منتجبنیا در گفتوگو با تاریخ ایرانی: امام بر انشعاب از جامعه روحانیت مبارز تاکید داشت
سمیه متقی
***
سال ۱۳۶۷ با تبلیغات کاندیداها و فضای انتخابات دوره سوم مجلس آغاز شد. تنوع گروهها و احزاب شرکت کننده، آزادی شرکت در انتخابات، نحوه بررسی صلاحیت کاندیداها و به طور کل فضای انتخاباتی چگونه بود؟
از زمانی که قانون اساسی تصویب شد و به اجرا درآمد، شورای نگهبان بر روند انتخابات نظارت میکرد و نیز مسئول بررسی تطبیق قوانین مصوب مجلس با قانون اساسی و شرع اسلام بود. پس شورای نگهبان همواره ناظر انتخابات محسوب میشد اما با این تفاوت که آن نظارتی که قانون اساسی، برای شورای نگهبان لحاظ کرده بود با تفسیری که امروزه از آن میشود متفاوت بوده و تفسیر فعلی در زمان انتخابات مجلس سوم مطرح نبود. نظارت استصوابی پس از رحلت امام مطرح شد و به مرحله اجرا در آمد، یعنی از انتخابات دوره چهارم مجلس وجود داشت. قبل از آن نظارت استصوابی وجود نداشت به این معنا که مسئولیت بررسی صلاحیت کاندیداها به عهده هیأتهای اجرایی بود و چنانچه کاندیدایی رد صلاحیت میشد، اگر او به هیأتهای نظارت شکایت میکرد در نهایت شورای نگهبان به شکایت او رسیدگی میکرد. یا احیاناً هیأتهای اجرایی اشتباهی میکردند و فردی که صلاحیت نداشت، تأیید میکردند، شورای نگهبان به این هیأتها تذکر میداد و مانع تأیید آنها میشد. لذا در آن زمان، رد صلاحیتها توسط شورای نگهبان و هیأتهای نظارت به حداقل میرسید؛ کما اینکه هیأتهای اجرایی هم به همین شکل بود، چون اصل را بر صلاحیت گذاشته بودند و اصل بر برائت بود، مگر اینکه خلافش ثابت شود.پس از رحلت امام زمزمه نظارت استصوابی از سوی شورای نگهبان مطرح شد و در دوره چهارم رسماً شورای نگهبان وارد صحنه شد و خود مستقیماً صلاحیت افراد را تأیید یا رد کرد و در انتخابات، دیگر به عنوان مرجع تظلم عمل نمیکرد. علاوه بر این هیأت اجرایی نیز میتواند رد و تأیید کند، در دوره چهارم که بر اساس نظارت استصوابی انتخابات برگزار شد یکی از اقداماتی که در آن دوره در مجلس صورت گرفت، قانونی کردن نظارت استصوابی بود؛ قانونی را در مجلس مطرح کردند و به تصویب رساندند که نظارت شورای نگهبان بر انتخابات نظارت استصوابی باشد و در نهایت در تمام مراحل انتخابات هم جاری شد.
