هدف عملیات آژاکس: مردم مصدق را سرنگون کنند
در این مستند به اکتشاف، استخراج و انتقال نفت در نیمه دوم قرن نوزدهم، نقش نفت در نیمه دوم قرن بیستم به عنوان اهرم سیاسی و نیز تاثیری که استفاده بیرویه از نفت در گرم شدن هوای زمین داشته، پرداخته شده است. قسمت دوم این مجموعه به نیمه دوم قرن بیستم و منازعات بینالمللی بر سر نفت خاورمیانه میپردازد و به کودتای بیست و هشت مرداد به عنوان «اولین کودتای نفتی» تاریخ اشاره میکند و خودداری بریتانیا از پذیرش حق پنجاه - پنجاه مالکیت نفت ایران را «خطای فاجعهبار» توصیف میکند. متن زیر برگرفته از قسمت دوم این مستند به نقل از بیبیسی فارسی است.
نفت به مثابه اهرم سیاسی
در نیمه قرن بیستم دورانی که شرکتهای خصوصی بر نفت خام حکمرانی میکردند رو به پایان بود و کشورهای تولیدکننده نفت، مالکیت و سهم بیشتری را از منابع طبیعی خود طلب میکردند. اولین اقدام را عربستان سعودی انجام داد. عبدالله سلیمان وزیر اقتصاد عربستان دریافته بود مالیاتی که آرامکو (شرکت نفتی عربستان ـ آمریکا) بابت نفت به وزارت دارایی آمریکا میدهد بیش از پولی است که به عربستان میرسد. او درخواست سهم و مالکیت پنجاه درصدی از نفت کشورش را مطرح کرد. مدیران آمریکایی آرامکو اصلا مایل نبودند چنین درخواستی را بپذیرند، اما متوجه شدند که اگر میخواهند جریان نفت عربستان برقرار بماند، باید به این خواسته تن بدهند. در دسامبر سال ۱۹۵۰ آرامکو و دولت عربستان توافق جدید پنجاه - پنجاه را امضا کردند. این اتفاق از چشم کشورهای منطقه دور نماند، از جمله از چشم محمد مصدق.
تقریبا سه ماه بعد در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹، حاجعلی رزمآرا، نخستوزیر به ضرب گلوله خلیل طهماسبی کشته شد. رزمآرا معتقد بود که ایران توان فنی گرداندن تاسیسات نفت را ندارد و باید فقط به افزایش سهم قناعت کند و به دنبال سهم پنجاه درصدی نباشد. فردای قتل رزمآرا، کمیسیون نفت مجلس شورای ملی، ملی کردن صنعت نفت را تصویب کرد. ده روز بعد قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی و دو روز بعد در مجلس سنا به تصویب رسید. دولت دکتر محمد مصدق یک ماه و نیم بعد، یعنی روز ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ شروع به کار کرد. او فکر میکرد این حق ایران است که مالک منابع طبیعی خود باشد. اما شرکت نفت ایران و انگلیس با تمام شرکتهای نفتی دنیا در آن زمان تفاوت داشت.
در سال ۱۹۱۱، وینستون چرچیل وزیر دریاداری بریتانیا شد. او به شدت از کشتیهای جنگی آلمان احساس خطر کرد، نه به دلیل اینکه توان نظامی آنها بیشتر بود، بلکه به این دلیل که ناوهای آلمانی به جای زغال سنگ نفت میسوزاندند و ۲.۵ برابر سریعتر بودند. چرچیل میخواست که در کل ارتش بریتانیا نفت را جایگزین زغال سنگ کند.
چرچیل که بر اهمیت دسترسی به نفت واقف بود، میدانست که آن را کجا به دست آورد. او در ژوئن ۱۹۱۴، تقریبا کمتر از دو ماه به آغاز جنگ جهانی اول، موفق شد مصوبهای را در مجلس عوام به تصویب برساند که «بزرگترین معامله نفتی تاریخ» را رقم زد. شرکت گمنام نفت ایران و انگلیس که پنج سال پیش و به دنبال کشف نفت در مسجد سلیمان تاسیس شده بود حق انحصاری قرارداد با ارتش بریتانیا را برای تامین نفت به دست آورد. اما این قانون یک تبصره مهم داشت، دولت بریتانیا کنترل ۵۱ درصد سهام را در اختیار گرفت، برای اولین بار در تاریخ یک دولت وارد معاملات و بازار نفت شد. بنابراین بر خلاف سلیمان، وزیر اقتصاد عربستان که با مدیران اجرایی یک شرکت خصوصی (آرامکو) برای افزایش حق عربستان از نفت خود مواجه بود، محمد مصدق با دولت بریتانیا طرف بود نه با یک شرکت خصوصی. اما برای بریتانیا پذیرش پیشنهاد ایران اصلا مطرح نبود، آنها دولت مصدق را «افراطی» خواندند و گفتند از «حق خود» دست نخواهند کشید. بریتانیا بعدا بهای این «لجبازی کورکورانه» را پرداخت.
