اگر استالین نمیمرد
بازخوانی مواضع شوروی در برابر کودتای ۲۸ مرداد
ترجمه: فریبا امینی
ویراستار: حسین امینی
تحقیقات آرتمی ام. کالینوفسکی استادیار مطالعات اروپای شرقی در دانشگاه آمستردام حاکی از آن است که اعلیحضرتهای ابرقدرت جهان یعنی اتحاد جماهیر شوروی حتی به تحولات همسایه جنوبی خود یعنی ایران با ۲ هزار و ۵۰۰ کیلومتر مرز مشترک، نگاه واقعبینانهای نداشتهاند. عروسک آمریکا خواندن مصدق و عدم درک صحیح از نهضت ملی شدن نفت، حاکی از قدرت نظریه توطئه نزد رهبران شوروی سابق است. هرچند در تحقیقات کالینوفسکی سایه پرده آهنین و فقر تحقیقات و استناد به اسناد کاملا هویداست، ولی قرائت شوروی سابق از کودتای ۲۸ مرداد میتواند ابعاد دیگری از نهضت ملی شدن نفت را ترسیم کند. در این مقاله به طور مستقیم این موضوع برای خواننده تداعی میشود که شاید اگر استالین زنده بود، احتمال اینکه نهضت ملی با کودتا سرنگون نشود زیاد بود. به عبارتی عزراییل مرگ و یا جلاد در گولاکها میتوانست فرشته نجات برای نهضت ملی باشد! اما چرا مصدق برای نجات خود و نهضت ملی به استالین پناه نبرد؟ این مقاله از نظرتان میگذرد:
***
عموما تصور میشود شوروی نقش مهمی در اتفاقاتی که منجر به سرنگونی دولت محمد مصدق در سال ۱۹۵۳ شد نداشته است. نوشتههای زیادی نیز درباره چگونگی ارزیابی شورویها از نخستوزیر ایران و مبارزهای که او پرچمدار آن بود وجود ندارد. بحث اصلی این مقاله این است که کرملین، مصدق را به عنوان رهبری ضعیف ارزیابی کرده که نگاه مثبتی به شوروی نداشت. عدم دریافت امتیاز نفت شمال از ایران در سال ۱۹۴۶ و نگاه محافظهکارانه شوروی نسبت به جنبشهای ضد استعماری در سالهای آخر عمر استالین، ارزیابی آنها را نسبت به زمامداری مصدق مشخص میکند. در اواسط دهه ۵۰ سیاست شوروی نسبت به جهان سوم تغییر کرد و جنبش مصدق به عنوان مبارزهای واقعی، آزادیبخش تلقی شد.
بیشترین مقالاتی که در باب کودتای ۲۸ مرداد (سقوط دولت دکتر مصدق در سال ۱۹۵۳) نوشته شده است بر نقش انگلستان، آمریکا و شخصیتهای صحنه سیاست ایران تاکید دارد. بعضی از این مقالات بر این نکته تاکید دارند که آمریکا با ترس از اینکه حزب توده در دولت مردمی دکتر مصدق قدرت را به دست بگیرند و یا تاثیر مهمی در دولت داشته باشند، در این کودتا نقشآفرینی کردند.(۱)
اگرچه شخص مصدق نه علاقهای به سوسیالیسم داشت و حتی هیچگاه به طور جدی خواستار اتحاد با شوروی نبود، ولی در دوره جنگ سرد، دولت آیزنهاور و به ویژه کسانی مانند کرمیت روزولت و سایر ماموران سازمان سیا در تهران تصور میکردند که نتیجه ملی شدن صنعت نفت باعث محبوبیت دولت مصدق خواهد شد و او نهایتاً با رفتن به سوی شوروی، تحت سلطه آنها قرار خواهد گرفت. برخی از روایتها توجه کمتری به شرایط جنگ سرد دارند و معتقدند که دخالت آمریکا و انگلیس در ایران به دلیل اهمیت تولید نفت بوده است.(۲)
اگرچه نقش انگلستان و آمریکا در ایران بارها تکرار شده است و مورخان به طور وسیع به آن پرداختهاند، اما از سال ۱۹۷۰ نقش شوروی در جریان ملی شدن نفت ایران و سیاست خارجی آنها در آن دوره کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. آنچه مورخان درباره سیاست خارجی شوروی نسبت به ایران نوشتهاند به دوران جنگ جهانی دوم و سالهای پس از آن برمیگردد که شوروی در رابطه با بحران نفت در ایران به حاشیه رانده شده بود و دخالت مستقیمی در اتفاقات نداشت.(۳)
فرهاد دیبا از جمله افرادی است که در مورد دوران مصدق به تحقیق پرداخته و به درستی بیان میکند که: «به طور کلی سیاست دولت شوروی نسبت به دولت مصدق، سیاست عدم مداخله و داشتن یک رابطۀ دوستانۀ دورادور بوده است.»(۴) چیزی که واضح نیست این است که چرا شوروی این سیاست را در پیش گرفته بود؟
نکته قابل توجه این است که بحران نفت در ایران درست بعد از شکست سیاستهای دخالت مستقیم شوروی در امور ایران پیش آمد. سیاستهایی مانند دخالت شوروی در سال ۱۹۴۶ در قبال مساله حکومت خودمختار آذربایجان که منجر به بزرگترین شکست سیاست خارجی شوروی در اوایل جنگ سرد شد.
این مقاله قصد دارد خلایی را که در تاریخنگاری سیاست شوروی در مورد ایران و بحران نفت وجود دارد پر کند. آنچه در درجه اول مورد نظر بوده است اسناد «ویاچسلاو مولوتف» از آرشیو بایگانی دولتی شوروی در رابطه با مسائل تاریخی، اجتماعی و سیاسی (RGASPI) بین سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۳ (سقوط دولت مصدق) است. با توجه به عدم دسترسی نویسنده به بایگانی سیاست خارجی شوروی (AVPRF) این مقاله میتواند سؤالات زیادی را در رابطه با آن دوران مطرح کند و دسترسی به بایگانی سیاست خارجی شوروی میتواند شانس بیشتری را به محققان برای درک آن دوران بدهد.(۵)
اسناد مولوتوف تنها با نگاهی اجمالی بخشی از ابهامات ما را نسبت به سیاست خارجی شوروی روشن میکند و به ما اجازه میدهد تا درک بهتری از سیاست شوروی در آن زمان نسبت به دولت مصدق به دست آوریم و اینکه اصولا مسکو چگونه به مسائل ایران در آن دوران نگاه کرده است. این اسناد نشان میدهند که از نظر سیاستمداران شوروی، آنها تا حد زیادی نفوذ خود را در میان سیاستمداران ایران از دست داده بودند و پشتیبانی مردمی کمی را برای اجرای سیاستهای خود همراه داشتند و بیشتر سیاستمداران مترقی در اردوی آمریکا و انگلیس بودند. بنابراین سیاست آنها چنین ایجاب میکرد که تأثیر آمریکا و انگلیس را در ایران کم کرده و یا ثابت نگه دارند، در عین حال بتوانند از نظر اقتصادی منافع خود را نیز حفظ کنند. بعد از بحران ژوئیه ۱۹۵۲ (تیر ۱۳۳۱) نگاه آنها به سیاست ایران تغییر کرد و بیشترین کسی که برای آنها اهمیت پیدا کرده بود نه شخص مصدق و نه اعضای حزب توده، بلکه شخص آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی بود که ابتدا از مصدق حمایت کرد، ولی بعد در پاییز سال ۱۹۵۲ علیه او شد. با این حال حتی پس از مرگ استالین در مارس ۱۹۵۳ جانشینان او علاقه خاصی به دخالت در امور ایران نداشتند گرچه در اواسط دهه ۵۰ میلادی سیاست شوروی در مورد کشورهای جهان سوم تغییرات اساسی کرد و سیاست مصدق و ملی شدن نفت به عنوان یک مبارزه آزادیبخش محسوب شد، با این حال قبول این واقعیت و اشتباهات از سوی دولت شوروی در آن زمان با ایجاد روابط حسنه بین مسکو و رژیم محمدرضا شاه پهلوی همزمان شد.
پیشینههای سیاست شوروی
برای پاسخ به نگاه شوروی به وقایع ایران باید درک درستی از تغییر دیدگاه رهبری شوروی در مورد برنامههای آمریکا و انگلستان در منطقه داشت و اینکه آنان نسبت به هرگونه تغییرات انقلابی در کشورهای هممرز خود نگاهی منفی داشتند به ویژه زمانی که ارتشی سرخ در آن مرز حضور نداشت.(۶)
در دو دهه اخیر نوشتههای متعدد و بسیار مهمی در رابطه با روابط شوروی و ایران در زمان جنگ سرد نوشته شده است. مورخان چنین استدلال میکنند که اختلاف نظر بر سر ایران، ترکیه و یونان، نقش مهمی در وخامت روابط شوروی و متحدانش ایفا کرده است.(۷) انگلستان و شوروی در اوایل جنگ جهانی دوم، ایران را اشغال کردند تا مبادا ذخایر نفتی به دست متحدین بیفتد. استالین با نگاهی به نقشه شوروی بعد از جنگ از پیشرفتهای آن زمان در شمال، غرب و شرق کشور راضی بود، ولی مساله آذربایجان ایران خواستههای او را برآورده نمیکرد و میگفت: «در اینجا من این مرز را دوست ندارم.»(۸)
از سال ۱۹۴۴ لاورنتی بریا، ریاست پلیس مخفی استالین، دنبال کسب امتیاز نفتی در ایران بود. او معتقد بود که آمریکا و انگلستان بر سر کسب منافع نفتی در ایران به شدت در رقابت هستند و اینکه کشور سومی (شوروی) نباید به این منابع دست پیدا کند اتفاق نظر داشتند. بعد از اینکه مذاکرات برای گرفتن امتیاز نفت به سرانجام نرسید، مسکو از حزب توده و ملیگراهای کرد و آذری استفاده کرده تا به مقاصد خود در شمال ایران برسد. شوروی مایل بود اکثریت مطلوب و در عین حال هوادارش را در مجلس از طریق حزب دموکرات آذربایجان به دست آورد؛ در این راه حتی ایران را تهدید نظامی کرد تا بتواند یک قرارداد نفتی با ایران امضا کند. بعضی از اعضا حزب توده با این سیاست شوروی مخالف بودند ولی رهبری تشکیلات بالاخره با این سیاست همگام شد ولی حزب توده اعتبار خود را میان مردم از دست داد.(۹)
بعد از خروج ارتش شوروی از ایران، سیاستمداران ایرانی تمام قولهای خود را به شوروی در مورد امتیاز نفت، به فراموشی سپردند. ارتش ایران وارد آذربایجان شد و به حکومت خودمختار آذربایجان در تبریز پایان داد، در مهاباد نیز جمهوری کردستان سقوط کرد و در سال ۱۹۴۷ مجلس حاضر نشد قراردادی را با یک کمپانی مشترک نفتی با شوروی امضا کند.(۱۰) ناتالیا یگوروا نشان میدهد منافع سیاسی - اقتصادی اهمیت تعیینکنندهای در درک انگیزه و رفتار مسکو دارد.(۱۱)
همچنین استالین نگاه مثبتی نسبت به پتانسیل انقلابی در ایران نداشت. در ماه مه ۱۹۴۶ او به جعفر پیشهوری نوشت: «تنها چیزی که میتواند انقلاب را به سرانجام برساند، وجود ارتش شوروی است و در واقع هیچ بحران انقلابی در ایران وجود ندارد. عدهای کارگر در ایران هستند که بیشتر آنها سازماندهی نشدهاند و جامعه روستایی ایران تمایل چندانی به مبارزه ندارد.» استالین در عین حال از پیشهوری و حزب توده خواست که با احمد قوام که هوادار سلطنت بود همکاری کنند. او این احتمال را میداد که در آینده با انگلیس رودررو خواهد شد و در این زمینه به کمک حزب توده احتیاج خواهد داشت. او فکر میکرد که باید از این اختلاف استفاده کند تا از قوام امتیاز بگیرد، معتقد بود که باید از قوام حمایت کرد و طرفداران انگلیس را منزوی کرده و در عین حال فرآیند و زمینه دموکراتیزه کردن ایران را فراهم کرد.(۱۲)
قوام در مذاکراتش خیلی ماهرانه شورویها را گول زد؛ به آنها قول امتیاز نفتی داد و اینکه اگر شوروی ارتش خود را از ایران خارج کند او مجلس را مجبور خواهد کرد که علیه امتیاز به شوروی، رأی ندهند. این حرکت باعث شد که استالین بر سر ایده خود که ایران در یک شرایط انقلابی نیست، مصممتر شود. در هفت سال پیش رو سیاست شوروی بر این مبنا بود که آنها هیچ منفعتی برای به دست آوردن در ایران نداشته و هرگونه اتفاقی که به ضرر انگلیسیها باشد، به نفع آمریکا خواهد بود. سیاست مسکو بین سالهای ۱۹۴۷ و ۱۹۵۲ فقط و فقط به این ختم میشد که منافع محدود اقتصادی خود را حفظ کرده و به نفوذ آمریکا و انگلیس نگاهی انتقادی داشته باشند. بیشتر اسناد مولوتوف در رابطه با مسائل اقتصادی و تجاری است و نشان میدهد که شوروی بیشتر به فکر تعهدات پس از جنگ جهانی و بدهیهای مالی و حمایت از منافع تجاری خود است.
