مختاری اصفهانی: مصدق در ۲۸ مرداد از رادیو بهره نگرفت
با ایشان گفتوگویی دربارهی نقش رادیو در تاریخ معاصر ایران در بازهی زمان شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ انجام دادهایم که از نظر شما میگذرد.
***
پس از شهریور ۱۳۲۰، نیروهای تأثیرگذار در فضای اجتماعی و سیاسی ایران با چه شرایط تازهای مواجه میشوند؟
رضا مختاریاصفهانی- دورهی پس از شهریور ۲۰ در واقع دورهی رها شدن نیروهاست. نیروهایی که پیش از رضاشاه در جامعه فعال بودند، با روی کار آمدن وی، از تأثیرگذاریشان کاسته شد یا به محاق افتادند.
از کودتای ۱۲۹۹ تا سال ۱۳۱۴ شاهد تمرکز در عرصههای نظامی، سیاسی و اقتصادی هستیم، اما از ۱۳۱۴ به بعد تمرکز فرهنگی را نیز میبینیم. در این دوران، حکومت درصدد است تا بار فعالیت انجمنهای فرهنگی و مؤسسات اجتماعی که پیشتر با او نیز در تعامل بودند، مانند «جمعیت نسوان وطنخواه» را که در حوزهی زنان فعالیت میکرد، خود به دوش گیرد.
علاوه بر این تمرکز فرهنگی که ذکر کردید، ما شاهد دور شدن روشنفکرانی که ایران نوین را ساختند از پیرامون رضاشاه هستیم.
بله. در این برهه است که امثال عبدالحسین تیمورتاش، علیاکبر داور، نصرتالدوله فیروز، محمدعلی فروغی و … از عرصهی سیاست ایران حذف میشوند و رجالی که در این دوره وارد عرصهی سیاست میشوند، مانند محمود جم یا احمد متیندفتری که خود دستپروردهی داور بود، در حقیقت رجال درجه ۲ به شمار میآیند.
روشنفکران که نقش عمدهای در به قدرت رسیدن رضاشاه داشتند، میگفتند ما مطبوعات آزاد داشته باشیم، مجلس آزاد داشته باشیم، اما مردم بیسواد باشند، چه فایدهای دارد؟ آنان باور داشتند برای گذار از استبداد به دمکراسی، باید یک دورهی دیکتاتوری را پشت سر بگذاریم تا آن دیکتاتور بتواند با مشتی آهنین، تجدد را به ایران آورد و این تجدد، مسیر جامعه را برای رسیدن به دمکراسی هموار کند؛ چراکه آنان یقین داشتند بدون ابزار و پیشساختهای مدرن مانند راهآهن، بهداشت، مؤسسات مدنی، دانشگاه و… نمیتوان به دمکراسی رسید.
اتفاقی که در این میان از سال ۱۳۱۴ به بعد میافتد، این است که رژیم به سوی عمومی کردن ایدئولوژی خود که مبتنی بر ناسیونالیسم باستانگرا و تجدد غربگرا بود، گامهای اساسی برمیدارد. اصلاحاتی که در این دوره انجام میگیرد، ریشه در این ایدئولوژی دارد. به فرض بر اساس این ناسیونالیسم است که کاپیتولاسیون لغو میشود، محاکم شرع تعطیل میشود و به بیگانگان گفته میشود که چون ما از دستگاه قضایی مستقل و قانونمندی برخورداریم، دیگر عذری مبنی بر اینکه اتباع شما نمیتوانند در ایران محاکمه شوند، باقی نمیماند.
همچنین براساس این ایدئولوژیست که روشنفکران دورهی پهلوی اول در اندیشهی تضعیف روحانیون بودند. تیمورتاش یادداشتی دارد که در آن مینویسد کاری که ما در نظر داشتیم و با سلطنت رضاشاه به نتیجه رسید، «تضعیف قوهی روحانی» بود. رضاشاه حوزهی نفوذ روحانیون را با مدرن کردن دادگستری، آموزش و پرورش و به دست گرفتن اوقاف و امور خیریه بسیار محدود کرد. در ضمن هنگامی که تمرکزگرایی فرهنگی و اجتماعی شکل گرفت، این تضعیف بیشتر شد؛ چراکه مثلاً مؤسسهای به نام «وعظ و خطابه» تأسیس شد تا خطیبانی را که بالای منبر به سخنرانی میپرداختند، زیر نظر این مؤسسه دولتی درآورد.
