انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت به روایت آیت الله مهدوی کنی

۱۱ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۸:۲۲ کد : ۴۶۲ از دیگر رسانه‌ها

وحید خضاب: در اسفند سال 1366 مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز تهران منشعب شد ولی پس از انتخابات مجلس سوم در سال 67 و پس از نامه به امام در فروردین 67 و جواب امام بود که این مجمع رسمیت یافت. به مناسبت سالگرد آن روزها، در چند قسمت، مروری اجمالی خواهیم داشت بر سیر این انشعاب:

 

 

سابقه جامعه روحانیت مبارز

 

به نوعی می‌توان گفت که زمان تشکیل جامعه روحانیت مبارز تهران به پیش از انقلاب باز می‌گردد. در سال 56 و همزمان با اوج‌گیری مبارزات انقلابی مردم، جمعی از روحانیون حاضر در تهران (با پیگیری شهید مطهری) بر آن شدند تا متشکل‌تر عمل کنند. لذا تعدادی از آنان (با حضور افرادی چون خود شهید مطهری، آیت‌الله مهدوی کنی، آیت‌الله شهید مفتح، آیت‌الله شهید بهشتی، آیت‌الله شهید باهنر، آقای‌هاشمی رفسنجانی و...) دور هم جمع شده و اساسنامه‌ای تنظیم نمودند تا انسجام بیشتری پیدا کنند.

 

البته بحث بر سر اساسنامه و تصویب آن و مابقی قضایا مصادف شد با پیروزی انقلاب. نکته مهم آن که در ذهن تشکیل‌دهندگان جامعه روحانیت این امر مسلم بود که آنها قصد تشکیل یک «حزب» را ندارند، بلکه می‌خواهند تشکلی جهت منسجم کردن روابط روحانیون ایجاد نمایند و تشکل آنها یک حزب نیست و نخواهد بود (اعضای جامعه روحانیت مبارز تهران هنوز هم بر چنین اعتقادی هستند و بر آن پافشاری دارند).

 

 

جایگاه جامعه روحانیت مبارز پس از انقلاب

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی، آن حزب نقش اصلی را درباره جهت دهی به نیروهای خط امامی جامعه ایفا می‌نمود و برخی گروه‌های مطرح دیگر هم (نظیر مؤتلفه) ذیل آن عمل می‌کردند و به نوعی در آن ادغام شده بودند ولی در عین حال، جامعه روحانیت هم نقش مهمی در خط دهی و کنش سیاسی جامعه ایفا می‌نمود. البته بسیاری از افراد شاخص حزب جمهوری اسلامی (از جمله چهار نفر از پنج نفر مؤسس آن حزب، یعنی شهید بهشتی، شهید باهنر، حضرت آیت‌الله سید علی خامنه‌ای و آقای‌هاشمی رفسنجانی) همزمان عضو جامعه روحانیت هم بودند. دلیل دیگر اهمیت جامعه روحانیت در سال‌های نخست انقلاب را می‌توان در اقبال عمومی بسیار قوی به روحانیون و نظرات آنان از طرف مردم جست.

 

پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز تهران (به عنوان تشکلی شاخص که بسیاری از یاران با سابقه و شناخته شده و مورد اعتماد حضرت امام در آن حاضر بودند) نقش بارزتری یافت. ضمناً عملکرد مناسب این تشکل و حضور افراد برجسته در آن موجب شده بود که حضرت امام مستقیماً ماهانه مبلغی را به عنوان مقرری برای این تشکل تعیین نمایند.

 

طبیعی است وقتی از یاران با سابقه حضرت امام سخن می‌گوییم، در بین آنان به فراوانی مجتهد عادل مبارز هم می‌یابیم و همین مطلب دلیلی بود بر آنکه در شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری هم بتوان برخی افراد مهم این تشکل را دید. جو چپ زدگی در جهان و تأثیر پذیری برخی مبارزین، جو مبارزاتی و روشنفکری جهان آن روز که جوی شدیداً چپ زده بود و مبارزات مردمی و روشنفکرانه آن روز جهان (از چین و ویتنام گرفته تا مصر و فلسطین و از آنجا گرفته تا کوبا و اروگوئه و...) بسیار ملهم از تفکرات چپ (در اقسام مختلفش) بود.

 

متأسفانه در ایران هم بسیاری از افراد که جزو مبارزین هم محسوب می‌شدند، گرفتار یک ایراد بسیار بزرگ بودند و آن هم این بود که مبارزه را بر هر چیزی (تأکید می‌کنم بر هر چیزی) مرجح می‌دانستند و به تعبیر خودشان «اول مبارز بودند، بعد مسلمان (یا هر چیز دیگر)». این امر موجب می‌شد که برخی از افراد در مبارزه با رژیم ضد اسلامی شاه، خود دست به اعمالی غیر اسلامی (نظیر خودکشی با سیانور به هنگام دستگیری جهت لو ندادن چیزی به ساواک) دست بزنند یا از آن فراتر به ورطه‌ای بیفتند که نامش التقاط است.

 

التقاط به این معناست که یک تفکر را با تفکر دیگری ممزوج کنیم ولی آن را خالص بپنداریم یا آنکه یک تفکر را در پوشش یک تفکر دیگر عرضه کنیم و چنان جلوه دهیم یا چنان گمان کنیم که در حال عرضه همان تفکر دوم هستیم. عده ای از مبارزین هم اسلام را کاملاً با تئوری‌های مارکسیستی آمیخته بودند و برخی چون سازمان مجاهدین خلق، تقریباً مارکسیسم را با پوشش نازکی از اسلام عرضه می‌کردند.

 

البته ممکن بود این افراد قلباً به اسلام علاقه‌مند باشند ولی به دلیل کارشناس نبودن و به دلیل همان جو عمل زدگی به دام چنان جهان بینی مارکسیستی‌ای می‌افتادند. شهید مطهری جزو افراد تیزبینی بود که خطر این مطلب را به وضوح می‌دید و در برابر آن موضعی جدی داشت. این در حالی بود که بسیاری از مبارزین و زندان رفته‌های مسلمان و حتی معمم وجود داشتند که چنین بصیرتی نداشتند.