در همان حال مسکو مواظب بود که ایران به تحریک انگلستان و آمریکا تهدیدی برای شوروی نباشد. از ژانویه ۱۹۴۸ مقامات شوروی در مورد فعالیتهای خارجیها به ویژه انگلیسیها و آمریکاییها در ایران شکایت میکردند. مقامات ایرانی به آنها اطمینان خاطر دادند که فعالیت آنها فقط در زمینه تحقیقات زمینشناسی است و هیچ خطری برای شوروی ندارد و در ضمن این افراد شهروند سوئیسی هستند. وزارت خارجه شوروی به هیچ وجه این توضیحات را قبول نداشت و با استناد به اظهارات خود آمریکاییها تاکید میکرد بسیاری از تحقیقات در مرز شوروی، زمینه نظامی دارد. حتی تحقیقات توپوگرافیک یا عکسهای هوایی در مرز شوروی، به هیچ وجه قابل قبول نیست و جنبه نظامی دارد. دولت شوروی طی نامهای در ۲۵ مه ۱۹۵۰ اذعان کرد که تمام این تحرکات، در تضاد معاهده دوستی بین ایران و شوروی است که در ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ بین طرفین به امضا رسید.(۱۳)
روابط ایران با پاکستان و هند (ایران بعد از استقلال آنها در سال ۱۹۵۰ با هر دو قرارداد دوستی امضا کرد) باز این تصور را به مسکو داد که لندن خواستار گسترش سلطه خود در سراسر منطقه است. در همان زمان پیشنویس بیانیهای از طریق خبرگزاری تاس (TASS) صادر شد مبنی بر این «فعالیتهای بیش از حد عناصر انگلیسی در هر دو زمینه نشان میدهد که آمریکاییها دارند جای انگلیسیها را در ایران میگیرند.»(۱۴)
با در نظر گرفتن لجبازی ایرانیان در مورد تجارت و بحثهای مربوط به بدهی شوروی به ایران و دخالتهای آمریکا و انگلیس در ایران، نشانگر آن است که ایران به صورت پایدار و محکم در اردوگاه آمریکا و انگلیس بود. همانطور که خواهیم دید هیچ کدام از این دیدگاهها وقتی مصدق و جبهه ملی به قدرت رسید تغییر نکردند. ایران از طرف دیگر متقاعد شده بود که شوروی تغییر موضع نخواهد داد مگر اینکه نفوذ نظامی در ایران داشته باشد و در امور ایران دخالت مستقیم کند.(۱۵)
ارزیابی از مصدق
ارزیابی اولیه شوروی از مصدق ناامید کننده بود. این ارزیابی توسط «میخاییل ماکسیموف» معاون بخش خاورمیانه وزارت خارجه انجام شد. او معتقد بود که مصدق بیش از اندازه افکار خودبزرگبینی دارد. در گزارش ذکر شده بود که مصدق در بین طبقه بورژوازی ملی و برخی از جوانان ناسیونالیست محبوبیت دارد و از به دست آوردن قدرت استقبال میکند.(۱۶) در این ارزیابی آمده است که مصدق مخالف دوستی ایران و شوروی است به این دلیل که او در سال ۱۹۲۷ پیشنهادی به مجلس داده بود تا ایران در جامعه ملل بیطرف باشد و هیچگونه امتیازی به شوروی در مورد نفت ندهد.(۱۷) این ارزیابی همچنین عنوان میکند که حضور حسن صدر و کریم سنجابی در جبهه ملی نشاندهنده حضور عناصر طرفدار انگلیس در جبهه ملی است.(۱۸)
دولت شوروی نسبت به ملی شدن صنعت نفت نگران بود زیرا تحلیل شاه این بود که آمریکاییها جایگاه انگلستان را در نفت ایران خواهند گرفت و شوروی باید با اتخاذ موضع بیطرفی نشان دهد که با این مساله برخورد خصمانه ندارد. در سال ۱۹۵۱ ایوان سادچیکوف سفیر شوروی در ایران پیشنهاد قطع مذاکرات بر سر مساله طلاها، نفت و قروض را داد. وزارت خارجه شوروی و وزارت تجارت نیز به این نتیجه رسیده بود که این مذاکرات به جایی ختم نمیشود ولی به استالین پیشنهاد دادند مذاکرات همچنان ادامه یابد، زیرا اگر مذاکرات پایان یابد این نگاه را به وجود میآورد که شوروی قصد اعمال فشار بر تهران دارد.(۱۹)
پاسخ شوروی به سادچیکف چنین بود: «پیشنهاد شما مبنی بر قطع مذاکرات بین ایران و شوروی غلط است. شما باید درک کنید که در شرایط سیاسی کنونی ایران و زمانی که مساله ملی شدن نفت و مبارزه علیه انگلیس و آمریکا در جریان است، هرگونه اقدامی در مورد بدهکاری ما به ایران این گمان را ایجاد میکند که ما از جریان ملی شدن نفت در ایران دفاع نمیکنیم و این باعث میشود که جامعه ایران نسبت به ما ارزیابی غلطی بکند و در ضمن آمریکا و انگلستان نیز از آن سوءاستفاده میکنند، چنین پیشنهادی میتواند واکنش نامطلوبی علیه ما در ایران به همراه داشته باشد.»(۲۰)
