شش افسانه دربارهٔ کودتا علیه مصدق
مورگان کارلستون*/ ترجمه: شیدا قماشچی
یکی از دلایل برداشتهای نادرست این است که اسناد و مدارک دولتی ایالات متحده مربوط به این دورهٔ تاریخی و به خصوص شرح حوادث مربوط به کودتا، اکثرا در دسترس نبوده و طبقهبندی محرمانه شدهاند. (سیآیای بیشتر این اسناد را از بین برده است.)
قانون ایالات متحده آمریکا برای انتشار برخی از اسناد استثنا قائل شده و طبق قانون زمان افشای این اسناد از ۲۵ سال به ۵۰ تا ۷۰ سال افزایش مییابد. اکنون ۶۰ سال از وقوع این حوادث میگذرد؛ به این معنی که درخواست انتشار این اسناد حداقل دو بار مورد بررسی قرار گرفته و هر بار نیز به دلیل حساسیت موضوعی از افشای آنها جلوگیری به عمل آمده است. تا پایان امسال مجموعه اسناد روابط خارجی ایالات متحده، فصل مربوط به ایران در فاصلهٔ سالهای ۱۹۵۴-۱۹۵۲ مجددا منتشر خواهند شد و این بار حاوی اسنادی هستند که به تازگی از ردهٔ محرمانه خارج شدهاند. این اسناد کامل نیستند ولی تنها منابع مورد اطمینان و قابل دسترسی محسوب میشوند. چالش مهم آن است که این اسناد (به همراه اسنادی که پیش از این انتشار یافتهاند) با توجه به شرایط و زمینههای صحیح مربوطه مورد بررسی قرار بگیرند تا تصورات غلطی که از کودتا و عوامل آن پدید آمده است، نزد اذهان عمومی تصحیح شوند.
این تصورات غلط، مشکلآفرین هستند زیرا در فهم ما از روند شکلگیری وقایع تاثیر میگذارند. ریچارد کاتم محقق برجسته مسائل ایران - که خود از کارکنان سیآیای و وزارت امور خارجه آمریکا بوده و سالها در ایران زندگی کرده بود - در نسخه اول کتاب «ناسیونالیسم در ایران» که در دهه ۱۹۶۰ منتشر شد (همچنین در چاپ دوم این کتاب در سال ۱۹۷۹) مینویسد: «مطبوعات و مراکز آکادمیک به طرز حیرتآوری وقایع دوران مصدق را تحریف کردهاند.»
تا به امروز روایتهای متفاوتی به رشته تحریر در آمدهاند: از کتاب «ضد کودتا»، خاطرات کرمیت روزولت که از اساس اشتباه ولی تاثیرگذار است، تا آثار پژوهشی مارک گازیوروسکی، کتاب مشهور «همه مردان شاه» نوشته استفان کینزر و آثار بازبینی شدهٔ اخیری که توسط داریوش بایندر و ری تکیه منتشر شدهاند. اگرچه آثار آکادمیک بسیار دقیقتر از کتابهای روزولت و کینزر هستند ولی اشتباهات بارزی در هر دو نگرش سنتی و بازنگری شده به چشم میآید که این اشتباهات بر درک همگانی از این حادثه مهم تاریخی تاثیر گذاشتهاند.
برداشت نادرست شماره ۱: ایالات متحده آمریکا به نفت ایران نیاز داشت
ایالات متحده علاقهای به نفت ایران نداشت. (بریتانیا به منابع نفتی ایران چشم داشت.) هدف اصلی آمریکا ممانعت از پیشروی کمونیسم بود، هدف دوم نیز آرام کردن هرچه سریعتر ناآرامیها بود. البته که ایالات متحده به دنبال نفت خاورمیانه بود (برای مثال نفت عربستان سعودی) اما سهیم شدن در منابع نفتی ایران انگیزهٔ کافی برای انجام کودتا محسوب نمیشد. از سال ۱۹۴۳ به این سو سیاست آمریکا متوجه توسعه نفتی در خاورمیانه شده بود زیرا حفاظت از منابع نفتی آمریکای شمالی و دریای کارائیب در صورت بروز جنگ آسانتر بود. در نتیجه برای آمریکاییها یافتن یک راهحل سریع مهمترین فاکتور به شمار میرفت؛ چیزی که به وضوح در تلاششان برای دستیابی به یک توافق از طریق مذاکره به چشم میخورد.