 

 

نمونه‌ای از اختلاف بینش‌ها در قبل از انقلاب

 

آیت‌الله مهدوی کنی در همین باره نقل کرده‌اند: «بعضی‌ها در بیاناتشان- نمی‌خواهم از بعضی اعضای جامعه روحانیت [احتمالاً منظور پیش از انشعاب است] اسم بیاورم، اگر لازم به معرفی باشد می‌گویم- حرف‌هایی می‌زدند که برای منافقین مطلوب بود، حتی آیات قرآن را طوری تفسیر می‌کردند که خلاف واقع بود. آقای مطهری از این‌ها خیلی ناراحت بود و می‌گفت این سبک تفسیر، تفسیر کمونیستی است. تفسیر ماتریالیستی است، تفسیر تفنگی است، تفنگی نه فقط به معنای تندی بلکه اصلاً مطالب را طوری دیگر تفسیر می‌کردند. به عنوان مثال در قرآن آمده است: «والارض وضعها للانام» قرآن می‌گوید زمین را برای مردم قرار دادیم. این را به دو طریق می‌شود تفسیر کرد؛ یک وقت می‌گوییم این آیه در مقام بیانِ یک واقعیت تکوینی است، مثل این آیه که می‌فرماید: «وجعلنا الارض مهاداً»؛ما زمین را گهواره قرار دادیم. در اینجا خداوند جریان یک امر تکوینی را بیان می‌کند؛ یعنی می‌خواهد بگوید زمین را طوری خلق کردیم که مردم بتوانند از آن استفاده کنند. این آیه در مقام بیان یک حکم تشریعی نیست، ولی بعضی از همین آقایان قبل از انقلاب و بعد از انقلاب این آیه را چنین تفسیر می‌کردند که مالکیت زمین، اشتراکی است «والارض وضعها للانام»؛ یعنی زمین مال همه است، بنا بر این، زمین اصلاً مالکیت خصوصی ندارد. اینها برگرفته از افکاری بود که کمونیست‌ها داشتند، مارکس هم این حرف را می‌زد.» (خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات 318 و 319)

 

ایشان همچنین به ذکر خاطره‌ای در این باره پرداخته و گفته‌اند: «من قبل از انقلاب پنج شب آقای مطهری را به مسجدمان - مسجد جلیلی- دعوت کردم. در آن جلسات؛ دانشجویان و جوانان حضور فعال داشتند. در آنجا جناب آقای مطهری بحثی را تحت عنوان علل گریز از ایمان مطرح کردند که بعداً در کتابی به نام «علل گرایش به مادیگری» چاپ شد. ایشان علل مادیگری و گریز از ایمان را به صورت علمی بیان می‌کردند و بحث‌ها و نقدهای علمی را بر مسائل الحادی و ماتریالیستی و کمونیستی مطرح می‌کردند. شبی از آن شب‌ها، آقای لاهوتی در آن جلسه حضور داشت، خیلی از این بحث‌ها ناراحت بود. می‌گفت آقای مطهری چه می‌گوید؟ چرا از این حرف‌ها می‌زند؟ الآن موقع این حرف‌ها نیست. ما یک دشمن مشترک داریم و آن شاه است. باید با او جنگید، ما نباید حرف‌هایی بزنیم که کمونیست‌ها و جوان‌های روشنفکر و مجاهدین را ناراحت کند. ما باید برویم و از روی هدف مشترک با آن بجنگیم.

 

بنده به ایشان گفتم وقتی که آقای مطهری آمد به خودش بگو، چرا پای منبر نق می‌زنی، صبر کن پائین بیاید، با خودش صحبت کن. آقای مطهری از منبر پائین آمد. آقای لاهوتی گفتند: آقای مطهری! من به شما اعتراض دارم. بحث‌هایی که شما می‌کنید لغو است. الآن موقع این بحث‌ها نیست. ما یک دشمن مشترک داریم و آن شاه است، همه ما باید در مقابل او قرار بگیریم؛ کمونیست، غیر کمونیست، خداپرست، غیر خداپرست، مسلمان و غیر مسلمان! همه باید با هم آن هدف رابزنیم تا از بین برود، بعد می‌نشینیم بحث می‌کنیم.

 

آقای مطهری گفتند شما اشتباه می‌کنید، اتفاقاً باید حالا صف‌هایمان را جدا کنیم ما با کمونیست‌ها هدف مشترک نداریم. دشمنی کمونیست‌ها با شاه روی یک جهت است. دشمنی ما با شاه روی جهت دیگر است. اصلاً جهت، جهت واحد نیست. اگر الآن جهت‌گیری‌های ما مشخص نشود، فردا که انقلاب ان‌شاءالله پیروز بشود، اینها می‌آیند و می‌گویند: «حاجی انا شریک». ملت ایران با اکثریتی قاطع با شاه مبارزه می‌کنند و همه مسلمان هستند. علما و روحانیت هم یک عده قلیلی از آنها هستند، آن وقت شما همه را به یک صف می‌رانی و می‌گویی همه در یک صف قرار بگیرند؟ نه، این درست نیست. این اشتباهی است که شما مرتکب می‌شوید. آن وقت ما دیگر نمی‌توانیم صف‌هایمان را جدا بکنیم. از الآن باید صف‌هایمان جدا بشود. در عین حال که دشمن مشترک داریم، ولی مسائل اعتقادی و اصولی و جهان بینی باید مطرح بشود. و الا ازمقصد دور خواهیم شد.» (خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات 319 و 320)

 

ذکر این خاطره بدان جهت بود که کمی از فضا و اختلافات موجود بین مبارزین روشن شود. ادامه تفاوت نگرش‌ها پس از انقلاب در هر حال این اختلافات تنها به همان دوره محدود نشد و پس از انقلاب هم ادامه یافت. پس از انقلاب چون مساله حکومت و راه‌هایی که یک حکومت اسلامی باید جهت رسیدن به مسائل بپیماید مطرح بود، محدوده اظهار نظرها فراخ‌تر شد و به تبع، دامنه این قبیل اختلافات هم گسترده‌تر شد.

