سقوط یک شاه به کمک بی‌بی‌سی/ رادیو و جابه‌جایی قدرت در شهریور ۱۳۲۰

۰۸ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۷:۵۱ کد : ۴۴۵ از دیگر رسانه‌ها
مسعود لقمان

 

درآمد

 

آنگونه که از متون برجای مانده از دوران مشروطیت ایران برمی‌آید، این جنبش در پی سه خواست عمده‌ی مشروط کردن قدرت پادشاه، برپایی حاکمیت قانون و پایه‌ریزی دولت مدرن و مقتدر مرکزی بود.

 

از دوره‌ی نخست قانون‌گذاری، یعنی از دوره‌ی نخست‌وزیری میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله تا نخست‌وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی، ۴۹ کابینه تنها در مدت ۱۴ سال به روی کار آمد؛ کابینه‌هایی که هر یک چنان مستعجل بود که فرصتی برای عرض اندام نداشت؛ چه برسد به اینکه بخواهد به گوشه‌ای از آرمان‌های مشروطه‌ جامه‌ی عمل بپوشاند. «ایران انگار محکوم به سرنوشت شوم بود و هیچ‌چیز نمی‌توانست آن را نجات دهد. هرگونه تلاش عمده‌ی ایرانیان به منظور اصلاحات از جانب قوایی خارج از اختیار آنان شکست خورده بود. نهضت مشروطه با گلوله‌باران مجلس و قتل شماری از چهره‌های برجسته‌ی آن عقیم مانده بود. نهضت از قدرت شاه کاست، ولی در عوض خان‌های بختیاری را بر صحنه‌ی سیاسی مسلط ساخت و این‌ها بیشتر به منافع انگلستان وفادار بودند تا به مصالح ایران.»(غنی، ۱۳۸۵: ۲۹) این چنین است که در آستانه‌ی به قدرت رسیدن رضاخان میرپنج، آنچه از مشروطیت به جای مانده بود، چیزی جز نام نبود. در این بُرهه، روشنفکران ایرانی به این نتیجه رسیدند که برای رسیدن به آزادی و دمکراسی، نخست باید پیش‌زمینه‌‌ی آن را که برقراری امنیت، بازسازی ایران در همه‌ی ابعاد و رهایی از سلطه‌ی بیگانگان است، ایجاد کنند.

 

با این پیش‌زمینه بود که روشنفکران، اندک‌اندک به فردی مقتدر که زمام امور ایران را به دست گیرد و با اراده‌ای پولادین، امنیت را در سراسر ایران برقرار و شورش‌های جداسرانه را در گوشه‌ و کنار کشور سرکوب کند و از همه‌ مهم‌تر با الغای کاپیتلاسیون و از میان بردن سلطه‌ی بیگانگان به بازسازی راه‌ها، صنایع، آموزش و پرورش، دادگستری و ارتش بپردازد، سر خم کردند تا ایرانیان بتوانند بر بستر آن، زیرساخت‌های لازم برای رسیدن به تجدد و آزادی را فراهم آورند.

 

سردارسپه با سوار شدن بر چنین موجی از آمال نخبگان سیاسی، روشنفکران و مردم ایران، خود را یگانه راه رسیدن به این آرمان‌ها نمایاند و در سال‌های میان ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۰، گام‌های اساسی‌ نیز در این مسیر برداشت. به گونه‌ای که بر پایه‌ی نظر برخی از تاریخ‌نگاران مانند ماشاالله آجودانی، حمید احمدی، گوئل کوهن، شاهرخ مسکوب، علی میرفطروس، عباس میلانی و… رضاشاه را می‌توان دستاورد مشروطه‌ی ایران دانست.(۱)

 

 

ایران در شهریور ۱۳۲۰

 

با حمله‌ی آلمان هیتلری به لهستان در نهم شهریور ۱۳۱۸ جنگی شش ساله جهان را فراگرفت. ایران بسان جنگ جهانی نخست، اعلام بی‌طرفی کرد. در سومین روز جنگ، اعلامیه‌ای از سوی وزارت کشور منتشر شد که بیان می‌داشت: «در این موقع که متأسفانه نایره‌ی جنگ در اروپا برپا شده است، به بیگانگانی که در ایران به هر عنوان زیست می‌نمایند، آگاهی داده می‌شود که از ابراز هرگونه احساساتی که منافی بی‌طرفی کشور ایران باشد، جداً خودداری کرده و متوجه باشند که مبادا برخلاف مقررات بی‌طرفی، حرکتی از آن‌ها ناشی شود.»(روزنامه‌ی اطلاعات، ۱۱ شهریورماه ۱۳۱۸) شوربختانه در آتیه‌ای نه چندان دور، اعلام بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی دوم، مانند جنگ جهانی اول با بی‌اعتنایی کشورهای قدرتمند جهان مواجه شد و ایران به اشغال آنان درآمد.

 

با اشغال ایران، برخلاف نظر «سر ریدر بولارد» –سفیرکبیر انگلستان در ایران- که معتقد بود «نوادگان بدبخت داریوش که تا چند هفته‌ی پیش درباره‌ی خودشان با تمجید چنین می‌نوشتند، اینک چندان کاری از دستشان ساخته نیست»(بولارد: ۱۳۷۱، ۱۸۱) یگانه راه ارتش برای جلوگیری از خونریزی، ویرانی ایران و نابودی دستاوردهای دولت مدرن، به زمین نهادن اسلحه در برابر قوای سه ارتش قدرتمند و مجهز شوروی، انگلستان و امریکا و تن دادن به اشغال سرزمینی بود؛ بسان کاری که فرانسه در برابر ارتش آلمان هیتلری کرد.

 

«ارتشبد فریدون جم» که در آن زمان ستوان یکم بود، از مقاومت سربازان به رغم دستور مقامات مافوق خبر می‌دهد و می‌گوید: من خاطرم هست موقعی که شهریور ۱۳۲۰ شد، من خودم فرمانده گردان شده بودم که در حدود ۱۰۰۰ نفر سرباز داشت. رفتیم و سنگر کندیم و منتظر بودیم، بعد از آنکه دستور دادند که برگردید بیایید به سربازخانه ظرف دو سه روز، وقتی که به سربازها گفتیم بیایید بروید، سربازها می‌گفتند ما بر نمی‌گردیم. ما همین جا می‌مانیم. ما را همین جا بکشند. روحیه‌ی سربازان این‌طور بود و تمام افسران هم وقتی به ایشان می‌گفتند بیایید بروید، می‌گفتند ما نمی‌رویم. تا اینکه من به آن‌ها گفتم که بالاخره دستور این است. صلاح مملکت فعلاً ایجاب می‌کند. این کار را شما بکنید، بدتر است؛ به ضرر مملکت تمام می‌شود؛ بلند بشوید بروید و رفتیم.(هوشنگ‌مهدوی، ۱۳۷۲: ۴۶-۴۵)

 

وزیر امورخارجه‌ی وقت ایران –علی سهیلی- نیز در این زمان با صراحت خواهان پایان بمباران شهرهای ایران به دست متفقین شد: «امروز بلافاصله بعد از معرفی دولت به مجلس، سفیرکبیر شوروی را خواسته راجع به وقایع اخیر مفصل مذاکره و توجه مشارالیه را به بمباران شهرهای ایران و خونریز‌هایی که سبب شده‌اند، جلب کردم. سفیر شوروی در جواب، تاریخچه‌ی مذاکرات خودشان را با نخست‌وزیر سابق و اینکه دولت ایران نخواسته به اهمیت قضایا پی برده و از اخراج آلمانی‌ها که وعده‌ی بیرون کردن آن‌ها را داده بوده است، بیان و گله کرد که چرا نخست‌وزیر سابق در بیانات خود در مجلس، شوروی را متجاوز قلمداد کرده، بدون اینکه به شرح قضایا و مذاکرات فیمابین بپردازد. جواب گفتم: بمباران‌های شما روی نظامی‌ها و حتی شهرهای باز از قبیل قزوین و شاهرود و سواحل بحر خزر را باید چه عنوان داد؟ امروز صبح سه هواپیمای شما بـه سلطنت آباد -نزدیک تهران- بمب ریخته‌اند. اگر مطالبی دارید، چرا صریحاً بیان نمی‌کنید؟ بیرون کردن آلمانی‌ها را که وعده داده بودیم، عمل هم می‌کنیم. از ایجاد نفرت در کشور ایران برای خودتان چـه فایده‌ای خواهید برد؟ بالاخره پـس از مذاکرات زیاد، نظریات خود را به شرح زیر خلاصه کردم: دولت ایران بـرای حفظ روابط، امروز دستور داد قوای نظامی ایران از مقاومت دست بردارند. آلمانی‌ها را هم اخراج خواهیم کرد، راه بدهید تا بتوانیم آن‌ها را از ترکیه عبور بدهیم. در مقابل تقاضا داریم شما هم فوراً دست از بمباران شهرها برداشته و پیشرفت قوای خود را متوقف و در برگرداندن آن‌ها اقدام نمایید. سفیرکبیر شوروی اظهار امیدواری کرد که با دولت حاضر کار را تمام کند (و) وعده داد فوراً مراتب را به مسکو تلگراف و جواب مساعد در حل قضایا و جلوگیری از پیشرفت قوا بگیرد.»(تبرائیان، ۱۳۷۱: ۷۵)

