه از روسیه بسیار عقبماندهتر بود، اما اوضاع و احوال خاصی که در آن مقطع در آن امپراتوری جریان داشت روی امیر تاثیرات زیادی بر جای گذارد. اقامت چهار ساله امیر در ارزروم درست زمانی اتفاق افتاد که فضایی مملو از اندیشه و مباحث گسترده پیرامون ضرورت اصلاحات میان مخالفان و موافقان در امپراتوری عثمانی در گرفته بود. مغز متفکر جریان اصلاحات، رشید پاشا صدراعظم نوگرا و اصلاحطلب ترک بود که با سرسختی و با وجود مخالفتهای زیاد سعی در پیشبرد برنامه اصلاحاتش داشت. البته نزدیک به دو دهه قبل از وی سلطان سلیم پاشا تلاش کرده بود تا سبک یکسری اصلاحات را تحت عنوان نظام جدید به اجرا درآورد. اما نظام جدید با مخالفتهای زیادی از جمله با مخالفت شیخالاسلام عثمانی و روحانیون قرار گرفته بود. در کنار مذهبیون دستهجات مسلح «ینیچری» نیز به سر به طغیان برداشته و با کشته شدن سلطان سلیم (۱۲۲۲/۱۸۰۷) دور نخست اصلاحات عثمانی با شکست مواجه میشود.
این بار رشید پاشا مصمم به پیشبرد اصلاحات شده بود. کوششهای وی که باعث شده بود تا ترکان طرفدار اصلاحات به وی لقب «پطر کبیر» امپراتوری عثمانی بدهند سبب شد تا فرمان معروف «خط شریف گلخانه» از جانب طبقه عثمانی سلطان عبدالمجید در سال ۱۲۵۵/۱۸۴۰ صادر شود. یک سال بعد فرمان دیگری به نام «خط همایون» و پنج سال بعد فرمان سومی تحت عنوان «خط همایون ثانی» صادر شد. این فرامین در حقیقت گامها و اقدامات اصلاحطلبانهای بودند همچون ایجاد قانون، ایجاد تشکیلات مدرن اداری و مالی، برابری در برابر قانون (میان مسلمانان و غیرمسلمانان)، ایجاد دارالفنون، وزارت معارف و مدارس جدید.
امیرکبیر درست زمانی ماموریت چهار سالهاش را در امپراتوری عثمانی میگذارند که جامعه ترک در مسیری از تبوتاب و جدال میان مخالفان و و موافقان اصلاحات فرو رفته بود. امیر در تماس و مکاتبه مستقیم با رشید پاشای اصلاحطلب بود و بدون تردید مجموعه آن تحولات به علاوه شخصیت، افکار و آرمانهای صدراعظم اصلاحطلب ترک در وی بدون تاثیر نبوده. امیر از یکسو پیشرفت و ترقیات روسها را دیده و چشمانش رو به افقهای تازهای گشوده شده بود و از سوی دیگر میدید که چگونه امپراتوری عثمانی (کشوری که شباهتهای زیادی به ایران داشت) عزم خود را برای اصلاحات جزم کرده و دیر یا زود در مسیر ترقی میافتاد. شروع اصلاحات در عثمانی باید امیر را نیز به این فکر انداخته باشد که در ایران نیز دیر یا زود چنین اقداماتی میباید آغاز شود. عنصر بعدی که در بیداری امیر و پیدایش اندیشه اصلاحات موثر افتاد مطالعه آثار و منابع اروپایی بود.