 

 

کابینه موسوی؛ نماد چپ‌گرایی

 

اجمالاً آنکه دسته‌ای از افراد چپ رو (یا به قولی چپ نما) همه چیز را سوسیالیزه می‌خواستند و اگرچه ممکن بود در ظاهر شعارهایی از قبیل حمایت از مستضعفین سر بدهند ولی تئوری‌ها و راه کارهایی که مطرح می‌کردند سر از ایده‌های مارکسیستی در می‌آورد. در آن زمان دولت مهندس موسوی و برخی نمایندگان مجلس، افراد شاخص و نماد این جریان محسوب می‌شدند. البته این افراد الآن توجیهاتی برای آن اعمال و اقوال خود ذکر می‌کنند (نظیر شرایط جنگی کشور و...) اما اسناد و مدارک فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد دلیل آن اعمال چیز دیگری بوده است. آیت‌الله مهدوی کنی نقل کرده‌اند: «دولت آقای موسوی،... دولت سالاری را در مسائل اقتصادی عملاً ترجیح می‌داد و این سیاست تنها به خاطر جنگ نبود، بلکه اصلاً سبک تفکر ایشان این طور بود.... برداشت ما این بود که آقای موسوی می‌خواهد کلاً دولت در تمام امور اقتصادی حضور داشته باشد و ما این را قبول نداشتیم.... در زمانی خود بنده با آقای میر حسین موسوی –نخست‌وزیر وقت- همین بحث‌ها را مطرح کردم. ایشان گفت آقای مهدوی! پدر من بازاری است، چای فروش است، آدم خوبی هم هست، ولی اصلاً خصلت بازاری‌ها خصلت زالوصفتی است (یکچنین تعبیری کرد) و من با آنها مخالفم، اینها زالوصفت هستند، ما باید کاری کنیم که دست این زالوصفت‌ها، از اقتصاد کشور قطع شود.» (خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات 322 و 326) البته همه اختلافات از این نوع نبود و به‌طور طبیعی اختلاف سلیقه هم وجود داشت و این اختلاف سلیقه نه تنها مذموم نبود بلکه بسیاری از پیشرفت‌ها را هم به دنبال داشت؛ گذشته از آنکه اختلاف سلیقه گاهی در بین چند نفری که از نظر زیربنای اعتقادی هم صددرصد هماهنگ باشند هم وجود دارد.

 

 

عدم بروز اختلافات در سال‌های نخست انقلاب

 

به هر صورت، این اختلافات بین نیروهای انقلاب وجود داشت ولی در جو چند سال ابتدای انقلاب، به دلیل آشفتگی‌های طبیعی ابتدای انقلاب و توطئه‌های پرحجم و مکرر مخالفین نظام و تروریسم ضد حکومتی و ضدمردمی منافقین و جنگ تحمیلی در شرایط بحرانی و... مجال بروز نداشت. با گذشت زمان و آرام‌تر شدن اوضاع، از اواسط مجلس دوم اشعه‌های اختلاف پیدا شد و چنان که ذکر شد، بحث‌های اقتصادی و سیاسی (با محوریت دولت) محور اصلی این اختلافات بود.

 

بررسی داستان این اختلافات در مجلس دوم و قضایای خاصی که حول آن رخ داد (نظیر قضیه 99 نفر و برخی لوایح اقتصادی و...) مجالی دیگر می‌طلبد. اما در این شرایط بود که کشور به زمان اتمام دوره دوم مجلس شورای اسلامی نزدیک می‌شد و انتخابات مجلس سوم شورای اسلامی قرار بود در فروردین 1367 برگزار شود. جامعه روحانیت مبارز تهران هم مثل گذشته دست به کار تهیه فهرست انتخاباتی شد و همین امر جرقه‌ای بود برای یک ماجرای تازه که نهایتاً منجر به انشعاب شد.

 

 

تبلیغات زودهنگام انتخاباتی و بروز درگیری لفظی در مجلس

 

از اواخر مجلس دوم تبلیغات زودهنگام انتخاباتی شروع شد و دامنه بحث‌ها و جدل‌ها به خود مجلس و نطق‌های پیش از دستور هم کشید. از مباحثی که در آنجا مطرح می‌گردید، می‌شد حدس زد که اتفاقات مهمی در پیش است. شاید بتوان اولین نطقی که بسیار شدید معترض این مسائل شد را نطق صادق خلخالی (از نمایندگان برجسته جریان چپ) در تاریخ 66.10.22 دانست. وی در نطق پیش از دستورش به انتقاد از جلسات انتخاباتی جامعه روحانیت پرداخت و گفت: «آن ملتی که همه چیزمان از این ملت است، ملتی که سنگرها را نگه داشته ملتی که صحنه‌ها را نگه داشته ملتی که نماز جمعه‌ها ر اپر می‌کنند، یک وقتی ملاحظه کنند و ببینند یک لیست انتخاباتی بیرون دادند و اسم دو نفر من باب مثل اسم آقای‌ هاشمی وآقای کروبی را در بالای آن نوشته‌اند برای گم کردن اذهان مردم، یک عده‌ای را از همان افرادی که همیشه برای این مجلس و برای این ملت مزاحمت ایجاد کرده‌اند کاندیدا اعلام کنند خواسته این ملت آن نیست. من خواهش می‌کنم از آقایان از آقای خامنه‌ای و از آقای ‌هاشمی که در رأس روحانیت مبارز تهران قرار دارند جلسات سری نگیرند جلساتشان علنی باشد، افکار معین باشد، در آینده اگر کاندیدا می‌دهند اسم کاندیداهایشان را بنویسند. یک مسئله مهملی در کار نبوده باشد، حالا هم هستند عده‌ای با این که آقای‌ هاشمی فرمودند که خط امام روشن است و هیچ اجمالی ندارد حالا هم به عناوین مختلفه می‌خواهند از آن افرادی که از نظر امام پوچ بوده‌اند و بدتر از اسرائیل می‌خواهند آنها را هم جزو ردیف کاندیداها معرفی کنند یا آنهایی که در پشت صحنه این جریانات قرار داشتند که باید تحت تعقیب قرار بگیرند. چرا شما این جوری کردید؟ حالا وقتی که مسائل آشکار شد دعوت به وحدت می‌کنید.»

