منتجبنیا: امام به مدیریت بازرگان ایمان داشت
***
شما با مهندس بازرگان و اندیشههای ایشان از چه زمانی و به چه صورت آشنا شدید؟
من با مرحوم مهندس بازرگان از قبل از انقلاب و از دوران مبارزات ایشان آشنا بودم و از طریق خواندن کتابهای ایشان در زمینههای مختلف علمی، اجتماعی و سیاسی با افکارشان آشنا شدم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان رئیس دولت موقت شدند و طبیعتا من نیز مانند سایر مردم و به عنوان یک شهروند که مسوولیتهایی را هم داشت با ایشان دورادور آشنا بودم تا زمانی که وارد مجلس شدم. در دوره اول، که من از طریق انتخابات میاندورهای مجلس و بعد از وقایع هفتم تیر وارد مجلس شدم هنوز مرحوم بازرگان و همراهان ایشان در مجلس بودند. طبیعتا در مجلس هم گاه آشنایی و برخورد داشتیم. البته با شخص ایشان در کمیسیون نبودیم اما با بعضی از دوستان ایشان مثل دکتر یزدی حتی در کمیسیونهای مشترک هم همکاری داشتیم. یادم هست در رابطه با اساسنامه سپاه پاسداران و درباره نهضتهای آزادیبخش یک کارگروه تشکیل شده بود که من مسوول آن بودم و دکتر یزدی نیز در آن حضور داشتند. به هرحال تا پایان دوره اول هم ایشان و هم من نماینده بودیم و آنها آزادانه در مجلس فعالیت میکردند. البته طبیعتا بعد از واقعه هفتم تیر دوستان ملی - مذهبی در مجلس در اقلیت بودند، میدان بیشتر دست نیروهای انقلابی بود و هنوز چپ و راست به معنای امروزی ظهور نکرده بود. بحث نیروهای خط امام و نیروهای خط بازار بیشتر مطرح میشد و فاصلهها داشت بیشتر میشد. بعد از مجلس دوم و سوم که دیگر این دوستان در مجلس نبودند و ما نیز تماسی با آنها نداشتیم. یادم هست یکبار من ایشان را در بیمارستان خاتمالانبیاء ملاقات کردم و آن هم زمانی بود که آیتالله منتظری بیمار شده و ایشان را به بیمارستان منتقل کرده بودند. شاید سال ٧٢ یا ٧٣ و دوره چهارم مجلس بود که البته آن زمان من هم در مجلس نبودم. به عیادت آیتالله منتظری رفته بودم دیدم که مرحوم بازرگان هم آنجاست و مقداری با هم صحبت کردیم. کمتر بحثهای سیاسی شد ولی طبق معمول مرحوم آیتالله منتظری، در بستر بیماری هم با ایشان شوخی میکرد و بحثهای جذابی را مطرح میکرد. فکر میکنم این آخرین ملاقات من با مهندس بازرگان بود.
رابطه ایشان با شهید مطهری چگونه بود؟
آن زمان من در مجلس و به یک معنا در تهران نبودم. تا اواخر سال ۵٨ امام جمعه و نماینده حضرت امام در خمین و بعد هم یکی دو سال در پایگاه وحدتی دزفول بودم و فقط گاهی برای ملاقات حضرت امام و آیتالله منتظری و برخی آقایان به تهران رفتوآمد میکردم. چندان از نزدیک در جریان چگونگی رابطه آنها نبودم اما خب ارتباطشان، ارتباط دو فردی که کاملا از هم جدا و مخالف یکدیگر هستند نبود چون مشاهده میشد که در دوران قبل از انقلاب و اوایل آن در حسینیه ارشاد سخنرانیهای مشترکی داشتند در واقع ارتباط رسمی و معقولی با هم داشتند. یادم هست یک وقتی بعد از فوت مرحوم شریعتی نامهای به دستم رسید که مرحوم شریعتی قبل از فوت نامهای نوشتهاند و در آن آقای مطهری و بازرگان را نمایندگی داده یا وصیت کرده بود که آثارش را بازنگری کنند و هر جا ایرادی داشت آن را حذف کنند. این نشان میداد که افکار این افراد آنقدر از هم دور نبود که نتوانند با هم همکاری کنند اما اینکه این کار انجام شد یا نه، من در جریان نیستم.
شما از برخورد نمایندگان مجلس با مرحوم بازرگان خاطرهای به یاد دارید؟
ببینید بعد از واقعه هفتم تیر فضا، فضای ملتهبی بود و مردم معتقد بودند کسانی که نسبت به انقلاب و امام انتقاداتی دارند صف جدایی را تشکیل دادهاند. به خصوص که موضوع بنیصدر و منافقین و اینها هم مطرح شد. یک حالت عصبانیت و خشم در بین مردم وجود داشت و نهضت آزادی و به طور کلی ملی- مذهبیها به خاطر ارتباط فکری که تا حدی با بنیصدر داشتند یا یک مقدار فاصلهای که از انقلابیون داشتند گاهی مورد بیمهری قرار میگرفتند. من با چشم خودم ندیدم اما در همان دوره اول میشنیدم که یک وقتهایی که مهندس بازرگان و دوستان ایشان قصد خروج از مجلس را داشتهاند به آنها توهین شده است آن هم در حد بعضی از محافظین و افرادی که مسوولیت نداشتهاند. در داخل مجلس به جز واقعهای که برای یکی از دوستان مرحوم بازرگان اتفاق افتاد نشنیدهام به آنها بیحرمتی شود. من در مجلس اول صحنهای را شاهد بودم که آقای مهندس صباغیان پشت تریبون مجلس داشت نطق نمایندگی خود را بیان میکرد و در آن نطق حرفهایی را میزد که برای همه ما تلخ بود. مثلا یک جمله که من فراموش نکردم این بود که مردم انقلاب کردهاند و شهید دادهاند ولی توده نفتیها مسلط بر کشور شدهاند و چنین و چنان میکنند. منظور ایشان از اصطلاح توده نفتیها وابستگان به شوروی سابق و کمونیستها بود که خب این یک اتهام بود، بعد از انقلاب و در آن زمان خبری از مارکسیستها نبود. این جملات برای ما خیلی گران تمام شد و نمایندگان که اکثریت انقلابی و پیرو خط امام بودند فریاد زدند که آقای هاشمی جلوی ایشان را بگیرید، ایشان دارد به انقلاب و مردم توهین میکند. آیتالله هاشمی رفسنجانی که در آن زمان رئیس مجلس بودند اعتنایی نکردند و به نمایندگان گفتند در جای خود بنشینید و اجازه دهید ایشان نطقشان را تمام کنند و از آقای صباغیان خواست که ادامه دهد. خیلی که شلوغ کردند آقای هاشمی گفتند شما نماینده مجلس هستید ایشان هم همینطور و تا زمانی که نماینده هستند حق دارند از تریبون مجلس استفاده کنند. شما هم اگر انتقادی به حرفهای ایشان دارید وقت بگیرید، بیایید صحبت کنید و حرفهای ایشان را رد کنید، اجازه بیاحترامی کردن یا جلوگیری از نطق ایشان را ندارید. این را من شاهد بودم که بزرگواری آیتالله هاشمی در آن زمان مانع از بیحرمتی کردن نسبت به آقای صباغیان شد.
آیا این اتفاق با اتفاقی که اخیرا در مجلس و در رابطه با نطق آقای مطهری افتاد قابل مقایسه است؟
بله کاملا. رابطه این دو رابطه دو نقیض است. شما ببینید آقای مطهری به عنوان نماینده مجلس در حال صحبت کردن است و یک عده که مخالف ایشان هستند برمیخیزند، هیاهو راه میاندازند و بعد دور تریبون جمع میشوند، در نهایت متعرض ایشان شده و او را به پایین میکشانند و به نقلی ایشان را مجروح هم میکنند. رئیس وقت مجلس آقای ابوترابی به جای اینکه متعرضین به ناطق مجلس را ساکت کند جلوی نطق آقای مطهری را میگیرد و مجلس را تعطیل میکند. این کاملا نشان میدهد مجلس میدانی شده است برای تعدادی افراد تندرو که ابدا حرمت مجلس و نمایندگی را رعایت نمیکنند.
با توجه به اینکه مهندس بازرگان معتقد به سیاست گام به گام بود و اکنون نیز بحثهای اعتدالی در جامعه مطرح است، آیا میتوان وجه اشتراک یا تفاوتی را بین این دو به خصوص در رابطه با سیاست خارجی در نظر گرفت؟
نمیتوان گفت که ١٠٠ درصد منطبق با هم هستند اما بیشباهت هم نیستند. به طور کلی دوستان ملی-مذهبی و از جمله دولت موقت معتقد بودند که ما نباید با دنیای کنونی خودمان را درگیر کنیم، باید در درون کشور فعالیت کنیم، کشور را توسعه دهیم و رابطهمان با سایرین رابطه مسالمتآمیزی باشد. خب این را در آن شرایط انقلاب و هیجان بیان میکردند و دوستان انقلابی میگفتند که ما فراموش نکردهایم که دست امریکا، انگلیس، حتی شوروی و سایر قدرتها تا مرفق آلوده به خون عزیزان ما است و اموال عمومی ما را به تاراج بردهاند، آنها بودند که رژیم شاه را تقویت کردند و او توانست تا این حد مقاومت کند. خب در آن شرایط مطرح کردن سیاست گام به گام و رابطه مسالمتآمیز و بدون تنش خریدار نداشت. امروز ما چنین شرایطی را نداریم. امروز دنیا انقلاب ما را به رسمیت شناخته و نظام ما تثبیت شده است و به نفع ما است که با دنیا در ارتباط باشیم. هرگونه تشنج در ارتباط ما با کشورهای دیگر به ضرر خودمان است و به هر حال قابل قبول نیست. در شرایط فعلی اگر ما اعتدال را شعار بدهیم به معنای برگشت به آن دوران نیست بلکه به این معنی است که آنها پای میز مذاکره آمدهاند و در پی رسیدن به وحدت نظر هستند. پس شرایط متفاوت است. هر دوی اینها هم سیاست گام به گام و هم اعتدالگرایی با تشنجآفرینی و ایجاد اختلاف متفاوت است و در مقابل هم هستند. سیاست گام به گام در شرایط خاص انقلاب بود که رد میشد اما اکنون در شرایط ثبات و استقرار است. لذا شعار اعتدال شعار رابطه مسالمتآمیز با دنیاست و این یک امر کاملا معقول و منطقی است. امروز اگر کسی شعار تشنجآفرین بدهد از نظر عامه مردم و عقلا پذیرفتهشدنی نیست. ما در حال حاضر هزینه شعارهای تند دولت قبل را میپردازیم، تاوان سنگینی را بر ما تحمیل کردند. اگر آن شعارهای تند بدون پشتوانه را مطرح نکرده بودند اکنون مسائل ما به سادگی قابل حل بود. در زمان آقای خاتمی روابط ما با دنیا خیلی بهتر شده بود گرچه قبل از آن هم مشکلاتی داشتیم اما مقامات و روسای کشورها در صف سفر به ایران بودند و همگی دعوت رئیسجمهور ما را در دستور کار خود گذاشته بودند اما بعد از روی کار آمدن دولت نهم و دهم به خاطر رفتارها و شعارهای تند در روابط ما تشنج ایجاد شد که داشت کار به جایی میرسید که ابرقدرتها میخواستند اجماع جهانی را علیه ما شکل دهند و علاوه بر تحریمها به طور کلی ایران را منزوی کنند. خاطرم هست دیپلماتهای وزارت خارجه به ما هشدار میدادند که این روشی که دولت پیش گرفته به ضرر کشور است و پرونده ایران از آژانس به شورای امنیت خواهد رفت و ما خوف این را داریم که قطعنامههایی علیه ما صادر شود ولی گوشی بدهکار نبود، فریاد ما هم که به جایی نمیرسید. نتیجه آن هم همین شرایطی شد که میبینید. جالب است نکتهای را در اینجا بگویم، برخیها میگویند تحریمها پس از اتفاقات سال ٨٨ انجام گرفت در حالی که اینگونه نیست ممکن است بعد از آن هم قطعنامههایی صادر شده باشد اما به طور کلی داستان به خیلی قبلتر از اینها برمیگردد، به زمانی که رئیسجمهور وقت شعارهای تندی را در مجامع بینالمللی اعلام میکرد و دنیا را حساس کرده بود.
با نگاهی به تاریخ و با توجه به گذشت ٣۵ سال از کنار رفتن مهندس بازرگان، سیاستمداران چه درسهایی از عملکردهای مثبت و منفی ایشان در عرصههای مختلف میتوانند بگیرند؟
ببینید مرحوم بازرگان یک شخصیت علمی، سیاسی و اجتماعی بود. این را از حق نمیتوان گذشت. نقشی که ایشان و دوستانشان در انقلاب و نظام داشتند قابل انکار نیست چه قبل از پیروزی انقلاب و چه پس از آن. همین کافی است که حضرت امام پس از پیروزی انقلاب دولت را از دوستان نهضت آزادی تشکیل دادند. خب هم میزان اعتماد امام را به آنها نشان میدهد که مدیریت اجرایی انقلابی را که با آن عظمت به وجود آمده بر عهده آنها میگذارد و بعد هم نشان میدهد که امام به تدبیر و مدیریت این گروه ایمان داشتند و در میان افراد و گروههایی که وجود داشتند هیچ کدام را لایق این ندیدند که مدیریت کشور را به آنها بسپارند. اما باز هم تاکید میکنم که تفاوتهایی بین اندیشه ایشان و یاران نزدیک امام همچون شهید بهشتی و تا حدی شهید مطهری و بزرگان امروزی از جمله آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی رفسنجانی وجود داشت اما اینگونه نبود که آنها مقابل انقلاب باشند یا سهمی در آن نداشته باشند. یکی از ضعفهایی که وجود داشت و منجر به استعفای ایشان شد این بود زمانشناس نبودند و به واقعیت موجود توجهی نداشتند. آنها فقط مصلحت را میدیدند و آنچه را که خودشان تشخیص میدادند منهای واقعیت موجود جامعه. باید روحیات و احساسات مردم را بیشتر مدنظر قرار میدادند. یک جامعه ملتهب و انقلابی اقتضائاتی دارد که دوستان در نهضت آزادی و دولت موقت به آن کمتر توجه کردند و معتقد بودند واقعیت جامعه را باید تغییر داد و مردم را به سمتی که خود تشخیص میدهیم کشاند. در حالی که واقعیت انقلاب و دسیسههای بیگانگان در تاریخ کشور را نمیتوان نادیده گرفت. اگر به این واقعیت توجه میکردند چه بسا تدبیر و اندیشه آنها بهتر میتوانست به ثمر بنشیند و آنها نیز میتوانستند سالهای سال بخشی از نظام را مدیریت کنند.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما :