تکمیل همایون: به هیچ کتابی درباره مشروطه نمیتوان اعتماد کامل داشت
جناب آقای تکمیل همایون! ارزیابی شما از کتابهایی که تاکنون درباره مشروطه نوشته شدهاند، چیست و روایتهایی که در کتابهای تاریخی درباره مشروطه وجود دارد، به چه صورت است و چگونه میتوان آنها را تقسیمبندی کرد؟
درباره مشروطه کتابهای زیادی نوشته شده است که هر کدام از آنها به زعم خود این رویداد تاریخی را مورد بررسی قرار دادهاند. برخی از این کتابها مانند کتاب »فریدون آدمیت» با عنوان «فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت ایران» به ریشهشناسی مشروطه پرداختهاند یعنی به دنبال روشن کردن روند و گسترش مشروطه در ایران هستند؛ اینکه زمینههای پیدایش مشروطیت چه بود و چگونه در بقیه شهرستانها و ایالات سرایت پیدا کرد. برخی دیگر از کتابها، مشروطه را تنها در منطقهای خاص مورد بررسی قرار دادهاند مانند مشروطه در شهرهای قزوین، مشهد، کرمان یا سایر شهرستانها. بعضی آثار نیز تحلیلهای جامعهشناسی یا عقیدتی از مشروطه داشتهاند که رویهم رفته به هیچ کدام از آنها نمیتوان اعتماد کامل داشت. مثلا تحلیلهایی که چپگرایان و کمونیستها از مشروطه داشتند، محل اعتنا نیست؛ چرا که آنها بدون اینکه تحقیق جامعی از این مساله داشته باشند، میپندارند که مشروطه نیز مانند انقلاب کبیر فرانسه است که بتوان در آن عناصری چون بورژواها را دخیل دانست و مقایسههایی نیز با آن به عمل آورد. این نوع کتابها نمیتواند از اعتبار علمی برخوردار باشند؛ چرا که مشروطه نهضتی ملی و برای قانونخواهی و عدالت اجتماعی بوده است که همه جامعه را در بر میگرفته نه اینکه فقط به طبقه خاصی چون بورژواها اختصاص پیدا کند.
برخی دیگر از کتابها هستند که بعد دینگرایانه آنها در تحلیل نهضت مشروطه غالب است که سنگینی بار این رویداد را روی علما و تشیع میاندازند. اغلب این کتابها نیز با نگاهی تکبعدی، به عامل دین و تشیع به واقعه مشروطه نگاه کردهاند. باید گفت که اگرچه دین و تشیع عواملی بودند که در مشروطه دخیل بودند اما محدود کردن مشروطه به یک جنبشی دینی ناقص است و اگرچه در برخی مواقع در این کتابها نیز رگههایی از واقعیت وجود دارد اما باز کافی نیستند. ناگفته نماند از دوران قبل از مشروطه تا سالها بعد از آن، رسالههایی (نوشتههایی که تقریبا از ۱۰ صفحه شروع میشود تا کتابهایی بیش از ۱۰۰ صفحه که در آن رسالهها مساله مشروطه، حکومت، قانون، حرمت، استقلال، مقام سلطنت، مخالفت با سلطنت، شیوه حکومت مورد مطالعه مولف قرار گرفته و این امر در ایران و گذشته در زمره ادبیات اندرزنامهای مانند قابوسنامه، سیاستنامه و ... وجود داشته اما در دوره مشروطیت رونق فراوانی پیدا کرده است) درباره مشروطه از سوی علما و سیاستمداران کشور نوشته شده است. در ابتدا ۵۰ سال پیش مرحوم دکتر اسماعیل رضوانی بیش از ۲۴ رساله در مجله «راهنمای کتاب» معرفی کرد و به دنبال آن مرحوم دکتر صدیقی در همان مجله نوشت که علاوه بر کتابهایی که دکتر رضوانی مرقوم فرموده، اینجانب نیز چند رساله دیگر هم در منزل دارم.
سالها بعد مرحوم ایرج افشار تعداد این نوع رسالهها را بیش از ۸۰ـ۷۰ جلد معرفی کرد و اکنون آقای دکتر غلامحسین زرگرینژاد که به راستی محقق این بخش از تاریخ مشروطیت هستند، تعداد این رسالهها را بیش از ۲۰۰ جلد نوشته است و بسیاری از آنها را چاپ کرده است. این رسالهها بعضی در وجوب مشروطیت است، برخی در حرمت (حرام و ناشایستگی بودن) مشروطیت و برخی هم خواستند بین اسلام، مشروطه و دموکراسی پیوندی ایجاد کنند. نگارش این رسالهها در آن روزگار که فقط ۳۰ درصد جامعه سواد داشتند و بیش از پنج درصد بیشتر به این مسائل نمیپرداختند، نشاندهنده این مساله است که نهضت مشروطه نفیا یا ایجابا اثرات فوقالعادهای در جامعه پدید آورده است. برای نمونه در این باره به سه رساله گوناگون اشاره میشود. رساله «عبرتالناظرین» تالیف مجدالملک (جد خاندان امینیها)، رساله «یک کلمه» تالیف مستشارالدوله و کتاب «تنبیهالامه و تنزیهالمله» تالیف شیخ حسین نائینی از امهات این رسالهها هستند که بررسی آنها نظریه بیان شده را اثبات میکند.
در آخر، تحلیلهایی نیز در برخی دیگر از کتابها درباره مشروطه وجود دارند که از سوی خارجیها نوشته شده است. اطلاعات خارجیها در این کتابها اندک بوده و اگر هم تحلیل عمیقی از این رویداد داشتند از ایران به آنها رسیده است. مثلا کتاب «انقلاب ایران» نوشته «ادوارد براون» بر اساس تحلیلها و اطلاعات حسن تقیزاده است که براون از مجموع گفتههای وی به تالیف درآورده است.
از سوی دیگر، کتابهای معتبری در این زمینه وجود دارند که میتوان به کتابهای احمد کسروی، مهدی ملکزاده و ناظمالاسلام کرمانی اشاره کرد که بسیار خوب مشروطه را به تحلیل درآوردهاند. مثلا کسروی به درستی به مشروطه پرداخته و نقش آذربایجان را به نسبت دیگر منطقهها بیشتر تحلیل کرده است و یا ناظمالاسلام کرمانی که در کتاب خود بیشتر بر پایه تحلیلها و باورهای مرحوم آیتالله طباطبایی تکیه کرده و ملکزاده که محور مشروطیت را پدر خود، ملکالمتکلمین میبیند. همچنین کتابی که محمدعلی کاتوزیان با عنوان «مشاهدات در تحلیل اجتماعی و سیاسی از تاریخ مشروطیت ایران» نوشته و اثری با عنوان «خاطرات سالور» اطلاعات بسیار خوبی از مشروطه به دست میدهد. با این حال من معتقدم در آن روزگاران افراد بسیاری بودند که درباره مشروطیت مطالب بسیار خوبی نوشتهاند که هنوز منتشر نشده است.
دلایل اینکه این کتابها هنوز منتشر نشدهاند، چیست؟
دلایل بسیاری در عدم انتشار آنها وجود دارد از جمله اینکه یا این افراد از انتشار آن هراس دارند؛ یا نزدیکان آنها به دلایل جنبههای مادی و به توافق نرسیدن با ناشر آثارشان را چاپ نمیکنند، یا هنوز زمان آن نرسیده است و یا دلایلی دیگر. به عنوان مثال، من زمانی که شاگرد استاد بزرگوار مرحوم غلامحسین صدیقی بودم وی به دانشجویانش و حتی شخصا به خود من توضیح داده بود که یادداشتهای فراوانی درباره مشروطیت دارد که هنوز این یادداشتها نیز منتشر نشده است. به طوری که حتی فریدون آدمیت نیز در کتاب خودش به این نکته که صدیقی نوشتههای فراوانی درباره مشروطیت دارد، اشاره کرده است. من حتی در مکالمهای هم که با پسر ایشان (نیکنام صدیقی) داشتم، وی نیز اذعان کرد که پدرش نوشتههایی در این باره دارد که هنوز منتشر نشده است. از اینرو، بدیهی است که اگر کتابی از سوی این مورخ و جامعهشناس توانمند ایرانی در این باره به چاپ میرسید، بسیار راهگشا بود و به مراتب از کتابهای سطحی که در این زمینه وجود دارد بهتر. از سوی دیگر، ما اسنادی از مشروطیت داریم که تنها بخشی از آن را ابراهیم صفایی، حسن معاصر و دیگران، آن هم با دیدگاههای خودشان چاپ کردهاند اما متاسفانه بخش اعظمی از این اسناد به ویژه اسنادی که در خارج از کشور وجود دارند، تاکنون به چاپ نرسیده است که اگر همه آنها انتشار یابند، بیشک ما در تبیین مشروطیت ایران توانمندتر خواهیم شد.
به نظر شما چه کتابهای مطرحی تاکنون درباره مشروطیت نوشته شدهاند که جریان مشروطه را به درستی منعکس کردهاند؟
کتابهایی را که همایون کاتوزیان، فریدون آدمیت، یرواند آبراهامیان و ماشاالله آجودانی در این باره نوشتهاند میتوان در رسته کتابهای نسبتا علمی در این زمینه دانست و امید است از سوی مورخان جدید کتابهای معتبرتری انتشار یابد.
چه ناگفتههایی درباره تاریخ مشروطیت در ایران وجود دارد که یا هنوز به آنها پرداخته نشده و یا اگر شده، جای کار بیشتری دارد؟
باید گفت بسیاری از افراد بودند که در جنبش مشروطه شهرت پیدا کردند اما شهرت آنها بیشتر از کارکرد واقعی آنها بوده؛ بسیاری از افراد ضد مشروطه بودند اما در واقعیت، طرفدار سلطنت و استبداد نبودند؛ بسیاری در مشروطه مستبد جلوه داده شدند اما در واقع، ملیگرا و آزادیخواه بودند. اینها مسائلی است که هنوز در کتابهای تاریخی ما به درستی روشن نشده است. به طور مثال، عینالدوله کسی است که در تاریخ مشروطه بسیار از او به بدی یاد کردند و علیه او نوشتند، اما هیچ سندی دال بر اینکه وی علیه استقلال ایران و برعکس از کسانی به نیکی و آزادیخواهی یاد شده که بعدها ارتباط آنها با بیگانگان روشن شده است (مانند وثوقالدوله)، وجود ندارد. از سوی دیگر، نقش نیروهای خارجی که در مشروطه دخیل بودند، به درستی مشخص نشده است مثلا نقش نیروهای انگلیس با روس در این رابطه بسیار متفاوت بود و یا مثلا درباره تحصن مردم در سفارت انگلیس و درخواست پناهندگی آنها چندان دل آرامی از آن حاصل نمیشود؛ چرا که در واقع، این مساله شأن ملت ایران را پایین میآورد که بگوییم انگلیسیها در این زمینه به یاری ملت ایران شتافتند و آزادی و مشروطیت را فراهم آوردند. اینها مسائلی هستند که درباره آنها هنوز تحلیل علمی جامعهشناسی لازم انجام نشده است اما آنچه از مجموعه حرکات مردم در سراسر ایران در دوران مشروطیت حاصل میشود این است که مردم برای عدالتخواهی و قانونطلبی برانگیخته شده بودند و در این برانگیختگی و خودجوشی اجتماعی، دینی و فرهنگی هیچ قدرت خارجی دخالت نداشته و جنبش کاملا ملی بوده است.
به نظر شما، چه تحریفاتی درباره رویداد مشروطه در کتابهای تاریخی صورت گرفته است؟
مسلما تحریفات بسیاری درباره مشروطه صورت گرفته است. مثلا وقتی فرزند مرحوم ملکالمتکلمین درباره مشروطه مینویسد، بدیهی است که درباره پدر خود موضعگیریهای خاص خود را داشته است و یا زمانی که یکی از طرفداران بختیاری درباره مشروطه مینویسد، آیا میتواند نسبت به جنبش ستارخان آگاهی کامل و نظر بیطرفانهای ابراز کند و یا برخی از کتابهای جدیدی که با تحلیلهای چپگرایانه درصددند تا همه جریان مشروطه را به دموکراتهای قفقاز نسبت دهند، به هیچ وجه نمیتواند درست باشد؛ به دلیل اینکه اگرچه بیشک دموکراتهای قفقاز در مشروطه تاثیر داشتند اما نه آن قدری که اثر آنها را بیشتر از گروهها و روحانیون و عوامل دیگر به حساب بیاوریم.
آیا شما با این نظر که برخی معتقدند مشروطه با شکست مواجهه شد، موافق هستید؟
خیر. خیلی از افراد آمدهاند درکی را که از فلسفه غربی مشروطه داشتهاند با مشروطه ایرانی آن زمان مقایسه کردند و آن را شکستخورده میپندارند. در حالی که این درست نیست؛ ایرانیان آن زمان روح مشروطه را درک و مشروطه را به معنای قانونطلبی، وطندوستی و استقلال ایران به خوبی تلقی میکردند. چنان که مشروطه در مجلس اول بسیار مترقی است اما در دوره دوم و سوم و دورههای بعد این قضیه سیاسی، حزبی و جناحی شد. در دوره پنجم، بهترین نطقهای دکتر محمد مصدق و مرحوم آیتالله مدرس را در مجلس داریم. در دوره ششم، که آخرین نطقهای مصدق در مجلس است باز هم زمزمههای مشروطه به گوش میرسد اما از مجلس هفتم تا چهاردهم ما مجلسی بیقدرت، بیاختیار و زیر سلطه رضاشاه را داریم. در دوره چهاردهم مشروطه رنگ و روی نوینی پیدا کرد که تا ملی شدن صنعت نفت ادامه داشت اما از کودتای ۲۸ مرداد به بعد (مجلس ۱۸)، مجالس زیر سلطه قدرت اجرایی و شاه سابق بود و بسیاری از دستاوردهای ملی و مردمی ما بر باد فنا رفت. از اینرو میتوان گفت مشروطه اگرچه به عنوان یک نهادی ارگانیک یا یک سازمان اداری و دیوانی شکست خورد اما به هیچ وجه به لحاظ فکری شکست نخورد؛ کمااینکه آثار آن هنوز هم مشهود است و ایدئولوژی جمهوریتی که از سوی مردم به وجود آمد، دنباله نهضتهای گذشته ایرانیان از آن میان نهضت مشروطیت تحلیل میشود.
مهمترین دستاورد مشروطیت از نظر شما چیست؟
به نظر من مهمترین دستاورد مشروطیت، تبدیل مردم ایران از رعیت به ملت بود. از این گذشته تحکیم احساس ایرانیگری تاثیر بعدی آن بود که پس از آن مساله دولت - ملت به طور رسمی به وجود آمد. اینکه مشروطه ما را به قانون آشنا کرد و روز به روز مفهوم دموکراسی را متبلورتر کرد و اندیشه دموکراسی را در جامعه ما، در میان جوانان و اقشار مختلف جامعه جا انداخت، تاثیر کمی نیست. حتی میتوان گفت دموکراسی دینی که اکنون بر سر زبانهاست، در امتداد دستاورد مشروطه بوده است.
نظر شما :