بادامچیان: ائتلاف با نهضت آزادی را قبول نکردیم/ در حزب جمهوری اسلامی چهار گروه فعال بودند

۱۴ دی ۱۳۹۲ | ۲۰:۳۲ کد : ۳۹۰۰ از دیگر رسانه‌ها
اسدالله بادامچیان، عضو شورأی مرکزی حزب مؤتلفه در برنامه شناسنامه در پاسخ به این سؤال که در ایران اداره کردن یک حزب چقدر هزینه می‌برد، گفت: من از ۹ سالگی با دایی شهیدم و شوهر خواهر شهیدم و شهید لاجوردی در گروه شیعیان حضور داشتیم. گروه شیعیان تشکلی بود در عرض فدائیان اسلام که بر مبنای فقه و مبانی اسلامی کار می‌کرد اما خط و مشی نظامی نداشت. بعد از آن هم طی این سال‌ها هم تقریباً با همه حزب‌های کشور ارتباط داشتم. حتی با احزاب کمونیست هم روابط عمومی خوبی داشتم و در مبارزه مشترک با رژیم شاه گاهی این برخورد‌ها و بحث‌ها پیش می‌آمد.

 

به گزارش خبرگزاری فارس، وی ادامه داد: از ۲۰ سالگی در مؤتلفه اسلامی در محضر امام بودیم و تا الان هم هستیم. سال ۴۰ وقتی نهضت آزادی تشکیل شد، همراه با شهید درخشان در حوزه نهضت آزادی هم شرکت داشتم. وقتی سال ۴۲ امام مؤتلفه اسلامی را در منزل خود تشکیل دادند، نهضت آزادی‌ها از ما خواستند تا در این ائتلاف شرکت کنند. وقتی از امام در این مورد سؤال کردیم ایشان فرمودند شما کار خودتان را انجام دهید، این‌ها افکار خاص خودشان را دارند که شما را به سمت دیگری می‌برند. به همین دلیل هم ما ائتلاف با آن‌ها را قبول نکردیم و بعد از آن من در آن حوزه‌ها شرکت نکردم. شهید درخشان اصرار داشت که حضور شما در اینجا مؤثر است من هم در جواب گفتم راه دراز است و صحبت امام نشان می‌دهد که در کفش این‌ها ریگ است و من هم نمی‌توانم یک مسیر طولانی را با کفش ریگ‌دار طی کنم.

 

عضو شورأی مرکزی مؤتلفه افزود: سال ۵۵ که در خدمت علما بودیم، نقل فتوا را دنبال کردیم که در حقیقت یک نوع پالایش صحیح انقلاب اسلامی از نیروهای غیرمتعهد و غیرمقید به مبانی شرعی به حساب می‌آمد. آن حرکت بود که چهره غیرشرعی منافقین را روشن کرد. بعضی از سیاسیون فکر کردند ما آنقدر محدودنگر هستیم که نمی‌فهمیم در زندان جای بحث نجس و پاکی نیست. در حالی که این‌طور نبود و ما با نظر علمای بزرگ مثل مرحوم ربانی شیرازی، آیت‌الله مهدوی، آیت‌الله منتظری، آیت‌الله رفسنجانی، آیت‌الله مرحوم طالقانی و... این موضوع را سامان دادیم. نقل فتوا یک حرکت پیچیده سیاسی بسیار قوی بود.

 

بادامچیان همچنین گفت: راه خدا هزینه دارد و هزینه آن را بندگان خوب خدا می‌دهند. اسلام فقط به مجاهدت در راه خدا و انفاق و... کفایت نمی‌کند. اداره یک حزب به هر حال هزینه دارد. یک حزب فراگیر به تعداد اعضایش در سراسر کشور، هزینه دارد. معمولاً حق عضویت پرداخت‌کننده هزینه حزب نیست و از هدایای اعضاء و گاهی وجوهات خیر استفاده می‌کنیم. مثلاً ما در مؤتلفه توسط آقای عسگراولادی برأی صبحانه و... از بودجه حزب استفاده نمی‌کنیم. برأی این مسائل بانی داریم که اطعام برادران، خواهران و برادران ایمانی خود را برعهده می‌گیرند و به این موضوع افتخار هم می‌کنند.

 

وی ادامه داد: ملت ما باید بداند اگر در نظام جمهوری اسلامی حزب می‌خواهد، آن حزب اسلامی است که خدامحور است نه حزب‌های غربی که حکومت محور است. حزب اسلامی تشکیلش برأی انجام تکالیف الهی است.