در زمینه آزادی شرکت در انتخابات در سه دوره اول مجلس، همه احزاب و گروهها میتوانستند کاندیدا برای انتخابات معرفی کنند، با این تفاوت که در هر دوره یکی از جناحها در موضع قدرت بیشتری بود. در دوره اول توازنی بین گروهها به وجود آمده بود؛ از همه گروهها و از همه سلایق در انتخابات شرکت کرده بودند، لذا میبینید مجلس اول مشتمل است از نیروهای خط امامی، نیروهای لیبرال از جمله نیروهای ملی- مذهبی و نهضت آزادی و بسیاری گروههای دیگر و منعی برای ورود آنها وجود نداشت؛ به همین علت در دوره اول نیز از همه گروهها در مجلس حضور داشتند، مرحوم بازرگان، معینفر، صباغیان و امثال آنها که وارد مجلس شدند و آزادانه فعالیت کردند. اما در دور دوم این دایره محدودتر شد، چون برخورد با نظام از سوی جبهه ملی و نهضت آزادی علنی شد؛ لذا برخی از مهرههای اصلی آنها رد صلاحیت شدند و مابقی هم رأی نیاوردند و از این طیف افراد در مجلس دوم حضور نداشتند، افرادی بودند که به دیدگاههای لیبرال تمایلاتی داشتند اما به صورت رسمی و علنی نبودند. عمدتاً مجلس بین دو جناح تقسیم شده بود، آنها که به صورت تشکیلاتی بودند بین دو جناح خط امام و خط بازار به اصطلاح آن روز و جناح چپ و راست به زبان امروز در مجلس حضور داشتند و علاوه بر آنها افراد مستقل و نمایندگان اقلیتهای مذهبی نیز بودند. در دوره سوم کفه ترازو به سود جناح چپ سنگینتر شد. در ابتدا جناح راست خیز برداشته بود تا اکثریت مجلس را تصاحب کند؛ حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت و جامعه مدرسین برنامهای برای تصرف مجلس داشتند و اینکه اکثریت غالب را داشته باشند؛ در این حین حضرت امام مداخله کردند و مانع این قضیه شدند با این تصمیم که فرمودند: «هیچ جمعیتی حق ندارد برای سراسر کشور کاندیدا معرفی کند و کاندیداها در هر حوزه باید چهرههای مورد اعتماد مردم باشند و از همان حوزه باید معرفی شوند.» این اولین مانع بود که امام برای جلوگیری از تصرف مجلس از سوی یک جناح بیان کرد؛ مسأله دیگر که امام مطرح کردند اسلام ناب محمدی (ص) و اسلام آمریکایی بود؛ زمانی که کاندیداها ثبتنام کرده بودند و تبلیغات انتخاباتی شروع شده بود این پیام از سوی حضرت امام منتشر شد و خطاب به مردم فرمودند: «شما به طرفداران اسلام ناب محمدی رأی دهید نه طرفداران اسلام آمریکایی.» و این پیام در اعماق جامعه نفوذ کرد و مردم پیام را گرفتند و به کسانی رأی دادند که مورد توجه بیشتر امام بودند و نیروهای مجمع روحانیون مبارز و پیروان خط امام بیشترین آرا را به دست آوردند و با این پیام اکثریت مجلس از این دو گروه شدند.
پیش از انتخابات مجلس سوم، مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز جدا شد و این انشعاب به تأیید امام خمینی صورت گرفت. علت این جدایی آن هم در آستانه انتخابات چه بود؟
سال ۱۳۶۶ اختلافاتی که درون جامعه روحانیت مبارز وجود داشت، رفته رفته اوج گرفت و شدت پیدا کرد به گونهای که میان اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز اختلافات دامنهدار شد و در آستانه انتخابات مجلس روی لیست کاندیداها شدیداً اختلاف و نزاع صورت گرفت؛ در همین حال برخی از اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تصمیم گرفتند از عضویت در جامعه روحانیت مبارز استعفا دهند؛ آقایان مهدی کروبی، موسوی خوئینیها، محمود دعایی و جلالی خمینی به همراه عدهای از این گروه بیرون آمدند. چند تن از این افراد همزمان به دیدار امام رفتند و به نمایندگی از جمع، مشکل پیش آمده را خدمت امام مطرح کردند که «ما شاهد هستیم که در جامعه روحانیت نوعی انحصارطلبی وجود دارد؛ و این گروه نمیتواند به تمام نیازهای جامعه پاسخ بگوید و از بدنه جامعه به خصوص نسل جوانان تحصیل کرده در حال دوری است و ما به فکر افتادیم تشکیلات جدیدی را به وجود آوریم، جویای نظر شما هستیم.» و اما در پاسخ نه تنها قبول داشتند و تأیید کردند بلکه تأکید داشتند که حتماً این عمل صورت گیرد و حتی قول دادند که کمک مادی و معنوی به آن کنند. بنابراین پس از ملاقات با امام جلسهای تشکیل شد و همه دور هم جمع شدیم و شورای مرکزی جامعه روحانیون مبارز تشکیل شد و فعالیت خود را آغاز کرد.