برداشت نادرست شماره ۲: محمد مصدق نخستوزیر منتخب بود
مصدق با روشهای دموکراتیک به مجلس راه یافت (ایران در آن زمان یک کشور دموکراتیک محسوب نمیشد ولی در برخی از جوانب دارای ریشههای دموکراتیک بود)، شاه کاندیدای نخستوزیری را از میان وکلای مجلس انتخاب میکرد. این کاندیدا میبایست مورد تائید وکلای مجلس قرار بگیرد. (مصدق در نخستین دورهٔ انتخابیاش با ۷۹ رای مثبت در برابر ۱۲ رای به نخستوزیری رسید.) مصدق در طول فعالیت سیاسیاش نزد اکثریت مردم از محبوبیت برخوردار بود ولی برای انتخاب نخستوزیر از انتخابات فراگیر ملی استفاده نشده بود. (او دو دورهٔ مختلف نخستوزیر بود.) اما این گفتهها به این معنی نیست که مصدق به صورت غیرقانونی به قدرت رسیده است. بدون شک او در حوزهٔ انتخاباتی خودش به عنوان نماینده مجلس انتخاب شده بود، اما مردم ایران او را به نخستوزیری انتخاب نکرده بودند. اکثریت مجلس ایران از زمینداران فئودال تشکیل شده بود که اساسا با مصدق و سیاستهای پوپولیستی او مخالف بودند. پیش از آنکه مصدق به نخستوزیری برسد مردم ایران از اوضاع داخلی کشور ناراضی بودند؛ مصدق و پوپولیسم صادقانهاش در نظر شاه گزینهٔ زیرکانهتری از به قدرت رسیدن یک فئودال یا نظامی دیگر محسوب میشد. این امر در نکتهٔ شماره ۶ هم نقش مهمی ایفا میکند.
برداشت نادرست شماره ۳: دولت آیزنهاور از همان روز نخست درصدد برکناری مصدق از قدرت بود
مصمم بودن دولت آیزنهاور در برکناری مصدق از اساسیترین اشتباهات است. نگاهی گذرا به اسناد منتشر شده در مجموعه روابط خارجی ایالات متحده فصل مربوط به ایران، نشان میدهد که رئیسجمهور آمریکا بیش از هر چیز دیگری از خطر کمونیسم میهراسید. آیزنهاور در یکی از ملاقاتهای شورای امنیت ملی اعلام کرده بود که اگر ۵۰ میلیارد دلار در اختیار داشت، ترجیح میداد تا ۱۰ میلیارد دلار آن را در اختیار ایران قرار دهد تا مشکلات مالی پدید آمده برای آن در پی اعمال تحریمهای بریتانیا را کاهش دهد. آیزنهاور تحت تاثیر برادران دالس (وزیر امور خارجه و رئیس سیآیای) قرار داشت اما در یک دورهٔ طولانی با انجام کودتا مخالف بود. او نگران بود که هرگونه ناآرامی در ایران و منطقه به پیشروی کمونیسم کمک کند.
برداشت نادرست شماره ۴: کودتای سیآیای موفقیتآمیز بود
شواهد نشان میدهند که کودتا (با اسم رمز تیپی آژاکس) که در شب ۱۵ آگوست سال ۱۹۵۳ انجام گرفت، یک شکست بزرگ بود، نه تنها افسران ارتش ایران نتوانستند نقشهٔ دستگیری مصدق را عملی کنند، بلکه سیآیای نیز هیچ طرح جایگزینی تدارک ندیده بود. علیرغم اینکه کرمیت روزولت ادعا کرد که ظرف سه روز اوضاع را به طور معجزهآمیزی تغییر داده است اما آنچه که مابین ۱۵، ۱۶ تا ۱۹ آگوست رخ داد جای بسی پرسش دارد. اوضاع چگونه توانست به این سرعت تغییر کند، با توجه به اینکه کودتاچیانی همچون کلنل زند کریمی که نقش مهمی در کودتا ایفا میکردند و کانال ارتباطی با فرماندهان مقیم تهران محسوب میشدند دستگیر شدند؟ بسیار سخت است که روایت روزولت از این وقایع را بپذیریم نه تنها به خاطر شیوه نگارش و محتوای مطالبش بلکه به خاطر شهرت او در باورناپذیر بودن ادعاهایش.
برداشت نادرست شماره ۵: همهٔ اسناد سیآیای در تائید یکدیگر هستند
این طرز فکر وجود دارد که سیآیای بسیار قدرتمند است و تمامی اسناد ردهبندی شده محرمانه، صحیح و دقیق هستند. در اینجاست که مجددا زمینه و جایگاه اسناد نادیده انگاشته میشوند. این نخستین تلاش سیآیای برای انجام کودتا بود و افرادی که در آن دست داشتند سعی میکردند تا شکستهای این طرح را کمرنگ جلوه داده و در موفقیتآمیز بودن این کودتا اغراق کنند. در میان اسناد مختلفی که از ردهبندی خارج شدهاند و یا به نحوی فاش شدهاند تناقضات فراوانی وجود دارد که دقت و صحت همهٔ اسناد را زیر سؤال میبرد.
شاید مهمترین اسناد (اگرچه در تاریخنگاریها نادیده گرفته شدند) آنهایی باشند که در تاریخچهٔ متاخرتر سیآیای با عنوان «زنده باد شاه» در سال ۱۹۹۸ در داخل سازمان منتشر شدند و سپس در پی درخواست آرشیو امنیت ملی دانشگاه جورج واشنگتن بخشی از آنها در دسترس قرار گرفتند. در این اسناد آمده است که به عقیدهٔ ایدن، وزیر امور خارجه بریتانیا «آمریکاییان بیشتر از زمان ترومن و اچسون با انگلیسیها همنظر شدهاند. شکست در مذاکرات شرکت نفت ایران و انگلیس در رویهٔ آمریکاییان تغییر ایجاد کرده است.» این رخدادها از ترتیب زمانی صحیحی برخوردار نیستند؛ مذاکرات در واقع تا روز پس از ملاقات ایدن با آمریکاییان شکست نخورد. در همین صفحه مؤلف اضافه کرده است که دولت ایالات متحده «از یافتن راهحلی برای خاتمه دادن به بحرانها از طریق مذاکره، صرفنظر کرده است.» بدون در نظر گرفتن زمینهٔ بحث، اینطور به نظر میرسد که ایالات متحده آمریکا مذاکرات را بر هم زد، اما در حقیقت این کار توسط مصدق صورت گرفت. مشخص نیست که در زمان تهیه این سند آیا تحقیق کافی صورت نگرفته است یا شخص مسوول در نگارش آن اشتباه کرده و یا سیآیای درک درستی از وقایع ندارد؟ این سند از تمامی اسناد سیآیای مربوط به کودتا جدیدتر است. (سند دیگری وجود دارد که پس از این سند افشا شد ولی تاریخ نگارش آن چندین دهه عقبتر است.) آیا میتوان انتظار داشت که تازهترین سند دقیقترین نیز باشد؟
برداشت نادرست شماره ۶: تنها غربیها و خاندان سلطنتی خواستار برکناری مصدق از قدرت بودند
این شاید بزرگترین اشتباه میان دیگر اشتباهات باشد. مصدق در آغاز حکومتش از محبوبیت برخوردار بود ولی ائتلاف او تحت فشار شدید قرار گرفت و متحدان پیشینش به مخالفت با او برخاستند. در میان آنها از همه مهمتر آیتالله کاشانی بود. کاشانی رئیس مجلس بود و تاثیر زیادی بر نسل بعدی روحانیون سیاستمدار گذاشت. برای من بسیار جالب است که ایالات متحده تلاشی برای آگاهی بخشیدن در این رابطه انجام نداده است. با توجه به تنشهایی که میان ایران و آمریکا از سال ۱۹۷۹ به اینسو به وجود آمد انتظار میرفت که افشای نقش روحانیون سیاسی در کودتا به سود ایالات متحده باشد.
با بروز بحران نفتی مصدق محبوبیت خود را از دست داد. اوضاع بسیار وخیم بود؛ زمانی که مصدق دریافت حزب از هم گسیختهاش اکثریت مجلس را به دست نخواهد آورد، انتخابات مجلس را ملغی کرد. در فوریه ۱۹۵۳ تظاهرات عمومی علیه مصدق به راه افتاد (احتمالا با دخالت سازمانهای اطلاعاتی خارجی از جمله سیآیای)؛ شدت این تظاهرات به حدی بود که مصدق دستور داد تا فضای امنیتی تشدید یابد.