در همین حال مسکو حمایت محتاطانه خود را از ملی شدن نفت در خبرگزاری تاس نشان داد که مربوط به دادگاه لاهه و شکایت ایران از انگلیس میشد. وقتی دادگاه لاهه رأی داد که سود فروش از نفت ایران در حساب سومی واریز میشود و ایران نباید تا رای نهایی دادگاه به آن دست بزند، تاس نوشت که این تصمیم با هدف ایجاد فشارهای شدید اقتصادی بر ایران اتخاذ شده و با این رای، ایران نمیتواند بیشتر از ۶ ماه در مقابل شرکت نفت ایران و انگلیس بایستد و در نهایت به زانو خواهد افتاد.(۲۱)
در سپتامبر همان سال، مجله آکادمی علوم اقتصادی به نام ووپروسی اکونومیکو (Voprossy Ekonomiki) سلسله تحلیلهای تاریخی در باره نفت ایران منتشر و از ملی شدن صنعت نفت در ایران حمایت کرد؛ البته انتقاد شدیدی از اقدامات انگلیس و آمریکا داشت. این مقالهها بعدها در روزنامه پرتیراژ پراودا در ماه اکتبر به چاپ رسید. یکی از مقالهها چنین به پایان میرسید: «امپریالیزم آمریکا و انگلیس پشت پرده در حال آمادهسازی معاملهای با ایران هستند تا بتوانند سلطه خود را در این کشور حفظ کنند.»(۲۲) در هفته بعد مقالهای توسط اوجنی وارگ (Evgenii Varga) اقتصاددان به نام منتشر شد و بحران را چنین توصیف کرد که کمانیهای آمریکایی میخواهند رقبای انگلیسی خود را به کنار بزنند.(۲۳)
در واقع بسیاری از مسئولان شوروی در این زمان دید مثبتی نسبت به ملی شدن نفت پیدا نکردند و شک آنان بیشتر و بیشتر نسبت به این سمت کشیده شد که کم شدن نقش انگلستان به سود آمریکا خواهد بود. سوءظن آنها نسبت به مصدق به قبل از ژوئیه ۱۹۵۲ (تیر ۱۳۳۱) بازمیگردد زیرا آنها معتقد بودند مصدق قصد دارد با بیرون کردن انگلیسیها در ایران راه را برای حضور آمریکا در ایران باز کند.
آندره ویشینسکی وزیر امور خارجه شوروی در نامه خود به استالین در مه ۱۹۵۲ چنین گزارش داد که همکاری نظامی بین آمریکا و ایران در حال افزایش است. روزنامه اطلاعات یکسری نامههایی را که بین مصدق و سفیر آمریکا لوی هندرسون رد و بدل شده بود به چاپ رساند که گواهی بر آن بود که مساله مستشاران آمریکایی مطرح شده است. مکالماتی نیز بین جواد بوشهری (وزیر راه) و مایکل مک دورمت (معاون ویژه وزیر امور خارجه) صورت گرفت که نشان میداد آمریکا تمایل دارد به ایران کمکهای نظامی بکند. ماموریت نظامی آمریکا در ایران که از ماه ژانویه قطع شده بود نیز دوباره از سر گرفته شده بود. در نهایت ویشینسکی از مکالمات بین مصدق و هندرسون نتیجه گرفت که مذاکرات آنها لزوماً نشان نمیدهد که آمریکا مستقیماً به ایران کمک نظامی خواهد کرد ولی مکالمات بین بوشهری و مک دورمت این را نشان میدهد که گویا قرار است کمکهای نظامی از طرف آمریکا به ایران انجام شود و اینکه صحبت از فعالیتهای دوباره مستشاران آمریکایی در ایران خواهد بود.(۲۴)
ویشینسکی پیام خود را در ۲۱ مه به ایرانیها منتقل کرد. این پیام در ۲۳ مه در روزنامه پراودا منتشر شد.(۲۵) ایرانیها شش هفته بعد در ۲ ژوئیه به این پیام پاسخ دادند و اینکه ایران قرارداد ۱۹۲۱ را نقض نخواهد کرد و دولت دکتر مصدق همچنان به سیاست بیطرفی خود ادامه خواهد داد.(۲۶)
کدام طرف را باید گرفت؟
به نظر میآید که از سال ۱۹۵۰ به بعد بسیاری از بازیگران ایرانی برای کمک به شوروی قدم برمیداشتند تا بتوانند تعادلی علیه آمریکا و انگلستان ایجاد کنند. در ژانویه ۱۹۵۱ شخصی به نام نورزاد از طرف شاه با دبیر دوم سفارت شوروی در ایران به نام کوزنتسوف تماس گرفت. او به رشد تبلیغات ضد شوروی انگلیسیها و آمریکاییها در ایران اشاره و ابراز تعجب کرد که چرا مسکو هیچ عکسالعملی نسبت به این مساله نداشته است. البته وی راهحلی نیز ارائه کرد: چرا شوروی از شاه ایران برای سفر به مسکو دعوت نمیکند تا نشان بدهد که روابط اتحاد جماهیر شوروی و ایران حسنه هست.(۲۷)
سادچیکف سفیر شوروی در ایران از این موضوع استقبال کرد. به طور قطع این پیشنهاد از طرف خود شاه شده بود و قرار نبود باعث تنش بین شاه و مصدق شود و حتی شاید بین شاه و مصدق توافق شده بود. این ملاقات میتوانست به مذاکرات برای تجدید مجوز شیلات بین شوروی و ایران کمک کند. توافقنامه شیلات که قبلاً توسط رضاشاه در ۱۹۲۷ امضا شده بود، نفعی برای ایران نداشت زیرا به قول فرهاد دیبا پرداخت پولها به روبل انجام میشد و شوروی تعیین نرخ و فروش را کنترل میکرد و تمام حساب و کتابها را در اختیار خود داشت. این وضع چارهای جز قبول هر آنچه شوروی میخواست برای ایران نمیگذاشت.(۲۸)