بهتر نیست، به جای «ناسیونالیسم باستانگرا» از «ایرانگرایی» استفاده کنیم؛ چراکه این واژه تداعیگر یک نگاه حذفی به تاریخ ایران است. نگاهی که دوران باستان را برمیکشد و دوران ایران پس از اسلام را نادیده میگیرد. در حالیکه به راستی چنین نبوده و کوششهای مهمی در آن دوره در راستای شناخت ایران پس از اسلام انجام شده است.
ناسیونالیسم باستانگرا بار ارزشی منفی ندارد. این نگاه ریشه در گذشتهی روشنفکرانی همچون «میرزا فتحعلی آخوندزاده»، «میرزا آقاخان کرمانی» و… دارد. مراد آنان از ناسیونالیسم باستانگرا رسیدن به تجددی غربی است.
هنگامی که کتابهای میرزا آقاخان کرمانی را میخوانیم، میبینیم این موضوع بیان میشود که ما گذشتهای درخشان همچون غرب داریم؛ یعنی اگر غرب، یونان باستان یا رم باستان دارد، ما نیز ایران باستان را داریم. پس به این نتیجه میرسد که ما با غربیان گذشتهی مشترک داریم، از این گذشتهی مشترک به حال مشترک میرسیم و از این حال مشترک به آیندهی مشترک. یعنی ما باید در همان مسیری قرار بگیریم که غرب قرار گرفت.
او همچنین بیان میکند که ایرانیان چندان همخوانی و سازگاری با اعراب ندارند. حتی در اندیشهی آقاخان میبینیم که میگوید زبان فارسی به زبان غربیان نزدیک است. او کتابی به نام «رضوان» دارد که آن را دارم تصحیح میکنم. وی این کتاب را به سبک گلستان نوشته است؛ با این تفاوت که در گلستان اگر پس از هر حکایتی، شعری میآید که در آن عربی نیز به کار رفته است، میرزا آقاخان در مقابل از زبان فرانسه بهره میبرد تا بگوید زبان ما با زبانهای دنیای مدرن، همخانواده و همریشه است. این ناسیونالیسم باستانگرا، مقدمهای برای رسیدن به تجدد غربی است و به دنبال این است که بیان کند که ما با اعراب پیشینهی مشترکی نداریم، پیشینهی مشترکی هم اگر وجود دارد، بیشتر یادآور تجاوز از سوی آنان است.
جالب است که بگویم توجه به ایران باستان در ایران پس از اسلام تازگی ندارد و مثلاً هنگامی که صفویه میخواهد حکومت ایجاد کند، نگاهش به ایران باستان است. آنان نسب خود را به یزدگرد سوم میرساندند. همچنین در سفرنامههای غربیان اشاره شده است، هنگامی که شاه عباس چهار باغ را میساخت، به سبک کوروش و به یادگار کوروش درختکاری کرد.
برگردیم به موضوع اصلی گفتوگویمان که رادیوست. رادیو از بدو فعالیتش تا امرداد ۱۳۳۲ چه تحولاتی را از سر گذراند؟
رادیو، محصول سازمان پرورش افکار و هدفش عمومی کردن ایدئولوژی دوران رضاشاهی بود. به همین خاطر است که در رادیوی این دوران، نشانی از برنامههای مذهبی نیست، اما موسیقی غربی و گفتارهایی دربارهی تاریخ ایران، بهداشت، خانهداری و … وجود دارد. گفتارهای تاریخی نیز بیشتر به حکمرانانی میپرداخت که در راه اعتلای ایران گام برداشته بودند.
رادیو که خود ابزاری مدرن بود، تأثیر مهمی بر فرهنگ مردم ایران بر جای نهاد. مثلاً مردمی که موسیقی را ناپسند میدانستند و موسیقیدان را مطرب میخواندند، اندکاندک به موسیقی ارج نهادند و به موسیقیدان به عنوان یک هنرمند نگریستند.
گروههای سنتی جامعه از عمومی شدن این فرهنگ به شدت نگران بودند. پس از شهریور ۲۰ و دگرگونی فضای ایران، این گروهها توانستند نخستین گفتارهای مذهبی را از رادیو پخش کنند. «حسینعلی راشد» که نخستین گوینده این برنامهها بود، گفتارهایی دربارهی حضرت سیدالشهداء، خانواده و یاران ایشان اجرا کرد. تحلیل من این است که اینها نیز استعارهای از شاهنشاه، خانوادهی او و مردم ایران بود که راشد با بیانی چنین نمادین میخواست به شرح وظایف آنان برای حفظ ارکان جامعه بپردازد.