این گرایش وجود دارد تا سیآیای و ایالات متحده آمریکا مقصر اصلی ماجرا شناخته شوند زیرا کلیهٔ اسناد نشاندهندهٔ تمایل آمریکا به برکناری مصدق هستند. اما باقی عاملین کودتا مبرا نیستند. شواهدی در گزارش ویلبر و مجموعه اسناد روابط خارجی ایالات متحده وجود دارند که نشان میدهند یک ژنرال ایرانی و نخستوزیر اسبق ایران (ظاهرا از طرف گروهی از افسران ارتش) به صورت مجزا با مقامات آمریکایی ملاقات کرده تا از میزان تمایل آمریکا به انجام کودتا آگاهی بیابند.
دو مسالهٔ دیگر وجود دارد که من از آنها با عنوان «برداشت نادرست» یاد نکردم زیرا هیچ کدامشان از عوامل اصلی کودتا محسوب نمیشوند. نقش لوی هندرسون سفیر آمریکا - که بسیاری معتقدند او ورای وظایفش در سفارت با سیآیای نیز همکاری داشته است - مورد بیتوجهی ژورنالیستها و پژوهشگران قرار گرفته است. هندرسون در مصاحبهای در سال ۱۹۷۳ که برای کتابخانه ترومن انجام داد سخنانی گفت که شش سال بعد روزولت در کتاب «ضد کودتا» آنها را نفی کرد. در این مصاحبه هندرسون میگوید که اگر زمانی تلگرافها از ردهبندی محرمانه خارج شوند، بر سخنان او صحه خواهند گذاشت.
نکته سؤالبرانگیز دیگر نقش برادران دالس است. هر دوی آنها پیش از اینکه به وزارت امور خارجه و ریاست سیآیای دست بیابند از شرکای کمپانی آمریکایی سالیوان و کرامول بودند، این کمپانی نمایندهٔ شرکت نفت ایران و انگلیس محسوب میشد. شرکت برادران دالاس با کمپانی یونایتد فروت نیز همکاری داشت، یکی از شرکتهایی که بیشترین منفعت از کودتای سال ۱۹۵۴ گواتمالا نصیبش شد. هر دو برادر از سهامداران اصلی یونایتد فروت نیز بودند. مشکل بتوان ثابت کرد که برادران دالس از موقعیت خود برای سود مالی بیشتر سوءاستفاده کردهاند، اسناد مشخصی هم برای اثبات این موضوع در سیآیای و وزارت امور خارجه وجود ندارد؛ به همهٔ این موارد باید وسواس آیزنهاور در نهانکاری را بیافزاییم. گرچه تصادفی بودن این رویدادها بسیار عجیب و نادر به نظر میرسد.
اما چه رابطهای میان این موضوعات و انتشار نسخه جدید اسناد روابط خارجی ایالات متحده وجود دارد. اگرچه ممکن است جزئیات تازهتری در اسناد روابط خارجی افشا شوند اما به نظر میرسد که مهمترین بخش اسناد (اسنادی که نشان میدهند آیزنهاور چرا و چگونه نظرش تغییر یافت و تصمیم گرفت که از انجام کودتا پشتیبانی کند و نیز اسناد مربوط به آنچه که در فاصله ۱۶ تا ۱۹ آگوست اتفاق افتاد) همچنان محرمانه باقی خواهند ماند. علاوه بر این باید توجه داشت که تناقض میان روایات مختلف همچنان باقی مانده و پس از انتشار این مجموعه از اسناد، تناقضات پیچیدهتر هم خواهند شد.
«روایات افرادی که در ماجرا دست داشتند چنان از هم متفاوتند که به یافتن سرنخی باریک در تاریکی مطلق میمانند.»
دونالد ویلبر در «گزارش ویلبر»
* مورگان کارلستون با مدرک کارشناسی ارشد در رشته تاریخ خاورمیانه از دانشگاه تلآویو فارغالتحصیل شده است. کارلستون پیش از آن در دانشگاه مکلستر در رشتهٔ جغرافی تحصیل کرده بود. او وبلاگنویس مسائل ایران و خاورمیانه است.
منبع: نشنال اینترست
هدف از انتشار ترجمۀ این مقاله در «تاریخ ایرانی» آشنایی با روایت آمریکایی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دیدگاههایی است که در برخی رسانههای مهم ایالات متحده درباره سرنگونی مصدق مطرح میشود.
نظر شما :