 

آنان حتی به این نیز اکتفا نکردند و بنای زیاده‌خواهی گذاشتند و کار را به آنجا رساندند که از دولت ایران درخواست تحویل آلمانی‌ها ساکن ایران را دادند.(۲) «تحویل اتباع ممالکی که با ایران روابط اقتصادی و عادی داشـتند، بـه نظـر مـردم مخالف مردانگی بود. رضاشاه نیز شخصاً از این امر بسیار متأثر بود و قرار شد این تأثر عمومی در جراید و رادیو ابراز شود.»(صدیق، ۱۳۵۳: ۲۸)

 

در نوزدهم شهریور «این تأثر عمومی» از طریق سرمقاله‌ی روزنامه‌ی اطلاعات به اطلاع مردم رسید. آن سرمقاله در رادیو تهران نیز خوانده شد، اما با واکنش بسیار تند روس‌ها و انگلیسی‌ها مواجه شد؛ به گونه‌ای که حتی روزنامه‌ی اطلاعات را برای مدتی توقیف کردند.(۳)

 

با اشغال ایران به دست متفقین در شهریورماه ۱۳۲۰، رضاشاه مهر‌ه‌ای خطرناک برای آنان می‌نمود؛ چراکه وی برخلاف دو پادشاه پیشین، محمدعلی‌شاه و احمدشاه که نخستین متأثر از روس‌ها بود و به تحریک آنان تا به توپ بستن مجلس شورای ملی نیز پیش رفت و دومی مواجب‌بگیر انگلستان(۴) بود، نمی‌توانست آلت فعل بیگانگان باشد.

 

بولارد سه هفته پس از اشغال ایران نوشت: «شاه هر چه زودتر برود، بهتر است. واضح بود که نمایندگان دیپلماتیک ما در تهران هر دو متقاعد شده بودند که با او هیچ کاری نمی‌شود کرد.»(بولارد: ۱۳۷۱، ۱۸۶) او همچنین به سهیلی گفت: «شاه مشغول تحریکات زیادی علیه ماست و ما بهتر است فعلاً‌ مذاکرات را قطع کنیم تا تکلیف شاه روشن شود و مادام که رضاشاه در اریکه‌ی سلطنت قرار دارد، هیچ قدمی در راه التیام روابط برداشته نخواهد شد.»(عاقلی، ۱۳۶۷: ۱۳۲)

 

اینگونه بود که چاره‌ای جز تبعید رضاشاه برای متفقین نماند. رضاشاه نیز دیگر آن پایگاه قدرتمند اجتماعی که در سال‌های آغازین پادشاهی خویش داشت، از کف داده بود؛ چراکه در دهه‌ی دوم حکومت خویش، بسیاری از روشنفکران و نخبگان سیاسی‌ای که ایران نوین مدیون آنان بود، مانند علی‌اکبر داور، احمد کسروی، عبدالحسین تیمورتاش، حسن تقی‌زاده، محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) و… را از پیرامونش رانده بود تا آنجایی که با اشغال ایران کمتر رجل استخواندار سیاسی در کنار رضاشاه به چشم می‌خورد که کشتی طوفان‌زده‌ی ایران را از آن مهلکه‌ی جهانی به سلامت بیرون برد.

 

در این هنگام شاه، محمدعلی فروغی، دانشمند و سیاستمدار کهنه‌کاری که چندین دوره، نماینده‌ی مجلس، وزیر و نخست‌وزیر ایران بود و پیش‌تر مورد خشم وی قرار گرفته و خانه‌نشین شده بود را به نخست‌وزیری برگزید. عیسی صدیق مدیر سازمان انتشارات و تبلیغات که رادیو تهران نیز زیر نظر وی بود، در این باب می‌نویسد: «وقتی اخبار داخلی را راجع به بمباران شهرها توسط قوای مهاجم و پیشروی قشون روس را به طرف تهران به اطلاع او (فروغی) رساندم، در آن ساعت پر از اضطراب چنان قدرت روحی و اخلاقی نشان داد و آثار اطمینان به نفس و اعتماد به آینده‌ی کشور و استواری مردی و عظمت در وجنات او پدید آمد که من شدیداً تحت تأثیر قرار گرفتم و به دستور او همان شب در رادیو اعلام شد که ذکاءالملک به ریاست دولت منصوب شده و بامداد روز بعد، یعنی پنج‌شنبه ششم شهریور ۱۳۲۰ هیئت وزیران جدید را به مجلس شورای ملی معرفی خواهد کرد. همین اعلامیه به واسطه محبوبیت فروغی و اعتماد ملت به کفایت و تدابیر او، در آرامش مردم و امیدواری و خوش‌بینی به حل قضایا تأثیر بسیار کرد.»(صدیق، ۱۳۵۳: ۲۱) فروغی به هنگام پذیرفتن نخست‌وزیری از بیماری قلبی و ضعف شدید رنج می‌برد و هنگامی که فرزندانش به او می‌گویند پذیرفتن چنین سمتی آن‌هم در این شرایط بحرانی می‌تواند به بهای جانش تمام شود، فروغی می‌گوید: «مملکت ۶۰ سال مرا در آغوش خود پرورده و درهای نعمت را به روی من گشوده و مرا به عالی‌ترین مقامات کشوری رسانده است و اکنون که رئیس مملکت احساس می‌کند که ایران به خدمت من احتیاج دارد، چگونه ممکن است از رمقی که برایم باقی است دریغ کنم ولو اینکه پایان حیات در نظرم مجسم شود؟»(صدیق، ۱۳۵۳: ۲۸) هر چند وی با درایتی بی‌مانند، ایران را از خطر کمونیسم و فروپاشی نجات داد، اما دریغا که جانش را بر سر این امر نهاد و یک سال بعد درگذشت و ایران را داغدار از دست دادن رجلی میهن‌پرست و دانشمندی به معنی واقعی کلمه جامع‌الاطراف کرد.

 

رضاشاه سه هفته پس از اشغال ایران بدون مشورت با متفقین به نفع ولیعهد از قدرت کناره گرفت و به تبعید رفت تا متفقین به بهانه‌ی بیرون کردن کارکنان و جاسوسان آلمانی و در واقع برای گشودن راه تازه‌ای برای کمک به شوروی و پاسداری از چاه‌های نفت، ایران را برای چند سال به اشغال خود درآورند و روند توسعه‌ی ایران را متوقف کنند.

 

بولارد در نامه‌هایش به صراحت، توسعه‌ی صنعتی ایران به ویژه در زمینه‌های احداث راه‌آهن، راه‌اندازی رادیو، کارخانه‌ی ذوب‌آهن کرج، کارخانه‌های قند، سیلوهای بزرگ، کنسروسازی بندرعباس و… را به دیده‌ی تحقیر می‌نگرد و آن را زمینه‌ساز بروز مشکلات برای ایرانیان می‌داند! و از اینکه کارشناسان آلمانی‌ یاری‌رسان دولت ایران در این طرح‌ها هستند، ابراز ناخرسندی می‌کند.(۵)

 

روز ۲۵ شهریور خبرنگار رادیو لندن گزارش داد که رضاشاه بالاخره استعفا داده و از تهران رفته است: نظر به اینکه من همه‌ی قوای خود را مصروف امور کشور کرده و ناتوان شده‌ام، حس می‌کنم وقت آن رسیده که یک بنیه‌ی جوان‌تر به کارهای کشور بپردازد. بنابراین امور سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض می‌کنم.