«... سرچشمه دیگر اندیشههای میرزاتقیخان آثار مولفان فرنگی بود. در سفارت ارزنهالروم، با وجود همه آن گرفتاریهای سیاسی، دستور داد پارهای کتابهای اروپایی را گرد آورند. از مجموع آن آثار کتاب کلانی در دو جلد در احوال تاریخ، جغرافیا، احوالات سیاسی و اقتصادی جهان گرد آورند. خود شخصا متون آن کتاب را زیر نظر داشت. نوشتههای این کتاب به همراه نامههای امیر و گزارش نمایندگان خارجی از مذاکراتی که با وی داشتهاند نشاندهنده علم و اطلاع امیر از اوضاع و احوال جدید و بنیادهای اجتماعی و ترقی اروپا است. از همه مهمتر، بررسی آنها حکایت از هوشیاری اجتماعی امیر و اعتقاد وی به لزوم پیشرفت و ترقی در امیران مینماید.» (زیباکلام: ۱۳۹۰/۱۶۹)
منبع دیگر آگاهیبخش امیر مطبوعات اروپایی بودند. به دستور امیر روزنامههای خارجی از کشورهای فرانسه، انگلیس، روس، اتریش، عثمانی و هند به سفارت میرسیدند و اهم اخبار و گزارشات آنها به فارسی ترجمه شده و پس از تحریر امیر به صورت روزانه آنها را مطالعه میکرد. (همان)
با چنین سابقه و پیشزمینهای مبنی بر لزوم اصلاحات بود که امیر به عنوان صدراعظم پادشاه جوان ناصرالدین شاه در سال ۱۸۴۸ با اختیارات کامل به قدرت رسید. در جهت اصلاحات عمومی مصمم شد که تشکیلات اداری کشور را یکسره اصلاح کند. خرید و فروش حکومت ولایات را براندازد، طبقه دهقان را از ستمگریهای گذشته آزاد کند و اصول مالیاتی را تغییر دهد. مالیه و خزانه مملکت را سر و سامان داد و حدود و ثغور درآمدها از یکسو و مخارجات حکومت را از سویی دیگر تعیین کرد. از مواجب و مستمریهای گزاف شاهزادگان، درباریان، دیوانیان و روحانیون کاست، برای پادشاه حقوق ثابت معین کرد، برای سایر حقوق دیگران و مستمریبگیران حد و حدود مشخص تعیین کرد و با بهبود در وضعیت جمعآوری مالیات سعی کرد بر عایدات دولت بیفزاید.
در اصلاح نظام قشون جدید مربیان نظامی اروپایی استخدام کرد، به تربیت افسران جدید پرداخت، فوجهای تازه و واحدهای دائمی مرزی برقرار کرد، کارخانههای اسلحهسازی و توپریزی احداث کرد، یونیفورم و مشق نظامی ترتیب داد، درجههای نظامی را تحت قانون درآورد (به جای اعطای آنها از سوی پادشاه) برای تاسیس نیروی دریایی چندین فروند کشتی سفارش داد.
در اصلاح دستگاه عدالت تلاش کرد تا امور شرعی و عرفی را از هم جدا سازد؛ امیر شکنجه و تحمل و زنجیر کردن زندانیان و مظنونین را ممنوع کرد، رسم بستنشینی را شکست و حکومت قانون را استوار کرد. در اصلاح اخلاق مدنی، رشوهخواری، دزدی و پیشکش دادن حکام، دیوانیان و سوروسات لشکریان را برانداخت، تملقگویی به بزرگان، درباریان و رجال، القاب و عناوین مبالغهآمیز به بزرگان اهل دولت، مدیحهسرایی شاعران را برای حکام و رجال ممنوع کرد، هرزگی، لوطیبازی، قدارهبندی، چاقوکشی و عربدهکشی مستانه را قدغن کرد. خواست قمهزنی و برخی از عادات مرسوم ایام سوگواری عاشورا را نیز براندازد اما کامیاب نشد، در اصلاح امور شهری چاپارخانه و پست جدید دایر کرد. قانون تذکره (پاسپورت) را بنیان گذارد. آبلهکوبی را تعمیم داد، جزوههایی در مبارزه با آبله و وبا میان مردم و روحانیون منتشر کرد. ]؟؟؟[ را که علیالاغلب آلوده بودند و سبب شیوع بیماریهای عفونی مسری میشدند دستور داد تا تمیز و گندزدایی کنند، به سنگفرش کردن کوچهها و جمعآوری زباله از معابر پرداخت. نخستین بیمارستان دولتی در کشور را دایر کرد، برای حرفه پزشکی امتحان طبی مقرر کرد، کر، کور، جذامی و سفلیسی را از سطح شهر و معابر جمع کرد، از رودخانه کرج آب به تهران آورد، در بیرون شهر تهران خانههای تازه ساخت؛ در همه شهرها قراولخانه تاسیس کرد، حتی به مرمت بناهای تاریخی که بسیاری از آنها در شرف از بین رفتن بودند همت گماشت. در نشر دانش و آگاه کردن ایرانیان به علوم جدید توجه والایی کرد. مدرسه دارالفنون را تاسیس کرد تا برای نخستین بار ایرانیان با علوم جدید آشنا شوند. از اروپا استادان زبان، علوم و پزشکی استخدام کرد، به ترجمه آثار مهم غرب همت گماشت، چاپخانههای جدیدتری به ایران آورد؛ روزنامه «وقایعالتفاقیه» را به راه انداخت، هیاتی از مترجمان زبانهای خارجی تشکیل داد.
بخش دیگر توجهاش به صنعت و به تعبیر آن روز آوردن «قوه تجار» (انقلاب صنعتی) به ایران بود. چندین کارخانه جدید از جمله پارچهبافی به کمک متخصصان اروپایی تاسیس کرد، شماری از ایرانیان وارد به صنعت را برای آموزش و آگاهی به صنایع جدید به روسیه فرستاد تا صنایع غربی را بیاموزند، در رقابت با کالاهای خارجی از صنعت علمی سخت حمایت کرد. توجه به معادن و استخراج آنها جنبه دیگر اقدامات امیر بود. از اروپا اساتید معدنشناس و متخصص استخراج معدن به ایران آورد. آن قدر به صنعتی کردن کشور اصرار و علاقه داشت که در سال دوم صدارتش برخی محصولات ایران را به نمایشگاه بینالمللی لندن فرستاد. در عین توجهاش به صنعت از توسعه کشاورزی هم غافل نمانده بود. چندین سد روی رودخانهها ساخت. زراعت برخی محصولات جدید را در ایران رواج داد؛ شیلات خزر را از دست اتباع روس گرفت و به ایرانیان سپرد. به پیشبرد کشاورزی و توسعه دامپروری و تولید انبوه به ویژه در خوزستان توجه ویژهای نشان میداد.
در حوزه مذهب هم تلاش کرد اقداماتی به عمل آورد. جلوی دخالت روحانیون را در امور حکومتی گرفت و سعی کرد از قدرت دستگاه روحانیت بکاهد. دستور داد به جای مدیحه و مرثیههای سست و سخیف مذهبی که از زمان صفویه مرسوم شده بود، اشعار نغز و دلکشی بسرایند که خواص بپسندند و عوام نیز بهرهمند شوند. تساهل دینی و حمایت از حقوق اقلیتهای مذهبی نیز از اصول اصلاحاتش بود. حتی اقلیتها را به خدمت دولتی گماشت و داخل فعالیتهای مدنی کرد (فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، چاپ پنجم، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۵۳). وجه دیگر اقدامات و اصلاحات امیر در جلوگیری از اعمال نفوذ و مداخلات سفارتخانههای روسیه و انگلستان در امور ایران بود. از آن مهمتر جلوگیری و برخورد شدیدش در قبال اطرافیان شاه، درباریون بانفوذ و وابستگان حکام و دیوانیان در امور مملکت بود. برخورد او با مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه نمونه بارز ایستادگی او در برابر مداخلات آشکار و پنهان اطرافیان شاه و دیگران در امور مملکتی بود. ابقا، کنار گذاردن و جلوگیری از انتصاب و عزل و نصب دیوانیان و دیوانسالاران به صرف منسوب بودنشان به پادشاه و الیگارشی وابسته به دربار...
