ناگفتههای عامل کودتا؛ در باغ سید ضیاء چه گذشت؟
امیلی امرایی
تاریخنگاری صدرالدین الهی در این کتاب به شیوه خود اوست، او اسناد دست اولی برای نوشتن این کتاب در اختیار داشته، لااقل یک نوار صوتی از بخشی از مصاحبهای که در این کتاب منتشر شده وجود دارد که میتواند سند تاریخی معتبری باشد، اما نویسنده ترجیح داده این گفتهها و ناگفتهها را از زبان مردی که کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را تدارک دید به سبک و سیاق پاورقیهای حسینقلی مستعان و ذبیحالله منصوری پیش ببرد.
او در مصاحبه اولی که با سید ضیاء داشت، مینویسد: «از او تصور خوبی نداشتم و نمیتوانستم با خوشبینی با آدمی که یک نقطه عطف در تاریخ معاصر ماست، روبرو شوم. زیرا کسانی که تاریخ معاصر را نوشتهاند، کوشیدهاند که این نقطه عطف را مثل کابینهای که او تشکیل داد سیاه معرفی کنند.» با این حال به زودی رابطهٔ مصاحبهگر و مصاحبه شونده به سوی دیگری میرود: «وقتی قسمت اول مصاحبه را برایش خواندم چنان فریفته آن شد که دوستی و نزدیکی ما را برای سالهای بعد پی افکند.» در واقع کتاب به زودی شرح رفاقت و معاشرتهای نویسنده و همسرش با مردی میشود که صد روز صدارتش در تاریخ ایران و کابینۀ سرنوشتسازی که چید در درجهٔ دوم اهمیت قرار میگیرد. الهی در بخشی از کتاب به شرح ناگفتههای سید ضیاءالدین طباطبایی پرداخته است: «میل ندارم تا من زنده هستم اینها در جایی چاپ یا بازگو شود.» الهی مینویسد این گفتهها را در دفترچه یادداشتهایش نوشته و حالا که تصمیم گرفته کتاب را منتشر کند حیفش آمده آنها را کنار بگذارد. او در ادامه مینویسد: «برخی از این ناگفتهها اندکی غیرمتعارف به نظر میرسد. اما من آنها را به ضمانت شرافت حرفهایام منتشر میکنم که بماند و ای بسا اسباب عبرت آیندگان شود.»
نویسنده در مورد روایت ناگفتههای یکی از تاثیرگذارترین و کلیدیترین چهرههای سیاسی تاریخ ایران در نظر نگرفته است که مخاطب امروز چطور باید شرافت حرفهای نویسنده را ضامن صداقتش بداند و آن را به عنوان سند تاریخی بپذیرد. الهی آنطور که در چند اشاره به جای مقدمه نوشته، این کتاب را بر اساس مصاحبههایی که در طول سالهای آخر زندگی با سید ضیاءالدین طباطبایی انجام داده نوشته است: «یکی از این گفتوگوها به صورت مصاحبه روی نوار ضبط شده است که امروزه به آن "تاریخ شفاهی" میگویند.» او البته برای این کتاب کارکرد متفاوتی در نظر گرفته و مینویسد: «لازم به یادآوری است که مصاحبهها و حتی دو سند تاریخی را من با میان تیترهای روزنامهای کاملا منقطع و بریده بریده کردهام تا خواننده از آن میان، عنوانی که برایش جالب به نظر میرسد بخواند... به این جهت صورت تدوین نهایی کتاب بیشتر به چاپ مجدد یک مصاحبه روزنامهای میماند و از این رو من اصطلاح من درآوردی «کتاب روزنامه» را ساختهام و امیدوارم در فن نشر کتاب جا بیفتد.» با این همه باید امیدوار بود این سبک از تاریخنویسی و ثبت اسناد و ناگفتههای تاریخی در این قالب که او از آن با اصطلاح «کتاب روزنامه» یاد میکند، در فن نشر کتاب جا نیافتد.