 

این گوشه‌ای از استعفانامه‌ی رضاشاه بود… پایان کار رضاشاه به گفته‌ی دکتر سیف‌پور فاطمی بسیار تلخ و غم‌انگیز بود، نه فقط سرنوشت سلطنت که عزیمت از ایران هم به اراده‌ی او نبود: رضاشاه… وقتی به بندرعباس می‌رسد برای اولین دفعه مرحوم جم می‌گفت که شروع می‌کند به گریه‌کردن و می‌گوید که من ترجیح می‌دادم که در یک ده ایران با سختی و گرسنگی بمیرم تا اینکه امروز به خارج بروم، دور از مملکتم و دور از کشورم که ۲۰ سال برای آن زحمت کشیدم و امروز که می‌روم، دو نفر که مورد اطمینان من باشند، وجود ندارند. سوار کشتی می‌شود و او را از همان جا به جزیره موریس بردند.(هوشنگ‌مهدوی، ۱۳۷۲: ۴۷-۴۵)

 

 

رسانه‌ای به نام رادیو

 

در سال‌های پیرامونی ۱۳۲۰ رادیو یکه‌تاز میدان رسانه‌ای بود. تنها رقیب رادیو، مطبوعات به شمار می‌رفت که آن نیز به خاطر سرعت خبررسانی و گستردگی پخش، یارای مقابله با رادیو را نداشت. در عین حال رادیو این امکان را به مخاطبانش می‌دهد که شنونده بدون آنکه بخواهد صرفاً درگیر شنیدن باشد، به فعالیت‌های دیگر نیز بپردازد؛ در حالی که به فرض به هنگام خواندن روزنامه یا کتاب، آدمی باید همه‌ی حواس خود را معطوف صفحه‌ی کاغذ کند.

 

«رادیو به سبب امکانات فنی بی‌نظیر خود از نیروی اقناع و نفوذ فراوانی برخوردار است. برنامه‌های رادیویی به طور مستقیم و در تمام ساعات شبانه‌روز از فواصل بسیار دور پخش می‌شوند و بدون برخورد با هیچ مانعی، به سرعت از موانع طبیعی و دیوارهای مصنوعی می‌گذرند و در ذهن شنوندگان رسوخ می‌کنند. بدین‌گونه، برخلاف بیان شفاهی که از لحاظ مکانی با محدودیت روبروست و استماع‌کنندگان آن ناچارند در محیط کوچکی چون سالن سخنرانی یا میدان عمومی اجتماع نمایند، بیان رادیویی هیچ‌گونه محدودیتی ندارد و از مرکز فرستنده آن می‌توان شنوندگان بی‌شماری از طبقات گوناگون اجتماعی را که در نواحی مختلف پراکنده‌اند، تحت تأثیر قرار داد.»(معتمدنژاد، ۱۳۸۳: ۱۹۹) اینگونه است که رادیو کارکرد تبلیغاتی گسترده‌ای می‌یابد.

 

از آنجا که رادیو، تنها با حس شنوایی مخاطبانش سر و کار دارد، می‌توان آن را رسانه‌ای نابینا نامید که قدرت تخیل شنوندگانش را می‌پروراند. اینگونه است که اگر رادیو به رسانه‌ای شایعه‌پرداز بدل شود، تأثیرش چندین برابر می‌شود؛ چراکه شنوندگان می‌توانند با بهره از نیروی پایان‌ناپذیر تخیل خود، هر باورنکردنی‌ای را باورکردنی و هر غیرممکنی را ممکن کنند. بر این اساس به فرض هنگامی که بی‌.‌بی.‌سی شایعه‌سازی می‌کند که رضاشاه قصد دارد سراسر خیابان شاهرضا (انقلاب کنونی) را به نام خود قباله کند(هوشنگ‌مهدوی، ۱۳۷۲: ۵۹۶) این شایعه واقعی‌تر ‌می‌نماید. «برنامه‌های رادیویی دارای نیروی ضربتی و غافلگیرکننده شدیدی می‌باشند… در برابر ضربه‌ روحی فراوانی که از شنیدن خبرهای غیرقابل انتظار رادیویی ناشی می‌شوند، انسان قدرت دفاعی ندارد و به همین سبب است که رادیو از لحاظ نفوذ روانی مؤثرترین وسیله ارتباطی تلقی می‌شود.»(معتمدنژاد، ۱۳۸۳: ۲۰۰-۱۹۹)

 

 

راه‌اندازی رادیو تهران در راستای پرورش افکار ایرانیان

 

شوروی در سال ۱۳۱۷ با آغاز جنگ دوم جهانی، رادیویی به زبان فارسی راه‌اندازی کرد. یکسال بعد بی.بی.سی فعالیت خود را آغاز کرد تا در این عرصه، انگلستان از روس‌ها عقب نماند؛ به علاوه اینکه پیش‌تر بخش فارسی رادیو دهلی نیز که مرکز مستعمره‌ی هندوستان بود، آغاز به کار کرده بود. آلمان هیتلری نیز برای گسترش تبلیغات، رادیو برلین را پایه‌ریزی کرد و با ازدواج ولیعهد ایران با فوزیه، خواهر پادشاه مصر، بخش فارسی رادیو قاهره نیز کار خود را شروع کرد. این‌چنین بود که تبلیغات سیاسی-مسلکی به یکباره مردمی را که از رسانه‌ی جدید آگاهی چندانی نداشتند، در برگرفت تا افکار عمومی ایرانیان را به سود کشور متبوع خود سوق دهد.

 

در سال‌های پیرامونی ۱۳۲۰، مهم‌ترین نظریه‌‌ی مربوط در حوزه‌ی رسانه، نظریه‌‌ای‌ است که بر تأثیر قدرتمند رسانه‌ها تأکید دارد. در این نظریه، به رسانه و نقش آن در دگرگونی‌های اجتماعی، اعتبار فراوانی داده می‌شد تا آنجا که این دیدگاه بیان شد، آنانی که رسانه را در دست دارند و محتوای آن را تعیین می‌کنند، می‌توانند هر نوع تغییری در جامعه و عناصر اجتماعی به وجود آورند. این نظریه را می‌توان با مدل «گلوله‌ای تأثیر» (Hypodermic Theory) که به آن نظریه‌ی «سوزنی» یا «تزریقی» نیز می‌گویند، بیان کرد. این نظریه‌ی روان‌شناسانه «مدعی بود که قادر است تأثیر قوی و همگانی پیام رسانه‌های همگانی را به روی تمام افرادی که در معرض چنین پیامی قرار می‌گیرند، صرف‌نظر از نوع پیام، پیش‌بینی نماید.»(مهرداد، ۱۳۸۰: ۱۵۹) مدل گلوله‌ای باور به تأثیرگذاری‌ای مستقیم همسان با قصد فرستنده‌ی پیام دارد. «نظریه گلوله‌ای درباره ارتباط، شدیداً تحت تأثیر قدرت پروپاگاندا که بسیاری در طول جنگ جهانی اول بدان معتقد بودند، قرار گرفت. حتی در سال‌های قبل از جنگ جهانی دوم، اکثر مردم در امریکا و اروپا، بر این باور بودند که شخص عوام‌فریبی مانند هیتلر به زودی قادر خواهد شد که با استفاده از قدرت تأثیر رسانه‌های همگانی بدون هیچ‌گونه مانعی در امریکا به قدرت برسد و به همین دلیل بود که یک مؤسسه پروپاگانداشناسی در آن کشور تأسیس گردید تا افکار عمومی امریکاییان را از طریق یک آموزش عمومی درباره تکنیک‌های پروپاگاندا آگاه سازد.»(همان: ۱۶۰)

 

در ایران نیز در راستای چنین آرمانی، سازمان پرورش افکار، در سال ۱۳۱۷ برای «پرورش و راهنمایی افکار عمومی» و سامان‌دهی نوین به وسایل ارتباط‌جمعی بنیاد نهاد شد. پرورش افکار، سازمانی برآمده از تجدد و ایران‌گرایی عصر رضاشاهی بود. این سازمان بر آن بود تا این دو مقوله را از طریق نشر کتاب‌، سخنرانی، سینما، موسیقی و… به مردم آموزش دهد. رادیو به یاری این سازمان آمد و دسترسی این سازمان، به توده‌ی گسترده‌ای از مردم سراسر ایران که عموماً بی‌سواد بودند را فراهم آورد. اینچنین بود که در سال‌های پایانی عصر رضاشاهی رادیو به مهم‌ترین رسانه‌ی تأثیرگذار در حیات سیاسی و اجتماعی ایران بدل شد.