 

مسلم بود که این سخنان بی‌جواب نخواهد ماند. لذا آقای ناطق نوری، چند روز بعد در تاریخ 66.10.29 در نطق پیش از دستور خود جواب این سخنان را مطرح کرد و ضمناً برای اولین بار مسئله احتمال انشعاب را مطرح نمود: «بحث دوم من درباره جامعه روحانیت مبارز تهران است که متأسفانه از این تریبون برخلاف رضای خدا و امام و توصیه‌های مکرر حضرت ایشان، مورد حمله و هجمه نماینده قم قرار گرفت و تهمت‌هایی به آن زده شد. برادر عزیز! چه خیری از حمله به این و آن می‌بری؟ آیا جز افتراق و نفاق سود دیگری دارد؟ یک روز به فلان فرد، یک روز به فلان گروه، یک روز به حزب جمهوری اسلامی و سران آن، یک روز به جامعه روحانیت مبارز تهران و اعضای آن حمله کردن چه معنا دارد؟ گرچه بعضی قائلند که نانشان در اختلاف و ناسزا گفتن است، اما اشتباه می‌کنند. نهایتاً دود این کار به چشم همه خواهد رفت و سودش را دشمنان خواهند برد. سوابق درخشان جامعه روحانیت مبارز تهران قبل از پیروزی انقلاب بر همه مردم ایران،‌ به خصوص مردم قدر شناس و وفادار تهران روشن است.... این‌که گفته می‌شود جلسات پنهانی تشکیل می‌دهند، خلاف است. شاید مراد آقایان جلسه هیأت اجرایی باشد. این‌که گفته شده لیستی تهیه شده قطعاً خلاف است یا خلاف به عرض آقایان رسانده‌اند. این‌که گفته شده اسامی‌ آقایان‌هاشمی و کروبی را بالای لیست می‌گذارند و بقیه را از افراد هیچ و پوچ می‌گذارند توهین به دیگران و خلاف شرع است. برادران! چرا جو می‌سازید؟ چرا غوغاسالاری به راه می‌اندازید؟ جالب است، چرا در کار دیگران دخالت می‌کنید؟‌ چرا ایجاد اختلاف می‌نمائید؟ چرا تفتین می‌کنید؟ جالب است، وقتی طرحی در رابطه با کاندیداها داده می‌شود، می‌فرمایند این کارها جلو آزادی را می‌گیرد، خفقان ایجاد می‌کند، عده ای جرأت نمی‌کنند وارد صحنه بشوند؛ بسیار خوب، ‌اما آیا کار شما جلو آزادی را نمی‌گیرد؟ جو رعب و وحشت به وجود نمی‌آورد؟ گرچه ما از این جوسازی‌ها هراسی نداریم. هم جامعه روحانیت مبارز تهران با همین تیتر و عنوان امتحان خود را پس داده است هم مردم بزرگوار تهران امتحان خود را نسبت به روحانیت به خوبی پس داده‌اند و وفاداری خویش را نسبت به آن حفظ کرده‌اند. البته شما می‌توانید به جای تخریب دیگران، جمعیتی تحت هر عنوان دیگری راه بیندازید کسی جلو شما را نمی‌گیرد، لکن هم روحانیون محترم تهران و سایر بلاد و هم مردم شریف تهران بدانند که این تشکل‌های مخفی و غیرمخفی تحت عناوین مختلف مثل جمعی از روحانیون مبارز تهران و یا هر چیز دیگری که احتمالاً به وجود خواهد آمد، ربطی به جامعه روحانیت مبارز تهران ندارد و زیر نظر جامعه روحانیت تهران نیست. عنوان ما جامعه روحانیت مبارز تهران است و بس و نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر.»

 

همان طور که ناطق نوری اشاره کرده بود، گروهی که خود را در اقلیت می‌دید و برای گرفتن رأی مردم نیاز مبرمی به جو‌سازی داشت مجدداً تحرکات خود را ادامه داد. صادق خلخالی دو روز بعد در نطق دیگری با جملاتی تند به ایراد اتهامات و ایجاد غوغا علیه جامعه روحانیت پرداخت: «من به حزب جمهوری بد نگفتم. انتقاد کردم. انتقاد همان است که شما مهره چینی می‌کردید و از قدیم هم مرتب چه می‌کردید، چه می‌کردید امام امت هم مرتب تذکر می‌داد،... مخصوصاً شخص شما اینجوری بودید تا کار به جائی رسید که خلاصه امام حکم تعطیل حزب جمهوری را داد؛ یعنی به عقیده بنده انحلال حزب جمهوری را دادند. این به بنده مربوط نیست حزب جمهوری را امام منحل کرد. خوب شما اگر حرفی دارید بروید کاغذ بنویسید نامه بنویسید به خدمت امام تلگراف کنید. اما راجع به این‌که فلانی به این و آن پرخاش می‌کند و فلان، والله من درد دین دارم... من از پولدار نمی‌ترسم. اما به شما [آقای ناطق نوری] ارج قائلم. شما یک روحانی مبارزی بودی امام وقتی که می‌گوید سکوت بکنید شما بروید یاالله رجز خوانی را شروع کنید که مردم خیال کنند واقعاً یک خبری شده آنجا هیچ خبری نبوده من انتقاد کردم گفتم جلسات آقایان سری نباشد، خوب این یک چیزی است که خیلی‌ها این را قبول دارند. صحبت‌های دربسته خوب نیست و ثانیاً پای کاندیداها را امضا کنند و این یک چیزی بود که خود شما کردید. خود شما درباره آقای‌هاشمی و آقای خامنه‌ای امضاء کرده بودید که آقایان کاندید ماست. خوب ما هم درباره دیگران همین را می‌گوئیم. ما چیز دیگر نمی‌گوئیم اگر شما قبول ندارید خوب بگویید ما قبول نداریم شما آمدید یک موضعگیری‌های خاصی بعد از این‌که حزب جمهوری آن وری شد و متلاشی شد به وزارت کشور رفتید، همه نمایندگان را با خودتان بد کردید، برای چه؟ همین مهره چینی و خود محوری بود و بعد هم حس کردید که در انتخابات، در اعتبارنامه،‌ رأی اعتماد، نمی‌آورید گذاشتید رفتید کنار. وقتی رفتید و یک خرده استراحت کردید و آمدید قلم دست گرفتید و جزو نویسندگان رسالت شدید در طیف مخالف دولت... چه خلاف شرع بینی من مرتکب شده‌ام؟ شما خودت را جزو روحانیت مبارز حساب می‌کنید با این‌که جزو بیست و نهم نیستی اما من در درجه اول هستم.»