اصلاحات امیرکبیر به معنای واقعی کلمه یک «انقلاب از بالا» بود. با سختی میتوان گوشهای از حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران را در نظر گرفت که اصلاحات امیر بر آن تاثیر نگذارده باشد. بنابراین کمتر گروه اجتماعی را میشد سراغ گرفت که اصلاحات و تعبیر و تحولاتی که امیر به وجود آورده بود از آن متاثر نشده باشد. از آنجا که اصلاحات امیر تحسین عمدهای از منافع و مصالح الیگارشی حاکم را مورد تهدید قرار داده بود، بنابراین خیلی دور از انتظار نبود که به سرعت صف گستردهای از مخالفان، گروهها و کسانی که منافعشان به خطر افتاده بود در مقابل امیر موضعگیری کنند. در عمل نیز دقیقا اینگونه شد. هنوز سال اول صدارت صدراعظم اصلاحطلب به پایان نرسیده بود که جبهه گستردهای از درباریها، مستمریبگیران، شاهزادگان قاجار، امرا و اشراف، تیولداران، صاحبمنصبان، شماری از روحانیون، سران قبایل و عشایر و پارهای از حکام و والیان در مقابلش جبهه گرفتند. به این صف گسترده باید سفارتخانههای روسیه و انگلستان را نیز افزود. جدای از آنکه برخی از سیاستهای امیر با منافع آنان همسو نبود، مساله مهمتر آن بود که امیر حاضر نبود در برخوردش با رجالی که مورد حمایت سفارشی بودند، تخفیفی قائل شود. در مقابل این خیل گسترده مخالفان، امیر فقط به حمایت شخص پادشاه جوان (ناصرالدین شاه) متکی بود. اما این نقطه اتکا به تنهایی برای بقای وی کافی نمینمود. مخالفان که به تکیهگاه امیر واقف بودند به تدریج نیروهای خود را در آن جبهه به کار گرفتند و تلاش کردند تا نظر شاه را نسبت به او تغییر دهند و در نهایت نیز در این راه موفق شدند. آنان به مدد مادر شاه را که مادر همسر امیر هم بود توانستند شیوع این گمان را در پادشاه جوان برانگیزند که امیر خود سودای حکومت دارد. سرانجام ناصرالدین شاه با اکراه حکم عزل امیر را صادر کرد اما او را در راس امور قشون نگه داشت. لکن این سمت نیز چندان دوام نیاورد و امیر به حالت تبعید به فین کاشان فرستاده شد. کار مخالفان هنوز تمام نشده بود زیرا ممکن بود امیر به طریقی خود را مجددا به شاه نزدیک کند و با توجه به نظر بسیار مثبت شاه به امیر و اصلاحاتش، ممکن بود نظرش نسبت به امیر تغییر پیدا کند و او را مجددا به دربار بازگرداند. آخرین پرده از سناریوی پایان اصلاحات با قطع شاهرگ دستان امیر به اجرا درآمد. با جاری شدن خون امیر در پاشویه حمام باغ فین کاشان، پرونده اصلاحات وی نیز در همان حمام شسته و با جنازهاش دفن شد.
