صادق زیباکلام: شاه دچار مالیخولیا شده بود
***
در بررسی وقایع انقلاب اسلامی از شروع درگیریهای جدی، بهنظر میآید غرض مردمی که انقلاب کردند، غیر از خود شاه و دستگاه حاکم، بیشتر مخالفت با آمریکاییها بود تا انگلیسیها. این درست است؟
نه. چنین نیست. اگر برگردید به شعارهای انقلاب، به سخنرانیها، به اعلامیههای امام، مسأله ضدیت با آمریکا و انگلیس مطرح نبود. مسأله مردم، ضدیت با حکومت شاه بود؛ چون حکومت پهلوی، حکومت استبدادی و دیکتاتوری بود. زندانیان سیاسی مطرح بودند. مطبوعات آزاد نبود و انتخابات آزاد نبود. احزاب و تشکلهای سیاسی آزاد وجود نداشتند و رژیم، مختنق و سرکوبگر بود. اگر مردم گاهی گریزی میزدند به غرب یا آمریکا، با این هدف بود که آنها از رژیم شاه پشتیبانی نکنند.
اما در شعارها و پلاکاردهای آن دوران که امروز میبینیم، یکسری شعارهایی هست که مستقیما متوجه آمریکاییها است. به قول شما به دلایل حمایت. بهویژه به اواخر دوره پهلوی که نزدیک میشویم، این حمایتها جدیتر میشود. برای مردمی که کار را پیش میبردند، این مسأله سنگین بود. میخواهیم بدانیم در آن محور، اعتراضها بیشتر به سمت آمریکاییها بود یا انگلیسیها؟
نه به سمت آمریکا بود و نه به سمت انگلیس؛ بلکه هر قدر به انقلاب نزدیکتر میشدیم، شعارها بیشتر علیه رژیم پهلوی بود. مسألهای که به عنوان آمریکاستیزی بهوجود آمده، بیشتر بعد از انقلاب متولد شده و بهدلیل رقابتی بود که بین مارکسیستها و اسلامگرایان وجود داشت. مارکسیستها بهعلاوه شماری از سلطنتطلبها و در مجموع کسانیکه ذیل مخالفان انقلاب قرار میگرفتند، میگفتند این انقلاب، یک انقلاب بورژوازی است. این انقلاب، یک انقلاب حقیقی، اصیل و واقعی نیست. حتی کمکم این مسایل را مطرح کردند که مذاکرات و سازشهایی بین رهبران انقلاب و سفارت آمریکا صورت گرفته و آنموقع چپها حداقل از نظر سر و صدا خیلی بانفوذ بودند. در دانشگاهها، کارخانجات و در مطبوعات فعالیت میکردند.
بنابراین فکر میکنم، دانشجویان مسلمان خط امام، برای رقابت با چپها و مارکسیستها، سفارت آمریکا را گرفتند. برای اینکه به چپها نشان دهند، اگر شما شعار مبارزه با امپریالیزم آمریکا را میدهید، ما این شعار را در عمل به اجرا گذاشتیم و پیاده کردیم. به گمانم باید دنبال این نوع دغدغهها و این ملاحظات رفت؛ اگر شما ملاک و معیارتان، ادبیاتی باشد که در دوران انقلاب وجود داشت؛ بهترین ادبیاتی که به صورت شسته رفته میتوانید به آن مراجعه کنید مصاحبههای امام خمینی است در سه ماهی که در نوفللوشاتو بودند. هر روز خبرنگاران و نمایندگان رسانههای بینالمللی میآمدند نزد ایشان. تمام مکالمهها، مصاحبهها و گفتههای ایشان، ضبط شده و میتوانید مراجعه کنید و ببینید که ایشان چه میگفتند. وقتی خبرنگاری سئوال میکرد شما چرا با رژیم شاه مبارزه میکنید و یا میپرسیدند شما میخواهید چه نوع نظام و حکومتی در ایران ایجاد کنید؟ بروید بررسی کنید امام چه نوع حکومت و نظامی را میگفتند. آمریکاستیزی و مسایلی از این دست بهتدریج از اواسط سال 1358 مطرح شد و به گمانم عمدهترین دلیل طرح آن هم رقابت بین چپها و اسلامگرایان رادیکال بود. اسلامگرایان رادیکال میخواستند نشان دهند که آمریکایی نیستند و به شدت ضدآمریکا هستند.