 

 

جدی شدن بحث فهرست انتخاباتی و ظهور اختلافات

 

با نزدیک شدن به زمان انتخابات بحث تهیه فهرست انتخاباتی هم جدی شد. جامعه روحانیت مبارز به عنوان تشکلی شاخص می‌توانست نقشی مهم در خط‌دهی به مردم داشته باشد و لذا تک تک ردیف‌های لیست انتخاباتی آن، حائز اهمیت بود. انتخاب مصادیق کاندیداها از روی نگرش‌ها انجام می‌شد و وقتی که نگرش‌ها تفاوت داشت مصادیق هم متفاوت می‌شد. در اینجا بود که اختلافات قبلی (چنان که دیدیم) سر باز کرد. جناح اقلیت جامعه روحانیت (مجمع روحانیون بعدی) اصرار داشتند که‌هادی غفاری و فخرالدین حجازی در لیست باشند ولی اکثریت اعضا با این تصمیم مخالف بودند. علت مخالفت هم آن بود که معتقد بودند این افراد صلاحیت حضور در مجلس را ندارند و حائز ویژگی‌های کافی نیستند.

 

آیت‌الله مهدوی کنی در باب اختلاف بر سر تعیین مصادیق کاندیداها گفته‌اند: «واقعاً بعضی مسائل را نمی‌شود گفت. هرچه بود یکی اختلاف سلیقه‌ها بود و یکی عدم اعتماد. ما به بعضی‌ها اعتماد دینی نداشتیم. معنایش این نیست که آنها را بی‌دین می‌دانستیم، ولی می‌گفتیم هرکسی که آمد و شعار تندی داد، دلیل دینداری او نمی‌شود و نمی‌توانیم تأییدش کنیم؛ علی‌الخصوص با رفتارهایی که عده‌ای از آنها در سال‌های اولیه انقلاب داشتند. ما می‌گفتیم در جامعه روحانیت وظیفه ما این است که خطوط را حفظ کنیم و تأیید بعضی از افراد، شکستن این مرزهاست.» (مصاحبه آقای مهدوی کنی با نشریه یادآور، شماره اول، صفحه20) در طرف مقابل، مطرح‌کنندگان این افراد هم این طور مطرح می‌کردند که اینها افرادی مبارز و انقلابی‌اند و جامعه روحانیت مبارز با تأیید نکردن این افراد انحراف خود را نشان می‌دهد.در اینجا بود که تمام اختلافات قبلی (بحث بر سر فقه سنتی و فقه پویا و بحث بر سر برخی مسائل اقتصادی و...) دست به دست هم داد و بحث اختلاف بر سر لیست انتخاباتی به عنوان جز اُخری از علت تامه محسوب شد و بحث انشعاب قطعی گردید؛ چراکه جناح اقلیت جامعه روحانیت می‌دیدند که به دلیل کم تعداد بودن در آنجا هر چه هم مخالفت کنند نمی‌توانند نظرات خود را مصوب نمایند و لذا تلاش‌هایشان به ثمری نمی‌رسد و نمی‌توانند منویات خود را به کرسی بنشانند.

 

 

دیدار خاتمی و خوئینی‌ها با کروبی و کلید خوردن انشعاب

 

در این زمان سید محمد خاتمی و موسوی خوئینی‌ها با مهدی کروبی ملاقات نموده و پیشنهاد انشعاب را مطرح کردند. سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور (از اعضای برجسته مجمع روحانیون) نقل کرده است:«در این زمان آقای سیدمحمد خاتمی و موسوی خوئینی‌ها به دیدن آقای کروبی رفته و با توجه به جمع‌بندی‌های به عمل آمده در مورد عملکرد جامعه روحانیت مبارز پیشنهاد انشعاب و تأسیس یک تشکیلات روحانی مستقل از جامعه روحانیت مبارز مطرح شد از این رو تصمیم بر این شد که آقای کروبی و موسوی خوئینی‌ها در مورد تشکیل این تشکیلات جدید با امام صحبت کنند و نظر موافق ایشان راجلب نمایند و با توجه به آنکه در آن زمان آقای کروبی در بیمارستان بستری بود آقای خوئینی‌ها به تنهایی در اسفند ماه سال 1366 با امام ملاقات کرد و برخلاف آنچه برخی تصور می‌کردند امام با ایجاد انشعاب در جامعه روحانیت موافقت کردند.» (ویژه نامه روزنامه بیان، 1378.11.22)

 

 

مباحث مطرح شده نزد امام برای انشعاب

 

آقای ناطق نوری از مباحث مطرح شده آن افراد نزد امام چنین می‌گوید: «جمعی از آقایان... خدمت امام رسیدند و در توضیح دلایل انشعاب، اظهار داشتند که اگر با این نگاهی که آقایان دارند ادامه دهیم، جوان‌ها را از دست می‌دهیم و ممکن است فاصله جوان‌ها با روحانیت بیشتر شود و جوان‌ها از دست بروند. جامعه روحانیت نمی‌تواند جوان‌ها را جذب کند؛ بنابر این ما که روحانی هستیم بهتر است که جوان‌ها را جذب کنیم و لازمه‌اش هم این است که تشکیلاتی با ادبیات خاص خودمان راه بیندازیم. با این توجیه حضرت امام هم برای انشعاب آقایان از جامعه روحانیت چراغ سبزی نشان دادند و مجمع روحانیون مبارز تهران تشکیل شد.» (خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین ناطق نوری، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 107) بعد از این ملاقات بود که با چراغ سبز امام، با توجه به مسائل مطرح شده از طرف اعضای بعدی مجمع، این انشعاب رسماً صورت گرفت و از این زمان جمعی متولد شد با نام «مجمع روحانیون مبارز تهران». پس از این بود که فلسفه مطرح شده از طرف مجمع روحانیون برای انشعاب در مطبوعات و اتهاماتی که آنها متوجه جامعه روحانیت مبارز می‌کردند موجب دلخوری‌هایی گردید و انتخابات مجلس هم در همین فضا صورت گرفت.

 

 

اعلام فلسفه انشعاب از طرف اعضای مجمع

 

پس از انشعاب رسمی مجمع روحانیون از جامعه روحانیت، با اینکه این اتفاق در زمان نوروز رخ داد و لذا روزنامه‌ها منتشر نمی‌شدند، روزنامه‌های کیهان و اطلاعات (که گردانندگانِ هر دو، عضو مجمع روحانیون بودند) شماره‌های فوق‌العاده منتشر نمودند و به ذکر و تبیین فلسفه این انشعاب پرداختند.

 

ظاهراً خلاصه سخن آنان این بود که حضرت امام که در سخنان خود راجع به اسلام آمریکایی و اسلام سرمایه‌داری و ... سخن می گویند حتماً دسته‌ای در داخل کشور را مد نظر دارند و آن دسته همین جامعه روحانیت و هم طیف های آن هستند و لذا مجمع روحانیون، برای ترویج اسلام ناب محمدی منشعب شده است و قصد دارد خط واقعی امام را دنبال نماید.

 

موسوی خوئینی‌ها طی مصاحبه‌ای با کیهان (که در تاریخ 67.1.10 منتشر گردید) گفت: «مهم‌ترین علت تشکیل روحانیون مبارز اجرا و پیاده کردن نقطه نظرات حضرت امام می‌باشد.» وی همچنین در مصاحبه‌ای با کیهانِ مورخ 67.10.21 گفت: «همه موضع ما این است که می‌خواهیم طرفدار اسلام ناب محمدی باشیم و علیه اسلام آمریکایی بجنگیم ... مهم این است که اسلام آمریکایی را بشناسیم. اولین سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا حضرت امام که این نکته را فرموده‌اند، آیا در کشور ما خطر ظهور و نشر اسلام آمریکایی هست یا نیست؟ آیا اینکه حضرت امام این جمله را فرمودند، آیا مقصودشان از اسلام آمریکایی، اسلام ملک فهد از عربستان بوده است؟ اینکه فرموده‌اند به اینها رأی ندهید یعنی به ملک فهد رأی ندهید [؟] خوب معلوم است که در ایران کسی به ملک فهد رأی نداده است، پس باید ببینیم اینکه حضرت امام این مطلب را می‌فرمایند در داخل کشور زمینه بروز چنین خطری وجود دارد که خدای ناخواسته در زمانی هر چند دور شاهد باشیم که اسلام آمریکایی در اینجا حاکم شود؟»

 

موسوی خوئینی‌ها در همین زمینه، چند ماه بعد، در اواخر سال 67 هم گفت: «ما از اصول خدشه ناپذیر خط امام، که حمایت و ترویج و تبیین اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله) در برابر اسلام آمریکایی است تبعیت می کنیم... یکی از وظایف مسلّم روحانیون مبارز این است که همیشه نسبت به اسلام آمریکایی جامعه را هشدار بدهند و در تبلیغ و تبیین اسلام ناب هم تلاش بکنند و همچنین از وظایف روحانیون مبارز معرفی کسانی است که می‌توانند طرفدار و حامی اسلام ناب باشند و در مواقع خطر بتوانند در مقابل آمریکا هوشیار باشند.» (مجموعه بیانیه های مجمع روحانیون مبارز، صفحات233 تا 239)

 

سید سراج‌الدین موسوی (از اعضای اصلی مجمع روحانیون) هم در بیان علت تشکیل مجمع روحانیون چنین مطرح نموده است: «در دوره دوم (مجلس) برخی از آقایان که از آنها توقع بیشتری می‌رفت جای لیبرال‌ها را پر کردند و با توجه به اینکه انتظار می‌رفت وضع قوانین مفیدی انجام شود، ولی دیدیدم که آقایان عَلَم مخالفت با دولت را برداشتند و در حالیکه حضرت امام و مردم دولت را موفق ودر حال پیشرفت ارزیابی می‌کردند، این آقایان مخالفت با برنامه‌ها و کارهای دولت را در رأس کار خود قرار داده بودند و با همه طرح‌ها و لوایحی که به نفع محرومین و مستضعفین بود مخالف می‌کردند و از طرف دیگر علناً از زراندوزان و خواص مذموم حمایت می‌کردند. ما در شرایط جنگ و این برهه حساس که قرار گرفته‌ایم نباید اجازه بدهیم که افراد معدود کارشکن وقت مردم، مجلس و نظام را تلف کنند.» (اطلاعاتی درباره احزاب و جناح‌های سیاسی امروز ایران، صفحه 324)

 

سید محمد خاتمی هم طی مصاحبه‌ای با کیهانِ مورخ 67.1.25، در باب انگیزه تشکیل مجمع روحانیون گفت: «انگیزه این جمع "وصل" است نه "فصل" و "جذب" است نه "دفع" یعنی تلاش برای از بین بردن هرگونه تلقی و توهم بیمارگونه‌ای که در اثر سهل‌انگاری ممکن است در جامعه پدید آید و انبوهی از نیروهای مخلص و کارآمد و صاحب رأی و آزاده را دلسرد و مأیوس کند... و هر گونه موضع‌گیری و عملی که این توهم را ایجاد کند که روحانیت تعلق به سلیقه و گرایش خاص دارد حاصلش در جامعه، "فصل" است نه "وصل".»(این موضع‌گیری را می توان تأیید سخن کسانی دانست که می‌گویند اعضای مجمع روحانیون به امام گفته بودند که عملکرد روحانیت مبارز موجب دلسردی جوانان می شود.)

 

 

غبار آلود کردن فضا توسط چپی ها و پیروزی در انتخابات مجلس

 

با مطرح شدن فلسفه این انشعاب از سوی اعضای مجمع روحانیون و باتوجه به سخنرانی‌ها و پیام‌های مکرر امام مبنی بر تحذیر از اسلام آمریکایی و با توجه به تأیید اصل انشعاب توسط امام، تبلیغات بسیار گسترده و پرحجم جناح چپ چنین برای مردم جلوه داد که سخنی که مجمع روحانیون مطرح می کند حق است و آنها و هم طیف‌های آنها نماینده اسلام ناب هستند و جامعه روحانیت و هم طیف‌های آن، مظهر اسلام آمریکایی‌اند.