 

رادیو تهران زیر نظر سازمان پرورش افکار در روز چهارم اردیبهشت‌ماه ۱۳۱۹ آغاز به کار کرد. این رادیو توانست با بهره‌ از نویسندگان برجسته‌ی آن روز ایران چون محمدعلی فروغی، ابراهیم پورداوود، سعید نفیسی، صادق رضازاده‌‌شفق، رشید یاسمی، نصرالله فلسفی در شورای عالی انتشارات و موسیقیدانانی چون علی‌نقی وزیری، علی‌اکبر شهنازی، ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، غلام‌حسین بنان، تاج اصفهانی، جواد بدیع‌زاده، مرتضی نی‌داوود، قمرالملوک وزیری، ملوک ضرابی و … پیوندهای کهن میان ایرانیان را استوارتر سازد. «برنامه‌های رادیو عمدتاً به پخش اخبار، موسیقی و گفتارهایی درباره‌ی مسایل بهداشتی، ورزشی، فرهنگی و خانه‌داری اختصاص یافته بود. رادیو تهران در شبانه‌روز جمعاً هشت ساعت و نیم برنامه در دو نوبت روزانه و شبانه پخش می‌کرد. برنامه‌ی روزانه رادیو از ساعت ۱۱ و نیم صبح تا دو بعد از ظهر پخش می‌شد و برنامه شبانه از ساعت پنج بعد از ظهر تا ۱۱ شب. پخش اخبار در آغاز به پنج زبان خارجی انجام می‌گرفت که پس از مدتی زبان ترکی نیز به آن افزوده شد. اخبار به زبان‌های عربی، روسی و ترکی در برنامه روزانه و به زبان‌های انگلیسی، فرانسه و آلمانی در برنامه شبانه پخش می‌شد. از شش ساعت برنامه شبانه، چهار ساعت به موسیقی (سه ساعت موسیقی فرنگی و یک ساعت موسیقی ایرانی)، یک ساعت و ربع به اخبار (نیم ساعت اخبار به زبان فارسی در دو نوبت و ۴۵ دقیقه به زبان‌های خارجی فرانسه، انگلیسی و آلمانی) و ۴۵ دقیقه به برنامه گفتارهای کشاورزی، جغرافیا، بهداشت و ورزش اختصاص یافته بود.»(معاونت خدمات…، ۱۳۷۹: هفت و هشت)

 

با آغاز جنگ، از آنجا که رادیو رسانه‌ای دولتی و طبعاً بیانگر سیاست‌های رسمی دولت ایران بود، برای اینکه در آن سخنی گفته نشود که نقض‌کننده‌ی موضع بی‌طرفی ایران باشد، نظارت بر رادیو سخت‌تر شد تا آنجا که شخص رضاشاه، به چکیده‌ای از مقاله‌های سیاسی و اجتماعی روزنامه‌های پایتخت که توسط کمیسیون رادیو در اختیارش نهاده می‌شد، اجازه‌ی پخش در رادیو به زبان‌های فارسی و بیگانه را می‌داد.(۶) حساسیت بر این موضع بی‌طرفانه از سوی رضاشاه و دقت بر اینکه بهانه‌ای به دست دول درگیر در جنگ داده نشود تا آن اندازه بود که در برنامه‌ی تازه‌ی رادیو که در تاریخ ۲۸ اسفندماه ۱۳۱۹ به نخست‌وزیری اعلام شد، ۱۵ دقیقه اخبار به زبان فارسی حذف شد و علت آن چنین آمد: «در اوایل ایجاد رادیو، اخبار خبرگزاری پارس در رادیو گفته می‌شد، ولی به فرمان ملوکانه مقرر گردید که خبرهای کشورهای بیگانه در رادیو گفته نشود.»(همان: ۱۵۴)

 

 

رادیو: آوردگاه سیاستمداران

 

برنامه‌های گسترش رادیو که یک‌سال و اندی از عمر آن می‌گذشت با اشغال ایران با مشکل روبرو شد. در این میان «دایره‌ سانسور» نیز با فشار شوروی و انگلستان در اسفندماه ۱۳۲۰ با حضور نمایندگان این دو کشور، برای سانسور در رادیو و مطبوعات ایران تشکیل شد.(۷) «متفقین دخالت‌های بی‌شماری در رسانه‌های همگانی ایران به عمل می‌آوردند. رادیو و مطبوعات به هیچ عنوان نمی‌توانستند خبری را که علیه متفقین باشد پخش و منتشر نمایند. اخبار مربوط به جنگ ابتدا به اداره سانسور انگلیس فرستاده می‌شد و پس از کسب اجازه، پخش می‌گردید. بولارد، از ترس تبدیل رادیوی اتومبیل‌های شخصی به فرستنده‌های کوچک تقاضا نموده بود که دولت ایران کلیه رادیوهای مذکور را در سطح کشور جمع‌آوری کند. سفارت انگلیس حتی به شناسایی تک‌تک اتومبیل‌هایی که دارای رادیو بودند پرداخت و با دادن شماره‌های آن‌ها به شهربانی تقاضای تحویل رادیوهای اتومبیل را نمود. این رادیوها تا پایان جنگ در اختیار شهربانی باقی ماند. علاوه بر این متفقین اوقاتی از رادیو تهران را در اختیار گرفته و برای سربازان خود در ایران برنامه پخش می‌کردند.»(همان: یازده)

 

انگلیسی‌ها هم‌چنین با کمک دولت ایران، آنانی را که به رادیوهای دول محور گوش می‌دادند، مجازات می‌کردند. به نمونه‌ای از این مجازات‌ها می‌توان به بسته شدن کافه گلستان و کوچکیان در اصفهان به این دلیل اشاره کرد.(۸)

 

«مهدی قاسمی» از مدیران پیشین رادیو ایران، با اشاره به راه‌اندازی رادیو برلین در راستای تبلیغات آلمان نازی، علت توجه ایرانیان آن روزگار به رادیو برلین را چنین می‌داند: «توجه مردم به رادیو برلن بدین‌جهت بود که در آن روزگار با چرخش رضاشاه به سوی آلمان و هم‌چنین رسوب نفرت مزمن مردم از سیاست‌های روس و انگلیس تبلیغات هیتلری هم زمینه‌ی گسترده داشت.»(قاسمی، ۱۳۸۹)

 

بولارد، سفیرکبیر انگلستان در ایران نیز به محبوبیت رادیو برلین در میان ایرانیان اشاره می‌کند و آن را ناشی از خواست ایرانیان به برقراری توازن با روس‌ها می‌داند. البته وی، تعمداً، انگلستان را در این خواست توازن نادیده می‌گیرد و فراموش می‌کند که ایرانیان با الهام از خاطرات تلخی که از دست‌درازی‌های روس و انگلیس به کشورشان دارند، نگاهی همدلانه به سوی آلمان یافته‌اند. او می‌نویسد: «مردم ایران خیلی تحت تأثیر پخش برنامه‌های فارسی رادیو برلین هستند که ادعاهای عجیب و غریب می‌کند و شاید بتوان ایرانی‌ها را در مجموع کسانی دانست که نسبت به آلمان احساسات دوستانه دارند. این تا اندازه‌ای به علت ترس آنان از روسیه است و اینکه می‌خواهند شاهد یک آلمان قوی برای ایجاد توازن با روس‌ها باشند و تا اندازه‌ای هم به این دلیل است که ایرانی‌ها آدم‌هایی از سنخ هیتلر را تحسین می‌کنند.»(بولارد، ۱۳۷۱: ۸۰) او همچنین معترف است: «مردم ایران قویاً ضدروسی و در مجموع ضدانگلیسی هستند و از سیاست بی‌طرفی شاه… پشتیبانی می‌کنند. این الزاماً جلوی روزنامه‌ها را نمی‌گیرد تا از فعالیت‌های آلمان به عنوان سوءاستفاده از میهمان‌نوازی و ایجاد مخاطره برای مملکت ایران، انتقاد نکنند.»(همان: ۱۵۱)