رسانههای داخلی تا پیش از پیروزی انقلاب دست شاه بود، هم رسانههای رسمی مانند رادیو و تلویزیون و هم مطبوعات؛ این رسانهها طبیعتا زیاد به اخبار انقلاب نمیپرداختند. در رسانههای خارجی، انقلاب چقدر مطرح شد؟
رادیو و تلویزیون دست شاه بود ولی آزادی مطبوعات، اوایل سال 1357 زیادتر شده بود. یعنی در آن فضای باز سیاسی که اواخر سال 1355 و در سال 1356 و 1357 بهوجود آمد مطبوعات خیلی آزاد شده بودند. بهویژه با اعتصابی که توسط مطبوعات صورت گرفت. بعد از آن به هیچوجه مطبوعات تحت کنترل رژیم نبودند.
اما درباره مطبوعات خارجی. تصویری که از حرکت، مبارزهها و جنبش مردم ایران، چه در مطبوعات آمریکایی و چه در مطبوعات انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و در همه مطبوعات دنیا، منتشر میشد، بسیار مثبت و مردمی بود. مثل تصویری که امروز در رسانههای بینالمللی و مطبوعات غربیها درباره مردم مصر و تونس منعکس میشود. الان مطبوعات غربی و آمریکایی چطور به آنها نگاه میکنند، به انقلاب ایران و به حرکت مردم ایران هم دقیقا همینطور نگاه میکردند. مطبوعات و رسانههای غربی، از حرکت مردم ایران طرفداری میکردند. رژیم شاه را یک رژیم مختنق، دیکتاتور، استبدادی و سرکوبگر میدانستند و از جنبش مردم ایران و رهبری امام تعریف و تمجید میکردند. میتوانید به آرشیو مطبوعات آمریکایی و اروپایی در سالهای 1357-1356 رجوع کنید و ببینید چه روایتی از مبارزههای مردم ایران ترسیم میکردند.
این کار رسانههای غربی با حمایت دولتهایشان از شاه، منافاتی نداشت؟
نه. حتی گاهی انتقاداتی مطرح میشد که چرا ما از رژیم شاه پشتیبانی میکنیم. منتها در سالهای 1356 و 1357، مردم ایران، مبارزان و رهبران جنبش، خود رژیم را مسئول اعمالش میدانستند. اینطور نبود که مثلا در سال 1357 مردم بگویند بیایید برویم مقابل سفارت آمریکا. خب آنموقع سفیر آمریکا در تهران بود، سفارت آمریکا دایر بود ولی حتی یکبار هم مردم مقابل سفارت آمریکا یا سفارت انگلیس جمع نشدند بگویند ما نباید علیه شاه تظاهرات کنیم، ما باید علیه آمریکا و انگلیس تظاهرات کنیم که از رژیم شاه پشتیبانی میکنند. اصلا اینطور نبود. کسی به سفارت آمریکا و آمریکاییها کاری نداشت. دهها هزار آمریکایی در سال 1356، در سال 1357 در ایران بودند، حتی یک نفر از آنها محض نمونه مورد حمله و توهین قرار نگرفت. آزادانه در خیابانهای شهرهای بزرگ تردد میکردند، بهویژه در ماههای آخر که عملا رژیم شاه کنترل را از دست داده بود و نیروی پلیس درست و حسابی وجود نداشت که از اینها مراقبت کند. ولی مردم نه به شرکتهای آمریکایی حمله کردند و نه به تأسیسات آمریکایی. مشکل مردم با رژیم شاه و شخص شاه بود. با ارتش، با تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی مشکل داشتند.
حمایت جدی آمریکا و انگلیس و غربیها تا چه مقطعی وجود داشت؟ بهنظر میرسد از یکجایی به بعد، شاه را رها کردند.
