ضیاءالدین دری: اصلاحطلبان «کیف انگلیسی» را کوبیدند/ حزباللهیها با «کلاه پهلوی» مخالفت کردند
مهمترین محور محتوایی کلاه پهلوی فارغ از مسئله کشف حجاب به نحوه مواجهه ایرانیها با تمدن «غرب» برمیگردد. اینگونه است که کلاه پهلوی با این داستان ساده و البته نمایانش نمایش خوبی از سه شیوه اساسی برخورد ایرانیها در مواجهه با ورود تمدن مدرن غرب به جامعه از ابتدای ورودش میشود: «شیوه اصلاحات رضاخانی»، «برخورد با غرب بهعنوان یک شر مطلق و نفی کلیت آن تام و کمال» و «برخورد گزینشی با عناصر مدرنیته» که دو شیوه اول سرانجام هم در یک نقطه به هم رسیدند: «مدرنیزاسیون مدرنیته میآورد». و دسته سوم که بیاعتقاد به این گزاره کل غرب را به یک کل تقلیل ندادند و قائل به انتخاب در آن شدند: «پیشرفت را انتخاب میکنیم».
بدون اینکه بخواهیم بر بحثهای عمدتاً بینتیجهای که در دوره مشروطه و همچنین در دوره قبل و بعد از انقلاب در مورد رابطه جامعه ایرانی با یک کلیت اسطورهای به نام تمدن غرب توقف کنیم فقط به این بسنده میکنیم که این یک پیشنهاد برای مطالعه جدی سریال کلاه پهلوی است. اینکه سریال در واقع در حال انتخاب و توصیه راهی برای مواجهه با غرب است و چه بهتر که بر سر آن متوقف شویم. با دری در مورد دستپخت این روزهایش صحبت کردهایم.
نقش «روحانیت» در «کلاه پهلوی» در این روزها محل مناقشه فراوانی شده است. خیلیها به نقش محدود روحانیت در نمایش «کلاه پهلوی» از اتفاقات آن دوره معترض شدند. این یک واقعیت تاریخی است که در آن دوره خاص پیشقراول همه حرکتهای اعتراضی به حکومت، روحانیون بودند اما اینجا اصلاً شهر روحانی ندارد. معلوم نیست که روحانیها کجای قصهاند؟ بار اصلی داستان روی میرزا رضا است که یک بازاری معروف شهر است. میرزا رضا رهبر اعتراضات دینی شهر است.
در ساخت یک سریال باید الزامات دراماتیک را در نظر گرفت. در سریالی مانند «کلاه پهلوی» یک روحانی مجتهد اصلاً امکان ندارد که مثلاً بیاید و با فرخ صحبت کند، مینشیند تا طرف مقابل بهسراغش بیاید. اینجا همهچی شبیه همان چیزی است که در «کیف انگلیسی» دیدیم. اما مسئله اینجاست که با توجه به ساختار داستان «کلاه پهلوی»، این شخصیت با روحانی بودن بر حسب ساختار دراماتیک کاملاً منفعل میشد.
در نسخه اولیه داستان، ما در شهر سامان چهار روحانی طراز اول داشتیم که میرزا رضا هم یکی از آنها بود. اما دوستان تلویزیونی معتقد بودند که اگر این چهار روحانی در داستان باشند، میرزا رضا باید زیردست آنها باشد و نقش اصلی را در مبارزه با حکومت یکی از این روحانیها بهعهده بگیرد. اما من اعتقاد داشتم که فردی که در سطح اجتهاد باشد، به کسوت یک روحانی باشد و پشت سرش صف نمازگزاران برقرار باشد نمیتواند با فردی مانند فرماندار چالش کند. بنابراین ما شخصیتی را طراحی کردیم که در دل مردم است و میخواهد از اعتباری که میان مردم محل دارد استفاده کند، چون میداند و اعتقاد دارد که حالا که ابزار مدرنیزم فراهم شده، ممکن است عدهای جذب آن شوند. پس باید راه عاقلانه را در مقابله با مدرنیته انتخاب کرد.