تاریخ شفاهی این روزها بدل به بخش جذاب تاریخنگاری شده است که در چهار گوشهٔ دنیا خواننده دارد، دفترچهٔ خاطرات پارتیزان جوانی به نام آدا گوبتی در سال گذشته بدل به پرفروشترین کتاب تاریخی دنیای انگلیسی زبان شد؛ دفترچهٔ خاطراتی که کشف ایتالو کالوینو نویسنده سرشناس ایتالیایی بود و ناگفتههای بسیاری را از جنبشهای مردمی مقاومت در خود دارد، کتابی که سالها پیش در ایتالیا منتشر و سال گذشته با مقدمه کالوینو به انگلیسی ترجمه شد. با این حال دفترچه خاطرات شخصی زنی از اهالی تورین هم ویرایش و با استانداردهای تاریخنگاری منطبق شده است.
سنتی که «آلن نوینز» تاریخنگار آمریکایی اول بار در دهه ۱۹۴۰ در مرکز تاریخ شفاهی دانشگاه کلمبیا پایهگذاری کرد سازوکارهای روشنی دارد و با خاطرهگویی و روایت متفاوت است. با این حال ثبت و انتشار تاریخ شفاهی در ایران سازوکارهای خودش را دارد و چندان به آن استانداردهای بینالمللی توجه نمیکند. آنچنان که در تنها گفتوگوی مفصل پرویز ثابتی، یکی از چهرههای کلیدی دستگاه امنیتی نظام پهلوی، تنها به دلیل رعایت نکردن این سازوکارها بخش اعظمی از کارکرد اثر از دست رفت و در کتاب «سید ضیاء، عامل کودتا» این نادیده گرفتن و از بین رفتن سندیت و ارزش تاریخی یک گفتوگو به اوج خودش رسیده است. نویسنده میتوانست عنوان این کتاب را شرح همنشینیها و خاطرات خودش و همسرش در یونجهزارها و باغهای سیدضیاء طباطبایی بگذارد. او و همسرش در این دیدارها چنان با او خانه یکی میشوند که همسر آقای الهی در موخرهای با تیتر «چه بسیار از او آموختم» دربارهٔ «آقا» نوشته است و در بخشی از خاطراتش شرح داده که سید ضیاء برایش یادآور «هوارد هیوز میلیونر مرموز آمریکایی» است و در ادامه از آب یونجهای که ملازم «آقا» هر روز در خانهشان تحویلش میداد تا بنوشد و بتواند فرزند تازه به دنیا آمدهاش را با شیر خودش تغذیه کند، نوشته است: «دخترم باران بداند که اگر او «سید ضیاء» نبود، شاید الان بارانی به این سلامت و لطافت در زندگی ما نمیبارید.»
خود نویسنده هم در چندین صفحه پیاپی به شرح دامداری و مرغداری سید ضیاء پرداخته است، از ۱۷۸ نوع سوپی که سید ضیاء طباطبایی اختراع کرده، نوشته است: «سوپ یونجه، سوپ بلغور، سوپ هویج و سیب زمینی... جالب این است که دستور ساختن همه این سوپها را او به من داده و از آنجا که این بنده بسیار شکمپرست است، سعی در ساختن همه این سوپها کرده و همیشه ناکام مانده است. هیچ وقت سوپی که من پختهام به خوشمزگی سوپ خانه آقا نشده، باز هم بگویید سیاست فوت و فن لازم ندارد...»
نویسنده سیدضیاء را لای سوپ یونجه گم میکند و آنقدر سایه حضور خودش به عنوان مصاحبهگر را در کتاب سنگین میکند که ارزش تاریخی و سندیت کتاب محو میشود. او سؤالهای بسیاری را در این کتاب بیجواب گذاشته از جمله اینکه چرا باید این همه سال تعلل کند و ۴۵ سال پس از مرگ سید ضیاءالدین طباطبایی ناگفتههایی که در دفترچه یادداشتش ثبت شده را منتشر کند.
***
سید ضیاء، عامل کودتا
صدرالدین الهی
انتشارات فردوس
چاپ اول، ۱۳۹۳
۳۹۲ صفحه
۱۷ هزار تومان
نظر شما :