بنابراین مصدق نمیخواست این قرارداد تجدید شود و سادچیکف امیدوار بود دیدار شاه از مسکو به این مساله کمک کند. اما وزارت خارجه با سادچیکف موافق نبود. این اولین باری نبود که افرادی به نمایندگی از شاه میخواستند این دیدار صورت گیرد. در سال ۱۹۵۰ نیز پیشنهادهایی مشابه از طرف دیگر نمایندگان شاه مطرح شد. پیشنویس متن پیشنهادی بین ۱۲ تا ۲۱ ژانویه در کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی مورد بحث قرار گرفت و به سادچیکف گفته شد که او بیش از حد به ادعای نورزاد مبنی بر خواست شاه در مورد سفر به مسکو اهمیت داده است. این پیشنهاد بیشتر بازی ایرانیان با کارت شوروی در مقابل آمریکا و انگلیس است. اگر واقعاً شاه علاقمند به دیدار از شوروی است خودش باید مستقیماً این مساله را طرح کند.(۲۹)
در دسامبر همان سال آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، رهبر محبوب مذهبی مورد توجه قرار گرفت. او توسط انگلیسیها به اتهام طرفداری از آلمان در بین سالهای ۴۵-۱۹۴۴ زندانی و بین سالهای ۵۰-۱۹۴۹ نیز به تبعید فرستاده شد. آیتالله کاشانی در سال ۱۹۵۰ به مجلس شانزدهم راه یافت. سیاست او بر روی شعارهای ضد امپریالیستی بنا شده بود، و در مراحل نخست ملی شدن صنعت نفت با مصدق همکاری میکرد.(۳۰) کاشانی نخست با یک تاجر روس به نام ایساوف (فقط نام اول او در این سند آمده) ملاقات کرد و از وی خواست ترتیب یک دیدار مخفیانه را با سادچیکف بدهد. به سادچیکف گفته شده بود که از هرگونه ملاقات مخفی بر حذر باشد، زیرا ممکن است منجر به شایعاتی در مورد مقاصد شوروی شود. به همین دلیل سادچیکف پیشنهاد کرد این دیدار به شکل رسمی در سفارت شوروی در تهران صورت گیرد اما این پیشنهاد مورد قبول کاشانی واقع نشد.(۳۱)
کمتر از دو ماه بعد کاشانی در ملاقات با پزشکهای شوروی که برای درمان او آمده بودند موقعیت و جایگاه خود را یادآور شده بود. او میخواست به عنوان دوست واقعی اتحاد جماهیر شوروی باشد و شوروی کمک کند تا ایران از این شرایط دشوار مالی خارج شود. این امر میتوانست نشاندهنده دوستی واقعی اتحاد جماهیر شوروی (برخلاف قدرتهای امپریالیستی) نسبت به ایران قلمداد شود.(۳۲)
در مارس همان سال کاشانی خواستار ملاقات مخفی با سادچیکف شد. نماینده کاشانی که شخصی به نام شعبان کاظمی بود، با کوزنتسوف دبیر دوم سفارت شوروی تماس برقرار کرد. آیتالله کاشانی میخواست به شورویها بفهماند که اگر نسبت به مساله ایران تنگ نظر نیستند، باید در دادن بدهی شوروی به ایران در آن شرایط دشوار تجدیدنظر کنند زیرا بدون کمک مالی، ایران نمیتوانست روی پای خود بایستد و در شرایطی که مصدق در برابر امپریالیستها ایستادگی میکرد، فشار به ایران به نفع شوروی نخواهد بود.(۳۳)
اما این بار این سادچیکف بود که تردید داشت. او به مسکو نوشت که کمک مالی به مصدق را توصیه نمیکند زیرا مصدق به آمریکاییها سمپاتی دارد، میخواهد به ترتیبی مساله نفت را با انگلیس و آمریکا حل کند. وزارت خارجه به سادچیکف توصیه کرد که بار دیگر کاشانی را برای یک بازدید رسمی دعوت کند در عین حال معتقد بود که نگرش تهران در مساله بدهیهای شوروی به ایران نشاندهنده آن است که دولت ایران تمایلات دوستانه به شوروی ندارد.(۳۴)
به نظر میرسد در لحظههایی کاشانی به عنوان میانجی بین مصدق و شوروی عمل میکرد. شاید شوروی میخواست کاشانی را آزمایش کند تا ببیند چگونه میتواند با این روحانی معامله کند. با توجه به اسناد موجود بین ماه مارس تا اوایل آوریل، شوروی در تلاش بود سادچیکوف به نوعی کاشانی را متقاعد کند که وزارت نفت ایران در فروش دوباره نفت به شوروی تجدید نظر کند. کاشانی با وزیر نفت باقر کاظمی ملاقات کرد و از تمایل شوروی به خرید نفت از ایران خبر داد. او از وزیر نفت خواست تا سادچیکف را دعوت کند و مذاکرات از سر گرفته شود. کاشانی سپس از سادچیکف خواست در صورتی که مذاکرات نفت موفقیتآمیز بود شوروی قول بدهد که از فروش نفت سوءاستفاده نکرده و در مسائل داخلی ایران دخالت نکند و در زمانی که ایران از نظر مالی زیر فشار قدرتهای خارجی است با خرید نفت از ایران حمایت کند.(۳۵)
تا آن روز مسکو و شاید تا حدودی سفارت شوروی در تهران نسبت به مسائلی که در ایران اتفاق میافتاد اهمیت زیادی نشان نمیدادند. به نظر میرسید که به شخص استالین و اطرافیانش چیزی را میگفتند که دوست داشتند بشنوند. این دوران یکی از بحرانیترین دوران جنگ سرد بود. ابراز تمایل به شخصی که تا به حال او را به عنوان عروسک آمریکاییها مینامیدند، برای مسکو خطرناک به نظر میآمد. در سال ۱۹۵۰ دانیل سمنوویچ کومیساروف که در ۱۰سال گذشته کارمند سفارت شوروی در ایران بود به مسکو فرا خوانده شد و مولوتوف به تندی او را مورد بازخواست قرار داد که چرا سفارت ایران در مسکو درخواست حضور کومیساروف را در تهران رد کرده و حضور او را به نفع روابط حسنه میان شوروی و ایران قلمداد نکردهاند. کومیساروف گفت که رهبری ایران در مورد روابط دوستانه با شوروی حقیقت را عنوان نمیکند و دولت با بحرانهای عظیمی از جمله بیکاری و فقر بین دهقانان روبهروست. کمیساروف هشدار داد ایران در وضعیت یک انقلاب است و دیگر شرایط با آنچه استالین در نامه خود به پیشهوری سخن گفته بود متفاوت است.(۳۶) کومیساروف بعد از مدتی دستگیر شد اگرچه برخی انگیزه دستگیری او را مربوط به نقش او در ایران نمیدانند، ولی به نظر میآید که نظر کارکنان سفارت باید با نظر مسکو مطابقت داشته باشد.(۳۷)
در ژوئیه و درست در زمانی که مصدق قصد داشت به عنوان نخستوزیر و بر خلاف رویه گذشته اداره وزارت جنگ و ریاست ستاد ارتش را به دست بگیرد، روابطش با شاه به یک مرحله بحرانی رسید. در پاسخ به مخالفت شاه، مصدق استعفاء داد و شاه، قوام را برای نخستوزیری انتخاب کرد، ولی پس از ۵ روز تظاهرات در اعتراض به نخستوزیری قوام، شاه مجبور شد استعفای قوام را بپذیرد و به خواست مصدق جواب مثبت دهد و چنین شد که مصدق دوباره به قدرت بازگشت.(۳۸)
پس از این بحران هم سفارت شوروی در تهران و هم مسکو نظراتشان در مورد ایران تغییر کرد. سادچیکف اظهار داشت که آمریکاییها در ابتدای ملی شدن نفت با ایران موافق بودند زیرا قصد داشتند کمانیهای نفتی آمریکایی نقش مهمتری در صحنه بینالمللی نفت داشته باشند، ولی زمانی که متوجه شدند ملی شدن نفت ایران به یک جنبش ضد امپریالیستی تبدیل شده است موضعشان عوض شد و با لندن به توافق رسیدند که ایران به یک دولت قدرتمند احتیاج دارد تا بتواند با مشکلات پیش روی توافق برخورد کرده و مساله نفت را به نفع دولتهای انگلیس و آمریکا حل کند. سادچیکوف چنین مینویسد: در ژوئیه طرح برکنار کردن مصدق و جایگزین نمودن قوام با وی به دلیل مخالفت همه اقشار جامعه به شکست انجامید.(۳۹)
با اینکه سفارت شوروی تحت تاثیر مبارزه عظیم ضد امپریالیستی در ایران قرار گرفته بود ولی آنها معتقد بودند این مبارزۀ ضدامپریالیستی در مورد شخص مصدق صدق نمیکند. ارزیابی اولیه شوروی در مورد مصدق این بود که او یک عروسک انگلیسی آمریکایی است اما در پایان سال ۱۹۵۲ او را عنصری ضعیف تلقی میکردند که دوام زیادی نخواهد آورد. در عین حال آنها آیتالله کاشانی را به عنوان یک نیروی سیاسی جدی قلمداد میکردند. مشکل میتوان گفت که شوروی در تماسهای اولیه با کاشانی به جایی رسیده باشند، ولی ارزیابی اولیه شورویها درباره کاشانی در اکتبر ۱۹۵۲ نشان میدهد که مقامات شوروی به طور جدی به این نتیجه رسیده بودند که حمایت خود را از شخص سیاسی مهمی مانند کاشانی اعلام کنند. ارزیابی آنان چنین نشان میدهد که شوروی اوضاع ایران را بیثبات میبیند و معتقد بودند مصدق حاضر به معامله با انگلیس و آمریکاست که این امر باعث خواهد شد عدهای در جبهه ملی که تعهد بیشتری به ملی شدن صنعت نفت دارند به طرف کاشانی کشیده شوند. به نظر میرسید که کاشانی قصد داشت شرایط را طوری مهیا کند تا بتواند حکومت را به دست گیرد و این نوعی پیام به سفارت شوروی بود تا از حمایت مسکو برخوردار شود. در عین حال سادچیکوف نوشت که مقاصد کاشانی نامعلوم است و سفارت هنوز خواستار مذاکرات با مصدق بر سر امتیاز شیلات است. به نظر میرسد بهترین راهحل برای شوروی این است که بیطرف باشد و اوضاع را ارزیابی کند تا بتواند مقاصد مصدق و کاشانی را بهتر درک کند. شاید این تنها زمانی بود که گزارش سفارت شوروی به مسکو درباره نزدیکی با کاشانی برای تحکیم مقاومت ایران در مقابل فشارهای انگلیس و آمریکا منجر به بهبود روابط ایران و شوروی شد.(۴۰)
گزارشهایی که در اسناد مولوتوف موجود است در اینجا به پایان رسید زیرا استالین مولوتوف را مورد انتقاد قرار داد و تمام مسئولیتهای سیاست خارجی را از او گرفت.(۴۱) وزارت خارجه شوروی دستورالعملی تهیه و به سادچیکوف اعلام کرد که از مبارزات ضد امپریالیستی در ایران حمایت میکند. اما در این زمان و با وجودی که هواداران نهضت ملی خواستار نزدیکی مصدق و کاشانی بودند، روابط بین آنها تیره شده بود.(۴۲)