میرزا رضا میگوید: «بهعنوان کسی که مردم سامان را میشناسم، هر جا که پای عمران و آبادانی در بین باشد آن را میپذیرم.» حتی چند بار میگوید: «اگر من بدانم ۵۰ نفر از این آدمهای بیکار که در بخش باغداری و کشاورزی فقط اول پاییز و تابستان سر کار میروند، کاری به دست میآورند، حاضرم ۲ تا کلاه پهلوی روی سرم بگذارم.»
میرزا البته شخصیت بهشدت خاصی است، اما باز هم به نظر میرسد شباهتی با رهبران جنبشهای کوچک مردمی در آن دوره ندارد. اول که بازاری است و تیپ بازاری جماعت معمولاً با منافع گره خورده با جماعتی خاص شناخته میشوند و بعد هم اینکه زیادی روشنفکر و امروزی است و یک جورهایی دارد نمایش عقلانیت مدرن میدهد، عقلانیتی که در آن دوره تاریخی خاص دقیقاً سرش گیر کردهایم.
ما میرزا رضا را بازاری نشان ندادیم، پدرش بازاری بوده و حالا او حجرهدار پدرش است. خودش سمت کارخانهداری میرود اما نتوانستیم با امکانات موجود کارخانه نخریسیای را که میخواهد راه بیندازد نشان دهیم. میرزا رضا در عین حال فرد دنیادیدهای است که سمت روسیه و سن پترزبورگ رفته و صنایع عقبمانده روسیه تزاری را دیده و احساس کرده که باید کارخانه داشته باشد. مغازهاش را هم محل تجمع بازاریان ناراضی از پهلوی میکند. نقش آموزشی میرزا رضا در شهر هم این است که قلم میتراشد و به دست بچههای مردم میدهد.
میرزا رضا با فرماندار جوان وارد مباحثه میشود و به مردم بهطور عینی ثابت میکند: اینها آن قصدی را که شما میخواهید ندارند. اما درعین حال با آبادانی و جادهکشی مخالف نیست و اول ماجرا نرم جلو میرود، اما جایی هم هست که میرزا رضا ایستادگی میکند. جایی که سیستم بهطور علنی از وی میخواهد عمامه روحانیت را بر سرش نگذارد. او با لباس و کلاه پهلوی مشکلی ندارد اما زمانی که متوجه میشود این کلاه بینالمللی مقدمهای برای کشف حجاب و نفی کامل دین است، دیگر نمیتواند ساکت بنشیند. او سعی میکند به این طریق نقش خود را ایفا کند و برای مردم رد پا بگذارد تا مردم متوجه شوند که میرزا رضا مخالف آبادانی و ساخت و ساز نبوده بلکه بهخاطر دین خدا مخالفت کرده است. وقتی میرزا رضا را در این مرحله به فرمانداری دعوت میکنند و بهعنوان آخرین اولتیماتوم به او میگویند: «باید با همسرت در حالی که پاپیون زدهاید و کلاه شاپو گذاشتهاید و همسرتان هم بهسبک امروزی لباس پوشیده، وارد فرمانداری شوید» اینجاست که او استنکاف میکند و دیگر کوتاه نمیآید.
یک تفاوت مهم دیگر «کلاه پهلوی» و «کیف انگلیسی» تفاوت سیاست و فرهنگ است. ورود شما به موضوعات در «کیف انگلیسی» بیشتر جنبه سیاسی داشت و با تکیه بر مسئله قدرت. این قدرت و میل به قدرت بود که سرنوشت یک دوره تاریخی خاص را تعیین میکرد و همه تحت تأثیرش بودند؛ در «کلاه پهلوی» بهسراغ فرهنگ رفتهاید. تفاوت دو سریال از تغییر در جهانبینی شما بیرون آمده است، به اهمیت فرهنگ در مقابل سیاست ایمان آوردهاید؟
من معتقدم سیاست و فرهنگ کاملاً همراه هم هستند. در هر دو سریال هم همین همراهی دیده میشود. در «کیف انگلیسی» هم ما با آدم آرمانگرایی مواجه میشویم که مثل فرخ است و با یک دهه تأخیر به اروپا رفته است، کشورش را در دوران رضاخان عقبمانده دیده است و حالا برای تغییر این شیوه خاص را انتخاب کرده است، آن هم در شرایطی که رضاخان مملکت را عملاً به مسیر خاصی کشانده بود. رضاشاه در آن دوره خاص با فروش تریاک بودجه به دست میآورد و یکی از دلایل دیدن زیاد منقل در «کلاه پهلوی» هم این است که در دوره رضاشاه اداره انحصار تریاک در اختیار دولت قرار میگیرد. بعضی آنطرف دنیا در لسآنجلس اقدامات پهلوی اول را با آب و تاب برای جوانان نسل امروز تعریف میکنند اما نمیگویند همان اقدامات منجر به این شد که تا سال ۱۳۳۲ شیرهکشخانههای تهران دایر باشد و مأموران «اداره انحصار تریاک» به قهوهخانهها تریاک میرساندند. بودجه دولت با انحصار دخانیات از همین راه تأمین میشد.
