آخرین سفیر آمریکا در ایران؛ حکایت خدمت و گمراهی

ماروین زونیس*/ ترجمه: شیدا قماشچی
۱۷ آبان ۱۳۹۲ | ۱۷:۳۶ کد : ۳۷۲۹ وقایع اتفاقیه
آخرین سفیر آمریکا در ایران؛ حکایت خدمت و گمراهی
تاریخ ایرانی: ویلیام اچ. سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران، ماه گذشته از دنیا رفت. او در پایان سال ۱۹۷۷ وارد ایران شد، پیش از آنکه جیمی کار‌تر به ایران سفر کند و سخنرانی مشهورش در شب سال نوی میلادی را خطاب به شاه ایراد کند: «ایران، تحت رهبری شاه، جزیرهٔ ثبات و امنیت در یکی از پرآشوب‌ترین مناطق جهان است.» (یک هفته پس از این سخنرانی انقلاب آغاز شد.)

 

پس از پیروزی انقلاب در فوریهٔ ۱۹۷۹، سفارت آمریکا برای نخستین بار اشغال شد. سالیوان دستگیر شد ولی توانست با دولت میانه‌روی انقلابی مذاکره کند و خود و سفارتش را آزاد سازد. او پس از مدت کوتاهی ایران را ترک کرد.

 

سخنان کار‌تر تنها یک نمونه از فهرست طولانی نادانی‌ها و قضاوت‌های نادرست دربارهٔ ایران و محمدرضا شاه پهلوی به شمار می‌رود. نمونهٔ دیگر اینکه آمریکایی‌ها نمی‌دانستند که شاه به بیماری والدنشتروم مبتلا شده است، سرطان خونی که میزان انرژی او را تحت تاثیر قرار داده بود و از آن بد‌تر، شاه این بیماری را نشانه‌ای می‌دانست از اینکه دیگر از حمایت‌های آسمانی و ماموریت الهی برخوردار نیست. بیماری و نحوهٔ برداشت او از علت وقوع آن، توانایی‌های او را تضعیف کردند و باعث شدند که نتواند در برابر انقلاب مقاومت کند.

 

از سوی دیگر سفارت آمریکا اطلاعات چندانی دربارهٔ مخالفان شاه نداشت. اطلاعاتی دربارهٔ جبههٔ ملی که از سکولار‌های تحصیلکرده در غرب که میراث‌دار نخست‌وزیر برکنار شده، محمد مصدق بودند، وجود داشت. اطلاعات اندکی نیز دربارهٔ مجاهدین خلق - چپ‌گراهای تندرو با گرایش‌های اسلامی/ مارکسیستی- در دست بود؛ گروهی که حملات تروریستی را علیه شاه و نظامیان و غیرنظامیان آمریکایی تدارک می‌دیدند. اما از همه کمتر، آگاهی دربارهٔ اپوزیسیون مذهبی بود. البته که آیت‌الله‌های طرفدار شاه نیز وجود داشتند و همواره در دسترس بودند تا در مصاحبه‌ای اعلام کنند که روحانیون از رژیم شاه حمایت می‌کنند، ولی هرگز ارتباطی با روحانیون پشتیبان آیت‌الله خمینی وجود نداشت و کسی از عمق نارضایتی آن‌ها آگاهی نداشت.

 

در بیشتر موارد، این نادانی‌ها آگاهانه به خود تحمیل شده بودند. شاه به شدت با سفیران آمریکایی برخورد کرده و اعلام نارضایتی کرده بود از اینکه هرگونه ارتباطی میان کارمندان سفارت آمریکا و رهبران مخالفینش صورت بگیرد. او اصرار داشت که سازمان اطلاعاتی‌اش – ساواک-، بر تمامی گروه‌های مخالف احاطه دارد. شاه همواره می‌ترسید که آمریکا و مخالفینش منافع مشترکی بیابند و همدست شوند تا او را سرنگون سازند. نتیجه آن شد که آمریکا به این پافشاری خودتخریبگر تن داد. بدین ترتیب هنگامی که زمان موعود فرارسید ایالات متحده با گروه‌های مختلف این بازی آشنایی نداشت، تا بر آن‌ها تاثیرگذار نیز باشد.

 

راهی کردن سالیوان به تهران انتخاب مناسبی به نظر می‌رسید، نه از آن جهت که او با منطقهٔ خاورمیانه یا ایران آشنایی داشته باشد بلکه به این دلیل که او دربارهٔ دیکتاتورهای محکم و خشن آشنایی کافی داشت. مأموریت‌های سابق سالیوان به تمامی در آسیای شرقی سپری شده بودند. او به عنوان نماینده وزارت خارجه آمریکا در کشورهای تایلند، هند، ژاپن، ایتالیا و هلند خدمت کرده بود. سالیوان در ویتنام شمالی و درگیری با ویت‌کنگ‌ها نقش داشت و به طور مستقیم مامور بمباران پیروان هوشی‌مین در لائوس بود و در زمان فردیناند مارکوس نیز به فیلیپین فرستاده شد.

 

ظاهرا به دلیل تجربیاتش در سر و کار داشتن با فردیناند مارکوس خشن و فاسد بود که واشنگتن تصمیم گرفت او را مامور مقابله با شاه کند. تنها یک نکته در این محاسبه غلط انگاشته شده بود: شاه فاسد بود ولی محکم نبود. این اشتباه بزرگ را سرویس اطلاعتی آمریکا پدید آورده بود، نتیجه آنکه دولت آمریکا برداشت اشتباهی از شاه داشت.

 

شاه غرقه در مدال‌ها و اونیفورم‌هایش، زخم صورتش که او را خشن نشان می‌داد، نیروی پلیس مخفی ظالم و بی‌باکش، همه باعث شدند تا واشنگتن فریب بخورد و سپس تصمیم بگیرد که سفیری با قدرت و استحکام سالیوان را به ایران بفرستد. متاسفانه سالیوان هیچ چیز دربارهٔ ایران نمی‌دانست. مهم‌ترین نکته‌ای که سالیوان از آن اطلاعی نداشت میزان وابستگی شاه به سفرای پیشین آمریکا برای رد و یا تائید طرح‌ها و سیاست‌هایش بود.

 

در اولین ملاقاتشان، شاه مقاصدش را برای او توضیح داد. سالیوان بدون آنکه سخنان او را تائید یا رد کند، پاسخ داد: «شما شاه هستید. شما بهتر می‌دانید. هر کاری را که صلاح می‌دانید انجام دهید.» شاه از پاسخ او این برداشت را کرد: «برای دولت من کوچکترین تفاوتی نمی‌کند که شما قصد انجام چه کاری را دارید.» این موضوع شاه را متقاعد کرد که دیگر نمی‌تواند امیدی به حمایت‌های آمریکا داشته باشد و در نتیجه روحیه‌اش را به طور کامل باخت.

 

نتیجه، سرنگونی حکومتش بود و پیروزی خمینی و تسخیر سفارت آمریکا و تمامی تقابلاتی که میان دو کشور تا به امروز درگرفته است. آقای سالیوان به عنوان سفیر به کشورش خدمت کرد ولی در ایران باعث گمراهی شد.

 

 

* نویسنده کتاب «شکست شاهانه» / منبع: شیکاگو تریبون

کلید واژه ها: سولیوان ایران و آمریکا


نظر شما :