 

عضو شورأی مرکزی مؤتلفه در بخش دیگری از مصاحبه تلویزیونی خود اظهار داشت: در ایران از نظر تحزب یک خط استکباری وجود دارد که اجاره نمی‌دهد نیروهای پراکنده دور هم جمع شوند. این خط بیرونی و استکباری کاری می‌کند که حزب و تحزب در ذهن مردم بدنام شود و بعد هم فرد به حزبی نبودن افتخار کند، حزب یعنی محل تجمع نیروهای هم هدف، با برنامه و شکل سازمان یافته که از نظر عقلانی چیز بدی نیست. اشخاصی هستند که به دلیل سوابق منفی تحزب در ایران و دعواهای حزبی و سیاسی‌بازی و... نظرشان نسبت به این موضوع منفی شده است. بعضی‌ها هم منفعتشان در این است که بگویند من حزبی نیستم تا از همه طرف استفاده کنند این در حالی است که از نظر اسلام حزب یک امر لازم است.

 

وی افزود: یک هفته بعد از جریان ۶ بهمن ۴۱ خدمت امام رسیدیم. همه دوستان ناراحت بودند و هر کس یک صحبتی کرد. امام فرمودند بسم الله الرحمن الرحیم، آقایان تصور می‌کنند که ما بدون صاحب هستیم، ما مولا داریم. مولایمان ما را‌‌ رها نمی‌کند. بعد فرمودند، تصور کرده است (شاه) ما را در جایی قرار داده که نه راه پس داشته باشیم، نه راه پیش، به کمک خدا او را در جایی قرار خواهیم داد که نه راه پس داشته باشد نه راه پیش. اگر خاطرات شاه را در روزهای آخرش بخوانید می‌بینید که او نه راه پس داشته نه راه پیش.

 

بادامچیان در بخش دیگری از «شناسنامه» گفت: وقتی امام چیزی را به ما می‌فرمود فصل‌الخطاب بود و همه از نظر امام تبعیت می‌کردند. الان هم همین‌طور است و اگر مقام معظم رهبری نظری را بفرمایند، در مؤتلفه همه چیز را کنار خواهیم گذاشت و نظر رهبری را قبول خواهیم کرد. در مورد نهضت آزادی هم نظرات مؤتلفه متفاوت بود.

 

عضو شورأی مرکزی مؤتلفه افزود: ما با بعضی از افکار آقای بازرگان موافق نبودیم. شهید لاجوردی و شهید امانی جزو کسانی بود که گاهی به سراغ بازرگان می‌رفتند و او را نقد می‌کردند. نگاه ایشان به اسلام، یک نوع نگاه غرب‌زده بود. البته ایشان در آن روزگار در دانشگاه‌ها خدمت کردند. آن روزگار نمی‌شد در دانشگاه‌ها حتی نام مذهب را بیاوریم اما آقای بازرگان و آقای شهابی جزو اولین اساتید مذهبی بودند که در دانشگاه‌ها مذهب را با سلیقه خودشان بیان کردند.

 

بادامچیان ادامه داد: نظر امام این بود که تحزب‌هایی مثل جبهه ملی تشکل‌های مفیدی برأی کشور نیستند اما مشی امام این بود که در دوره مبارزه با شاه، ایشان علیه هیچ یک از گروه‌های مبارز علیه شاه، چیزی نفرمود، مگر در نوفل‌لوشاتو گفتند ما در انقلاب با گروه‌های کمونیست همراهی نمی‌کنیم چون تجربه ثابت کرده آن‌ها همیشه از پشت خنجر می‌زنند.

 

عضو شورأی مرکزی مؤتلفه در بخش دیگری از مصاحبه تلویزیونی خود اظهار داشت: کمیته استقبال از امام کار آسانی در پیش نداشت. این کمیته بدون پرداخت یک ریال توانست ۶۵ هزار نیرو جمع کند که اتفاق بزرگی بود. ما در آن روز در سراسر تهران تمام این نیرو‌ها را چیدیم و در عین حال حتی یک قتل، دزدی یا دعوای منجر به خونریزی هم اتفاق نیفتاد.

 