آیا علت اصلی این انشعاب حذف حجازی و دعایی از لیست کاندیداهای مجلس بود؟
یکی از محورهایی که به انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت مبارز کمک کرد مسأله حذف نامهای فخرالدین حجازی و محمود دعایی از لیست کاندیداهای مجلس سوم بود. حذف این افراد و افزودن نام اشخاصی در لیست مجلس که امام از آنها راضی نبود، موجب شد که برخی افراد تهدید به جدایی و انشعاب کنند که آنها پافشاری کردند و این انشعاب صورت گرفت. اما تنها این عامل انشعاب نبود، زمینههای بسیاری از گذشته وجود داشت که این نهایت مرتبه آن بود و جرقه نهایی آن، وگرنه از قبل این اختلافنظرها میان اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز وجود داشت که به مرور موجب انشعاب شد.
تفاوت بارز مجمع روحانیون مبارز با جامعه روحانیت مبارز در آن زمان چه بود که به مرور زمان تا این حد از یکدیگر فاصله گرفتند؟
تفاوت این دو تشکیلات صنفی، روحانی، سیاسی، نماد تفاوت رویکرد سیاسی در جامعه است. یعنی از ابتدای پیروزی انقلاب البته اگر نگوییم از پیش از پیروزی انقلاب، یعنی از همان ابتدا که قدرت به دست نیروهای انقلاب افتاد، این دو طرز تفکر وجود داشت که در هر زمان نامی برای آن گذاشتند؛ یک زمان خط بازار و خط امام، یک زمان راست و چپ و امروزه اصولگرا و اصلاحطلب؛ همیشه این دو گرایش و دو رویکرد وجود داشته است، هم در زمینه اقتصادی، هم فرهنگی و هم سیاسی تفاوتهای فراوان ماهوی دارند هرچند هر دو در درون انقلاب و نظام هستند، اما دیدگاههای متفاوتی دارند. جامعه روحانیت مبارز نماد جریان راست یا بازار بود و مجمع روحانیون مبارز نماد و مظهر جریان چپ و خط امام آن زمان بود؛ این جریانها منحصر به این دو گروه نبودند بلکه اینها تنها نماد این دو طیف محسوب میشدند و به لحاظ وجود چهرههای شاخص و موجه روحانی در هر دو تشکیلات که از یاران نزدیک امام نیز محسوب میشدند، لذا توانسته بودند به عنوان نماد و مظهر دو جناح در جامعه مطرح شوند.
پس از برگزاری انتخابات و شروع کار مجلس سوم، این مجلس با موقعیتهای دشواری روبهرو شد، یکی از این حوادث وخامت اوضاع مناطق جنگی بود. بحث در رابطه با عملیاتهای جنگی در مجلس چگونه صورت میگرفت و احزاب موجود در مجلس در رابطه با ادامه یا توقف جنگ چه مواضعی داشتند؟
توجه داشته باشید، سالهای آخر جنگ زمزمههایی شنیده میشد که آیا ادامه جنگ به صلاح است یا نه؟ و حضرت امام به صورت علنی میفرمودند که: «جنگ تا سقوط صدام باید ادامه پیدا کند و نباید در آن تردیدی وجود داشته باشد.» اما زمزمههایی برخلاف آن نیز به گوش میرسید، مثلاً بعضی از فرماندهان نظامی، جلسات خصوصی با برخی نمایندگان داشتند و تلاش میکردند نمایندگان را تحریک کنند که در این مسأله وارد میدان شوند و ادامه جنگ را زیر سؤال ببرند؛ یا اینکه برخی از نمایندگان که در جنگ هم مسئولیت داشتند، جلساتی با حضور چهرههای شاخص تحت عنوان تشریح و تبیین شرایط و مسائل جنگ برگزار میکردند و این جلسات را به نحوی جهت میدادند که نتیجهاش پایان جنگ، صلح و آتش بس باشد. چنین حرکتهایی آغاز شده بود، اما حضرت امام هر زمان که احساس میکردند کسانی قصد مداخله در مسائل جنگ دارند، وارد میشدند و تشر میزدند و اجازه نمیدادند افرادی که مسئولیت مستقیم در جنگ ندارند وارد صحنه شوند و تأثیری بگذارند. تا زمانیکه مسئولان نظامی و کشوری بالاتفاق ادامه جنگ را منتفی اعلام کردند، وقتی که فرماندهان نظامی اعلام کردند ادامه جنگ به مفهوم اضمحلال نظام است و مسئولان نظامی، سیاسی، سیاست خارجی، رئیس جمهور وقت، نخست وزیر وقت، همه و همه بالاتفاق ادامه جنگ را منتفی دانستند و به صلاح نظام ندانستند. در همین حین، امام تصمیمی مدبرانه گرفتند و بر نظرات مشاورین خود ترتیب اثر دادند و قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتند. من در جلسات خصوصی آقایان بودم، وقتی که امام این پیام را دادند و مرحوم احمدآقا، آن را در دفتر رئیس جمهور قرائت کردند، همه بالاتفاق متأثر شدند، اما چارهای نبود و امام فرمودند که من ناچار شدم جام زهر را بنوشم. پس بنابراین امام شخصاً تا قریب یک ماه پیش از پذیرش قطعنامه، و یا شاید هم کمتر مصمم بود جنگ را ادامه دهند. اما وقتی که مسئولان مربوطه گزارش دادند ادامه جنگ میسور نیست یا به قیمت نابودی نظام تمام خواهد شد، امام تصمیمشان را عوض کردند و مصمم شدند قطعنامه را بپذیرند.