با اشغال ایران در حقیقت رادیو نیز به اشغال متفقین در آمد. متفقین به بهانهی فرستادن پیامهای سربازانشان، توانستند اندکاندک در رادیو صاحب گفتار نیز بشوند. تفاوتی که شورویها با انگلیسیها داشتند در این بود که آنان از موضع بالا و به قصد فردای پس از پیروزی در پی سفت کردن جای پای خود و هماندیشانشان در ایران بودند. در این راه تا حدودی نیز موفق شدند و توانستند غائلهی آذربایجان را به وجود آورند. آنان علاوه بر این در اوضاع داخلی ایران نیز دخالت میکردند. مثلاً در رادیو تهران از طرف شورویها به برخی از رجال سیاسی انگلوفیل مثل سیدضیاءالدین طباطبایی حمله میشد.
اگر موافق باشید، نگاهی بیندازیم به نقش رادیو در ملیشدن نفت. همانگونه که آگاهید یکی از شگردهای مصدق برای رسیدن به اهدافش، تهییج افکار عمومی بود. مصدق از رادیو چگونه در این راستا بهره برد؟
رادیو عموماً رسانهای دولتی به شمار میآمد. هر دولتی که سر کار میآمد، تلاش میکرد رادیو را در راستای اهداف خودش به کار گیرد. اگر به این امر توجه کنیم که درصد بیسوادی در جامعهی ایران آن زمان بالا بود و از سوی دیگر فرهنگ شفاهی سنت دیرپایی در این سرزمین دارد، آن موقع درخواهیم یافت که رادیو تا چه میزان در جامعهی آن روز ایران میتوانست نقشی جدی ایفا کند. بنابراین رادیو بسیار تأثیرگذارتر از رسانههای مکتوب بود.
یکی از شگردهای مصدق، نطقهای وی برای تأثیرگذاری روی تودههای مردم بود. او از کاریزمای کلامیاش به خوبی بهرهبرداری میکرد. مصدق با تمام آزادیای که به مطبوعات داد و تلاش کرد تا آنها را محدود نکند، اما سعی وافری داشت تا رادیو را تحت کنترل خود داشته باشد؛ چرا که نمیخواست ارتباطش با مردم خدشهدار شود.
گفتنی است از ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۵ که با نخستوزیری حسین علاء مجلس و دولت هر دو تابع شاه شدند، مناقشهای بین دولت و مجلس وجود داشت؛ چرا که رئیس ادارهی انتشارات و تبلیغات که از اعضای دولت بود، تلاش میکرد نفوذ دولت را در رادیو تسری دهد؛ در حالیکه ممکن بود نمایندگان مجلس برخلاف سیاستهای دولت صحبت کنند و سخنان آنان بازتابی در رادیو نداشته باشد.
لازم به ذکر است که در آن هنگام پخش مستقیم مذاکرات مجلس از رادیو امکانپذیر نبود و بدین جهت متن مذاکرات توسط مجری رادیو خوانده میشد. مشکلی که در اینجا به وجود میآمد این بود که مذاکراتی که در راستای سیاستهای دولت بود، تمام و کمال خوانده میشد، اما صحبتهایی که جنبهی انتقادی داشت، سانسور میشد یا اصلاً خوانده نمیشد. اسناد نشان میدهد نیروهایی چون آیتالله کاشانی یا مظفر بقایی که حامی مصدق بودند، از این وضعیت دفاع میکردند، اما هنگامی که در سلک مخالفان مصدق درآمدند، به جرگهی معترضان سانسور در رادیو پیوستند. به نظر من اگر مصدق واقعاً از رادیو تا لحظهی آخر استفاده میکرد، شاید کودتای ۲۸ امرداد به این راحتی به پیروزی نمیرسید.
البته باید روی اطلاق واژهی کودتا به ۲۸ امرداد احتیاط کرد؛ چراکه تعریف کودتا سرنگونی قدرت سیاسی حاکم از طریق راههای غیرقانونی و با مداخلهی خشونتآمیز نیروهای نظامی است. در حالیکه با انحلال مجلس توسط مصدق، طبق اصل ۴۶ متمم قانون اساسی، شاه قانوناً توانست مصدق را عزل و فضلالله زاهدی را به جای او منصوب کند. این عمل قانونی را ۱۴ بار در فاصلهی تعطیلی مجلس سوم و چهارم احمدشاه انجام داد و کسی به او خردهای نگرفت. بنابراین از آنجا که نه عمل غیرقانونیای انجام شده است و نه شاهد دخالت قهرآمیز نیروهای ارتشی هستیم، نمیتوانیم ۲۸ امرداد را کودتا بنامیم.
