طرفداران مصدق در روز کودتا کجا بودند؟- صادق زیباکلام
قبل از شرح ماجرا و نقش دولتهای آمریکا و انگلستان باید به یک مساله مهم اشاره داشت و آن هم شرایط سیاسی داخلی ایران بود. بدون تردید کودتا را آمریکاییها و انگلیسیها طراحی کرده و به اجرا گذاشتند اما نباید از این واقعیت غافل شد که اگر شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی، مناسب وقوع کودتا نبود قطعا کودتا نمیتوانست موفق شود، ما در اینجا به همین مقدار بسنده میکنیم و اینکه شرایط سیاسی داخلی چگونه بوده که راه را برای کودتای طراحیشده توسط آمریکاییها و انگلیسیها، هموار کرده، میگذاریم برای فرصتی دیگر و به کودتا میپردازم. آیا اساسا نیازی به اسناد و مدارک بیشتری برای نشان دادن نقش آمریکا و انگلستان در کودتای ۲۸ مرداد وجود دارد؟ در واقع هم آمریکا و هم انگلستان از همان ابتدای کودتا یعنی بعد از آنکه کودتا اتفاق افتاد در سال ۳۲، نه منکر نقششان در به راه انداختن کودتا بودهاند و نه هرگز اعتقادشان بر اینکه دولت مرحوم دکتر مصدق را باید از طریق کودتا سرنگون کرد، پنهان ساختهاند، بنابراین به نظر نمیرسد که نیاز به اسناد و مدارک جدیدتری باشد تا ثابت کند که انگلستان و آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد نقش داشته و آن کودتا را به وجود آوردهاند.
انگلستان در حقیقت از همان ابتدای ملی شدن نفت و روی کار آمدن دولت مرحوم دکتر مصدق در اوایل سال ۱۳۳۰ رسما و علنا معتقد بود تا زمانی که دکتر مصدق بر سر کار است هیچ مصالحهای در خصوص نفت نمیتواند با دولت وی تحقق پیدا کند. برخلاف انگلستان، آمریکاییها اصراری بر کودتا علیه مصدق نداشتند، دستکم در سال ۳۰ و بخشی از سال ۳۱، آنان خواهان سرنگونی حکومت دکتر مصدق نبودند، در واقع و درستتر گفته باشیم در ابتدای ملی شدن نفت، آمریکاییها نه تنها مخالف ملی شدن نفت نبودند بلکه از دولت دکتر مصدق جانبداری هم میکردند. با شروع جنگ سرد و خطر کمونیسم، این تفکر در میان بسیاری از دموکراتهای آمریکا وجود داشت که یکی از راههای جلوگیری از پیشرفت کمونیسم در کشورهایی مثل ایران که شرایط زیادی برای به قدرت رسیدن رژیمهای انقلابی کمونیستی در آنها وجود دارد، وجود حکومتهایی نظیر دولت دکتر مصدق است که کمونیست و چپگرا نیستند، در عین حال از محبوبیت گستردهای هم برخوردارند، این تیپ آمریکاییها به مصدق و دولتش به عنوان خاکریزی علیه پیشروی کمونیسم با حمایت اتحاد شوروی در ایران مینگریستند.
دلیل دوم عدم مخالفت آمریکاییها با ملی شدن نفت آن بود که از دید بسیاری از آمریکاییها موافقتنامه نفتی میان ایران و انگلستان، خیلی یکجانبه و به نفع انگلیسیها بود. همان موقع شرکتهای نفتی آمریکایی در عربستان، کویت و ونزوئلا قراردادهایی موسوم به ۵۰-۵۰ منعقد کرده بودند، یعنی نیمی از درآمد نفت از آن عربستان بود و نیمی دیگر از آن شرکتهای آمریکایی، در حالی که مقداری که انگلیسیها به ایران پرداخت میکردند بسیار کمتر از ۵۰ درصد درآمد نفتی بود که به ۲۰ درصد هم نمیرسید. بنابراین آمریکاییها با نفس ملی شدن مخالفتی نداشتند. بالاخره شاید آمریکاییها خیلی بدشان هم نمیآمد که نفت ایران ملی شود و انحصار انگلستان از سر نفت ایران کنار رفته و بالطبع شرکتهای آمریکایی هم بتوانند وارد بازار نفت ارزشمند ایران شوند. بنابراین آمریکاییها نه مخالفتی با ملی شدن داشتند و نه با دولت دکتر مصدق. سفیر آمریکا در ایران، در حقیقت هم ملی شدن را تایید میکرد و هم برای دکتر مصدق احترام فراوانی قائل بود و روابط بسیار خوبی با دولت دکتر مصدق و شخص وی داشت. اما انگلستان برخلاف آمریکا از همان ابتدا هم با ملی شدن مخالف و معتقد بودند که مصدق به شدت از انگلیسیها متنفر بود تا او در مقام نخستوزیری باقی میماند، امکان حصول هیچ توافق یا مصالحهای در خصوص نفت و اساسا اما هیچ مساله و مناقشهای میان تهران و لندن وجود نداشت. انگلیسیها البته مذاکره میکردند، اما مذاکرهشان با ما، بیشتر به واسطه فشار و ترغیب از سمت آمریکاییها بود.