برای بیان قبول قطعنامه در مجلس، چه دلیلی بیان شد؟ آیا از نامه محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران به امام هم سخنی به میان آمد؟
در آن جلسه خصوصی نامه آقای رضایی هم خوانده شد و علاوه بر آن رئیس جمهور، فرمانده سپاه، فرمانده ارتش، نخست وزیر، رئیس مجلس، وزیر امور خارجه و وزیر اقتصاد حضور داشتند و هر کس در حوزه خودش مسأله را تبیین میکرد و همه بالاتفاق تأیید کردند که راهی جز پذیرش قطعنامه وجود ندارد و در مجلس پیام امام قرائت شد.
بزرگترین حادثه سال ۱۳۶۷، پذیرش قطعنامه است. از سویی اعلام آن با دلخوریهایی برخی نمایندگان مجلس روبهرو شد و از سوی دیگر بحث جشن عمومی مطرح بود؛ با توجه به آگاهی نسبی که نمایندگان از اوضاع نیروهای خودی داشتند، علت این واکنشها چه بود؟
پذیرش قطعنامه از یک سو موجب نگرانی بود و از سویی دیگر موجب خوشحالی؛ از یک سو امام پافشاری بر ادامه جنگ داشتند و تردید در ادامه جنگ را مخالفت با دین رسولالله میدانستند و مؤکداً ادامه جنگ را لازم میدانستند و این مسأله که ناگهان این نظر برگردد و منجر به پذیرش قطعنامه شود برای خواص و دلسوزان نظام و امام بسیار دشوار بود، به خصوص اینکه امام تأکید داشت که این جام زهری است که من نوشیدم و این نشاندهنده آن است که صلح بر امام تحمیل شده است وگرنه با رضایت خودشان این مسأله را نپذیرفتند، پس از این سوی قضیه موجب نگرانی است. لذا زمانی که در آن جلسه خصوصی این مسأله مطرح شد تا چند ساعت همه گریه میکردند و بغض گلوی همه ما را گرفته بود. اما از جهتی برای مردم خوشحال کننده بود به دلیل اینکه، این همه خسارتها، تلفات و جراحتها که جنگ داشت فراتر از توان مردم بود؛ هنگامی که قطعنامه پذیرفته شد و مردم مطمئن شدند که دیگر جنگی در کار نیست، طبیعتاً موجب خوشحالی جمعیت زیادی شد. این پذیرش هم موجب نگرانی بود و هم موجب شادی و خوشحالی؛ به طبع شرایط مجلس هم به همین گونه بود.