در کودتای 28 مرداد 1332 آمریکاییها و انگلیسیها از شاه حمایت و زمینه کودتا را فراهم کردند. منتها از سال 1332 هرچه به 1357 نزدیک میشویم، شاه بیشتر و بیشتر به یک فرد مستقل تبدیل میشود. وقتی در سال 1355 ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا به ایران میآید، در خاطراتش مینویسد: یکی از اولین کارهایی که کردم این بود که افسر امنیتی سفارت، سرکنسول سیاسی و کسانی را که مسئولیت بالایی در سفارت ایران داشتند جمع کردم و قرار شد اینها گزارشی از وضعیت ایران تهیه کنند و بدهند. در آخر این جلسه از آنها پرسیدم شما درباره همهچیز صحبت کردید به جز مخالفان رژیم شاه. شما هیچچیزی درباره مخالفان به من نگفتید. چهجوری است؟ مگر رژیم شاه مخالف ندارد؟ شما چطور هیچ اطلاعاتی ندارید؟ یعنی هیچ بخشی از سفارت نیست که با مخالفان رژیم شاه ارتباط داشته باشد؟ آنها در جواب میگویند برای اینکه شاه ایران به هیچوجه خوشش نمیآید و این اطلاعات را تأیید نمیکند. به شدت ناراحت میشود اگر بین مأموران سفارت و مخالفان رژیم شاه ارتباطی برقرار شود. یا ما باید بگوییم سولیوان اینها را دروغ میگوید یا اینطور نبوده. و اگر این هست، بپذیریم اینجوری بوده و سفارت آمریکا در ایران هیچ ارتباطی با مخالفان نداشته است و اطلاعات و پرونده طبقهبندی شده و مدارکی نداشتند. این نشان میدهد شاه اگر چیزی را نمیخواسته، نمیخواسته. در حوزههای کلان، فکر، فکر شاه بود. تصمیم، تصمیم شاه بود.
اینکه اخبار مربوط به انقلاب در رسانههای بینالمللی آن روز منتشر میشد - که معروفترین آنها بیبیسی بود - چقدر به پیشرفت کار کمک میکرد؟
بیبیسی معروف شده بود به «صدای انقلاب ایران» و شاه ایران به شدت معتقد بود انگلیسیها و آمریکاییها پشت این تحرکات هستند. شاه معتقد بود انقلاب ایران، حرکت، برنامه یا توطئهای است که انگلیسیها و آمریکاییها راه انداختهاند. بارها این را گفته بود. امروز که قریب 30 سال از مرگ شاه گذشته، اگر روح شاه را احضار کنید؛ او هنوز دنبال این میگردد که چرا آمریکاییها و انگلیسیها علیه من شدند! این نگرانی را بارها مطرح کرد. در سال 1356 و 1357، وقتی که خارجیها به دیدنش میآمدند و با اصحاب مطبوعات صحبت میکرد، بزرگترین دغدغه و سئوالش این بود که چرا آمریکاییها و انگلیسیها علیه من شدهاند؟ چرا دستشان با مخالفان من در یک کاسه است؟ معتقد بود از سال 1355 عواملی در دولت کارتر نفوذ کرده و آنها دارند زیر پایش را جارو میکنند. ویلیام سولیوان یا سر آنتونی پارسونز (آخرین سفیر انگلیس در ایران) در کتاب خاطراتش نوشته که در این دو سال دیدارهای زیادی با شاه داشتند: «هر بار که به دیدن شاه میرفتیم، این سئوال را مطرح میکرد که چرا حکومتهای شما علیه من شدند.» اینها مینویسند: ما واقعا گیج و حیرتزده شدیم از این پرسش شاه. سعی میکردیم بگوییم چه دلیلی دارد که حکومتهای ما برگشته باشند. چه دلیلی دارد انگلستان علیه شما شده باشد؟ سفیر آمریکا هم میگفت چه دلیلی دارد دولت کارتر، علیه شما موضع بگیرد. مینویسد ما سعی میکردیم اولا استدلال کنیم، اینطور که شاه میگوید، نیست؛ منافع ما ایجاب میکند روابط خوبی داشته باشیم؛ منافع ما و شما در یک مسیر است. هر دو سعی میکردند از واشنگتن و لندن، از مقامات ارشد حکومتشان برای شاه تأییدیه بگیرند؛ به مناسبتهای مختلف، تأیید کنند و بگویند ما همچنان از شما حمایت میکنیم. جالب اینجاست که هر دو در خاطرات میگویند: ما عادت کرده بودیم که در هر ملاقات، اول کمی به شاه فرصت دهیم تا گله کند؛ بعد که گلهگذاری تمام میشد آنوقت میرفتیم سر مسایلی که باید مطرح میشد. شاه اعتقاد داشت که او را برداشتند و سرنگونش کردند.