به سفارت شوروی دستور داده شد نظارت بر جنبش آزادیخواهی مردم ایران به ویژه جنبش ملی شدن صنعت نفت را ادامه دهد و اختلافات آمریکا و انگلیس در زمینه ایران و همچنین روابط بین مصدق و کاشانی بدون حمایت از هیچ کدام مورد ارزیابی قرار گیرد. در واقع سادچیکوف باید با مصدق، کاشانی و دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه ایران در ارتباط میبود. از همه مهمتر به سفارت گفته شده بود که هرگاه ایران تصمیمی برای فروش نفت داشته باشد، به سرعت این خرید انجام شود، زیرا این اقدام میتوانست نشانهای باشد که شوروی بدون در نظر گرفتن مسائل دیگر حاضر است به ایران کمک کند.(۴۳) متاسفانه هیچ یک از اسناد نشانهای از روابط شوروی با حزب توده و اینکه مسکو نظرات خود را تا چه میزانی به حزب توده دیکته میکرد، به دست نمیدهد. اگرچه این موضوع در برخی از خاطرات اعضای حزب توده و مورخانی چون همایون کاتوزیان، فخرالدین عظیمی و مازیار بهروز آمده است. محمد تربتی یکی از اعضا حزب توده که بعدها به استالینگراد فرار کرد مینویسد که اعضا حزب توده در ابتدا این بحث را بین خود مطرح کرده بودند که آیا باید از مصدق حمایت کنند یا نه و اینکه آیا او عنصری مترقی است؟ ولی این بحث از طرف مسکو با دادن لقب بورژوای ناسیونالیست به مصدق پایان یافت.(۴۴)
به نظر میرسد حزب توده تا حد زیادی تحت تاثیر منافع شوروی عمل میکرد و جای تعجب نیست آنچه در مورد ملی شدن نفت در نشریات حزب توده نوشته میشد تکرار خط فکر دیکته شده از طرف شوروی بود. در ژوئن ۱۹۵۰ در نشریه مردم مقالهای چاپ شد مبنی بر اینکه به نظر میرسد در نهایت قراردادهای نفتی در جنوب امضا خواهد شد که به نفع مردم ما نخواهد بود و انگلستان از موقعیت محکمتری نسبت به گذشته برخوردار خواهد شد.(۴۵) مازیار بهروز در ارزیابی خود از منافع شوروی و حزب توده به این نتیجه رسید که حزب توده اگرچه از زاویه حمایت از سیاستهای شوروی به مسائل ایران نگاه میکرد ولی در زمانهایی سیاست مستقلی را نیز دنبال کرده است. برای مثال درست زمانی که در مطبوعات شوروی از ملی شدن نفت در ایران حمایت میشد، حزب توده آن را به باد انتقاد گرفته بود.(۴۶) ولی اینطور به نظر میرسد که حزب توده سیاستها و نظرات شوروی را در داخل خاک خود نشان میداده است، زیرا آنها نمیخواستند موضعی غیر از حمایت از جنبش ملی شدن نفت را در مطبوعات خود بازتاب دهند. در عین حال درست زمانی که تلاش میشد ارزیابی شوروی از مصدق تغییر کند وقایع ژوئیه (تیر ۱۳۳۱) رخ داد و اینکه حزب توده به مصدق کمک کرد تا به قدرت باز گردد که این نشاندهنده تمایل حزب توده به مصدق بود. مازیار بهروز توضیح میدهد دلیل این موضوع چنین بود که یک سری از عناصر متعادلتر در ژوئیه ۱۹۵۲ در حزب توده قدرت را به دست گرفته بودند.(۴۷)
نورالدین کیانوری عضو کمیته مرکزی حزب توده که بعد از کودتای ۱۹۵۳ از ایران خارج شده و سپس در سال ۱۹۷۹ به عنوان دبیرکل حزب انتخاب شد میگوید بین افراطیون تودهای و نیروهای متعادلتر بر سر حمایت از مصدق اختلاف نظر بود. اعضای معتدل معتقد بودند باید از مصدق با تمام ایراداتش حمایت کرد.(۴۸) این موضوعی است که برخی از اعضای حزب توده نیز در خاطراتشان از آن یاد میکنند.(۴۹) در هر حال خود مصدق در مورد حمایت حزب توده از وی تردید داشت و حمایت آنها در زمان کودتا علیه مصدق نشان میدهد که کمک آنها دیر و ناچیز بود. اسناد در اکتبر ۱۹۵۲ به اتمام میرسد و معلوم نیست تا چه حد این حمایت وجود داشته است.
سیاست شوروی از ژانویه ۱۹۵۳ تا کودتا
مرگ استالین باعث بروز تغییرات سریعی در داخل شوروی شد. از جمله این تغییرات مبارزه علیه «دکترین کرملین» و آزادی بسیاری از زندانیان اردوگاههای کار اجباری بود ولی در سیاست خارجی شوروی تغییرات مهمی صورت نگرفت. البته جانشینان استالین مانند مولوتوف، بریا، خروشچف، کاگانوویچ و میکویان نیز همان سیاست دیکتاتوری استالین را ادامه دادند زیرا همواره این ترس وجود داشت که برخی نظرات و تصمیمگیریها در آینده علیه خود آنها استفاده شود. تغییرات اساسی در مورد جهان سوم وقتی صورت گرفت که خروشچف در سال ۱۹۵۵ به عنوان شخص اول به قدرت رسید.