از سویی قطعنامه را پذیرفته بودیم، از سوی دیگر اعلام بسیج عمومی و آزمایش موشک سجیل میکردیم. با توجه به اینکه ۲۵۰ ناظر سازمان ملل برای مقدمات آتش بس آمده بودند، آیا وجود این اعمال به ضرر روند صلح از سوی ما نبود؟
نه، پس از اینکه قطعنامه از سوی ایران پذیرفته شد، قرار بر این بود آتش بس اعلام شود؛ اما مشاهده شد که عراق در حوالی مرز ما در حال تجهیز نظامی خود است و از آنجا که رژیم صدام قابل اعتماد نبود و گاهی توجه به قطعنامههای بینالمللی هم نداشت، امکان این وجود داشت که پایبند نباشد و بار دیگر به مرزهای ما تجاوز کند؛ لذا شرط عقل این بود که ما نیز مجهز بشویم و قدرت دفاعی خود را بالا ببریم و این عمل در مجامع بینالمللی پذیرفته شده بود که ما قصد شکستن پیمان آتش بس را نداریم و وقتی شاهد تجهیز نیروی نظامی دشمن خود هستیم احساس نگرانی میکنیم و نیروهایمان را آماده میکنیم که بتوانیم آگاهانه دفاع کنیم تا اینکه به یکباره غافلگیر بشویم.
فاصله پذیرش قطعنامه تا اعلام رسمی آتش بس از سوی سازمان ملل حدود یک ماه به طول انجامید. در این مدت حمله منافقین صورت میگیرد که در عملیات مرصاد شکست میخورند. این پیروزی چقدر در روحیه مردم نسبت به پذیرش قطعنامه تأثیر گذاشت؟
پدیده منافقین و واقعه پیش آمده، به نظر خود آنها یک حرکت غافلگیرانه بود و قطعاً با هماهنگی رژیم بعث، که میخواستند از پوشش قطعنامه سوءاستفاده بکنند اما هشیاری نیروها و مردم موجب شد که شکست بخورند و کاری از پیش نبرند. این عملیات تأثیر منفی بر مردم نداشت و موجب درخواست مردم برای ادامه جنگ نشد. این عملیات بر روحیه مردم تأثیر مثبت گذاشت و برای خواص و مسئولان هم موجب شد که بنیه نظامی را حفظ کنند و تلاش کنند نیروهای نظامی همواره آمادگی لازم را داشته باشند. اگرچه قرار بر پذیرش قطعنامه و آتش بس بود اما نباید در برابر اینگونه حوادث غافلگیر شوند و با خیال راحت به زندگی خود بپردازند و بنیه نظامی خود را کاهش دهند. مهمترین درسی که از این حادثه گرفته شد این بود که دشمنان همیشه در کمین هستند و به مجرد درک احساس ضعف از ناحیه ما، حمله خودشان را آغاز میکنند. و همین امر تأثیر مثبتی در میان مردم داشت و لذا پس از آن آمادگی بیشتر شد و تلاش کردند هر تحرکی را از ارتش بعث یا منافقین زیرنظر داشته باشند که در نطفه خفه شود.
در شهریور سال ۶۷ میرحسین موسوی از نخستوزیری استعفا داد و پس از چند روز با نامه امام به مسوولیت خود ادامه داد. آیا مهمترین علت استعفای موسوی احتمال رأی عدم اعتماد به وزرای کابینهاش بود؟ علت نگرانی موسوی از چنین اقدام مجلسی که اکثرا در اختیار طیف چپ قرار داشت، چه بود؟ و پس از رد استعفای موسوی چه شد که مجلس به تمام کابینه به استثنای ۳ وزیر رای اعتماد دادند (رفیق دوست (وزیر سپاه)، زالی (وزیر کشاورزی) و اکرمی (وزیر آموزش و پرورش)؟
همانطور که اشاره کردم، اکثریت مجلس آماده اطاعت از امام و حمایت از دولت مورد تأیید او بودند؛ اما اقلیتی هم در مجلس حضور داشت که با وجود جمعیت به نسبت کم، مصمم بودند با دولت برخورد کنند و لذا با وجود رأی اعتمادی که به دستور حضرت امام مجلس به مهندس موسوی داد، اما آنها همچنان در برابر مهندس موسوی و دولت کارشکنی و مخالفت میکردند و هم از ناحیه مجلس و هم از خارج آن این تقابل و کارشکنی استمرار پیدا کرده بود. عوامل دیگر و ناهماهنگیای که بین مسئولان مملکتی هم وجود داشت، دست به دست هم داد و استعفای مهندس موسوی را موجب شد. امام هم از این عمل ناراضی بودند و استعفا پذیرفته نشد.
نظر شما :