همین مطلب و این گرد و غبار موجب پیروزی قاطع مجمع روحانیون و هم طیف‌های آن (یعنی جناح چپ) در انتخابات مجلس سوم شد و حتی بسیاری از افراد شناخته شده و شاخص جناح راست (نظیر آقای ناطق نوری) هم نتوانستند در دور اول، آرای لازم را کسب کنند و به دور دوم رفتند.

 

 

تلاش مجمع برای کسب تأیید کتبی امام برای اصل انشعاب

 

در همین زمان مجمع روحانیون سعی نمود تأیید کتبی حضرت امام را راجع به اصل انشعاب کسب کند. لذا اعضای آن، نامه‌ای خطاب به امام نوشتند و در آن، فلسفه انشعاب را ذکر کردند و گفتند برای آنکه آقایان جامعه روحانیت بر برخی مسائل و موارد «خلاف مصلحت و موازین» پافشاری می‌نمودند، انشعاب برای بیان نظراتشان ضروری بوده است. ضمناً اعلام کردند که کارهای آنها (از قبیل انتشار لیست انتخاباتی و ...) با موافقت حضرت امام بوده است.

 

امام هم در جواب کوتاهی در تاریخ 25 فروردین 67 اصل انشعاب را تأیید نمودند و نوشتند: «انشعاب تشکیلاتی برای اظهار عقیده مستقل و ایجاد تشکیلات جدید به معنای اختلاف نیست. اختلاف آن موقعی است که خدای ناکرده هر کسی برای پیش برد نظرات خود به دیگران پرخاش کند که بحمدالله با شناختی که من از روحانیون دست اندرکار انقلاب دارم چنین کاری صورت نخواهد گرفت.»

 

از آنجا که امام در صدر نامه نوشته بودند «سیر قضیه به همین صورتی است که در نامه آورده‌اید»، همین مطلب می‌تواند دلیل دیگری محسوب شود بر آنکه از نظر امام، جامعه روحانیت مروج اسلام آمریکایی است. در حالیکه امام به «سیر قضیه» اشاره نموده بودند و سیر قضیه همان بود که در نامه اعضای مجمع روحانیون نوشته شده بود که تلاش‌هایی برای حل اختلافات شد ولی حل اختلافات ممکن نشد و بعد، مجمع با اجازه حضرت امام منشعب شد و با اجازه ایشان لیست انتخاباتی داد و با اجازه حضرت امام اعلام کرد که امام از اصل انشعاب ناراضی نیستند. در اینجا امام در اصل، اشاره فرموده‌اند که صحبت‌های مجمع روحانیون درباره این مطالب دروغ نبوده است ولی نفیاً یا اثباتاً در باب فلسفه انشعاب مطلبی نفرموده‌اند.

 

 

تهمت‌های سنگین علیه جامعه روحانیت و رفتن آنان نزد امام

 

به هر حال تهمت‌های سنگین و پرحجمی که از طرف جناح چپ علیه جامعه روحانیت مطرح می‌شد (تحت عنوان فلسفه انشعاب) موجب ناراحتی بزرگان جامعه روحانیت شد و موجب شد آنان برای رفع تهمت‌ها نزد امام بروند. آقای مهدوی کنی ماجرای این دیدار را به تفصیل مطرح نموده‌اند: «من در آن موقع [زمان اعلام انشعاب مجمع در نوروز 67] در مشهد الرضا علیه‌السلام، مشرف بودم. روزنامه‌ها هم تعطیل بود. یک دفعه شنیدیم که آقایان اعلام موجودیت کرده‌اند. کیهان و اطلاعات در شماره فوق‌العاده با سر و صدای زیادی، به عنوان موجودیت مجمع روحانیون، مصاحبه بعضی از آقایان را منتشر کردند که در آن مصاحبه‌ها فلسفه این انشعاب را ذکر کرده بودند. آنها گفته بودند که ما در مسائل انقلاب اختلاف نظر و اختلاف مبنا داریم. اینها (جامعه روحانیت) در مسائل اقتصادی مبنای خاصی دارند، در سیاست خارجی هم روش خاصی دارند و این همان چیزی است که امام اسمش را اسلام آمریکایی گذاشته است...

 

برداشت عمومی از اصل انشعاب با این فلسفه و تأیید حضرت امام این بود که جناح باقی مانده از جامعه روحانیت، طرفدار اقتصاد سرمایه داری و طرفدار اسلام آمریکایی هستند و انشعاب مجمع روحانیون، بدین علت بود که اسلامشان اسلام ناب محمدی است. با توصیف و تحلیل، این جدایی قهراً طبیعی می‌نمود بلکه ضرورت انقلابی داشت.

 

با توجه به جوی که با این شعارها و تبلیغات پدید آمد، برداشت عمومی این بود که امام هم این فلسفه را قبول دارند، گرچه حضرت امام خودشان فلسفه‌ای بر تأیید این جدایی ذکر نکردند و تنها اصل انشعاب را تأیید فرمودند ...

 

بنده میان دو مرحله انتخابات [مجلس سوم شورای اسلامی] با مشورت دوستان با نامه‌ای که قبلاً تهیه کرده بودم، خدمت امام شرفیاب شدم. نامه خطاب به حضرت امام بود و مضمون نامه این بود که با توجه به سوابق درخشان اعضای جامعه روحانیت مبارز در انقلاب آیا واقعاً شما اسلام جامعه روحانیت را آمریکایی می‌دانید؟ اگر می دانید که هیچ؛ اما اگر این را قبول ندارید رسماً اعلام بفرمایید...

 

من خدمت امام شرفیاب شدم و قبل از اینکه نامه را تقدیم کنم، شفاهی عرض کردم که ما نمی‌دانستیم که بعد از 60 سال طلبگی و مبارزه در راه اسلام و انقلاب، آمریکایی شده‌ایم، ولی حالا فهمیده‌ایم که ما با مهر تأیید جناب‌عالی، آمریکایی از آب درآمده‌ایم و شما اتهام آمریکایی بودن ما را تأیید می‌فرمایید. گفتم اگر واقعاً جناب‌عالی به عنوان امام و رهبر ما، ما را آمریکایی می‌دانید، قاعده‌‌اش این است که ما را از صفحه وجود محو بفرمایید. مگر ممکن است در ایران اسلامی و انقلابی، گروهی آمریکایی در لباس روحانیت باقی بمانند؟ قاعده‌اش این است که دستور بفرمایید ما را داخل دریاچه ساوه بریزند و در جامعه روحانیت را ببندند و کرکره‌اش را پایین بکشند.