رکسان فرمانفرماییان، زندگینامهنویس مصدق میگوید: «بریتانیاییها فاقد این توانایی بودند که بفهمند اوضاع ایران به نقطه بحرانی رسیده است و برای تصمیمسازان بریتانیا روشن نبود که بازنده خواهند شد. آنها هنوز فکر میکردند که میتوانند درباره قرارداد مذاکره کنند و اینکه ایرانیها خیلی کله شق هستند.»
«اما مصدق به این نتیجه رسیده بود که توافقی در کار نخواهد بود، از این رو شعار هم این شد: ملی کردن نفت.» در تابستان ۱۹۵۱، مصدق کنترل تمام میادین نفت ایران را به دست گرفت و کارکنان بریتانیایی آنها را از ایران اخراج کرد و از بریتانیا خلع ید کرد.
بریتانیا در قحطی انرژی
بریتانیا از تنها منبع نفتیاش محروم شد و مصدق برای اولین بار در تاریخ، از نفت به عنوان سلاح سیاسی استفاده کرد. تا آن موقع کسی چنین کاری نکرده بود. مصدق مشکل بریتانیا در دسترسی به انرژی را آشکار کرد و بریتانیا به سرعت فلج شد. تولید اقتصادی متوقف شد و بیکاری به اوج رسید. هر آنچه بریتانیای مدرن به آن چشم داشت به نفت وابسته بود. بریتانیا مجبور بود دوباره جریان نفت ایران را برقرار کند. پس از خلع ید، دولت بریتانیا از دولت ایران به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد. اما شورای امنیت استدلال ایران را پذیرفت که این منازعه بین دولت ایران و یک شرکت تجاری است و نه منازعه دو دولت و از این رو رسیدگی به آن در صلاحیت شورای امنیت نیست.
چند سالی بیشتر از پایان جنگ جهانی دوم نمیگذشت و کسی به فکر جنگ نبود. دولت ورشکسته بریتانیا توان مالی چنین کاری را نداشت. تنها راه دیپلماسی بود از طریق سازمان ملل که تازه تاسیس شده بود. بریتانیا میگفت برای منابع نفتی ایران میلیونها پوند خرج کرده و کسی حق ندارد این منابع را به طور غیرقانونی از آنها بگیرد. اما در سازمان ملل کسی موضوع را اینگونه نمیدید. آمریکا هم کنار نشسته بود تا منافعش در عربستان به خطر نیفتد. مصدق هم همه جا بریتانیاییها را «گروهی دزد» جلوه داده بود که میخواهند ثروتهای طبیعی کشورش را غارت کنند. در واقع بسیاری از نمایندگان حاضر در سازمان ملل فکر میکردند که حرف او بیراه هم نیست. حمله دیپلماتیک بریتانیا از آغاز محکوم به شکست بود. مصدق جریان نفت را متوقف نگهداشت و بریتانیا در فقر انرژی ماند. بریتانیاییها به ناچار به استفاده از زغال سنگ روی آوردند که در بریتانیا به وفور یافت میشود.
مه دود بزرگ (Great Smog)
پنجم دسامبر ۱۹۵۲، ساکنان لندن وقتی بیدار شدند نفس شهر در زیر ابری غلیظ و آلوده و خفقانآور گرفته بود. در ساعتهای اولیه صبح شهر دچار بینظمی شدید شد و گزارشهایی مبنی بر غارت و چپاول وجود داشت. وقتی شب شد مردم در خیابانها از خفگی میمردند. لندن عملا چهار روز کاملا فلج بود و تا رفع مه دود، چهار هزار نفر در لندن مردند و صدها هزار نفر بستری شدند. این وضعیت مختص لندن نبود. سبب این وضعیت، روی آوردن بریتانیا به استفاده از زغال سنگ در نبود نفت بود. این اتفاق ضربه آخر بود. جامعه مدرن بدون نفت قابل تصور نبود و برای بریتانیا راهی جز جنگ نمانده بود و برای این جنگ به کمک احتیاج داشت.