بادامچیان در مورد علت تاسیس حزب جمهوری اسلامی هم گفت: امام حرکت خود را با دو نهاد و یک تشکل آغاز کرد. جامعه مدرسین تشکل نهادی است که حزب نیست و اولین تشکلی بود که امام حرکتش را با آن آغاز کرد. نهاد دوم جامعه روحانیت مبارز بود. سومین تشکلی که امام پدید آورد، تشکل مؤتلفه اسلامی بود. وقتی این تشکیلات به این عظمت درآمد و توانست کارهای مختلفی انجام دهد، بهشتی، مطهری، مفتح، انباری و... در همین تشکیلات بودند و با هم کار کردیم تا اینکه به سال ۵۷‌ـ‌۵۶ رسیدیم. اواخر سال ۵۶ بود که امام فرمودند همه در یک حزب جمع شوید و حزب خدا را تشکیل دهید. در جلسه‌ای که داشتیم قرار شد یک حزب فراگیر تشکیل دهیم. آقای بهشتی فرمودند بعد از پیروزی انقلاب نیاز به یک حزب داریم. احتمال دارد انقلاب به زودی به پیروزی برسد و در این صورت نمی‌شود انقلاب را با حزب‌هایی که در دوره مبارزه است، اداره کرد و یک حزب متناسب با فضای انقلاب اسلامی نیاز داریم. ایشان گفتند ما در این حزب از سه نیروی مدرسین، جامعه روحانیت و مبارزین مؤتلفه و غیر مؤتلفه نیرو جمع کنیم.

 

وی افزود: بنا بر این شد که ما سه تا لیست ۱۰ نفره یا هفت نفره بدهیم که نیمی از آن‌ها در صحنه جلو بایستند و اعلامیه‌ها را امضاء کنند و نیمی دیگر از این اعتبار استفاده کنند. بعد از اینکه این بحث پخته شد، قرار شد اعضا را انتخاب کنیم. در خرداد ۵۷ شهید عراقی، مرحوم عسگراولادی، شهید لاجوردی، من، آقای توکلی بینا، علی درخشان و یک نفر دیگر از دوستان از بین مؤتلفه برأی حضور در این حزب انتخاب شدیم. آقای بهشتی هم حدود ۱۴ نفر را از بین اعضای روحانیت مبارز معرفی کردند. بعد از این مساله آقای عراقی را به نجف فرستادیم تا این مسائل را با امام در میان بگذارد. آقای عراقی خدمت امام رسید که امام فرمودند این حرف‌ها را‌‌ رها کن، اینجا به محافظت نیاز دارد، شما اینجا بمان و محافظت کن. عراقی گفت ما بعد از این همه سال زندان، تازه یکسری کار شروع کرده‌ام که قرض‌هایم را بپردازم و زندگی‌ام را سامان دهم. امام فرمودند یعنی اینجا حفاظت نمی‌خواهد؟ عراقی هم در جواب گفته بود ما مخلص شما هم هستیم! این شد که عراقی در نجف ماندگار شد.

 

عضو شورأی مرکزی مؤتلفه ادامه داد: آقای بهشتی را فرستادیم که امام موضوع را به صورت کلی تایید کردند اما گفتند بیشتر روی جزئیات کار کنید. آقای بهشتی برگشت و بعد از جور کردن کارهای اولیه، آقای عسگراولادی را فرستادیم. امام فرمودند فعلاً صبر کنید، الان شما لازم نیست به حزب برسید. صبر کنید ما به زودی به ایران خواهیم رفت. اگر الان بخواهید به حزب برسید، از کارهای روزمره انقلاب باز خواهید ماند، وقتی به ایران رسیدیم فکری به حال حزب خواهیم کرد.

 

وی همچنین گفت: نام حزب جمهوری اسلامی را هم در محضر آقا و آقای باهنر در مدرسه علوی دخترانه انتخاب کردیم. در ‌‌نهایت در این حزب چهار گروه پدید آمدند، یک گروه روحانیت و مؤتلفه بود. یک گروه تیپ آقای آیت و دوستانش بود که آدم‌های خوبی بودند اما با ما اختلاف سلیقه بودند. گروه دیگر تیپ مهندس موسوی و دوستانش بود. یک گروه هم آقای هرندی و همراهانشان بود. کار در شورأی مرکزی حزب به جایی رسید که این گروه‌ها هر کدام کار خودشان را پیش می‌بردند نه کار حزب را، به جز مؤتلفه و روحانیت که در خط آقا و امام بودیم، این آقایان اسرار حزب را به بیرون درز می‌دادند.

 

بادامچیان گفت: امام یک بار به آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی پیغام فرستاد که در حزب من از شما دو نفر بیم دارم. من خدمت آقای هاشمی رفتم و گفتم امام این مطلب را به چه دلیلی فرموده؟ آقای هاشمی گفتند من نباید بگویم، من گفتم شما نگو، من می‌گویم. نگرانی امام از تحزب است؟ ایشان گفتند نه، امام حزب را قبول دارد. گفتم، پس نگرانی امام از ترکیب حزب است، ایشان فرمودند بله... من گفتم آیا امام از مؤتلفه و روحانیت نگرانی دارد، گفتند نه امام به مؤتلفه اعتماد دارد و می‌داند شما تابع کامل ایشان هستید. گفتم پس مشخص است مشکل از کدام گروه‌ها است، آن‌ها را کنار بگذارید. ایشان گفتند نمی‌شود چون با کنار گذاشتن این گروه‌ها فقط می‌شود حزب روحانیت و حزب مؤتلفه، من در پاسخ گفتم چه اشکالی دارد؟ ما باید بیم امام را برطرف کنیم.