اما آن وضعیت به تدریج تغییر یافت و آمریکاییها هم مجاب شدند که نظر انگلیسیها درستتر بود و مشکل اصلی شخص دکتر مصدق و لجاجت و یکدندگی او است که مانع از رسیدن به توافق و حل بحران نفت میشود. اما این، همه داستان نبود و آمریکاییها به تدریج به این جمعبندی میرسیدند که دولت دکتر مصدق نه تنها مانع از خطر به قدرت رسیدن کمونیستها در ایران نشده بلکه برعکس، در شرایط بحرانی و پرتلاطم سیاسی که از زمان به روی کار آمدن دکتر مصدق و ملی شدن نفت در کشور به وجود آمده بود، وضع کمونیستها یا حزب توده و طرفداران آن بسیار بهتر شده بود. از دید واشنگتن اگر مصدق در نهایت سقوط میکرد، یعنی به دلیل افزایش مشکلات داخلی توان حاکمیت را از دست میداد، این حزب توده و کمونیستها بودند که خلأ احتمالی دکتر مصدق و سقوط دولت او را پر میکردند و نیروهای طرفدار غرب، دربار و... که از آنان نام بردیم جایگاه چندانی برای نگهداشتن قدرت نداشتند؛ بنابراین میتوان گفت از اواسط سال ۳۱ در حقیقت واشنگتن هم به لندن نزدیک شده بود.
مشکل دیگر آمریکاییها و انگلیسیها این بود که شاه به دلیل واهمهای که داشت حاضر نبود در کودتا شرکت کند، برعکس شاه، خواهر دوقلویش اشرف، اشتهای سیریناپذیری برای کاربرد خشونت علیه دکتر مصدق و سرنگونی وی داشت.
مابقی ماجرا را میدانیم و در حقیقت آمریکاییها و انگلیسیها در نهایت موفق شدند شاه را ترغیب کنند که حکم عزل دکتر مصدق را نوشته و مقدمات کودتا را فراهم کردند، اما در عین حال با وجود آنکه همه شواهد و قراین از طراحی کودتا توسط آمریکاییها حکایت میکند اما این نکته را هم نمیتوانیم و نباید نادیده بگیریم که آمریکاییها و انگلیسیها حتی یک سرباز هم وارد ایران نکردند و دهها هزار نفر از هممیهنانمان در حقیقت نقش پیادهنظام و نقش سربازان آمریکایی و انگلیسی را بازی کردند. بالاخره یک نکته دیگر را هم ما ایرانیان نباید فراموش کنیم و آن هم شکل وقوع کودتا بود، واقعیت امر آن است که کودتا به این صورت نبود که صبح ایرانیان از خواب بیدار شوند و مشاهده کنند که ارتش، مراکز حساس را گرفته و کودتا شده، خیر، کودتا صرفا از ساعت ۷:۳۰ الی هشت صبح شروع شد و چند صد نفر بیشتر نبودند، چند صد نفر که اغلب نظامیانی بودند که با خانوادههایشان لباس سفید پوشیده و بر پشت کامیونها از مناطق جنوب شهر حرکت کرده بودند و به طرف خیابانهای مرکزی شهر میآمدند اما این تصویر تا سه چهار ساعت بعد تغییر کرد، چند صد نفر ساعت ۷:۳۰ صبح تا نزدیک به ۱۲ ظهر بالغ بر چندین هزار نفر شده بودند و آن هزاران نفر بودند که در حقیقت عمل کودتا را انجام دادند. سؤالی که ما هیچوقت نخواستهایم ظرف این ۶۳ سالی که از کودتا میگذرد، به آن پاسخ دهیم آن است که طرفداران دکتر مصدق در فاصله هشت صبح تا ۱۲ ظهر که عملا دولت او سقوط کرد، کجا بودند؟
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :