نشست امیرکبیر و تجدد ایرانی؛ سنت تکراری نخبه‌کشی

امید ایران‌مهر
۱۷ دی ۱۳۹۲ | ۱۹:۲۹ کد : ۳۹۰۸ وقایع اتفاقیه
نشست امیرکبیر و تجدد ایرانی؛ سنت تکراری نخبه‌کشی
تاریخ ایرانی: برخی امیرکبیر را شهید راه تجددخواهی می‌دانند و دیگرانی «سرآغاز بیداری ایرانیان». صدراعظم عصر ناصری، شخصیتی بحث‌برانگیز در تاریخ معاصر ایران است. او با اصلاحاتی که آغاز کرد در میان بسیاری از متجددین سالیان پس از خود به عنوان نمادی از نوگرایی و پیشرفت و توسعه‌خواهی شناخته شد اما دیگرانی هم هستند که او را به واسطۀ بی‌توجهی به بخش‌های دیگری از مدرنیسم چون حکومت مردم و گذر از استبداد مطلقه سرزنش می‌کنند. کسانی قهرمان شدنش را محصول اسطوره‌سازی ایرانیان می‌دانند و افرادی هم او را با رضاخان مقایسه می‌کنند و بخت او را کشته شدن به دست دستگاه قاجاری می‌دانند که اگر نبود شاید رضاشاهی دیگر سر برمی‌آورد و قضاوت‌ها دربارۀ کارنامۀ او را رنگ و بویی دیگر می‌بخشید.

 

امیرکبیر که بود؟ در راستای روند مدرنیسم در ایران چه کرد و چرا ناکام ماند؟ این‌ها پرسش‌هایی بود که سازمان غیردولتی نوپایی به نام اُنس؛ «امید نسل سوم» روز گذشته برای پاسخ دادنشان نشستی با عنوان «امیرکبیر و تجدد ایرانی» برگزار کرد. نشستی با حضور دکتر داریوش رحمانیان استاد تاریخ دانشگاه تهران، دکتر صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و مهندس محسن صفایی فراهانی فعال سیاسی. علی رضاقلی نویسندۀ کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» از دیگر دعوت‌شدگان به این مراسم بود که به دلایلی حضور نیافت.

 

 

رحمانیان: امیرکبیر دولتمرد بود، نه فیلسوف

 

به گزارش «تاریخ ایرانی»، داریوش رحمانیان در این نشست با اشاره به شیوۀ تازه‌ای در تاریخ‌نگاری که به جای تلاش برای بازآفرینی واقعیت ناب تاریخی که دست نیافتنی است، به بررسی چگونگی و کارکرد فهم تاریخی می‌پردازد، گفت: «من معتقدم در معرفت تاریخی وظیفۀ مورخ صرفاً این نیست که واقعیت تاریخ را آن چنان که بوده بازآفرینی کند. مورخ باید بداند فهم تاریخی، روایت تاریخی، حافظه تاریخی چگونه پدید می‌آیند و چگونه در تاریخ زندگی می‌کنند. فهم گذشته که عین گذشته نیست و در شرایطی پدید می‌آید. باید بداند چنین روایتی چطور شکل گرفته و چه کارکردی دارد و از این نظر من فکر می‌کنم رابطه امیرکبیر با پروژه تجدد و نوسازی از اهمیت بسزایی برخوردار است.»

 

او با بیان اینکه «ناظم‌الاسلام کرمانی وقتی تاریخ بیداری ایران را نوشت، در مقدمه اذعان کرد که من دوست دارم تاریخم را از امیرکبیر آغاز کنم چرا که او سرآغاز بیداری ایرانیان بود»، افزود: «در نقد به تجدد ایرانی پاره‌ای از مورخان می‌گویند تجددخواهی ایرانی در مراحلی گرفتار یک رویکرد پوزیتیویستی و سطحی شده بدون اینکه به مبانی تجدد غربی توجه کند، به همین دلیل متجددان ما، نوسازان ما، نوگرایان ما، آنان که تغییر و اصلاح می‌خواستند، بیشتر به رویه‌های تمدنی تجدد غربی توجه کردند.»

 

رحمانیان گفت: «برخی دربارۀ میرزا تقی‌خان امیرکبیر می‌گویند او یک صدراعظم از سنخ صدراعظم‌های سنتی ایران بود که هدفش بیشتر نجات دولت رو به زوال قاجار بود. می‌گویند خیلی هم متجدد نبود، تمدن جدید را درک نمی‌کرد، مبانی فلسفی و علمی‌اش را نمی‌شناخت و به بسیاری از الزامات نوسازی متجددانه بی‌توجه بود یا واقف نبود.»

 

او افزود: «آقای کاتوزیان یکی از کسانی است که اینطور نگاه می‌کند و جالب است که امیرکبیر را با رضاخان مقایسه می‌کند و می‌گوید امیرکبیر در اسطوره‌شناسی تاریخی ایرانیان قهرمان شده آن هم چون شهید شده است. این حرف را فقط آقای کاتوزیان نمی‌گوید. وقتی رضاخان آمده بود تا قاجاریه را براندازد عده‌ای به احمدشاه گفتند بیا ترورش کنیم. احمدشاه گفت جد من اشتباهی کرد، امیرکبیر را کشت و یک امامزاده از او ساخت، من نمی‌خواهم امامزاده جدیدی بسازم. بگذار او بیاید و کار‌هایش را انجام دهد، در ‌‌‌نهایت مردم قضاوت می‌کنند. بدین ترتیب در روایت مکی، احمد شاه شد مشروطه‌خواه و دموکرات و رضاخان شد دیوی که انگلیس‌ها تحمیل کردند و چنین و چنان.»

 

رحمانیان با بیان اینکه «مساله اصلی من این است که آیا واقعا امیرکبیر اسطوره شده و بدون اینکه استحقاق داشته باشد شده قهرمان بیداری ایرانیان؟»، گفت: «من به آن‌ها که امیرکبیر را به لحاظ اینکه درک عمیقی از شرایط فکری و فرهنگی و سیاسی تجدد نداشته نقد می‌کنند، فقط از این بابت خرده می‌گیرم که مگر قرار بوده در آن مراحل مثلا امیرکبیر درک همه جانبه‌ای از تجدد غربی برایش حاصل شود؟ این انتظار و توقع بی‌جایی است. مگر او محقق، فیلسوف یا عالم و دانشمند بوده؟ امیرکبیر فردی بوده در دستگاه میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فرهانی. ابتدا وزیرنظام شد، بعد امیرنظام آذربایجان، بعد هم شد سرپرست ناصرالدین میرزا و با فوت محمدشاه همراه ناصرالدین میرزا به تهران آمد و سه سال و یک ماه و ۲۷ روز صدارت کرد. او فرصتی پیدا نکرد تا همه اندیشه‌هایش را عملی کند. شرایط هم آن‌طور که او می‌خواست رقم نخورد.»

 

او افزود: «قرار نیست که ما مثل یک فیلسوف یا یک متفکر سیاسی از امیرکبیر انتظار داشته باشیم. او یک فرد عملگرا و یک دولتمرد بود و در حد خودش، در حد زمان و توان خودش انصافاً شرایط جدیدی را که در غرب حادث شده بود درک کرده بود.»

 

رحمانیان با بیان اینکه «امیر سنت ۵۰۰ ساله وزیرکشی در ایران را درک کرده بود»، ادامه داد: «او به ویژه سرنوشت دو وزیر بزرگ را دیده بود. یکی حاج میرزا ابراهیم‌خان کلانتر و دیگری ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی. او می‌دانست مقام صدارت پایدار نیست و به اراده سلطان بند است. به گمان من اتفاقاً برخلاف تلقیناتی که به ذهن ناصرالدین شاه جوان می‌کردند که امیر می‌خواهد نادر دوم شود یا می‌خواهد برادر کوچک تو عباس میرزا را پادشا‌ه کند، امیر سعی می‌کرد خود ناصرالدین شاه را پایه اصلاحات کند. می‌خواست از او یک پادشاه مصلح و متجدد تربیت کند. حال پرسش این است که در این زمینه آیا او ناکام ماند؟»

 

او با تاکید بر اینکه «من با روایت ۵۰ سال پادشاهی مستبدانه ناصرالدین شاه مخالفم»، گفت: «اگر کسی ناصرالدین شاه را درست و منصفانه نگاه کند، او در تمام طول دوران سلطنتش به خاطر از دست دادن امیرکبیر حسرت خورد و در تمام طول سلطنتش پادشاهی بود که در واقع بین گرایش‌های واپسگرایانه و تجددخواهانه نوسان داشت و به همین دلیل هم هست که شما می‌بینید در مراحل مهمی از تاریخ سلطنت به بخشی از تاریخ تجدد ایران تبدیل می‌شود، همچون دوره سپهسالار و طرح‌های مربوط به مصلحت‌خانه، تاسیس دارالشورای کبری و قانون اساسی‌نویسی و مسائل متعدد دیگر.»

 

او با بیان اینکه «امیرکبیر شهادتش شهادتی سقراط‌ گونه بود»، گفت: «او پرده از روی کراهت و فساد سلطنت استبدادی کنار زد و وجدان تاریخی ایرانیان را چنان زخمی زد که دولت قاجاریه دیگر هر چه تلاش کرد نتوانست بر آن مرهمی بگذارد. زخمی که تا امروز مرتب باز و باز‌تر شده است.»

 

رحمانیان با اشاره به اینکه «امیرکبیر نماد جامعۀ نخبه‌کُش ماست»، گفت: «این چیزی نبود که آقای رضاقلی به عنوان یک جامعه‌شناس ۱۵۰ سال بعد از قتل امیرکبیر کشف می‌کند، این موضوعی است که وجدان عمومی ملت ایران آن را درک کرده بود. مساله فقط این نیست که ناصرالدین شاه مست می‌کند و تحریک می‌شود که حکم را صادر کند. جامعه باید بیمار و دچار مشکل باشد که امیرکبیر‌ها را، مصدق‌ها را نتواند نگه دارد. عرض بنده این است که خون پاک امیرکبیر خدمتی بزرگ به ما کرد، اگر درست درک شود.»

 

 

زیباکلام: داستان امیرکبیر در تاریخ ما به طور منظم تکرار شده است

           

صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران هم در این نشست با بیان اینکه «داستان تجدد در ایران» از جلسه‌ای با حضور ژوبر نمایندۀ دولت فرانسه و عباس میرزا در حدود ۲۰۰ سال پیش آغاز شد، گفت: «آنجا عباس میرزا از ژوبر پرسید چرا شما چنین پیشرفت کرده‌اید و ما در اینجا قرار گرفته‌ایم؟»

 

او با بیان اینکه «مدرنیته و تجدد پاسخی به سؤال‌های عباس میرزاست»، افزود: «مهم نیست که ژوبر چه می‌گوید. مهم دو نکته است. نخست اینکه عباس میرزا چه می‌کند و دوم آنکه نسل‌های بعد از عباس میرزا چه پاسخی به این سؤال دادند. ما و نسل‌های قبل‌تر از ما چه پاسخی به سؤالات عباس میرزا دادیم.»

 

زیباکلام افزود: «عباس میرزا مربوط به ۱۸۱۰، ۱۸۲۰ است یعنی ۷۰ سال از انقلاب صنعتی گذشته و هفتاد مرتبه غرب از ما فاصله گرفته و شکاف به وجود آمده است. کسانی مثل امیرکبیر و عباس میرزا باهوش بودند که این شکاف را دیدند. خیلی‌ها هستند که بعد از ۲۰۰ سال هنوز آن شکاف را ندیدند. شکافی که همچنان به پیش آمده و عمیق‌تر شده است.»

 

او با بیان اینکه «تمام کارهایی که امیرکبیر انجام داده را اگر بخواهیم با یک واژه توصیف کنیم آن واژه تجدد است»، ادامه داد: «او چه می‌خواست بکند؟ می‌خواسته دولت مرکزی را به وجود بیاورد. کاری کند که خوانین در اکناف و اطراف هر کاری خواستند نکنند. خواسته صنعت را بیاورد. به تعبیر امروز تعلیم و تربیت را بیاورد. بیمارستان بسازد، سیستم مالیاتی وضع کند، اجرای قوانین را تابع نوعی «وحدت رویه» کند، دخالت روحانیون را در امور مملکت، به کل و به جزء و به اصل و به فرع قطع کند، جلوی دخالت سفارت‌های خارجی و درباری‌ها در امور مملکت را بگیرد. این‌ها چیست؟ این مدرنیته است. مدرنیته نه شاخ دارد نه دُم.»

 

زیباکلام با بیان اینکه «همزمان با امیرکبیر در کشوری مثل ژاپن هم چنین اتفاقاتی می‌افتد»، گفت: «ژاپن دیگر اروپا نیست که پیشینۀ رنسانس داشته باشد. نظامش فئودالیته بوده، مذهب در آن قوی بوده، ژاپن خیلی به ما شباهت داشت. من سال‌ها پیش به لحاظ دغدغه‌ای که داشتم کتاب‌های بسیاری در این زمینه مطالعه کردم. شما بعد از خواندن یکی، دو صفحه دربارۀ ژاپن، به یک نام برمی‌خورید؛ میجی. برای من جالب بود که بدانم میجی چه کرده که تا همین امروز می‌گویند ژاپن مدرن حاصل اندیشه‌ها و کارهای میجی است.»

 

او افزود: «وقتی مطالعه کردم آنچنان دچار رنج شدم که واقعا تا مدت‌ها نمی‌توانستم کارم را ادامه دهم. شاید باورتان نشود؛ انگار خداوند از یک دستورالعمل فتوکپی گرفته بوده، یکی را به میجی داده و گفته برو به ژاپن، یکی هم داده به میرزا تقی‌خان امیرکبیر و گفته برو به ایران. یعنی میجی دقیقا‌‌‌ همان کارهایی را کرده که میرزا تقی‌خان امیرکبیر در ایران کرده است. اما چه چیزی دردآور بود؟ اینکه از دل دستورالعملی که میجی داشت ژاپن امروزه متولد شده و از دل دستورالعمل امیرکبیر چه؟ آن هم نتیجه داشت. نتیجه‌اش پاشورۀ خون‌آلود در حوض حمام فین کاشان بود. آن هم تنها بعد از سه سال و اندی صدارت.»

 

زیباکلام با طرح این پرسش که «چرا میجی موفق شد و امیرکبیر نه؟»، افزود: «اگر امیرکبیر تنها یک نفر بود شاید می‌شد بسیاری ادله دربارۀ شرایط تاریخی آورد که به این دلایل نتوانست موفق شود. منتهی شما می‌بینید که این داستان به صورت منظم در تاریخ ما تکرار شده. میرزا عیسی و میرزا ابوالقاسم دچار همین سرنوشت شدند. خود عباس میرزا یک عده را فرستاد صنعت چاپ یاد بگیرند، علم جدید داروسازی یاد بگیرند، ارتش مدرن را خواست درست کند، برای اولین بار در ایران نوعی نظام مالی که امروز به آن بودجه می‌گوییم را در تبریز ایجاد کرد. عباس میرزا ۲۰ تا ۳۰ سال پیش از امیرکبیر بوده. اما او در ۴۰ سالگی به خاطر بیماری عفونی می‌میرد. حیرت‌انگیز آنکه وقتی او را دفن می‌کردند انگار پوشه‌ای همراهش در خاک نهادند که حاوی فهرست کارهای او بود. یعنی هیچ کس پس از او کار‌هایش را ادامه نداد و انگار نه انگار قرار بوده چنین کارهایی در مملکت صورت بگیرد. کارهای امیرکبیر چه؟ یک سؤال مهم این است که کار‌هایش چه شد؟ آن زمان جمعیت ایران بیش از پنج میلیون بود. کشته شد، شهید شد اما دارالفنونش چه شد؟ نظام اداری‌اش چه شد؟»

 

او با اشاره به خاطرات مُلک‌آرا از جلسه‌ای با حضور رجال عصر ناصری، که پس از بازگشت ناصرالدین شاه از سفر اروپا برگزار شده بود، گفت: «شاه به ما گفت ببینید رجال فرانسوی چگونه کشورشان را به پیشرفت رسانده‌اند، در حالی که رجال ما تنها خوردن و خوابیدن می‌دانند.» مُلک‌آرا در خاطراتش نوشته: «هیچ کدام نتوانستیم بگوییم اگر اروپ، اروپ شده، به این خاطر است که سلاطین اروپ خودشان را مصلوب‌الاختیار کردند. اما تو؟ آب خوردن ما هم باید با اجازۀ تو باشد. نفس کشیدن ما هم باید با اجازه تو باشد. ما چگونه می‌توانیم پیشرفت، ترقی و اصلاحات کنیم. در حالی که هر کاری بخواهیم بکنیم اگر تو موافق نباشی ناتمام می‌ماند.»

 

او با بیان اینکه «وقتی به عقب بازمی گردید؛ مساله این نیست که چرا ما نخبه را می‌کشیم و داغ و درفش می‌کنیم»، افزود: «مساله این است که ما هر از ‌گاه، همه توانمان را پشت یک نفر جمع می‌کنیم اما به جایی نمی‌رسیم و باز دو مرتبه از اول. در حالی که میجی در ژاپن یک‌ بار آغاز کرد و موفق شد. ماهاتیر محمد و مالزی یک‌بار همت کردند و موفق شدند، نسل جدید ترکیه، برزیل، آرژانتین، شیلی، سنگاپور و... این‌ها همگی یک ‌بار جهش کردند؛ تصمیم گرفتند و موفق شدند. ولی ما به دفعات از زمانی که عباس میرزا با موسیو ژوبر دیدار کرد دچار این معضل بوده‌ایم.»

 

زیباکلام در عین حال گفت: «با این جمله تمام کنم که این نوع نگاه به تجدد و به خودمان هر چند رگه‌هایی از واقعیت دارد، اما نگاه ناقصی است. می‌دانید چرا؟ از یک جهت ما در یک دور تسلسل دایره‌وار حرکت می‌کنیم. ولی اگر دقیقا نگاه کنیم این‌گونه نیست. اتفاقاً ما خیلی جلو آمدیم. من به این می‌گویم عدم کامیابی. شکست خودش مادر نظریه‌پردازی‌هاست. خیلی از نظریات درباره مشروطه به این خاطر مطرح شده چون مشروطه نتوانست موفق بشود. چون اصلاحات نتوانست آرمان‌هایش را به دست بیاورد، بسیاری به آسیب‌شناسی و نظریه‌پردازی روی آوردند، ولی موشکافانه‌تر که نگاه کنید اتفاقاً در تمام این موارد ما جلو آمده‌ایم. درست است که کامل نبوده ولی نسبت به مقطع قبلی پیشرفت داشتیم. همین مشروطه که گفته می‌شود کاتالوگی از ندانم‌کاری بوده، درست است که ختم به حکومت بر اساس قانون نشد ولی آیا همه مشروطه این بود؟ اصلا و ابدا. اصل تفکیک قوا از کجا آمده؟ اینکه هر چهار سال یک‌ بار رئیس دولت عوض کنید، حق آزادی بیان، حق رای. محدودیت قدرت و حکومت، اینکه حکومت باید بر اساس قانون اساسی اداره شود همه و همه دستاورد مشروطه است. نباید همواره نیمه خالی لیوان را دید، هر کدام از این فراز‌ها از جمله دوران امیرکبیر قطعاً دستاوردهایی هم برایمان داشته است.»

 

 

صفایی فراهانی: داوطلبان کشتن امیرکبیر بی‌نهایتند

 

محسن صفایی فراهانی دیگر سخنرانی این مراسم بود که به زمینه‌های اجتماعی ناکامی امیرکبیر و رجال مشابه او در تاریخ ایران اشاره کرد و گفت: «نه امیر، نه قائم‌مقام، نه مصدق. مشابه این‌ها کم نبودند و نیستند. ما ملتی هستیم که هزار سال پیش فردوسی‌ می‌گوید توانا بود هر که دانا بود. ولی من فکر می‌کنم آنچه باعث شد حرف میجی در ژاپن پیش برود و حرف امیر اینجا روی زمین بماند، خود ما هستیم که باید آنچه وظیفهٔ ماست، آنچه حق ماست، آنچه مسئولیت ماست انجام دهیم و نمی‌دهیم.»

 

او افزود: «من مثل دوستان تاریخ زمان قاجار را عرض نمی‌کنم. شما ببینید اگر حرف آقای میجی نتیجه می‌دهد در چه بستری است. ببینیم که چرا در ژاپن آن نتایج بار می‌آید و اینجا نه. به عقیدۀ من دلیلش این است که آن‌ها احساس مسئولیت می‌کنند. چرا در طول سال‌های ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ پنج دولت ژاپن به خاطر کمتر از یک میلیون دلار اختلاس در دولت‌هایشان پی‌درپی استعفا دهند؟ به این دلیل که مردم چنین شرایطی را ایجاد کرده‌اند.»

 

صفایی فراهانی ادامه داد: «من تصور می‌کنم آنچه باعث شد تئوری میجی نتیجه بدهد، رفتار آن مردم است. مردمی که خودشان را نسبت به خانه‌شان مسئول می‌دانند. ما اشکالمان این است که خودمان را مسئول نمی‌دانیم. اگر ما هم آن مسئولیت را حس کنیم. مطمئن باشید دلیلی ندارد که آن اتفاق در اینجا نیفتد. مالزی ۵۵ سال است که مستقل شده، ترکیه هم حرکتش در زمان آتاترک همزمان بود با حرکت رضاخان. در سال ۱۹۸۰ درآمد سرانه ترکیه هنوز پایین‌تر از ما بود. با وجود اینکه نه نفت دارد نه گاز چرا امروز ترکیه این شرایط را دارد؟»

 

او افزود: «ملتی می‌تواند به نتیجه برسد که دانایی‌اش را به توانایی تبدیل کند و آن توانایی با مسئولیت‌پذیری همراه شود. اگر ما توانستیم واقعاً در قبال خودمان مسئول باشیم مطمئن باشید در مقابل جامعه مسئولیم. عامل اصلی این است که ما در مقابل خودمان هم مسئول نیستیم.»

 

صفای فراهانی گفت: «اگر می‌خواهیم این اتفاقات نیفتد درست است که باید بخش پر لیوان را نگاه کنیم، اما تلاش کنیم که این لیوان را پر کنیم. آن لیوان موقعی پر می‌شود که همه بخواهیم. می‌گویند امیر را کشتند، اما چند نفر به این کار اعتراض کردند؟ مصدق را که محاکمه کردند چقدر مردم اعتراض کردند؟ همان کسانی که ۲۵ مرداد درود بر مصدق می‌گفتند، وقتی او را زندانی کردند حاضر شدند اعتراض کنند؟ امروز ما حاضریم وقتی حقی ناحق شده حرف بزنیم؟ اگر حاضر نیستیم و این توانایی را نمی‌خواهیم در خود ایجاد کنیم صرف اینکه دانشش را داشته باشیم کافی نیست. این اتفاق هیچ وقت نمی‌تواند بیفتد.»

 

او افزود: «یک ملت موقعی می‌تواند مدعی باشد که بتواند از توانایی‌اش استفاده کند. اگر ما باور کردیم که توانا هستیم و می‌توانیم روی پای خودمان بایستیم مطمئن باشید اتفاقی مثل آنچه برای امیرکبیر به وجود آمد، دیگر در ایران رخ نخواهد داد، اما اگر این شرایط حاکم باشد که همیشه منتظر امیری باشیم که این کار‌ها را برایمان بکند، مطمئن باشید تعداد کسانی که بخواهند امیر را بکشند، بی‌‌‌‌نهایت است. امیدوارم نسل سوم بتواند از توانایی‌هایش استفاده کند و نگذارد اتفاقات پیشین بار دیگر در این مملکت تکرار شود.»

کلید واژه ها: امیرکبیر زیباکلام داریوش رحمانیان صفایی فراهانی


نظر شما :