در «کیف انگلیسی» آن آقا میخواهد برای شهر خودش مفید باشد اما از راه طبیعی نمیتواند، بنابراین به تهران میآید و دختر سریال چون یک ایدهآلیست طبقه اشراف است، یک راه مشخص جلوی پای این شخص میگذارد و او روزنامه راه میاندازد و با رانت اطلاعاتی پدر دختر کارش را جلو میبرد، اما وقتی که دچار تضاد منافع با آنها میشود به نابودی کشانده میشود. راه فرهنگی را انتخاب میکند، اما با سیاست زمینش میزنند.
در هر چیزی که «کلاه پهلوی» و «کیف انگلیسی» تفاوت نکنند در حجم انتقادها متفاوتند. حجم انتقادها به «کلاه پهلوی» خیلی زیاد بود؛ انتظار میرفت که این بار هم خاطره شیرین «کیف انگلیسی» در کلاه پهلوی تکرار شود، اما این اتفاق نیفتاد و با وجود همه زمینهچینیها برای نمایش سریال، ۱۰ سال انتظار برای مشاهده این سریال زیاد نتیجه واضحی نداشت.
بهنظرم این برخورد اتفاقاً ادامهای برای «کیف انگلیسی» بود. رسانهها اصلاً از «کیف انگلیسی» استقبال نکردند؛ حتی یک روزنامه هم از «کیف انگلیسی» تعریف نکرد. «کیف انگلیسی» در یک فاصله زمانی کوتاه اتفاق افتاد و شروع تا پخش آن کلاً ۱۳ ماه شد، با یک بودجه ۲۴۰ میلیون تومانی.
هیچ رسانهای در این ۱۳ هفتهای که سریال پخش شد، حتی جلو نیامد و از خود واکنش نشان نداد. سکوت محضی در رسانهها برقرار شد. در آن زمان اکثریت مجلس ششم دست اصلاحطلبان وقت بود و بعضی از آنها دچار این سوءتفاهم شدند که تلویزیون برای کوبیدن مجلس ششم این فیلم را ساخته است. اصلاحطلبان موضع تندی علیه «کیف انگلیسی» گرفتند و در بالغ بر ۱۰۰ سخنرانی پیش از دستور، در هر جا که درباره تلویزیون صحبت میکردند، «کیف انگلیسی» را میکوبیدند، اما مردم به آن علاقهمند بودند. بعد از پخش «کیف انگلیسی» هم شش ماه سکوت برقرار شد و تازه از آن به بعد حرکتهایی صورت گرفت.
آنچه بر سر «کلاه پهلوی» آمد، همان چماقی است که از زمان «کیف انگلیسی» میخوریم. اما این بار ما هم از سمت بچه مسلمانها و حزباللهیها مورد هدف قرار داده شدیم و هم از جهت بیگانگان. چون بچههای مسلمان ما تاب دیدن بحثهای شکلی فرهنگمان را ندارند و از همان ابتدا با فیلم یک نوع رابطه خصمانه برقرار کردند، مثلاً درباره نوع پوشش و آرایش و غیره ایراد میگرفتند. و دقت نداشتند که ما مجبور بودیم و هرگز از این جور مسائل سوءاستفاده نکردیم. ما اگر حتی نخواهیم بعضی از موارد مثل لاک ناخن را نشان دهیم، دیگر چه چیزی باید از آن رژیم نشان دهیم؟
در «کلاه پهلوی» این شکیبایی از دست رفته است. نسبت به آن از همان ابتدا بیقراری نشان دادند اما الآن میتوانم بگویم که بچه مسلمانهای واقعی مواضعشان نسبت به فیلم آرامتر شده است. اما در هر صورت برخورد با «کلاه پهلوی» برخورد جالبی نبود. وقتی بحث «کلاه پهلوی» درباره مؤمنان میشد، سلطنتطلبان آن را میکوبیدند و زمانی هم که وزنه «کلاه پهلوی» روی تجددخواهان استوار میشد، بهاعتقاد من همانها در قالب حزباللهی ظاهر میشدند و فیلم را میزدند. جنس و نوع بیان مشخص میکرد که این فرد عنصر حزباللهی اصیل نیست؛ چون مسلمانان واقعی پختهتر عمل میکنند و بینش لازم را دارند.