همچنین مشاهده میکنیم که مصدق پس از دریافت حکم برکناریاش در نخستین ساعات بامداد ۲۵ امرداد، علیاصغر بشیرفرهمند -مدیرکل انتشارات و رادیو- را میخواهد و میگوید که از کار برکنار شده است و در نظر دارد واپسین پیام خود را خطاب به ملت ایران ضبط کند و آنگونه که فرهمند بعدها بیان کرد، مصدق در این پیام به مردم گفت که از سوی شاه برکنار شده است و مردم باید خودشان سرنوشتشان را به دست گیرند، اما در این میان فاطمی و سایر یاران مصدق سر میرسند و او را از این کار منصرف میکنند و پس از آن با تأئید مصدق و با کار چرخانی فاطمی به فرهمند دستور داده شد تا در رادیو اعلام کند کودتایی در شرف وقوع خنثی شد.
به نظر من اما، ۲۵ امرداد کودتا بود.
چرا؟
چون این شیوهای که برای اجرای ابلاغ فرمان، سرهنگ نصیری پیش گرفت، شیوهی بسیار بدی بود و چند نفر نیز در این میان دستگیر شدند. همچنین مداخلهی نیروهای خارجی در این عملیات غیرقابل انکار است. جالب این که نیروهای نظامی در روز ۲۸ امرداد فعالیتهایی داشتند.
دربارهی مداخلهی خارجی نیز باید بگویم که طبعاً عملیاتی در کار بود، اما آن عملیات پیش از اجرا شکست خورده بود. در بدی اتخاذ چنین شیوهای نیز با شما کاملاً هماندیشم. به هر روی این در اصل مطلب خللی ایجاد نمیکند.
بله. اینکه شاه حق چنین عزلی را داشت درست است، اما شیوهای بسیار نادرست برای این امر برگزید. وضعیت ایران پس از کودتا هم غیرقابل دفاع است.
از این موضوع که بگذریم، حسین فاطمی در واقع بازوی رسانهی مصدق بود. نقش فاطمی و روزنامهی وی - باختر امروز- در رادیو تا چه اندازه بود؟
از دوران رضاشاه، بخشی از برنامههای رادیو ویژهی نقل مطالب روزنامهها بود. در دوران مصدق، روزنامهی باختر امروز جایگاه ویژهای در برنامههای رادیویی داشت. سرمقالههای این روزنامه، نمایندهی جناح تندرو دولت مصدق بود.
پخش میتینگ ۲۵ امرداد از رادیو حادثهی مهمی بود؛ چراکه پادشاه و جایگاه او در فرهنگ ایرانیان از منزلتی برخوردار بود. فاطمی در این میتینگ شاه را آماج حملات بسیار تند خود قرار داد و این برای مردمی که از رادیو، برنامههای این میتینگ را دنبال میکردند، تازگی داشت.
همچنین در فاصلهی ۲۵ تا ۲۷ امرداد یکی از مسائلی که مطرح شد، حذف سرود شاهنشاهی از رادیو بود. یکی از جرمهای بشیرفرهمند در دادگاه پس از ۲۸ امرداد، حذف این سرود بود. او نیز بیان کرد که حذف این سرود به علت فشار چپگرایان بوده است.
اما چرا مصدق در ۲۸ امرداد از رادیو استفاده نکرد؟
به این نتیجه رسیده بود که نهضت ملی در شرف شکست است و شکست نهضت، شکست آمال و آرزوهای یک ملت بود. ایران هم از لحاظ اقتصادی به ورطهی ورشکستگی افتاده بود و هم از لحاظ بینالمللی در انزوا قرار داشت. طبعاً در صورت ادامهی چنین شرایطی یا نمایندگان مجلسی که مصدق منحل کرده بود، استیضاحش میکردند و یا صبر مردم به پایان میرسید و خواهان برکناری نخستوزیر میشدند.