 

بولارد همچنین به آسیب‌شناسی ذهنی ایرانیان می‌پردازد و از مقابل به مثل بی‌.‌بی.سی و رادیو برلین می‌گوید: «چون ایرانی میل ندارد فکر کند که او سزاوار همین حکومتی است که دارد، بنابراین یک نظریه اختراع کرده که انگلیسی‌ها شاه را به تخت نشانده‌اند و حافظ بقای او هستند. این عقیده طبعاً توسط آلمانی … شایع شده است و همین‌طور به وسیله‌ی رادیو آلمان که حتی بدتر از زمان شروع جنگ به انگلیسی‌ها ناسزاپراکنی می‌کند. هر چند برنامه‌ی عالی زبان فارسی رادیو لندن که اینک دو ماه است، راه‌اندازی شده تا حدی با این عمل مقابله به مثل می‌کند.»(همان: ۱۲۱)

 

اما رادیو برلین بسان بی.بی.سی از ایرانی قدرتمند که طبعاً ضدمنافع قدرت‌های بزرگ است، واهمه دارد. بدین روی تمام توش و توان خود را برای تخریب حاکمیت ملی ایران به کار می‌بندد: «تبلیغات بخش فارسی رادیو برلین بسیار شدید و خشن بود. به طوری که در ماه مه سال ۱۹۴۰ به صورت تهدید کشورهای بی‌طرف درآمد. این تهدید برای ایران به صورت حملات تبلیغاتی علیه رضاشاه از رادیو برلین شروع شد و دولت ایران یادداشت اعتراضیه‌ای به سفارت آلمان در تهران تسلیم داشت.»(ذوقی، ۱۳۷۲: ۲۲-۲۱) بنابراین «غیر از رادیو لندن که مرتباً از رضاشاه انتقاد می‌کرد و افکار عمومی ایران را علیه او تحریک می‌نمود، رادیو دهلی و چند رادیوی دیگر هم که از اقمار انگلستان بودند با رادیو لندن هم‌صدا شده و نسبت‌های زیادی به رضاشاه می‌دادند و تصریحاً تغییر او را از سلطنت عنوان می‌کردند.»(عاقلی، ۱۳۶۷: ۹۷)

 

جالب اینکه بهرام شاهرخ -گوینده رادیو برلین- که در دشنام‌گویی به رضاشاه گوی سبقت را از گویندگان رادیوهای دیگر ربوده بود، پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۲۹ مدتی مدیر رادیو ایران شد(۹) و گویندگان آن روز بی.بی.سی همچون مجتبی مینوی،‌ مسعود فرزاد و… بعدها به استادی کرسی‌های ادبیات و زبان فارسی و تاریخ ایران دست یافتند.

 

 

سقوط یک شاه به کمک بی.بی.سی

 

بی‌.‌بی.‌سی که کوتاه‌شده‌ی بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیاست(۱۰) در هشتم آبان‌ماه ۱۳۰۱ راه‌اندازی شد. این بنگاه که از پرسابقه‌ترین و بزرگ‌ترین بنگاه‌های رسانه‌ای جهان است، بنگاهی دولتی و نیمه‌ خودمختار به شمار می‌رود.

 

بی‌.‌بی.‌سی هماره ادعا می‌کند که تحت نفوذ تجاری و سیاسی نیست و تنها به مخاطبان خویش پاسخگوست و شعارش این است که هر ملتی باید با صلح با ملتی دیگر سخن بگوید(۱۱)، اما پیشینه‌ی این رسانه نشان می‌دهد که در بزنگاه‌های تاریخی در خدمت منافع دولت انگلستان درآمده و اصول حرفه‌ایش را زیر پا نهاده است که در ادامه این موضوع را بررسی خواهیم کرد.

 

بی‌.‌بی.‌سی فارسی از قدیمی‌ترین بخش‌های این رسانه به زبانی غیر از انگلیسی است که این خود نمایانگر اهیمت استراتژیک ایران برای انگلستان است. رادیو بی‌.‌بی.‌سی فارسی که به نام رادیو لندن نیز شناخته می‌شود، در هشتم دی‌ماه ۱۳۱۹ یعنی در سال‌های آغازین جنگ جهانی دوم، آغاز به کار کرد تا با خنثی کردن تبلیغات رادیو برلین، برنامه‌هایی در راستای سیاست‌های جنگی دولت بریتانیا سازمان دهد و ذهن ایرانیان را آماده‌ی برکناری رضاشاه و اشغال ایران کند. چنین است که «در پایان جنگ جهانی دوم، برنامه‌های بی‌.‌بی.‌سی به ۴۰ زبان پخش می‌شد. از این‌روست که گوبلز، مهم‌ترین کارگزار تبلیغات هیتلر، رادیو بی‌.‌بی.‌سی را برنده «تهاجم فکری» در اروپا می‌نامد.»(برومند، ۱۳۸۶: ۲۷)

 

«رادیو لندن در برنامه‌های فارسی خود مرتباً علیه رضاشاه گفتارهای تندی پخش می‌کرد و روس‌ها نیز به وسیله‌ی اعلامیه‌های فارسی که توسط هواپیماهای جنگنده روی شهرهای شمال می‌ریختند، رضاشاه را مورد انتقاد قرار دادند … برای برکناری رضاشاه، وزارت امور خارجه انگلستان به بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیا بی.بی.سی دستور داد تا مطالبی را که از قبل توسط وزارت امور خارجه علیه رضاشاه تهیه شده بود، به زبان فارسی از آن رادیو پخش نمایند. مطالب و گفتارهای رادیو بی.بی.سی ابتدا درباره‌ی حکومت دمکراسی و قانون اساسی بود. بی.بی.سی دستور داشت تا ضمن تحریک مردم ایران، به بازگو کردن اقدامات دیکتاتوری رضاشاه پرداخته و آن را در معرض افکار عمومی در ایران قرار دهد. هدف از پخش این برنامه‌ها تضعیف و تزلزل موقعیت رضاشاه بود.»(ذوقی، ۱۳۷۲: ۹-۱۰۸)

 

نامه‌های خصوصی و گزارش های محرمانه‌ی بولارد که ۲۰ سال پیش در لندن منتشر شد، نشانگر آن است، «آن لمتون» وابسته‌ی مطبوعاتی سفارت انگلستان در تهران که ویژگی‌های جامعه‌ی ایران را به خوبی می‌شناخت و با ذهنیت مردم ایران آشنا بود، در تهران مطالبی علیه رضاشاه می‌نوشت و آن‌ها را به لندن می‌فرستاد و هنگامی که دولت انگلستان ضروری می‌دید به بی‌.‌بی.‌سی دستور می‌داد تا آن‌ها را از رادیو پخش کند. لمتون به روشنی اشاره می‌کند که به دستور وزارت امور خارجه، بی.بی.سی این مطالب را پخش می‌کرده است.(۱۲) بولارد نیز در این باره می‌نویسد: «… ما توانستیم با آغاز پخش برنامه‌های فارسی از لندن و دهلی… با… مطرح نمودن و پاسخ گفتن به بسیاری از سئوالات مربوط به رضاشاه، ذهن مردم را نسبت به حقایق روشن کنیم. پخش این برنامه‌ها با اینکه رضایت‌خاطر فراوانی در بین ایرانیان به وجود می‌آورد، ولی بسیار طبیعی است که خشم رضاشاه را برمی‌انگیخت و روال حکومت او را مختل می‌کرد.»(بولارد: ۱۳۶۹، ۵۶-۵۵)

 

پینک (Pink) کارشناس بخش شرقی وزارت امورخارجه انگلستان نیز به روشنی اذعان دارد که نوشته‌های یادشده، پیش‌تر در وزارت امور خارجه انگلستان تهیه و در زمان مناسب به بی.بی.سی دستور داده می‌شد تا آن‌ها را پخش کند.(۱۳)