اما این را هم باید بگویم که ما فیلم را منحصراً برای بچه مسلمانها نساختیم بلکه برای افرادی ساختهایم که ممکن است مرعوب این تجملات و نماد بیرونی این فرهنگ شوند. منظور ما این است که به جوانان بگوییم فکر نکنند بخش فرهنگی مدرنیزم غربی که به آن دل بستهاید، برای شماست. آن چیزی که در ماهوارهها امروز میبینیم حتی سابقه آن به ۱۰۰ سال نمیرسد.
این یکی از مهمترین انتقادات به «کلاه پهلوی» است. عبور از خط قرمزهای تصویری این سالهای تلویزیون در سریال واضح است و البته که خیلیها با توهم توطئه معمول این روزها، ضیاءالدین دری را صاحب اختیاراتی اعلام میکنند که کس دیگری در تلویزیون ایران ندارد.
ما آغازگر این جریان نبودیم و در زمان علی حاتمی هم این مباحث بود و سریال ایشان هم در آن بخشها بهشدت سانسور شد. ببینید قضیه واضح است، هرکسی که راجع به پهلوی کار کند، مجبور است لباس خانمها و یا آژانها را همین طور نشان دهد. این منحصر به سریال من نیست. در آن دوره اشراف جامعه بیحجاب شده بودند و به این نوع سبک زندگی روی آورده بودند که در سریال میبینید. این یک واقعیت تاریخی است. من اعتقادم این است که بهترین دینی که منافع زنان را در نظر میگیرد، اسلام و تشیع است. اگر تبصرههایی که در مورد زنان در تشیع اضافه شده است، اجرا شود، زنان ما به تمام حق خود میرسند، اما این را من در سریال باید با نمایش نقطه مقابلش نشان دهم. باید آن چیز بد را نشان دهم تا مردم بفهمند که در آن دوره چه خبر بوده است و چرا میگوییم که بد است.
شناخت من از جزئیات آن دوره تاریخی باعث شده که حواشی در «کلاه پهلوی» بیشتر به چشم بیاید اما این حواشی اینجا اصیل است. کسانی که با جوهر داستان و خط فکری آن مخالفند، به من انتقاد میکنند، چون اینجا همهچیز اصیل است. خیلی دوست دارند کسی درباره این طیف فیلم بسازد که آگاهی و شناخت نداشته باشد و کار مسخره به نظر بیاید، اما من چنین آدمی نیستم.
بازیگران زن «کلاه پهلوی» اکثراً ۳۰ سال به بالا هستند و برای اینکه در سریال جوان نشان داده شوند، باید آرایشی داشته باشند که به محدوده سنی ۲۵ سال نزدیک شوند و این همان تکنیکی است که در گریم با عنوان جوانسازی از آن یاد میشود و بعد میگویند که زنهای «کلاه پهلوی» آرایش زیاد دارند. اما فکر میکنم مدیران سازمان آنقدر تیزهوش هستند که متوجه شوند که کارگردانی مثل من در حال بهرهبرداری سوء از قضیه آرایش هست یا از این عنصر برای واقعی کردن داستانش استفاده میکند؟ من اگر میخواستم چنین کاری انجام دهم، میتوانستم پلانهایی بگیرم که بیننده، خانمها را بیحجاب کامل ببیند. چندی پیش با دکتر موسی حقانی و آقای نجفی از مورخان برجسته جلسهای داشتیم. آقای نجفی این موضوع را طرح کرد و گفت: خانوادههای مذهبی ما این نوع حجابی که سریال در بیحجابها نشان میدهد را بدون مشکل میبینند، چون این اتفاقاً خیلی بهتر از بدحجابهای امروزی است. من آنجا گفتم: «ما خط قرمزهایی داریم و برای نشان دادن بیپرواییهای رژیم گذشته، مجاز به نشان دادن تمام آنها نیستیم. بین ما و تماشاچی قراردادی در این خصوص وجود دارد و قرار دادن کلاه بر سر بهمعنای برداشتن حجاب و بیرون بودن مو است اما ما مرتکب نمایش مستقیم آن نمیشویم و این اصلاً بد نیست.»
ما زمانی میتوانیم انقلاب را به جوانان نسل امروز نشان دهیم که آن سیستم قبل را معرفی کنیم. ما برای جذابیتبخشی مشروع احتیاج به راهکار داریم. رهبری هم اشاره میکنند که روی رمان کار کنیم، چون جذابیت دارد و «کلاه پهلوی» هم رمان بلندی است که سعی کردهام آن را در جذابترین شکل ممکن بسازم.
فکر میکنم یک مسئلهای در مورد «کلاه پهلوی» این بود که خیلیها خیلی زود در مورد «کلاه پهلوی» تصمیم گرفتند و قضاوتشان را انجام دادند. و بر پایه همان قضاوت که از چند قسمت اول سریال گرفته شده بود شروع به نقدهای بیرحمانهای در موردش کردند و خوب... واضح است که قسمتهای اول سریال زیاد نتوانست بینندگانش را راضی کند.
من تمام تلاشم این بود که در قسمتهای اول سریال در ذهن مخاطب سؤال «کلاه پهلوی» را بنشانم. در قسمتهای اول عنصر تعلیق داستان، روابط عاشقی نیست بلکه طرح مسائل و روابط انسانی، ورود این آقا به ایران و جریاناتی که در خصوص فرمانداری به وجود میآید، علامت سؤال ایجاد میکند. این علامتهای سؤال باید ذهن مخاطب را بهسمتی بکشاند که بیشتر روی فیلم تمرکز کند. اگر ذهن مخاطب درگیر این سؤالات شود، برای جواب این سؤالات منتظر دیدن آن در هفتههای بعد میشود و در این انتظار کشیدن ما بهصورت تدریجی مطالب را ارائه میدهیم. در واقع نام ۱۳ قسمت اول «کلاه پهلوی»، ۱۳ قسمت دوم «هجوم»، ۱۳ قسمت سوم «دسیسه» و ۱۳ قسمت آخر هم «عقوبت» میشود. این سریال همچنان روی آنتن است و داستان آن هفته به هفته پیچیدهتر میشود. معمولاً کارهای من طوری است که مقدمه را طرح میکنم و مقداری در آن میایستم. چون جامعه ما یکدست نیست. برخی منتقدان فکر میکنند این سریال باید با ریتمی که الآن جامعه ما دارد، پیش برود. این شدنی نیست، نمیشود زندگی ۸۰ سال پیش را با الآن مقایسه کرد.
«کلاه پهلوی» در پخش با ممیزی هم مواجه شد؟
مانند هر سریال دیگری، «کلاه پهلوی» هم در زمان پخش با اصلاحاتی مواجه شد. البته برخی صحنهها هم فیلمبرداری نشد اما مخاطبان تصور کردند از سریال حذف شده است، مثلاً در قسمتهای گذشته صحنهای وجود داشت که در آن چند نفر از اهالی سامان شلاق زده میشدند و سپس قرار بود سرشان هم تراشیده شود. صحنه تراشیده شدن سر فیلم برداری نشد اما عدهای تصور کردند این صحنه سانسور شده است. حال آنکه فیلم برداری نشدن این صحنه بهدلیل محدودیتهای تولیدی و عدم امکان تراشیدن سر بازیگران بود. چون اگر میخواستیم سر بازیگران را بتراشیم، باید به آنها دستمزدی پرداخت میکردیم که راضی به این کار شوند. چون در صورت تراشیدن سر ممکن بود تا بلند شدن موی سر نتوانند در سینما و تلویزیون ایفای نقش کنند.
منبع: خبرگزاری تسنیم
نظر شما :