اولین کودتای تاریخ که به اسم نفت انجام شد
در ماه اوت سال ۲۰۱۳ آمریکا سرانجام اسناد محرمانه عملیات آژاکس را از طبقهبندی محرمانه خارج و برای اولین بار آنها را منتشر کرد. هدف عملیات ساده بود، سرنگونی محمد مصدق و روی کار آوردن کسی که بریتانیا و آمریکا انتخاب کرده بودند، کسی که نفت ایران را به بریتانیا برگرداند، سرلشگر فضلالله زاهدی، «چه با حکم شاه چه بدون آن» او باید کنترل اوضاع را به دست میگرفت. عنوان پرونده عملیات، «تاریخ عملیات زیرزمینی، سرنگون کردن محمد مصدق نخستوزیر ایران، نوامبر ۱۹۵۲ - اوت ۱۹۵۳» بود.
به گفته مالکوم برن، معاون و مدیر تحقیقات آرشیو امنیت ملی آمریکا که نزدیک به ۳۰ سال در این سازمان کار کرده، این سند در واقع «دستورالعملی برای سرنگونی یک دولت است.» این سند به امضای رئیس سیا، رئیس ام آی ۶ (سازمان اطلاعات خارجی بریتانیا)، وزرای خارجه بریتانیا و آمریکا و وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیا و آیزنهاور رئیسجمهور آمریکا رسیده بود. به گفته آقای برن، آمریکا در آن زمان نگران این بود که کشورهای خاورمیانه، بخصوص آنها که منابع استراتژیک انرژی داشتند به کمونیسم گرایش پیدا کنند و زیر نفوذ اتحاد جماهیر شوروی قرار بگیرند.
عملیات آژاکس رویکردی تازه به امنیت انرژی بود که «دغلکاری سیاسی را برای رسیدن به نفت مجاز میدانست.» به گفته آقای برن، سند این عملیات نشان میدهد که برای «ترفندهای کثیفی که آمریکا و بریتانیا میخواستند بکار بگیرند حد و مرزی وجود نداشت.» برای این عملیات یک میلیون دلار بودجه تخصیص پیدا کرد تا «با هر روشی» دولت مصدق ساقط شود. آقای برن میگوید: «به این روشهای کثیف عنوان تبلیغات سیاه دادهاند، هدف تخریب وجهه مصدق به هر طریق ممکن بود و او را همجنسگرا، یهودی، کمونیست، ضد مذهب و هر چیزی دیگر معرفی کردند.» امید عملیات این بود که با سازماندهی و «هدایت نارضایتی سیاسی» انقلابی در داخل ایجاد کنند و «مردم ایران خود به جای آمریکا و بریتانیا کار کثیف را انجام دهند و آنها از شر مصدق خلاص کنند.»
اما اوضاع مطابق برنامه پیش نرفت. شاه که دستگاه اطلاعاتی بریتانیا متقاعدش کرده بود که با این عملیات همکاری کند وحشتزده شد و در حالیکه ایران غرق در ناآرامی بود از کشور فرار کرد. عملیات آژاکس در آستانه شکست بود، اما برای سیا و بریتانیا دیگر امکان برگشت نبود. آنها بر دامنه ناآرامیها افزودند و خشونت بیشتر را ترغیب کردند. تبلیغات سیاه هم بکار گرفته و اینگونه جلوه داده شد که مصدق با خودکامگی شاه را از سلطنت خلع کرده است. سرانجام «اولین کودتای نفتی دنیا» موفق شد. مصدق دستگیر و محاکمه و زندانی شد. شاه به ایران برگشت و فضلالله زاهدی که آمریکا و بریتانیا انتخابش کرده بودند نخستوزیر شد، اما این شمشیری دو لبه بود. در نهایت بریتانیا به تقسیم پنجاه - پنجاه نفت رضایت داد، در حالیکه با تمام قوا برای جلوگیری از آن جنگیده بود، جنگی برای هیچ. پیروزی عملیات آژاکس به سرعت رنگ شکست گرفت و به جای اینکه کشورهای خاورمیانه سر جای خود نشانده شوند به دنبال سهم خود از منابع طبیعیشان رفتند.
بحران ایران جرقه ملی شدن نفت را در منطقه زد و محمد مصدق سمبل نسلی از رهبران منطقه شد که همه میخواستند کنترل بیشتری بر منابع ملی خود داشته باشند و این به معنای دشواری بیشتر برای بریتانیا بود. سه سال بعد جمال عبدالناصر در مصر پا جای پای مصدق گذاشت و کانال سوئز (مهمترین راه انتقال نفت ایران و عراق به بریتانیا در آن زمان) را ملی اعلام کرد.
نظر شما :