 

 بولارد که خود می‌دانست روی کار آمدن رضاشاه بدون دخالت دولت و سفارت انگلستان در تهران انجام شده است و معترف است که «لازم به تذکر نیست که اصولاً انگلیسی‌ها هیچ مداخله‌ای در امر کودتای ۱۹۲۱ (سوم اسفندماه ۱۲۹۹) نداشتند و به طور کلی باید گفت که وقوع این کودتا حتی برای دولت انگلیس و سفارت انگلیس در تهران نیز سبب حیرت شده بود»(همان: ۵۴)(۱۴) با این‌حال رادیو بی.بی.سی از دروغ‌پراکنی در این باب ابایی ندارد. دکتر فریدون کشاورز در این‌باره می‌گوید: «در رادیو بی‌.‌بی.‌سی آنتونی ایدن در ابتدای ورود قشون متفقین، هنگامی که انگلیسی‌ها رضاشاه را از ایران خارج کردند، گفت که رضاشاه را ما آوردیم و رضاشاه را ما بردیم.»(هوشنگ‌مهدوی، ۱۳۷۲: ۴۷-۴۵)

 

بولارد همچنین با درخواست تمرکز حملات بی.بی.سی روی رضاشاه در ۲۲ اگوست ۱۹۴۱ در یادداشتی پیشنهاد کرد که در پروپاگاندای بی.بی.سی فارسی «باید تأکید شود که انگلستان دولتی دمکراتیک دارد در حالیکه شاه ایران، بسان هیتلر بر این باور است که مردم مانند گوسفند هستند که باید از آنان انتظار پیروی کورکورانه داشت.»(اسربرنی، ۲۰۰۸: ۵۱۹) بی.بی.سی حتی در این راستا شعارسازی هم می‌کند. «محو بادا شاه صیفی‌کار بادنجان‌فروش» نمونه‌ای از این شعارهای ساخته‌ی بی.بی.سی در آن زمان است.

 

روزنامه‌ی اطلاعات بعدها در مورد حملات بی.بی.سی به رضاشاه نوشت: «نقطه‌‌ ضعف رضاشاه به دست رادیو لندن افتاد. آن را گرفت و هر شب ساعتی پیرامون آن حرف زد. حرف‌هایی که به دل می‌نشست، در افکار مردم رخنه و نفوذ می‌کرد، معایب و مضار ملک‌داری رضاشاه را می‌گفت، ساختمان‌های بزرگ و عالی مهمان‌خانه‌ها را تشریح می‌نمود، از کاخ‌ها و عمارت‌هایی که در تمام طول شمال ساخته شده بود، صحبت می‌کرد و در دنبال آن از گرسنگی و فقر و بدبختی و بیماری مردم بحث می‌کرد… حرف‌های رادیو لندن با حقیقت وفق می‌کرد و در مقابل این حملات هم هیچ‌گونه دفاعی نمی‌شد. یعنی فقط معایب زیر ذره‌بین گذاشته می‌شد و بزرگ می‌گردید، بدون اینکه کمترین ذکری از محسنات دیگر و خدماتی که رضاشاه در راه ترقی و تکامل کشور انجام داده، شود.»(مکی، ۱۳۸۰: ۲۶۸)

 

در این میان گزارشگران ایرانی بی.بی.سی فارسی، صرفاً آلت فعل وزرات امورخارجه‌ی انگلستان بودند. «عباس دهقان» از نخستین گزارشگران این رادیو در این‌باره می‌گوید: «ما دقیقاً همان‌چیزی را می‌خواندیم که برای خواندن به ما داده می‌شد. ما حق نداشتیم هیچ دگرگونی‌ای در آن ایجاد کنیم. دو انگلیسی‌زبان در کنار ما بودند که بر کار ما نظارت می‌کردند. آنان به فارسی سخن‌ می‌گفتند و به دقت به ما گوش می‌کردند.»(اسربرنی، ۲۰۰۸: ۵۲۰)(۱۵)

 

«سر آنتونی پارسونز» -سفیرکبیر انگلیس در ایران (۱۹۷۹-۱۹۷۴)- ادعا می‌کند: «تردیدی نیست که اگر بی‌.‌بی.‌سی از نظر مالی یک سازمان مستقل و خودکفا بود و قسمتی از هزینه‌های آن از طرف وزارت خارجه و امور کشورهای مشترک‌المنافع انگلیس تأمین نمی‌شد، من در قانع کردن مخاطبین ایرانی خود درباره‌ی استقلال سیاسی این دستگاه مشکلات کمتری داشتم. برای رهبران کشورهای جهان سوم… باور کردن این موضوع دشوار است که دستگاهی که با کمک دولت اداره می‌شود، فارغ از کنترل دولت باشد. آن‌ها نمی‌توانند بپذیرند کسی که به فلوت‌زن پول می‌دهد، نوای فلوت را در اختیار ندارد.»(پارسونز، ۱۳۶۳: ۱۱۸) در علوم ارتباطات اجتماعی، اصلی وجود دارد که بر پایه‌ی آن، یک رسانه در خدمت گروه، فرد یا سازمانی است که بودجه‌اش را تأمین می‌کند. بنابراین از آنجا که بودجه‌ی بخش جهانی بی‌.‌بی.‌سی از سوی وزارت امور خارجه‌ی بریتانیا تأمین می‌شود، طبعاً این رسانه نیز منافع درازمدت این کشور را همواره مدنظر دارد. این نکته از سوی دولتمردان ایران به پارسونز گوشزد می‌شده است و همانگونه که اسناد نشان می‌دهد ادعاهای پارسونز در این‌باره کاملاً نادرست است.

 

پارسونز همچنین اشاره می‌کند: «ایرانی‌ها… هرگز این مطلب را فراموش نکرده بودند که بخش فارسی رادیوی بی‌.‌بی.‌سی در اوائل جنگ دوم جهانی و با هدف ضمنی تضعیف موقعیت رضاشاه و برکناری وی از سلطنت تأسیس شد. حتی پس از گذشت ۴۰ سال قانع کردن ایرانی‌ها درباره‌ی اینکه بی‌.‌بی.‌سی یا رادیو لندن زبان دولت انگلیس نیست، غیرممکن به نظر می‌رسید.»(همان: ۱۱۷)

 

گفتنی است در گزارش وزارت خارجه انگلستان به بولارد به تاریخ ۲۸ شهریورماه ۱۳۲۰، درباره‌ی جانشین رضاشاه اشاره شده است که «جانشین می‌تواند یکی از پهلوی‌های جوانتر یا بازگشت یکی از افراد سلسله‌ی قاجار باشد.»(بولارد: ۱۳۶۹، ۱۹۳) بنابراین انگلستان پس از آنکه نتوانست فروغی را به پذیرفتن ریاست جمهوری راضی کند به بازماندگان خاندان قاجار روی آورد. نقش بی‌.‌بی.‌سی در این میان آن‌چنان گسترده بود که «هارولد نیکلسون» - نماینده‌ی مجلس و سرپرست بی.بی.سی- عامل گفت‌وگوهای انگلستان برای بازگرداندن قدرت به دست قاجارها بود.

 

نیکلسون که بین سال‌های ۱۹۲۵ تا ۱۹۲۷ در تهران خدمت کرده بود، ایران را به خوبی می‌شناخت. او با محمدحسن میرزا -ولیعهد احمدشاه- و فرزندش حمیدمیرزا دیدار کرد و وقتی دانست که محمدحسن میرزا و فرزندش چقدر پرت هستند و از درک اوضاع ایران ناتوانند و حمیدمیرزا حتی یک کلمه‌ فارسی نمی‌داند، متوجه شد که انگلستان نمی‌تواند روی بازماندگان قارجاریه حساب باز کند.(۱۶) پارسونز در این‌باره می‌نویسد: «اطلاعاتی به دست شاه سابق رسید که انگلیسی‌ها در فاصله روزهای سوم تا بیست‌وپنجم شهریور مذاکراتی با محمدحسن میرزا ولیعهد (احمدشاه) و پسر او حمیدمیرزا افسر نیروی دریایی انگلستان انجام داده بودند تا یکی از آن دو را دوباره به ایران بازگردانند و بر تخت سلطنت بنشانند و عامل مذاکرات هارولد نیکلسون مدیر کل بی‌.‌بی.‌سی بوده است، بذر رعب و هیبت بی‌.‌بی.‌سی را در دل شاه، خانواده‌ی او و هیأت حاکمه‌ی مرعوب و مجذوب ایران پاشید.»(هوشنگ ‌مهدوی، ۱۳۷۲: ۵۹۵)

 

سرانجام بی‌.‌بی.‌سی توانست گام‌های مؤثری در ایجاد بی‌اعتمادی ایرانیان نسبت به حکومت وقت ایران بردارد. بولارد پس از این پیروزی برای شرایط تازه‌‌ی رادیو بی‌.‌بی.‌سی نسخه می‌پیچد: «حالا که شاه رفته است، فرستنده‌ی رادیویی ما (بی‌.‌بی.‌سی) بایستی درباره‌ی حکومت مبتنی بر قانون اساسی حرف بزند و روی این نکات تأکید کند»(بولارد، ۱۳۷۱: ۱۹۲) و سپس نکاتی را برمی‌شمارد.

 

نخست‌وزیر وقت ایران، فروغی، به فرزندش محسن فروغی درباره‌ی بولارد و نگاه او به ایران و ایرانیان می‌گوید: «ایران را یک کشور اشغال‌شده می‌دانند و معتقدند هر نوع تصمیمی در اینجا منوط به اراده‌ی آنان است. قوای آن‌ها در حال پیشروی است و قرار شد خواسته‌های خودشان را در پاسخ نامه‌ اعلام کنند و اضافه کردند سفیر روس ذاتاً مرد آرام و منطقی به نظر می‌رسد ولی آلت دست این بولارد شده که دیپلماتی محیل و مرموز و بدذات است. نمی‌دانم چگونه با مأموریت این شخص در ایران موافقت کرده‌اند. با شاه دشمنی خاصی دارد. سرانجام زهر خود را خواهد ریخت. اصولاً در گفتار خود اصول دیپلماسی را رعایت نمی‌کند.»(عاقلی، ۱۳۶۷: ۷۶-۷۴) در نامه‌ی نخست‌وزیر انگلستان به وزیر خارجه‌ی آن کشور نیز چنین اشاره‌ای به سفیر انگلستان در ایران گردیده و گفته شده است: «سر ریدر بولارد نسبت به همه‌ی ایرانیان کینه دارد.»(بولارد، ۱۳۷۱: ۴۰۲)

 

 

جمع‌بندی

 

مارپیچ سکوت (۱۷) که مدلی ارتباطی در باب شکل‌گیری افکار است، بسان نظریه‌ی گلوله‌ای بر تأثیر قدرتمند رسانه‌ها تاکید دارد. الیزابت نوئل نیومن پدیدآورنده‌ی این نظریه بر این باور است که هرگاه «انباشت»، «حضور همگانی» و «هماهنگی» (ارائه‌ی تصویری منسجم از یک موضوع از سوی رسانه‌ها) که سه ویژگی بارز ارتباط همگانی است، با یکدیگر ترکیب شود، قدرت فراوانی به رسانه برای اثرگذاری بر افکار عمومی می‌دهد و در این میان حرکت مارپیچی سکوت شکل می‌گیرد. «مردم غالباً درباره‌ی یک موضوع داغ و مورد بحث همگان علاقه‌مندند بدانند که نظر دیگران درباره آن واقعه چیست و توزیع اجتماعی این نظریات چگونه است و درباره آن واقعه چه حدس‌هایی زده می‌شود. ابتدا و قبل از هر چیز مردم علاقه‌مندند بدانند که نظر آن‌ها جزو اکثریت مردم است یا نه. سپس سعی می‌کنند دریابند که تا چه اندازه افکار عمومی در جهت نظر آن‌ها در حال تغییر است. اگر احساس کنند که جزو اقلیت هستند، نظر خود را افشا نمی‌کنند و درباره آن سکوت اختیار می‌کنند. هر اندازه مردم بیشتر سکوت کنند و احساس نمایند که دیدگاه مشخصی هنوز مطرح نشده، همچنان به سکوت خود ادامه می‌دهند. از نظر نوئل نیومن، رسانه‌های همگانی در این میان نقش بازی می‌کنند؛ زیرا منبعی به شمار می‌روند که مردم برا‌ی آگاهی از چگونگی توزیع افکار عمومی به آن‌ها مراجعه می‌کنند. از نظر نیومن، رسانه‌ها بر حرکت مارپیچی سکوت، از سه طریق اثر می‌گذارند. اول اینکه رسانه‌ها با اعلام این که چه بخشی از افکار عمومی غالب است، حدسیات مردم را شکل می‌دهند. دوم اینکه رسانه‌ها این گمان را در مردم تقویت می‌کنند که کدام بخش از افکار عمومی درباره واقعه مورد نظر در حال گسترش است. سوم اینکه رسانه‌ها این گمان را شکل می‌دهند که شخص می‌تواند نظر کدام بخش از افکار عمومی را منتشر کند بدون اینکه منزوی گردد. نوئل نیومن معتقد است که تمایل مردم برای صحبت کردن درباره واقعه‌ای که درباره‌اش تعبیرات گوناگون بیان می‌شود، به مقدار زیادی تحت تأثیر تصور و ذهنیتی قرار دارد که به باور شخص، همان افکار عمومی غالب است. چنانچه شخص تصور کند که تعبیر او با برداشت افکار عمومی در تعارض است، سکوت اختیار خواهد کرد. انگیزه شخص برای سکوت ممکن است نتیجه ترسی باشد که او از منزوی شدن خود دارد.»(مهرداد، ۱۳۸۰: ۱۶۷-۱۶۶)

 

رادیو بی.بی.سی توانست با مهندسی افکار عمومی نقش مهمی بر شکل‌گیری مارپیچ سکوت در شهریورماه ۱۳۲۰ ایفا کند. این رادیو با شایعه‌سازی نقشی عمده در تخریب چهره‌ی شاه ایران ایفا کرد تا حدی که آن شایعات به واقعیاتی تاریخی بدل شد و تا سال‌ها بر اذهان ایرانیان سنگینی کرد. بی.بی.سی توانست با این شگرد، مقاومت ایرانیان را در برابر قوای اشغالگر بشکند و ذهن آنان را آماده‌ی پذیرش اشغال کشورشان از سوی متفقین کند و نوعی مشروعیت برای اشغالگران فراهم آورد.

 

بنابراین برخلاف ادعای برخی صحنه‌گردانان بی.بی.سی فارسی مبنی بر بی‌طرفی و استقلال این رادیو، اسناد و گزارش‌ها نشان‌دهنده‌ی واقعه‌ای غیر از این است.(۱۸)

 

در پایان این نکته را نباید نادیده گرفت که رادیوهای وابسته به سرویس‌های امنیتی و امور خارجه‌ی کشورهای بیگانه زمانی می‌توانند در افکار عمومی نفوذ داشته باشند که دولت‌ها با ایجاد سانسور، اطلاعات را از مردم خویش دور نگه دارند. در چنین شرایطی بازار گرمی برای چنین رسانه‌هایی پدید می‌آورند تا آن‌‌ها بتوانند با توسل به شایعه‌پردازی علیه منافع ملی کشورها رفتار کنند. طبعاً آنجا که گردش آزادنه‌ی اطلاعات باشد، اخبار رادیوهای بیگانگان برای ایرانیان رنگی ندارد.

 

 

پی‌نوشت

 

۱. نگاه کنید به:

 

گفت‌وگوی نگارنده با ماشاالله آجودانی (۱۳۸۷)؛ «نقد تجدد در ایران باید مقدم بر نقد سنت باشد»؛ تارنمای انجمن پژوهشی ایرانشهر.

 

احمدی، حمید (۱۳۸۹)؛ «آرمان‌های انقلاب مشروطه»؛ تارنمای انجمن پژوهشی ایرانشهر.

 

گفت‌وگوی فصلنامه تلاش با گوئل کهن (۱۳۸۶)؛ «رضاشاه محصول انقلاب مشروطه بود»؛ تارنمای انجمن پژوهشی ایرانشهر.