«علیقلی بیانی» - از بنیادگذاران حزب ایران و جبهه ملی- برای من بیان کرد، مصدق در جلسهای خطاب به «کریم سنجابی» گفته بود: «ما باید این مسیر را طوری برویم که این درخت باقی بماند و نمادی شود.» این خواست رهبران جبهه ملی به حقیقت پیوست و مصدق و جریان ملی شدن نفت تبدیل به یک نماد سیاسی در ایران شد.
مصدق نخواست مسیری را که آغاز کرده بود، به طور طبیعی ناکام بماند. او درصدد برآمد تا فرجامش به طور غیرطبیعی و به نام کودتا به پایان رسد تا نماد ملیگرایی در ایران شود. از آنجا که مردم ایران نیز دلبستگی خاصی به شکستخوردگان تاریخ دارند، این نماد را به راحتی پذیرفتند.
بله. نمادی که میتوان آن را یکی از علل از میان رفتن مشروعیت پهلوی دوم و وقوع انقلاب ۵۷ دانست. ارتباط مردم با رادیو در دوران مصدق به چه نحو بود؟
آنچنان که از اسناد برمیآید، در دورهی مصدق ارتباط رادیو با مردم بسیار زیاد بود. نامههای زیادی از سوی مردم به رادیو میآمد و دربارهی برنامههای رادیو از سوی مردم اظهارنظر میشد.
حادثهی ۳۰ تیر دربردارندهی نکتههای جالبی برای شناخت رادیوست. در ۳۰ تیر رادیو دست دولت قوام است. در این هنگام مهم نیست که رادیو دست کدام دولت است، بلکه مهم این است که اعتماد مردم به کیست. رادیو دست قوام بود، اما آنکه موفق شد جامعه را تهییج کند و به سوی اهدافش سوق دهد آیتالله کاشانی و ملیون بودند.
«رضا سجادی» از گویندگان نخستین رادیو و «مورخالدوله سپهر» از نزدیکان قوام بر این باور بودند که لحن بیانیهی قوام آمرانه بود و در واقع گویا قوام بر آن بود تا با تحقیر جامعه، آن را در برابر خودش قرار دهد. در حالیکه با وضعیتی که مصدق ایجاد کرده بود و مردم احساس میکردند در شرایط جدید از جایگاه بالایی برخوردارند، چنین لحن آمرانهای بسیار دور از رجل سیاستمداری چون قوام بود.
ناگفته نگذارم که مصدق نیز بسان قوام متعلق به اشرافیت سنتی قاجار بود، اما منش آن دو بسیار متفاوت بود. قوام نگاهی از بالا به تودهها داشت، اما مصدق چنین نگاهی نداشت.
بنابراین قوام را میتوان سیاستمداری نخبهگرا و مصدق را سیاستمداری تودهگرا دانست.
بله. قوام بیشتر تلاش داشت که امور را از دریچهی دولت پیش ببرد و اعتقاد داشت که سیاستمداران باید در جریان کار باشند. ما میبینیم که در ماجرای آذربایجان نیز وی چنین رویهای اتخاذ کرد، اما مصدق چنین رویکردی نداشت. مصدق در پی ایجاد یک جنبش همگانی بود.
سیاست قوام در آن دوره کاربرد ندارد. قوام با وجود آنکه رسانهی رادیو را در اختیار دارد، از طرف مردم پس زده میشود. او به جای اینکه مردم را ساکت کند و به خانههایشان بازگرداند، آنان را بیشتر تحریک میکند.
این خبط را رزمآرا نیز مرتکب شد.
بله. او نیز رویکردی مشابه قوام اتخاذ کرد؛ رویکردی که جانش را نیز بر سر آن گذاشت. رزمآرا و قوام از درک شرایط تازهی ایران غافل بودند. اینها فضای رهاشدهی پس از شهریور ۲۰ را درنیافتند و چون نتوانستند در جریان مسیر آب شنا کنند، هر چند که از رادیو در راستای سیاستهایشان بهره بردند، اما در نهایت شکست خوردند.
پس میتوان نتیجه گرفت، آن هنگام که میان مردم و حاکمیت شکاف وجود داشته باشد، مانند شکاف میان مردم با رضاشاه، با رزمآرا و با قوام رسانه نخواهد توانست در خدمت آرمانهای سیاستمداران باشد.
بله. دقیقاً چنین است. به خاطر همین شکاف است که مثلاً رادیو بغداد در زمان پهلوی دوم و رادیو بی.بی.سی در شهریور ۲۰ و ۵۷ طرفدار فراوانی در ایران مییابند.
منبع: ماهنامه مدیریت ارتباطات
نظر شما :