 

عضو شورأی مرکزی مؤتلفه اضافه کرد: صحبت‌های زیادی آن روز بین ما رد و بدل شد، آخرین راه‌حلی که ارائه دادم این بود که شما و آقای خامنه‌ای از حزب خارج شوید تا امید برخی از این‌ها قطع شود و حزب را به آقای موحدی کرمانی یا ناطق نوری بسپارید. ایشان گفتند پیشنهاد بسیار خوبی است و قرار شد این پیشنهاد را به آقا هم بگویم. شب خدمت آقا رسیدم و گفتم امام معمولاً حرفی را نمی‌زنند مگر اینکه بخواهند اقدامی را آغاز کنند، پس به زودی امام اقدامی را در مورد حزب آغاز خواهند کرد. قبل از اینکه امام کاری کنند، ما باید رضای خاطر امام را به دست بیاوریم. من پیشنهادم را خدمت آقا مطرح کردم که ایشان گفتند پیشنهاد خوبی است که باید به همراه آقای هاشمی آن را خدمت امام مطرح کنیم.

 

بادامچیان ادامه داد: این پیشنهاد توسط آقا و آقای هاشمی خدمت امام بیان شد که ایشان فرمودند اگر شما از حزب خارج شوید، حزب از هم می‌پاشد و این موضوع الان به مصلحت انقلاب نیست. آقای هاشمی به شورأی مرکزی آمدند و نظر امام را بیان کردند. ایشان گفتند نمی‌توان حزب را منحل کرد، اگر بخواهیم فعالیت داشته باشیم هم این مشکلات وجود دارد. بهترین راه‌حل این است که فیتیله حزب را پایین بیاوریم و آن را روی شعله ملایمی قرار دهیم. این پیشنهاد تصویب شد و حزب به آرامش رسید.

 

عضو حزب مؤتلفه با بیان اینکه بلافاصله آقای عسگراولادی را به عنوان نماینده حزب مؤتلفه خدمت امام فرستادیم، اظهار داشت: امام فرموده بودند که من با حزب مشکلی ندارم. آقای عسگراولادی گفته بودند که با این تفاسیر در مورد حزب مؤتلفه چه کار کنیم که امام در پاسخ فرموده بودند، الان گرد و غبار است، کمی صبر کنید، فکری به حال حزبمان خواهیم کرد. بعد از چند وقت که به انتخابات مجلس سوم نزدیک می‌شدیم، گفتیم بهترین راه این است که تکلیفمان را با امام مشخص کنیم. آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای نامه‌ای برأی امام نوشتند و گفتند اگر شما موافق باشید حزب جمهوری اسلامی را تعطیل کنیم. امام در جواب فرمودند مخالفتی ندارم.

 

وی اظهار داشت: رابط ما با امام سید احمد آقا بود. از طریق ایشان از امام پرسیدیم که مؤتلفه را چه کنیم؟ امام فرمودند هر طور برادران صلاح می‌دانند، من قبول دارم. این موضوع در شورأی مرکزی بیان شد که آقای شفیق گفتند ما با تشکر از امام باید خدمتشان عرضه بداریم که در مساله تحزب که محل تجمع افکار و آرأی مردم است، دست ما نیست که صلاح بدانیم بلکه صلاح دست کسی است که در جایگاه مرجعیت نشسته است. لذا اگر امام صریح بفرمایند که مؤتلفه را تشکیل دهید ما این کار را انجام خواهیم داد. آقای عسگراولادی مامور شد که این موضوع را خدمت امام عرض کند. امام در آن ایام مشغول تدارک سفر آخرت خود بود و چند ماه طول کشید تا آقای عسگراولادی امام را ملاقات کند. امام در این ملاقات گفته بودند (با لحنی که یک مقدار تند هم بود) من که به احمد گفتم که هرچه برادران صلاح بدانند قبول دارم. آقای عسگراولادی در جواب گفته بود ممنون اما دوستان می‌گویند اینجا جایی نیست که ما بخواهیم صلاح را بررسی کنیم. بادامچیان ادامه داد: امام فرموده بودند با تشکیل حزب فراگیر مؤتلفه مخالفتی ندارم و موافقم. در ‌‌نهایت هم حزب مؤتلفه تشکیل شد. 

کلید واژه ها: بادامچیان حزب جمهوری اسلامی هیات های موتلفه اسلامی


نظر شما :