 

مسکوب، شاهرخ (۱۳۸۴)؛ داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع، تهران: فرزان.

 

میرفطروس، علی (۱۳۸۷)؛ «نکاتی درباره‌ی دوران رضاشاه»؛ تارنمای انجمن پژوهشی ایرانشهر.

 

گفت‌وگوی منتشرنشده‌ی نگارنده با عباس میلانی؛ «بازیابی هویت ایرانی در عصر رضاشاهی».

 

۲. نگاه کنید به: بولارد، سر ریدر (۱۳۶۹)؛ شترها باید بروند؛ ترجمه‌ی حسین ابوترابیان؛ البرز؛ صفحه‌ی ۱۰۰.

 

۳. نگاه کنید به: مختاری‌اصفهانی، رضا (۱۳۸۸)؛ رادیو فرهنگ و سیاست در ایران (۱۳۱۹-۱۳۳۲)؛ دفتر پژوهش‌های رادیو؛ تهران: طرح آینده‏‫؛ صص ۳۸-۳۶.

 

۴. احمدشاه در برابر رضایت به انتساب وثوق‌الدوله به نخست‌وزیری، مقرری ماهانه‌ای به مبلغ ۱۵ هزار تومان از امرداد ۱۲۹۷ از انگلستان دریافت می‌کرد. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: غنی، سیروس (۱۳۸۵)؛ ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها؛ ترجمه‌ی حسن کامشاد؛ انتشارات نیلوفر، فصل دوم.

 

۵. برای نمونه نگاه کنید به: نامه‌ی ششم اوت ۱۹۴۱ / ۱۵ امرداد ۱۳۲۰.

 

۶. نگاه کنید به: سند شماره‌ ۳۶ در اسنادی از تاریخچه… ص ۹۸.

 

۷. نگاه کنید به: مختاری‌اصفهانی، رضا (۱۳۸۸)؛ رادیو فرهنگ و سیاست در ایران (۱۳۱۹-۱۳۳۲)؛ دفتر پژوهش‌های رادیو؛ تهران: طرح آینده‏‫؛ صص ۴۴-۴۲.

 

۸. نگاه کنید به: پیشین، صص ۴۰-۳۹.

 

۹. نگاه کنید به: میرزایی، محسن (۱۲ امرداد ۱۳۷۸)؛ «اینجا برلین … اینجا برلین»؛ روزنامه‌ی ایران؛ شماره‌ی ۱۲۹۵.

 

۱۰. BBC: British Broadcasting Corporation

 

11. Nation Shall Speak Peace Unto Nation.

 

12. نگاه کنید به: ذوقی، ایرج (۱۳۷۲)؛ ایران و قدرت‌های بزرگ در جنگ جهانی دوم، انتشارات پاژنگ، پانویس صفحه‌های ۱۰۸ و ۱۰۹ که خود برگرفته از گزارش شماره ۱۷ مورخ ۴ اکتبر ۱۹۴۱ به بولارد (E2712/42/34-F.O.371/27125) است.

 

۱۳. نگاه کنید به: پیشین که خود برگرفته از سند E5714/3326/34-F.O.371/27216 است.

 

۱۴. اسناد به روشنی نشان می‌دهد که دولت و سفارت انگلستان در ایران هیچ نقشی در کودتای سوم اسفندماه ۱۲۹۹ نداشته‌اند و انگلیسی‌‌ای چون آیرونساید سر خود از کودتای پشتیبانی کرده‌ است. بنگرید به: غنی، سیروس (۱۳۸۵)؛ ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها؛ ترجمه‌ی حسن کامشاد؛ انتشارات نیلوفر.

 

۱۵. BBC Persian Service Archives, program for the 65th Anniversary of the BBC

 

Persian Service: produced by Shahryar Radpoor.

 

16. Wright, Sir Denis (1986), The Persian amongst the English, 213-15.

 

17. The Spiral of Silence.

 

18. برای نمونه‌ای از این ادعاها بنگرید به: بهنود، مسعود (۲۷ دسامبر ۲۰۰۲)؛ «۶۲ سال بی بی سی فارسی: از این جا لندن است؛ تا سایت اینترنتی»؛ تارنمای بی‌.بی‌.سی فارسی.

 

کتابنامه انگلیسی

 

Sreberny, Annabelle and Torfeh, Massoumeh (2008), ‘The bbc persian service 1941-1979′, Historical Journal of Film, Radio and Television,28:4, 515 — ۵۳۵.

 

Wright, Sir Denis (1986), The Persian amongst the English.

 

کتابنامه پارسی

 

برومند، صفورا (۱۳۸۶)؛ تاریخ‌نگاری به شیوه رادیو BBC؛ دفتر پژوهش‌های رادیو، چاپ نخست.

 

بولارد، سر ریدر (۱۳۶۹)؛ شترها باید بروند؛ ترجمه‌ی حسین ابوترابیان؛ البرز.

 

بولارد، سر ریدر (۱۳۷۱)؛ نامه‌های خصوصی و گزارش‌های محرمانه‌ی سر ریدر بولارد، سفیرکبیر انگلستان در ایران؛ ترجمه‌ی غلام‌حسین میرزاصالح؛ چاپ اول؛ طرح نو.

 

پارسونز، سر آنتونی (۱۳۶۳)؛ غرور و سقوط؛ ترجمه‌ی دکتر منوچهر راستین؛ انتشارات هفته.

 

تبرائیان، صفاءالدین (۱۳۷۱)؛ ایران در اشغال متفقین (مجموعه‌ی اسناد و مدارک ۲۴-۱۳۱۸)؛ تهران: رسا.

 

ذوقی، ایرج (۱۳۷۲)؛ ایران و قدرت‌های بزرگ در جنگ جهانی دوم، انتشارات پاژنگ.

 

صدیق، عیسی (۱۳۵۳)؛ یادگار عمر؛ وزارت فرهنگ و معارف؛ جلد سوم.

 

عاقلی، باقر (۱۳۶۷)؛ ذکاءالملک فروغی و شهریور ۱۳۲۰؛ انتشارات علمی و سخن.

 

غنی، سیروس (۱۳۸۵)؛ ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها؛ ترجمه‌ی حسن کامشاد؛ انتشارات نیلوفر.

 

قاسمی، مهدی (۱۳۸۹)؛ «درباره‌ی تأسیس فرستنده‌ی رادیو»؛ فصلنامه‌ی تلاش شماره‌ی ۲۳؛ تارنمای انجمن پژوهشی ایرانشهر.

 

مختاری‌اصفهانی، رضا (۱۳۸۸)؛ تاریخ تحولات اجتماعی رادیو در ایران، طرح آینده.

 

مختاری‌اصفهانی، رضا (۱۳۸۸)؛ رادیو فرهنگ و سیاست در ایران (۱۳۱۹-۱۳۳۲)؛ دفتر پژوهش‌های رادیو؛ تهران: طرح آینده.

 

معاونت خدمات مدیریت و اطلاع‌رسانی دفتر رئیس‌جمهور (۱۳۷۹)؛ اسنادی از تاریخچه رادیو در ایران (۱۳۴۵-۱۳۱۸ ه.ش)؛ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ چاپ نخست.

 

معتمدنژاد، کاظم (۱۳۸۳)؛ وسایل ارتباط جمعی (جلد نخست)؛ دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ چهارم.

 

مکی، حسین (۱۳۸۰)؛ تاریخ بیست‌ ساله‌ی ایران؛ جلد هفتم؛ انتشارات علمی.

 

مهرداد، هرمز (۱۳۸۰)؛ مقدمه‌ای بر نظریات و مفاهیم ارتباط جمعی؛ فاران؛ چاپ نخست.

 

هوشنگ‌مهدوی، عبدالرضا (۱۳۷۲)؛ انقلاب ایران به روایت رادیو بی‌.‌بی.‌سی؛ طرح نو.

 

روزنامه‌ها

 

اطلاعات (۱۱ شهریور ۱۳۱۸).

 

ایران (۱۲ امرداد ۱۳۷۸)؛ «اینجا برلین … اینجا برلین»؛ نوشته‌ی محسن میرزایی.

 

 

منبع: ماهنامه‌‌ مدیریت ارتباطات


 

کلید واژه ها: بی بی سی رضاشاه


نظر شما :