در یک ارزیابی شتابزده از امیر و اصلاحاتش سه نکته مهم قابل بررسی است. نخست فقدان بغض و کینه امیر به غرب و به فرهنگ و تمدن اروپاییها بود. همانند بسیاری دیگر از اصلاحطلبان جوامع دیگر، از جمله اصلاحطلبانی که بعد از وی و در قرن بیستم با موفقیت دست به اصلاحات و پیشرفت و ترقی در جوامعشان زدند، نگاه امیرکبیر برای پیشرفت و ترقی به غرب و اروپا بود. او نه مثل ایرانیان یکصد و پنجاه سال بعدش بغض و کینهای نسبت به اروپاییها احساس میکرد و نه آنان را سبب عقبماندگی و توسعهنیافتگی ایران میدانست. همچنین او نه به دنبال الگوی ایرانی- اسلامی، یا اسلامی- ایرانی برای توسعه بود و نه علم و دانش، پیشرفت و ترقی و توسعه را میخواست «بومیسازی» کند. آن پیشرفتها و ترقیاتی را که در روسیه و امپراتوری عثمانی ملاحظه کرده بود، آن تغییر و تحولاتی را که از طریق مطالعه متوجه شده بود در مغرب زمین اتفاق افتاده میخواست در مملکت خودش پیاده کند. یعنی دقیقا همان کاری که ژاپنیها، کرهایها (کرهجنوبی)، تایوانیها، سنگاپوریها، آفریقای جنوبیها، برزیلیها، آرژانتینیها، هندیها، ترکها و ملتهای دیگر یکصد و سی سال بعد از امیرکبیر انجام دادند و توانستند از مدار توسعهنیافتگی خارج شده و بدل به اقتصادهای ثروتمند صنعتی و توسعهیافته شوند.
نکته دوم شیوه عملکرد، حکومتی یا نحوه پیشبرد اصلاحات است. در سادهترین و خلاصهترین شکلش میتوان این سوال را مطرح کرد که آیا امیر در پیشبرد اصلاحات و نحوه مملکتداریاش بهترین و مناسبترین شیوه را اتخاذ کرده بود؟ آیا نمیشد و امکانش وجود نمیداشت که او در مملکتداریاش اندکی سعهصدر، اندکی تساهل و تسامح و اندکی مدارا با مخالفان به خرج میداد؟ واقعیت تلخ آن است که بعد از سه سال و چند ماه که امیر سقوط کرد حتی یک نفر هم به حمایت از وی بر نخاست. او به همان اندازه که در آرزوها و خواستههای اصلاحطلبانهاش آرمانگرا میبود، به همان اندازه هم در برخوردش با مخالفان استوار، مغرور، برخورد از موضع بالا، برخورد بدون ذرهای اغماض و مماشات، بدون ذرهای گذشت و چشمپوشی، یکدنده و قاطع بود. بیتردید این صفات در سقوط امیر و کشته شدنش همان قدر نقش داشتند که مخالفت آن طیف گسترده نقش میداشت. واقعیت تلخ دیگر آن است که امیر نتوانسته بود، یا شاید بتوان گفت که اساسا نخواسته بود که برخی از الیگارشی حاکم را با خود همراه کند. این حکایت از غرور و نخوت زیاد وی مینماید که اساسا نیازی نمیدید تا دیگران را هم با خود همراه سازد. با غرور خاصی که ویژه وی بود تصور میکرد همینطور که خودش آن اصلاحات را باور داشته و به پیش ببرد، کفایت میکند. از سر غرور و خیلی ارزشی برای دیگران قایل نشدن، در بند این نبود تا دیگرانی را هم با خود همراه سازد. او نهتنها نیازی به اینکه دیگران را با خود همراه سازد نداشت، بلکه اساسا حال و حوصله تحمل مخالفان را نداشت. رفتار او با مخالفان را اگر نگفته باشیم خشن، دستکم نمیتوان آن را آمرانه و تحملناپذیر توصیف کرد.