شاه درست فکر میکرد؟
اگر با خیلی از سلطنتطلبها و یا خیلی از مخالفان انقلاب صحبت کنید، همین را میگویند که شاه را برداشتند؛ و اینها همهاش برنامه بود که شاه را بردارند. شاه دلایل زیادی برای ادعای سرنگونی توسط آمریکاییها و انگلیسیها میآورد که مهمترینش نفت بود. شاه میگفت در این قضیه که قیمت نفت چهار برابر شده، من نقش زیادی در اوپک داشتم و درست هم میگفت. شاه واقعا نقش زیادی در بالا بردن قیمت نفت و بالا نگه داشتن قیمت نفت داشت. شاه میگفت من دارم کشور را صنعتی میکنم، ظرف 15-10 سال توانستم کشور را از یک کشور عقبمانده کشاورزی توسعه نیافته به یک قدرت صنعتی تبدیل کنم؛ غربیها میخواهند مرا بردارند چون من بازارهایشان را از آنها میگیرم. ما اسمش را میگذاریم مالیخولیا. شاه دچار مالیخولیا بود.
حتی بیبیسی، تلویزیون فارسی هم نداشت.
بله. صدای آمریکا، رادیو فرانسه، رادیو اسراییل، رادیو آلمان و... اینها نبود. هیچی نبود، فقط بخش فارسی بیبیسی بود در ساعت 7:30. تمام 34 میلیون جمعیت ایران ساعت 7:30 که میشد در دورترین روستاها هم بیبیسی را میگرفتند. بیبیسی با صراحت میگفت آیتالله خمینی در پاریس یا در نجف چه گفتند؛ از طرفدارانشان خواستند که فردا اعتصاب یا راهپیمایی کنند. بعد یکییکی میگفت در مشهد، اصفهان، تبریز، تهران و... چه اتفاقهایی افتاده و فلان آیتالله چه اعلامیهای صادر کرده، یا کریم سنجابی رهبر جبهه ملی چه گفته است. شاه میگفت نمیشود که انگلیس نخواهد من را سرنگون کند و بیبیسی برنامههای اینطوری داشته باشد.
با توجه به اینکه بیبیسی، رسانه دولتی هم هست.
بله. 1356 و 1357 را رها کنید. الان به بیبیسی نگاه کنید، ببینید اتفاقهای مصر را چگونه کاور میکند. به رادیو بیبیسی فارسی گوش کنید، دقت کنید تظاهرات مردم مصر و تونس را چگونه منعکس میکند.
میانه دولت انگلیس با شاه که بد نبود. واقعا چرا چنین سیاستی داشت؟
کسانیکه سالها در غرب زندگی کردند، این مشکل را ندارند که چرا بیبیسی اینجوری است؟ چرا سیانان اینطور است؟ اما در لندن همین اخبار تظاهرات دانشجویان انگلیسی برای شهریه را پخش کردند. بیبیسی آن را پخش کرد و نشان میداد که پلیس چطور دانشجویان را میزند. منِ ایرانی که در لندن زندگی میکنم، میبینم که پس امکان دارد تلویزیونی باشد که نشان دهد پلیس چگونه دانشجویان را سرکوب میکند. این تلویزیون وقتی تظاهرات مردم ایران، مصر و تونس را نشان میدهد که حکومتهایشان متحد انگلستان هستند، من دیگر شاخ در نمیآورم.
تا مقطع سال 1367 صحبتهایی که کردید درست. بیبیسی، رادیوی محبوب مردم ایران بود ولی سلسله برنامه سیوچند قسمتی «داستان انقلاب» را که در سال 1367 پخش شد حتما شنیدهاید که با کریم سنجابی، بازرگان، هما ناطق، احسان نراقی و... مصاحبه میکند. بهنظر میرسد در این برنامه، بیبیسی سعی میکند درصد تأثیر افراد و احزابی را که در پیروزی انقلاب نقش داشتند تغییر دهد. در این برنامه خبری از جنبش مردمی و روحانیان نیست.
نه. من با شما مخالفم.
تکلیف هزینه و فایده بیبیسی در اتفاقهای ایران مصر و تونس چطور تعریف میشود؟
اینها بحث رسانهای است و مربوط به من نیست. ولی اگر شما در غرب زندگی کنید، متوجه یکسری نکات و دغدغههایی میشوید. مثلا نیویورک تایمز مقالهای را چاپ میکند و بهشدت از سیاست اوباما در افغانستان انتقاد میکند. ما نمیتوانیم اینچیزها را درک کنیم.
منبع: هفته نامه پنجره
نظر شما :