 

ما تا به حال فکر نمی‌کردیم اسلاممان اسلام آمریکایی است، زیرا ما معارفمان را در حوزه علمیه از مجالس درس فقه و اصول و اخلاق شما فرا گرفته‌ایم. علاوه برآن سیاست را از شما آموخته‌ایم، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، از سال‌های قبل سال 1342 در خدمت شما بودیم، در تمام این مدت هم با شما بودیم و شما هم تأیید و راهنمایی می‌فرمودید، چه طور می‌شود که ما در یک مقطعی یک دفعه منقلب شویم و به عنوان آمریکایی شناخته شویم؟ به علاوه، در این جریان تنها ما متهم نمی‌شویم، اکثریت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و ائمه جمعه و جماعات و علما و روحانیت و طلاب حوزه‌های علمیه در شهرهای بزرگ ایران همه با ما در این مسائل مشترکند...

 

تا من گفتم اگر ما آمریکایی هستیم پس ما را به در یاچه ساوه بریزید، ایشان سریع سرشان را بلند کردند و گفتند نخیر، من کی چنین حرفی را زدم؟ من چنین حرفی نزدم. من به شماها علاقه دارم! خیر، چنین چیزی نیست، اصلاً من چنین حرفی نزد‌ه‌ام، من چنین چیزی را تأیید نکرده‌ام!

 

من عرض کردم بله، شما صریحاً نفرمودید که ما آمریکایی هستیم، ولی وقتی که آقایان انشعاب کردند و فلسفه انشعاب را این طور ذکر کردند که اینها اسلامشان آمریکایی است، شما هم اصل انشعاب را تأیید فرمودید، برداشت عرفی این است که فلسفه انشعاب را نیز شما قبول دارید. چیزی هم در این مورد نگفتید که حرفی که این آقایان زدند درست نیست و آن را نفی نکردید. بنا بر این از این سکوت کاملاً برداشت می شودکه اسلام ما آمریکایی است... فرمودند که من به شما علاقه دارم و باید جبران کنم و این نسبت و تهمت را برطرف کنم. من تا دیدم ایشان گفتند باید جبران کنم، گفتم پس اجازه بدهید بنده سؤالی بنویسم و به شما بدهم. شما هم چیزی مرقوم بفرمایید که این اتهام را رفع کند.

 

این دو خاصیت داشت؛ از نظر دینی خاصیتش این بود که بالاخره امام ما را از این تهمت و این نقطه سیاه تبرئه کرده‌اند و از لحاظ سیاسی نیز در انتخابات تأثیر داشت. چون میان دو مرحله بود، برای مرحله بعدی انتخابات اثر می‌گذاشت و مفید بود. از آنجا که امام به مسائل سیاسی خوب واقف بودند، مصلحت ندیدند که معادلات انتخابات را یک دفعه به هم بریزند. البته این برداشت من بود، ایشان فرمودند خیر، الآن من چیزی نمی‌نویسم، ولی بعد از انتخابات بیایید و هر چه شما برای رفع این تهمت بنویسید من آن را تأیید می‌کنم. بنده خداحافظی کردم، منتها کمی دلم شکست، برای اینکه فکر نمی‌کردم امام این طور برخورد کند. بالاخره قلباً مقداری ناراحت شدم، ولی ابراز نکردم و مسئله را به خداوند متعال واگذار کردم.» (خاطرات آیت الله مهدوی کنی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات 331 تا 334)

 

 

صدور منشور برادری از جانب حضرت امام

 

اما پس از دور دوم انتخابات آقای مهدوی حاضر نشد مجدداً نزد امام برود واین گونه استدلال می‌نمود که اگر امام واقعاً ما را از این اتهامات مبرا می‌دانند، خودشان اقدامی خواهند کرد. امام هم مدتی بعد در جواب نامه آقای محمد علی انصاری (که از نظر آقای مهدوی کنی محتملاً با دستور خود امام نوشته شده بود) مسائلی را مطرح نمودند که به نام منشور برادری معروف شد و در آن، جامعه روحانیت را از تهمت اسلام آمریکایی مبرا نمودند.

 

امام در بخشی از این منشور فرموده‌اند: «اما شما باید توجه داشته باشید تا زمانی که اختلاف و موضع گیری ها در حریم مسائل مذکور است، تهدیدی متوجه انقلاب نیست. اختلاف اگر زیربنایی و اصولی شد، موجب سستی نظام می‏شود و این مسأله روشن است که بین افراد و جناح‌های موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسی است و لو اینکه شکل عقیدتی به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید می‏نمایم. ... ولی هر دو باید کاملا متوجه باشند که موضع‌گیری‌ها باید به گونه‏ای باشد که در عین حفظ اصول اسلام برای همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایه داری غرب و در رأس آن آمریکای جهان‌خوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین‌الملل و در رأس آن شوروی متجاوز باشند.

 

هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذره‏ای از سیاست "نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی" عدول نشود که اگر ذره‏ای از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامی راست کنند. ... شما آن قدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسی از اصول تخطی می‏کند، در برابرش قاطعانه بایستید.»

 

چنان که ملاحظه می شود حضرت امام بحث اختلاف سلیقه و انقاد سازنده را از اختلافات بنیادی و تخریب جدا کرده اند. اما نباید نادیده گرفت که راه را روشن کرده و صریحاً دستور داده‌اند که گرچه لازم است از اختلاف پرهیز کرد ولی اگر گروهی از مواضع خود عدول کرد و از صول، تخطی نمود باید آن را با «شمشیر عدالت اسلامی» راست کرد و در برابر آن «قاطعانه» ایستاد.

 

 

منبع: شبکه ایران


کلید واژه ها: مهدوی کنی جامعه روحانیت مبارز مجمع روحانیون مبارز


نظر شما :