بنابراین جای تعجب نیست که سیاست مسکو نسبت به ایران در بهار و تابستان ۱۹۵۳ در مقایسه با قبل تغییر چندانی نکرده بود. البته این گمان وجود دارد که چنانچه استالین زنده بود، نظرش راجع به مصدق کمکم تغییر میکرد. در مصاحبه شفاهی دانشگاه هاروارد با احمد میرفندرسکی دیپلمات ایرانی و سفیر ایران در شوروی این نکته یادآوری میشود که اگر استالین زنده میبود نمیگذاشت که کودتایی علیه مصدق انجام گیرد. مصاحبهکننده میگوید که خود او نیز این مطلب را از سایر دیپلماتهای ایرانی در مسکو شنیده بود. میرفندرسکی میگوید استالین طی نامهای از مصدق چنین خواسته بود: «اگر به طرف من بیایی من از تو حمایت خواهم کرد.»(۵۰) البته چنین موضعی هیچگاه اعلام نشد و معلوم نیست دیگر دیپلماتهای ایرانی با میرفندرسکی همنظر بودند یا خیر؟ و آیا مصدق این پیشنهاد را میپذیرفت؟ البته به نظر میرسد مصدق گمان میکرد با توجه به سیاستهای شوروی در صحنه بینالمللی، آن کشور باید خواستار استقلال ایران باشد.(۵۱) مصدق نوشت که مرگ استالین در سال ۱۹۵۳ جاده را برای سرنگونی من هموار کرد. شاید به خاطر اینکه جانشینان او یا خیلی ضعیف بودند و یا میخواستند به نحوی با آمریکاییها راه بیایند و مخالفتی نکردند.(۵۲)
این قصد وجود ندارد که به ارزیابی اهداف و مقاصد مصدق بپردازیم بلکه هدف درک مسکو و ارزیابی شوروی از اوضاع مهم است. در مورد علاقه مسکو به نزدیکی با کاشانی سخن گفته شد و این در شرایطی بود که اختلاف مصدق و کاشانی که از اواخر سال ۱۹۵۲ شروع شده بود هر روز بیشتر و بیشتر میشد چنانچه اوج این اختلافات در ژانویه ۱۹۵۳ بود وقتی که مصدق از مجلس برای ۶ ماه دیگر تجدید لایحه اختیارات فوقالعاده را درخواست کرد، اما کاشانی و برخی دیگر از نمایندگان مجلس به مخالفت با او برخاستند. دیگر اختلاف کاشانی و مصدق زمانی بروز پیدا کرد که مشخص شد مصدق از شاه خواسته است تا ایران را ترک کند. کاشانی در مقابل خانه او تظاهراتی به راه انداخت.(۵۳) مسکو به این نتیجه رسیده بود که این کاشانی است که پتانسیل رهبری انقلابی را دارد نه مصدق.
در همان زمان مصدق نشان داد تمایلی برای تمدید قرارداد شیلات را ندارد که فوریه همان سال به اتمام میرسید. جالب است که مصدق از این نکته یاد میکند که سفیر شوروی نظر او را درک کرده بود، او در خاطراتش مینویسد: «در طول این دوران سادچیکوف سفیر شوروی یک یا دو بار به منزل من آمد و در مورد قرارداد شیلات در دریای مازندران که توسط روسها منعقد شده بود و در فوریه ۱۹۵۲ به اتمام میرسید با من گفتوگو کرد. او به من گفت که این قرارداد باید ادامه پیدا کند و قرارداد جدیدی نیز تدوین شود. من به او گفتم چطور میشود دولتی که نفت را در جنوب ملی کرده و کارمندان انگلیسی را بیرون رانده، بخواهد قرارداد شیلات را با شوروی نگه دارد و بگذارد کارمندان شوروی شیلات را بچرخانند؟ میدانید سفیر شوروی به من چه گفت؟ او گفت بله شما کاملا درست میگویید ما نباید این تقاضا را میکردیم. او سپس از من عذرخواهی کرده و رفت و دو روز قبل از اتمام قرارداد، دولت ایران صنعت شیلات را به دست گرفت.»(۵۴)
اما از معدود فایلهای وزارت خارجه که در اختیار من قرار گرفت نشاندهنده این بود که بحث بر سر مساله شیلات بسیار حاد بوده است. بعد از یک جلسه در ۳۰ ژانویه ۱۹۵۲ در سفارت شوروی، مصدق معترض شده بود که شوروی میخواهد مساله شیلات را با کل رابطه ایران و شوروی گره بزند، در حالی که او میخواهد با ملی شدن شیلات به غرب نشان دهد که او در همه زمینهها مستقل است. مصدق بر این باور بود که شوروی میخواهد با تهدید قرارداد شیلات را نگه دارد.(۵۵) مصدق در خاطرات خود پیشبینی کرد که دولت شوروی به دلیل عدم تمدید قرارداد شیلات، از پرداخت هشت تن طلا به عنوان ضرر جنگی امتناع خواهد کرد.(۵۶) با این حال ما سرنخهایی را از مقالهای که ولاسیولا زوبوک درباره «کمیته اطلاعات» که از سال ۵۳- ۱۹۵۲ نوشته است به دست آوردیم و میتوانیم حدس بزنیم که کمیته مزبور چه تحلیلهایی را به رهبری شوروی داده است.(۵۷) متاسفانه این مدرک مهم که از زوبوک نقل قول میشود تا اوایل ۱۹۹۰ در دسترس عدهای محدود بود بعد اما پس از مدتی دوباره در میان اسناد طبقهبندی شده قرار گرفت. از جمله اسنادی که زوبوک از آن نام میبرد این است که شورویها میدانستند که کودتایی از اکتبر ۱۹۵۲ در دست اقدام است و اینکه ژنرال فضلالله زاهدی وزیر سابق کشور قرار است پس از کودتا به عنوان نخستوزیر قدرت را به دست گیرد.(۵۸) با این حال در مه ۱۹۵۳ کمیته اظهار نظر کرده بود که مصدق میخواهد نهضت ملی را از بین ببرد و مخالفان و نزدیکان شاه را قلع و قمع کند تا شرایطی فراهم شود که بتواند بیشتر و بهتر با آمریکا تبانی کند.(۵۹)
زوبوک مینویسد که مصدق در تابستان ۱۹۵۳ با سفیر شوروی ملاقات کرده و همان استدلال کاشانی را تکرار کرده بود. او احتیاج به یک قرارداد تجاری با شوروی دارد که تاثیرات فشار انگلستان را کم کند ولی مولوتوف که در آن زمان کنترل کامل سیاست خارجی را در دست گرفته بود همان خط قدیمی را ارائه داده و به سفیر شوروی مینویسد: «شما رابطه آمریکا و انگلستان را در این مورد درست نمیتوانید درک کنید. یادتان نرود که مصدق تصمیم گرفت که امتیازات نفتی انگلستان را لغو کند پس از اینکه با آمریکاییها تبانی کرده و اجازه آنها را گرفته که مهمترین رقیبشان را در بازار جهانی از میان بردارد. آمریکاییها در هر حال میتوانند نقش یک دوست را برای انگلستان
نظر شما :