دکتر همایون کاتوزیان که آشکارا به واسطه آنچه که جاهطلبیهای امیرکبیر میداند نظر منفی نسبت به وی دارد، مقایسه جالبی میان امیر و رضاشاه به عمل آورده. او معتقد است که امیرکبیر در بسیاری از روشهای مملکتداری و حتی اصلاحاتی که میخواست به عمل آورد شباهت زیادی به راه و روشهای رضاشاه داشت. هر دو آنان اصلاحات و مدرنیته را روندی آمرانه، قاطع و از بالا میدانستند و هر دو آنان هیچ حال و حوصله و تحمل مخالفتی را با اقدامات و سیاستهایشان نداشتند. با این تفاوت که رضاشاه قریب به دو دهه توانست دوام بیاورد اما امیر سه سال و اندی بیشتر بر سر کار نبود. کاتوزیان نتیجهگیری میکند که اگر امیر مثل رضاشاه توانسته بود قریب به ۲۰ سال دوام آورد، امروزه همه لعن و نفرینهایی که نثار رضاشاه میشود به امیرکبیر نسبت داده میشد و متقابلا اگر رضاشاه در همان سه، چهار سال نخست از بین رفته بود، امروز همچون امیرکبیر به عنوان یک اسطوره و قهرمان ملی ستوده میشد. اینکه جمعبندی دکتر کاتوزیان و قیاس میان امیرکبیر و رضاشاه چقدر واقعیت دارد خیلی محل بحث ما نیست. اما کاتوزیان به هر حال نکته مهمی را به فراست دارد مطرح میکند، اگرچه که برای بسیاری این نکته تلخ است. اتفاقا کنسول انگلستان که اوضاع و احوال ایران و اقدامات امیر را کاملا زیر نظر داشت، در گزارشش به لندن مینویسد «امیرکبیر مصمم است که جلو نفوذ روحانیون را بگیرد. اگرچه میداند کاری است بس دشوار پرخطر. ولی متذکر شد که دولت عثمانی وقتی در راه تجدید نیروی خود توفیق یافت که نفوذ علما را در هم شکست. امیر میگوید که او هم همین کار را خواهد کرد، یا سرش را بر باد خواهد داد.» (آدمیت؛ ۱۳۵۳)
به نظر میرسد که کاتوزیان خیلی هم بیراه نمیگوید، میرسیم به نکته آخر، به سرنوشت اصلاحات در جوامع دیگر و در ایران. قریب به ۳۰ سال بعد از امیرکبیر امپراتور ژاپن، «میجی» یک مجموعه بر نامههای اصلاحات را در ژاپن به اجرا گذارد که حاصل آن شده ژاپن امروزه. «میجی» را معمار و بنیانگذار ژاپن امروزی میدانند. سوال مهم آن است که با توجه به شباهتهایی که میان ایران و ژاپن قرن نوزدهم وجود داشت، «میجی» چه کار کرد که موفق شد و در نیمه اقدامات و اصلاحات او ژاپن امروزی متولد شده؟ اما اقدامات و اصلاحات میجی به نحو شگفتانگیز و باور نکردنی مشابه همان اقدامات و اصلاحات امیرکبیر بود. میجی هم سعی کرد آن نظم و نسق کهن و قرون وسطایی را در ژاپن برچیند و دولتی متمرکز، نیرومند و مدرن در ژاپن به وجود آورد؛ صنایع و علوم جدید را وارد ژاپن کند و در یک کلام ژاپن را با غرب آشنا کرد یا درستتر گفته باشیم آنچه را که غرب به دست آورده بود سعی کرد در ژاپن پیاده و تکرار کند. آیا امیرکبیر پیش از این میخواست انجام بدهد؟ با این تفاوت که امیر ۳۰ سال زودتر از میجی دست به کار شده بود. خندهدار است و البته دقیقتر خواسته باشیم بگوییم، گریهآور است، اما ما ۳۰ سال هم زودتر از ژاپنیها گام در مسیر مدرنیته برداشتیم، علیالقاعده ما امروز ۳۰ سال هم از ژاپنیها میبایستی جلوتر میبودیم. اما نتیجه اصلاحات «میجی» شد ژاپن امروزی و نتیجه اصلاحات امیرکبیر هم شد پاشویه خونآلود حمام باغ فین کاشان. ۱۵۰ سال بعد از امیرکبیر ما به دنبال بوستان کشف و اختراع الگوی پیشرفت و توسعه ایرانی- اسامی و بومیسازی توسعه با مختصات جامعه خودمان هستیم.
منبع: روزنامه بهار
نظر شما :